واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: شعار و شعور
آنچه در پی می آید، گفتاری از هنرمند شهید سید مرتضی آوینی است كه درباره بررسی و ارزیابی قصه بعد از انقلا ب بیان شده است. این مقاله كه توسط دفتر ادبیات مقاومت تنظیم شده است و از جمله نوشته های آن شهید است كه چندان در مطبوعات مطرح نشده است. نظر به اهمیت این گفتار، كه به بررسی كلی ادبیات بعد از انقلا ب می پردازد. با یاد و خاطره آن هنرمند فرزانه، آن را با هم مرور می كنیم: قسمت اولظرف و مظروف در ادبیات انقلابرابطه در واقع همان رابطه ظاهر و باطن و روح و جسم است. تا موقعی كه این رابطه برقرار است، یعنی رابطه بین ظاهر و باطن و روح و جسم و شعار و شعور، شعار، به آن معنایی كه زشت تلقی می شود، جلوه نخواهد كرد. درد از آنجا شروع می شود كه رابطه بین شعار و شعور بریده شود. درست مثل جسمی كه رابطه اش با روح بریده شود، یا ظاهری كه رابطه اش با باطن بریده شود؛ اینجاست كه شعار جلوه خواهد كرد. در اینجا چند مطلب باید مورد تاكید واقع شود، یكی اینكه ادبیات مدرن در طول تاریخ تحول خودش، در فضایی سیر كرده است كه لزوماً منطبق بر همان فضایی نیست كه ما بعد از انقلا ب با آن مواجهیم و در آن زندگی می كنیم. ادبیات مدرن، در واقع حدیث نفس است ادبیات محاكمات عوالم و اوهام نفسانی هنرمند ماست و این خود به خود یك زبان، سبك و قالبی به آن بخشیده كه متناسب با مضامین خاصی است.وقتی كه شما بخواهید به این قالب ها و سبك های خاص، مضامین جدید بدهید، خود به خود این مضامین را قبول نخواهد كرد. درست خلا ف آن چیزی كه بعضی ها معتقدند من اصلا ً ً اعتقاد بر این ندارم كه قالب هنر مدرن، ظرف هایی خالی است كه هر نوع مظروفی می تواند بپذیرد. مظروف و ظرف باید متناسب با هم باشد و به اعتقاد ما، عین هم باشد.مادر واقع معتقدیم كه قالب و محتوا متحد یكدیگر و عین یكدیگرند. ادبیات انقلا ب اسلا می باید قالب ها و سبك های خاص خودش را پیدا بكند، ما بعد از انقلا ب، هنوز فرصت این را نداشته ایم. هنوز چیزی از انقلا ب نمی گذرد. هنوز نویسندگان انقلا ب این فرصت را نداشته اند كه به سبك های خاص خودشان برسند. به نظر من تلا ش هایی كه نویسندگان انقلا ب می كنند، منتهی به اینجا خواهد شد و تا حدی هم شده است. ادبیات، زبان مردم
به اعتقاد من مسئله مخاطب، بسیار مهم است؛ ادبیات قبل از انقلا ب ما، ادبیاتی به شدت غربزده و منفعل در برابر غرب و بالطبع منفصل از مردم بود. مخاطب این ادبیات مردم نبوده و نیستند و خواه ناخواه زبان مردمی هم ندارد. اگر فرصت بشود كه سیر تحول ادبیات غرب را و بعد به تبع آن ادبیاتی كه در ایران قبل از انقلا ب شكل گرفته است، بررسی كنیم، خواهیم دید كه مخاطب این ادبیات چه كسانی هستند. وقتی كه این چنین است، این توهمی كه در مورد شعار زدگی در ادبیات پیش می آید، به نظر من بخشی از آن ناشی از این مسئله است كه ما در واقع مسائلی داریم طرح می كنیم كه مخاطب فعلی ادبیات، آنها را نخواهد پذیرفت و اصلا ً عادت به این چنین مفاهیم و مضامینی ندارد.به نظر من باید به ادبیات ما، یعنی ادبیات بعد از انقلا ب فرصت داد كه به مردم نزدیك بشود و زبان مردم را پیدا كند و همان طور كه عرض كردم قالب ها و سبك های خاص خودش را پیدا بكند كه این سبك ها خود به خود زبان مردم را خواهد داشت و از زبان ادبیات مدرن دور خواهد بود. من نمی دانم شما آثار جدید ادبیات مدرن را مثلا ً آثار جیدیس آلنجر را خوانده اید یا نه. اگر بخوانید، خواهید دید كه این آثار اصلا ً به طور كلی منفصل از مردم است و هیچ حرف جدی در آن مطرح نمی شود.بعد از انقلا ب، نویسندگان و ادیبانی كه در مقابل حقایق انقلا ب متعهد شدند و با انگیزه های درونی و باطنی به نوشتن روی آوردند، حرف های خیلی جدی و بزرگی دارند كه این حرف ها را اگر بخواهیم در همین قالب ها و سبك هایی كه در ادبیات مدرن هست، بریزیم، خود به خود یك چنین توهمی پیش خواهد آمد. با توجه به اینكه همان طور كه عرض كردم مخاطب ادبیات مدرن، مردم نیستند.مطلب دیگر اینكه اصلا ً فرهنگ ما فرهنگ مكتوب نبوده است و مردم ما بیشتر فرهنگ شنیداری دارند و آنچه كه آنها را به انقلا ب كشانده است، رابطه خاصی است كه مردم با مراجع دینی خودشان داشته اند، نه با روشنفكران.خلا ف تمام انقلا ب هایی كه الا ن شما می بینید در دنیا اتفاق افتاده است، این انقلا ب اصلا ً زبان آنها را هم نمی فهمد. در انقلا ب ما، در واقع روشنفكران پیرو مردم هستند، نه بالعكس.انقلا ب اسلا می، خلا ف همه انقلا ب هایی كه در دنیای جدید اتفاق افتاده است، انقلا بی، به رهبری روشنفكران جامعه نیست. این انقلا ب در رابطه خاص مردم با رهبری مراجع دینی شان شكل گرفته و به نتیجه هم رسیده است. خصوصیت دیگری كه باید اضافه كرد، این است كه فرهنگ مردم ما هم فرهنگ مكتوب نیست. بنابراین نمی توانیم توقع داشته باشیم كه آنها در تبعیت از یك فرهنگ مكتوب به جایی كشیده یا از جایی بازداشته شوند.
نسبت جدید انقلا ب اسلا می با ادبیاتمن باید توضیحی در مورد لفظ ادبیات بدهم. چون در مورد وضع این لفظ شاید بشود خیلی حرف زد و جای زیادی هم برای صحبت كردن دارد. این لفظ، در واقع نزدیك به پنجاه سال یا كمی بیشتر است كه در ایران رایج شده است. ادبیات را ما به همین مفهوم خاصی كه الا ن به كار می بریم، در همین سال های اخیر به كار گرفته ایم.قبل از این قدمای ما ادب را به معنای فرهنگ می گرفتند یعنی نزدیك تر به معنای فرهنگ بوده است و اصلا ً به این معنای خاص، سابقه ندارد كه در زبان ما به كار رفته باشد. در عین حال اگر به ریشه ها و سوابق تاریخی مان مراجعه بكنیم، در رمان نویسی سابقه تاریخی نداشته ایم و آن سوابقی هم كه موجود است، آنها را نمی شود به این معنا و به این شكلی كه هست، رمان دانست. یا ریشه هایی كه برای آن در قرآن می شمارند ـ كه من چندان هم با این قضیه موافق نیستم - ولی به هر تقدیر اینها را نمی شود سابقه تاریخی رمان و رمان نویسی دانست. از طرف دیگر، ادبیات، دو نسبت می تواند با انقلا ب برقرار كند. یكی اینكه در واقع موضوعات و مضامین جدیدی را وارد همان سبك ها و قالب ها گذشته ادبیات بكند كه این كار را كرده است و همان طور كه عرض كردم، هرچند كار بسیار دشوار و تا حدی محال است از آن جهت كه در واقع آن سبك ها و قالب ها فقط پذیرش مضامین و مفاهیم خودشان را دارند و مظروف جدیدی قبول نمی كنند و شاید به دشواری بپذیرند. این كار را تا حدی كرده است. مضامین و موضوعات جدیدی وارد ادبیات ما شده است. ولی یك كار دیگری كه به نظر من خیلی مهم تر است، نسبتی است كه ادبیات باید با انقلا ب اسلا می برقرار بكند و این هم در شرف وقوع است، منتهی بیشتر طول خواهد كشید تا به نتیجه و غایات خود برسد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 883]