واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: بادهي گلگون
معرفي كتاب کتابهاي "رسالهي لقاءالله"، "اسرارالصلوة" و "المراقبات" سه اثر ارزشمند از مرد آسماني، ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي است كه امروز گلچيني از سه بوستان با عنوان "بادهي گلگون" تهيه و به چاپ رسيده است. معروف است که ميرزا در قنوت نماز شب ميخوانده است: زان پيشتر که عالم فاني شود خراب ما را ز جام بادهي گلگون خراب کن. آنچه در ادامه آمده است بخشهايي از اين کتاب است. ضرورت اشتغال سالک به عيوب خويشاي طالب اصلاح باطن! اگر خدا بندهاي را کمک نمود که بر نفس خود غالب آمد و او را به عيوب نفس و آفات عملش آگاه نمود و راههاي نفوذ شيطان را در وجود او به او نماياند، چنين کسي به جاي عيبجويي از ديگران به خود مشغول ميشود و تا آنجا پيش ميرود که خود را از سوء رفتار و کردار از همه بدتر ميبيند و هر که را غير خود ميبيند، متقيتر و بهتر از خود ميپندارد و اين حال از بهترين حالات بنده است؛ بلکه در بعضي اخبار آمده که "اين صفت آخرين مرتبه از صفات حسنه و تمام امر است" و اگر تصور اين مطلب برايت مشکل باشد که چگونه ممکن است که مومن همهي مردم را از خود بهتر بداند؛ در حالي که در بين مردم فساق و نابکاراني هستند و از انجام هر گناه کبيرهاي علناً رويگردان نبوده و به هر معصيتي دست ميزنند و مسلماً او از آنها متقيتر خواهد بود و اين امر احتمالش هم دشوار است؛ تا چه رسد به قطع و يقين، ميگويم تصور اين حقيقت پس از تامل در حال کساني که خوف و عشق و شوق بر دلهايي آنان غالب آمده به گونهاي که قلب آنها را مالک گشته است و بر درون و سِر آنها تسلط يافته و آثارش در اعضاء و حواس آنها آشکار است؛ برايت ميسر خواهد شد، زيرا چنين افرادي را ميبيني که به خلاف حس حکم ميکنند.و از رسول خدا رسيده که فرمود اگر نبود گردش شياطين بر گرد دلهاي بنيآدم هر آينه آنان ملکوت را مشاهده مينمودند.آيا آن مثل معروف را نشنيدهاي که مار گزيده از ريسمان سفيد و سياه هم ميترسد؟ با اين که يقين دارد که آن ريسمان نميتواند ضرري به کسي بزند. و آيا شرح حال کساني که شوق و محبت بر آنها غالب آمده نشنيدهاي که چه بسا با آتش، بدن آنها سوزانيده ميشود؛ ولي آنها به خاطر غلبهي لذت وصال احساس درد و رنج نميکنند؟!مومن هم آنگاه که عظمت مولايش بر او تجلي کند و مراتب عطوفت و مهرباني و عنايت حضرت حق تعالي بر او معلوم گردد و از طرف ديگر جنايات و گناهان خود را نسب به اين خداي بزرگ و مهربان در نظر آورد و از حکم عدل و جلال او اندکي آگاه شود؛ خوف بر عقل او غلبه کند و در دلش اثر گذارد و بر حواس او غالب آيد و در نتيجه او به اين مطلب ميرسد که گناه و معصيتي که دارد ممکن نيست که در عالم مثل او يافت شود و گاهي بر اثر حيا و شرمساري از اعمال خود از اين هم فراتر مي رود و اگر علاوه بر خوف و شرمساري شوق و محبت هم بر او غالب شود؛ از دو مرحله پيشين اثرش بيشتر خواهد بود. تا آنجا که کارش به جايي ميرسد که بر خلاف حس حکم ميکند و مردم چنين ميپندارند که عقلش زايل گشته، در حاليکه چنين نيست، بلکه افرادي از مشاهدهي عظمت ذات اقدس حق بيمار گشتهاند و شدت سلطان او تبارک و تعالي عقل آنها را برده است و ديگران آنان را بيمار ميپندارند؛ در حالي که آنها را مرضي نيست. بلکه از اولياء خدا هستند که جز خدا فکر و ذکري ندارند و جز ذات اقدس او به چيز ديگري نميپردازند و همت و مقصودي جز رضاي محبوبشان براي آنها نيست و به چيزي از دنيا و آخرت به جز او اعتنايي ندارند.آن کس که تو را شناخت جان را چه کند؟! فـرزند و عيال و خانمان را چه کند؟!ديـوانـه کنـي هـر دو جـهـانـش بـخـشي ديوانهي تو هر دو جهان را چه کند؟!ميگويم اي دريغ و آه از آنچه ما در آن هستيم. " انا لله و انا اليه راجعون" از غلفت و غروري که ما را در اين دنيا فرا گرفته و تاسف و حسرتي که در آخرت نصيب ما خواهد شد، اين مصيبتي است بس بزرگ که عقابي سخت در پي دارد. مقصود اصلي نمازاي سالک طريق قرب، اگر توانستي که به حقيقت قلبت اعتقاد پيدا کني به اين که نماز معراج بنده و زيارت پروردگار است. در خواهي يافت که نماز موجب رستگاري و بهترين اعمال است، در نتيجه از اين که تنها به انجام صورت اعمال و ارکان نماز بپردازي و اذکار و مناجاتهاي آن را تنها بدون توجه به معناي آن بر زبان آوري، راضي نخواهي گشت و قلب و روحت از افعال و قرائت و مناجات و تکبير آن متاثر خواهد شد.و مقصود اصلي از نماز بلکه روح و حقيقت آن چيزي جز همين امر نيست و در اين صورت است که از قرائت و مناجات، لطايفي که در گفتگوهاي بنده با خدا در هنگام نماز نهفته و در اخبار وارد شده؛ انسان لذت خواهد برد. حصن توحيد و ولايتاي پناه آورنده به حضرت دوست. حصن و قلعه و دژ الهي کلمهي طيبه "لاالهالاالله" و ولايت اولياء اوست، چنان که در اخبار آمده که "لاالهالاالله حصني" و "ولاية عليبن ابيطالب حصني" و کسي واقعاً متحصن به لاالهالاالله شده است که معبودي غير از ذات اقدس براي او نباشد و متحصن به ولايت اميرالمومنين کسي است که قدم جاي قدم آن مولا بگذارد و در تمام حرکات و سکنات خود به آن بزرگوار اقتدا کند.اما کسي که هواي نفسش را به خدايي گرفته و مشايع پيرو و دشمنان خدا و اميرالمومنين گرديده و از سنت آنها پيروي ميکند؛ چنين کسي را اگر متحصن به حصن شيطان و درآمده در قلعه و دژ ابليس بدانيم سزاوارتر است از اين که او را در زمرهي متحصنين به حصنالله به حساب آوريم. مراقبهي سالک در تلاوت قرآنبدان اي سالک مراقب که قرآن امري بس بزرگ بوده و براي آن نزد خداي متعالي شاني والاست و آن شفيعي است که اگر شفاعت کند؛ شفاعتش پذيرفته ميشود و اگر از کسي بد بگويد تصديق ميشود و ذات اقدس حق در چند جاي از کتاب خود از قرآن به نور ياد نموده و نور مساوي با معناي وجود و هستي است.قرآن موجودي شريف و حکيمي صاحب بيّنات حيات و زندگي و نطق و براي او در هر عالمي صورت و جمالي است و روز قيامت که شود او در زيباترين صورت تجلي کند؛ و بر مسلمانان ميگذرد و ميگويند؛ او از ماست بر پيامبران مي گذرد و ميگويند: از ماست؛ از آنها هم ميگذرد و به ملائکه ميرسد ميگويند؛ از ماست تا اين که نزد حضرت پروردگار منتهي ميشود. پس براي قاريان خود شفاعت کند تا آن که هر يک از آنها را به همان منزلي که خود دارد برساند.و به خاطر دارم که در روايتي ديدم که قرآن در آن روز به هر کس که ميگذرد از آن کس زيباتر و نورانيتر است تا اينکه به پيامبر اسلام برسد که با آن حضرت مساوي است.و براي قرآن حقيقتي است غير از اين خط و نقشي که به دست ماست. رسول خدا فرمود: "اولين کسي که بر خداوند عزيز جبار درآيد من هستم و پس از من قرآن و اهلبيت من." و خلاصهي کلام آن که براي قرآن حقيقتي و روحي و حياتي است و او تجلي و پرتوي از تجليات اوليهي ذات اقدس حق است. بلي براي آن در عالم الفاظ صورتي و لفظي و در عالم نقش و نگارش، صورتي منقوش است و حال، حقيقت آن هر چه که باشد بر بندهي مراقب است که حرمت قرائت آن را مراعات کند و با توجه به عظمت متکلم آن که اين کتاب کلام او است؛ به عظمت آن پي ببرد و بداند که اگر استتار انوار او به صورت حروف و کلمات نبود، در مقابل تجلي و پرتو افشاني آن نه عرش را ياراي ثبات و استقامت بود و نه فرش را و اجزاء عالم از عظمت و بزرگي سلطان او و پرتو انوارش متلاشي ميگشت و اگر ذات اقدس حق نگهبان و نگهدار کليمش نبود؛ طاقت شنيدن کلامش را نداشت، هم چنان که کوه، در برابر مبادي تجلي او طاقت نياورد و ريزه ريزه گشت و حضرت موسي بيهوش افتاد.و در هنگام تلاوت قرآن در آيات آن تدبر نما و از آن چه مانع فهميدن آن ميشود، خويشتن را خالي نما، زيرا شيطان بر دلهاي بيشتر قاريان قرآن پردههايي افکنده که آنها را از فهم حقايق قرآني و عجايب احکام آن و تازگيهاي اشارات و دقايق و ريزه کاريهاي اسرار آن باز ميدارد و مانع ميشود و از رسول خدا رسيده که فرمود اگر نبود گردش شياطين بر گرد دلهاي بنيآدم هر آينه آنان ملکوت را مشاهده مينمودند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 655]