تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 15 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس رضاى خدا به خشم مردم جويد، خداوند از او خشنود شود و مردم را از او خشنود ك...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826118327




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نمایی از شهادت سید الشهدا در روز عاشورا


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: نمایی از شهادت سید الشهدا علیه السلام به روایت سیّد رحمه اللّه و مفید رحمه اللّه لشكر لحظه اى از جنگ آن حضرت درنگ كردند پس از آن رو به او آوردند و او را دائره وار احاطه كردند(1)این هنگام عبدالله بن حسن كه در میان خِیام بود و كودكى غیر مراهق بود چون عمّ بزرگوار خود را بدین حال دید تاب و توان از وى برفت وبه آهنگ خدمت آن حضرت از خیمه بیرون دوید تا مگر خود را به عموى بزرگوار رساند. جناب زینب علیهاالسّلام از عقب او به شتاب بیرون شد و او را بگرفت و از آن سوى امام علیه السّلام نیز ندا در داد كه اى خواهر، عبدالله را نگاه دار مگذار كه در این میدان بلاانگیز آید و خود را هدف تیر و سنان بى رحمان نماید. جناب زینب علیهاالسّلام هر چه در منع او اهتمام كرد فایده نبخشید و عبدلله از برگشتن به سوى خیمه امتناع سختى نمود و گفت : به خدا قسم ! از عموى خویش مفارقت نكنم و خود را از چنگ عمه اش رهانید و به تعجیل تمام خود را به عموى خود رسانید، در این وقت اَبْجَر بن كعب شمشیر خود را بلند كرده بود كه به حضرت امام حسین علیه السّلام فرود آورد كه آن شاهزاده رسید و به آن ظالم فرمود: واى بر تو! اى پسر زانیه ، مى خواهى عموى مرا بكشى ؟ آن ملعون چون تیغ فرود آورد عبدالله دست خود را سپر ساخت و در پیش ‍ شمشیر داد، شمشیر دست آن مظلوم را قطع كرد چنانكه صداى قطع گردنش بلند شد و به نحوى بریده شد كه با پوست زیرین بیاویخت .آن طفل فریاد برداشت كه یا ابتاه ! یا عمّاه ! حضرت او را بگرفت و برسینه خود چسبانید و فرمود: اى فرزند برادر! صبر كن بر آنچه بر تو فرود آید و آن را از در خیر و خوبى به شمارگیر، هم اكنون خداوند ترا به پدران بزرگوارنت ملحق خواهد نمود. پس حرمله تیرى به جانب آن كودك انداخت و او را در بغل عمّ خویش شهید كرد. (2)حمیدبن مسلم گفته كه شنیدم حسین علیه السّلام در آن وقت مى گفت : اَللَّهُمَّ اَمْسِكْ عَنْهُمْ فَطْرَ السَّماءِ وَامْنَعْهُمْ بَرَكاتِ الاَرْضِ الخ .(3)شیخ مفید رحمه اللّه فرموده كه رجّاله حمله كردند از یمین و شمال بر كسانى كه باقیمانده بودند با امام حسین علیه السّلام پس ایشان را به قتل رسانیدند و باقى نماند با آن حضرت جز سه نفر یا چهارنفر.سیدبن طاوس رحمه اللّه (4) و دیگران فرموده اند كه حضرت سیدالشهداء علیه السّلام فرمود: بیاورید براى من جامه اى كه كسى در آن رغبت نكند كه آن را در زیر جامه هایم بپوشم تا چون كشته شوم و جامه هایم را بیرون كنند آن جامه را كسى از تن من بیرون نكند. پس جامه اى برایش حاضر كردند، چون كوچك بود و بر بدن مباركش تنگ مى افتاد آن را نپوشید، فرمود این جامه اهل ذلّت است جامه ازاین گشادتر بیاورید ؛ پس جامه وسیعتر آوردند آنگاه در پوشید .و به روایت سید رحمه اللّه جامه كهنه آوردند حضرت چند موضع آن را پاره كرد تا از قیمت بیفتد و آن را در زیر جامه هاى خود پوشید، فَلَمّا قُتِلَ جَرَّدُوهُ مِنْهُ چون شهید شد آن كهنه جامه را نیز از تن شریفش بیرون آوردند. لباس كهنه بپوشید زیر پیرهنشكه تا برون نكند خصم بدمنش زتنشلباس كهنه چه حاجت كه زیر سُمّ ستورتنى نماند كه پوشند جامه یا كفنشعمر سعد گفت به مردى كه در طرف راست او بود از اسب پیاده شو وبه سوى حسین رو و او را راحت كن . خَوْلى بن یزید چون این بشنید به سوى قتل آن حضرت سبقت كرد و دوید چون پیاده شد و خواست كه سر مبارك آن حضرت را جدا كند رعد و لرزشى او را گرفت و نتوانستشیخ مفید رحمه اللّه فرموده كه چون باقى نماند با آن حضرت احدى مگر سه نفر از اهلش یعنى از غلامانش ، رو كرد بر آن قوم و مشغول مدافعه گردید، و آن سه نفر حمایت او مى كردند تا آن سه نفر شهید شدند و آن حضرت تنها ماند و از كثرت جراحت كه بر سر و بدنش رسیده بود سنگین شده بود و با این حال شمشیر بر آن قوم كشیده وایشان را به یمین و شمال متفّرق مى نمود شمر كه خمیر مایه هر شر وبدى بود چون این بدید سواران را طلبید و امر كرد كه در پشت پیادگان صف كشند و كمانداران را امر كرد كه آن حضرت را تیر باران كنند، پس كمانداران آن مظلوم بى كس را هدف تیر نمودند و چندان تیر بر بدنش رسید كه آن تیرها مانند خارِ خار پشت بر بدن مباركش نمایان گردید. این هنگام آن حضرت از جنگ باز ایستاد و لشكر نیز در مقابلش توقف نمودند، خواهرش زینب علیهاالسّلام كه چنین دید بر در خیمه آمد و عمر سعد را ندا كرد و فرمود:وَیْحَكَ یا عُمَر اءَیُقْتَلُ اَبُو عَبْدِ اللّه وَ اَنْتَ تَنْظَرُ اِلَیْهِ! عمر سعد جوابش نداد. و به روایت طبرى اشكش به صورت و ریش نحسش جارى گردید و صورت خود را از آن مخدره برگردانید (5) پس جناب زینب علیهاالسّلام رو به لشكر كرد و فرمود: واى بر شما آیا در میان شما مسلمانى نیست ؟ احدى او را جواب نداد .سیدبن طاوس رحمه اللّه روایت كرده كه چون از كثرت زخم و جراحت اندامش سست شد و قوت كارزار از او برفت و مثل خارپشت بدنش پر از تیر شده بود، این وقت صالح بن وهب المُزَنى وقت را غنیمت شمرده از كنار حضرت در آمد و با قوت تمام نیزه بر پهلوى مباركش زد چنانكه از اسب در افتاد وروى مباركش از طرف راست بر زمین آمد (6) در این حال فرمود :بِسْمِ اللّهِ وَبِاللّهِ وَ عَلى مِلَّةِ رَسُولِ اللّهِ.پس برخاست و ایستاد. فَلَمّا خَلى سَرْجُ الْفَرَسِ مِنْ هَیْكَل الْوَحْى وَالتَّنْزیلِ وَ هَوى عَلَى الاَرْضِ عَرْشُ الْمَلِكِ الْجَلیل جَعَلَ یُقاتِلُ وَ هُوَ راجِلٌ قِتالاً اَقْعَدَ الْفَوارِسَ وَ اَرْعَدَ الْفَرائِصَ وَ اَذْهَلَ عُقُولَ فُرْسانِ الْعَرَبِ وَ اَطارَعَنِ الرُّؤُسِ الاَلْبابَ وَ اللُّبَبَ.حضرت زینب علیهاالسّلام كه تمام توجّهش به سمت برادر بود چون این بدید از در خیمه بیرون دوید و فریاد برداشت كه وااخاه و اسیّداهُ وا اهلبیتاهُ اى كاش آسمان خراب مى شد و برزمین مى افتاد و كاش كوهها از هم مى پاشید و بر روى بیابانها پراكنده مى شد.راوى گفت : كه شمربن ذى الجوشن لشكر خود را ندا در داد براى چه ایستاده اید وانتظار چه مى برید؟ چرا كار حسین را تمام نمى كنید؟ پس ‍ همگى بر آن حضرت از هر سو حمله كردند، حصین بن تمیم تیرى بر دهان مباركش زد، ابوایوب غَنَوى تیرى بر حلقوم شریفش زد و زُرْعَه بن شریك بر كف چپش زد و قطعش كرد و ظالمى دیگر بردوش مباركش ‍ زخمى زد كه آن حضرت به روى در افتاد و چنان ضعف بر آن حضرت غالب شده بود كه گاهى به مشقت زیاد برمى خاست ، طاقت نمى آورد و بر روى مى افتاد تا اینكه سِنان ملعون نیز به برگلوى مباركش فروبرد پس ‍ بیرون آورده و فرو برد در استخوانهاى سینه اش و بر این هم اكتفا نكرد آنگاه كمان بگرفت وتیرى بر نحر شریف آن حضرت افكند كه آن مظلوم در افتاد.(7)در روایت ابن شهر آشوب است كه آن تیر بر سینه مباركش رسید پس آن حضرت برزمین واقع شد،و خون مقدسّش را باكفهاى خود مى گرفت و مى ریخت بر سر خود چند مرتبه . پس عمر سعد گفت به مردى كه در طرف راست او بود از اسب پیاده شو وبه سوى حسین رو و او را راحت كن . خَوْلى بن یزید چون این بشنید به سوى قتل آن حضرت سبقت كرد و دوید چون پیاده شد و خواست كه سر مبارك آن حضرت را جدا كند رعد و لرزشى او را گرفت و نتوانست ؛ شمر به وى گفت خدا بازویت را پاره پاره گرداند چرا مى لرزى ؟پس خود آن ملعون كافر،سر مقّدس آن مظلوم را جدا كرد.(8)سیّد بن طاوس رحمه اللّه فرموده كه سنان بن اَنَس - لَعَنهُ اللّه - پیاده شد و نزد آن حضرت آمد و شمشیرش را برحلقوم شریفش زد و مى گفت :واللّه كه من سر ترا جدا مى كنم و مى دانم كه تو پسر پیغمبرى و از همه مردم از جهت پدر و مادر بهترى ، پس سر مقدّسش را برید!(9)در روایت طبرى است كه هنگام شهادت جناب امام حسین علیه السّلام هر كه نزدیك او مى آمد سِنان بر او حمله مى كرد و او را دور مى نمود براى آنكه مبادا كس دیگر سر آن جناب را ببرد تا آنكه خود او سر را از تن جدا كرد وبه خَوْلى سپرد. پی نوشت ها:1- ترجمه (لهوف ) (سوگنامه ) ص 225 ؛ (ارشاد) شیخ مفید 2/110.2- (ارشاد)، 2/111.3- (تاریخ طبرى ) 6/245.4- (ارشاد) شیخ مفید 2/111.5-(تاریخ طبرى )6/2456- (سوگنامه كربلا) (ترجمه لهوف ) ص 229 .7- (ارشاد) شیخ مفید 2/12.8- (مناقب ) ابن شهر آشوب 4/120.9- (سوگنامه كربلا) (ترجمه لهوف ) ص 233. منبع:منتهی الامال، مرحوم شیخ عباس قمی




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 181]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن