واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: نقش آهنگ در تلاوت قرآن
فروزانترین بعد اعجاز بیانی قرآن، همسازی با نغمهای دلنشین، و آهنگهای وزین صوتی است ، آنگاه كه با صدایی گرم و زیبا، و آوایی نرم و فریبا، دمساز گردد، اتشی بر خرمن دلها افكند. كه شعلههای تابناكش جهانیان را به سوز و گداز گذارد . در دستور تلاوت آمده : قرآن را با آهنگی حزین و نغمه دلنشین، تلاوت كنید. بگریید و بگریانید(1)، قرآن ، از همان روزهای نخست، با همین شیوه شیوا، سنگدلان عرب را شیفته و شیدای خود نمود، و اندیشه مقاومت و ایستادگی را از آنان ربود. اعراب، شگفت زده، در برابرقرآن ،زانوی تسلیم بر زمین زده وبه عجز و ناتوانی خود اعتراف، و اعجاب و تحسین خود را در مقابل قرآن صریحا ابراز داشتند. این یك جاذبه و كشش روحانی بود، كه این مردم سخت دل و مغرور را به نرمی و گرایش واداشت . گو اینكه برخی آن را شعر، و پارهای سحرش میپنداشتند، ولی خود نیك میدانستند كه قرآن نه شعر است و نه سحر، گر چه همچون شعر نافذ است و همچون سحر ، افسونگر. .. ان من البیان لسحرا… (2) . قرآن و سخنوران عصر پیامبر اصولا، عبارت و جمله بندیهای قرآن به گونهای تنظیم شده: روان، یكنواخت، هماهنگ و همساز. حروف و كلمات ان متناسب و هم آوا،پیوسته به یكدیگر پیوند خوردهاند. عامل مهم جذابیت قرآن، در سبك ، نظم، و آهنگ آن است. این سه عامل، سنگ بنیادین ساختار سحرانگیز قرآن را تشكیل میدهند، و این سه عامل، چنان بهم آمیخته و در هم ریختهاند، كه نتوان نقش هر یك را ـ در جاذبیت قرآن ـ جدا نشانه رفت با اینكه قرآن كلام منثور (3) است،به كلام منظوم بیشتر میماند . بدین وصف، سبك نوینی در لغتنامه عرب به ارمغان آورد، و نظم و تالیف جدیدی به جهانیان ارائه نمود،اعراب و جهانیان را به حیرت و شگفتی واداشت. ولید بین مغیره ـ یكی از سران با نفوذ عصر جاهلیت ـ برای اولین بار كه تلاوت قرآن را شنید، گفت : آنچه كه فرزند ابی كبشه (4) میسراید، مایه شگفت است، به خدا قسم ، نه شعر است و نه سحر و نه هذیان گویی، بدرستی كه آن سخن خداست. قریش را این سخن ناخوش آمد، وی را سرزنش كردند: چرا چنین گفتی و مسلمانان را چیرهتر ساختی . به آنان گفت: به خدا قسم ، روز گذشته، سخنی از محمد (ص) شنیدم،كه هرگز به سخن آدمیان نمیآمد، و پریان را چنین اندیشهای نشاید… به خدا قسم، شیرین و دلپذیر باشد، و رویهای زیبا در بردارد… بدرستی كه بر آن ثمربخش، و ریشه آن استوار. از همه برتر، و چیزی بر آن چیره نیاید … پیش از موسم حج نزد ولید آمدند تا چاره بیاندیشند، چه كنند كه عرب را از گرد او باز دارند. به آنان گفت : درباره سخن افسونگر او چه اندیشیدهاید. گفتند : میگوئیم جادوگر است . گفت : زمزمههای جادوگران را شنیدهام،هرگز شباهتی به آن ندارد . گفتند: میگوئیم دیوانه است . گفت : هرگز آشفتگی دیوانگان را ندارد. گفتند: میگوییم شاعر است، و این شعر او است كه افسون میكند. گفت : وزنهای شعر و رجز و انواع آن ، بر همه مشهود است، كه سخن وی از همگی جدا است . گفتند: میگوییم ساحر است، و این سحر او است كه او را چیره ساخته . گفت : افسون ساحران را دیده و شنیدهام ،هرگز تناسبی با آن سخن و الا و شیوا ندارد. گفتند : پس چه بگوییم . گفت : هر چه بگویید، باور ناكردنی است و خود را رسوا كردهاید. جز آنكه بناچار ساحرش خوانید، كه به سحرانگیزی كلامش بیشتر میماند، زیرا كه میان فرزندان و پدران تفرقه انداخته، و زنان را بر شواهران گستاخ نموده، و افراد را از قبیلههایشان جدا ساخته. از این رو شاید بتوان او را به سحر و افسونگری نسبت داد ( 5) . و سخنانی از این قبیل، كه جملگی حاكی از دلهره و هراس اعراب بود، و خود را در مقابل قرآن ، پاك باخته بودند. و نیز كسانی مانند: طفیل بن عمر ـ شاعری برازنده و از اشراف عرب بشمار میآمد ـ و نصر بن حارث ـ زعیمی نافذ اكلمه و سخنوری توانابود ـ و عتبه بن ربیعه ـ بزرگمردی كهن و محترم در میان اعراب ـ عیان بود (6) ، سر عجز در مقابل قرآن فرود آورده بودند… خداوند از زبان آنان گوید: بل قالوا اضغاث احلام، بل افتراه، بل هو شاعر (7) : گفتند : آشفتگی خوابهای او است، یا بافتههای مغزی او، یا شاعری چیره است . ثم ادبرواستكبر. فقال : ان هوالا سحر یوثر (8) : پشت كرد و رفت،و مغرورانه گفت : افسونی بیش نیست كه از دیگران فرا گرفته . قرآن نیز در نكوهش چنین سنجش بیخردانه گوید: افسحر هذا ام انتم لاتبصرون. (9) آیا این این سخن به افسون میماند . یا آنكه بینش خود را فرو نهادهاید… و ما هو بقول شاعر، قلیلا ما تومنون (10) : این،به سخن شاعران نمیماند. پذیرشتان اندك است . خداوندان سخن،و استادان بیان،در آن روز، درباره قرآن چنین داوری میكردند، و آن را یك پدیده نو، و والاتر از اندیشه انسانها میدانستند، كشش آن آنان را مجذوب ،و از درخشش آن ، پاك مرعوب گشته بودند، گاهی شعر و گاهی سحرش مینامیدند،ولی میدانستند : زیباتر از شعر و فریباتر از سحر است … چرا چنین میگفتند . قرآن و ادبای عصر حاضر ادبای عصر حاضر، و سخنوران دوره معاصر ، نیز همگام با گذشتگان، هم آواز، همان سخنان را تكرار میكنند: والاتر از شعر است و شیواتر ازهر كلام … بینظیر و بی مانند … همانا كلام خدا است . در این زمینه، استاد محمد عبدالله ( دراز) گوید: … قاری قرآن ، اگر نیك تلاوت كند، آنگونه كه خواست قرآن است، نه آنگونه كه خواست خود او است … هر آینه مییابی : آوایی هماهنگ و نغمه فراگیر، تمام وجودت را فرا گرفته ،با آنكه قرآن شعر نیست،ولی در آن چیزی مییابی كه در شعر و نغمههای دیگر هرگز یافت نمیشود … آری، از نغمه قرآنی چنان سرخوش میگردی كه هرگز در لذتهای دیگر آنچنان خوشی نخواهی دید… این حروف قرآنی است، و كلمات آسمانی است ، كه با نظم و تالیف خاص خود،و با فاصلههای ردیف قرار گرفته، این چنین جمال و زیبایی آفریده. (11) استاد محمود مصطفی گوید: از دوران كودكی،بدون آنكه بدانم ،این حقیقت را یافتهام، و آن حكایتی از موسیقی درونی قرآن بود، كه از عمیقترین اسرار نهانی این كتاب آسمانی بشمار میرود ، دریافت و ساخت آن وجود دارد، نه شعر است و نه نثر است و نه سجع،بلكه خود یك ساختار نوین كه با ردیف قرار گرفتن واژههای متناسب چنین آوای موسیقایی را بوجود آورده است. بسی فرق است میان موسیقی برونی كه شاعران،با تصنع و تكلف آن را میسازند،و بر قافیهها و نظمهای از پیش تعیین شده استوار میباشد… و موسیقی درونی قرآن ، كه از اسرار معماری همین ساختار است و بس، كه با یك سطر از كلام، و كمتر از یك بیت، و بدون آنكه رعایت قافیه كرده باشد ،چنان آوای بلندی سر میدهد كه هیچ یك از تركیب بندهای ادبی به او نمیرسد…موسیقی،زیر پوشش عامل انحرافی و فساد، حرام و واجب الاجتناب است . (12) سید قطب گوید: عرب را جنون عارض نگردیده بود، وقوف خود را بر مزایای شعر از دست نداده بودند، موقعی كه گفتند : این پیوند كلام والا، شعر است . و چنین گفتار دلربایی، یافت آنان را دگرگون كرده بود… اینها از ویژگیهای شعر است كه پایههای آن راپیریزی میكند،آنگاه قافیه و وزن تفاعلن را رها كرده،و آزادانه گویای مطالب خویش است،و در عین حال از ویژگیهای شعر برخوردار، آوای موسیقایی درونی، و فاصلههای متناسب و نزدیك به هم، آن را از وزنهای تفاعلن و تفاعیل بینیاز ساخته،بافت و ساخت قافیه را بخود گرفته، همان نثر و نظم را بهم آمیخته است … (13) استاد مصطفی صادق رافعی گوید : موقعی كه قرآن ،بر عرب قرائت گردید،یافتند : حروف هر كلمه، و كلمات هر جمله از آن ، دارای آوای بلندی است،كه به جهت نظم و تالیف خاص خود، مانند آن است كه یك قطعه را تشكیل داده، كه قرائت آن،نغمه میآفریند. ( هر آنكس كه پارهای از اسرار موسیقی و فلسفه آن را ـ امروزه ـ بداند، میداند همانندی برای قرآن وجود ندارد، این گونه ،و بطور طبیعی، تناسب حروف و كلمات و تركیببندیها را رعایت كرده باشد، و كسی نیست كه بتواند خردهای،حتی در یك حرف از حروف آن بگیرد، و قرآن بدین گونه بر موسیقی برتری دارد، با این ویژگی شگفت انگیز، در عین حال موسیقی نیست). عرب را این ویژگی از دیده پنهان نبود، و بخوبی میدانستند كه تاب مقاومت آن را ندارند … (14) شعر از این جهت شعر است كه بر شعور انسانها حكومت دارد،هیجانات را برمیانگیزد ،احساسات درونی هر آدمی را، آنگونه كه بخواهد تحریك میكند. آنگاه كه با آهنگی دلنواز،و آوایی شیرین سروده شود، افسون میكند، غوغا بر پا مینماید . تاثیری عمیق دارد . ویژگی شعر ـ كه آن را از دیگر سخن جدا ساخته ـ نظم و تالیف آن است ،سبك و ساختار بنیادی آن ،آوای حروف آن،آهنگ كلمات آن،همواری جملهها و تركیب بندی آن . زیر وبم هر حرف ، نرمی و زبری هر لفظ،با ردیف قرار گرفتن كلمات متناسب،هماهنگ شدن نغمههای متفاوت، كه هر یك دیگری را طالب، و هر قرینی ، قرینی را خواستار… تمامی اینها بهم پیوسته و تنگاتنك ،بهم فشرده و در هم آمیخته،یك واحد را تشكیل میدهند. این استكه شعر روان، جریان آبی را ماند، كه در بستر ملایم رود،مستانه میلغزد و در نشیب و فراز آن آرام آرام می خرامد. یا نسیم صبحگاهی را باشد، كه برگ درختان سربرافراشته، و گونه گلهای شكوفا را نوازش میدهد،خرمی و طرافت میبخشد. پی نوشت ها:[1]. بحارالانوار، علامه مجلسی ج 89، ص 191، رقم 2، از جامع الاخبار صدوق، ص 57. [2]. مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 269. [3]. یعنی پراكنده، در مقابل شعر كه سخنی است پیوسته. [4]. لقبی است كه مشركان به پیغمبر(ص ) داده بودند. زیرا نام، مردی از قبیله خزاعه بود، و بابت پرستی مخالفت می ورزید، لذا او را به وی نسبت می دادند. گویند: او یكی از اجداد مادری پیغمبر بوده است (نهایه ابن اثیر، ج 4، ص 144). [5]. مستدرك حاكم نیشابوری، ج2، ص 507. [6]. رجوع شود به : الروض الانف، سهیلی، ج 2، ص 21، و سیره ابن هشام، ج 1، ص 410. واستیعاب در حاشیه اصابه، ج 1، ص 412. و تفسیر طبری، ج 29، ص 98 والدر المنثور، ج 6،ص 283. والشفا، قاضی عیاض، ص 220، و شرح ان، ملا علی قاری، ج 1، ص 316. [7]. سوره انبیا، آیه 5. [8]. سوره مدثر، آیه 24. [9]. سوره طور، آیه 15. [10]. سوره الحاقه، آیه 41 [11]. 106. [12]. 19. [13]. التصویر الفنی فی القرآن، سید قطب، ص 80. [14]. 209299. آیت الله محمد هادی معرفت
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1011]