محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1828723604
نسیمی
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: View Full Version : نسیمی t.s.m.t07-03-2009, 12:35 AMİMADƏDDİN NƏSİMİ http://www.kitablar.com/shekiller/kitablar/242.jpg http://upload.iranblog.com/1/1236378114.jpg t.s.m.t07-03-2009, 12:37 AMو هو الرّحیم... سید علی سید عمادالدین نسیمی،بزرگ مرد شعر فلسفی ایران،تخلص به حسینی،سید،سید حسینی و مشهورتر، نسیمی.سال و محل تولد وی بر همگان پوشیده است.معتبرترین تاریخ را 1369 میلادی در شاماخی گفته اند.تحصیلات خود را در شاماخی کسب کرد. به تمامی علوم زمان خود احاطه داشته؛من جمله منطق،حکمت،فقه،عروض،قافیه، ریاضیات،نجوم،عرفان و فلسفه. ابتدا به تبلیغ حلاج منصور حسینی(1)به حسینی،سید و سید حسینی تخلص می کرد. بعد از آشنایی با نعیمی تبریزی در سال 1386 میلادی به مکتب حروفیه و فلسفه ی وحدت ذات(2) روی آورد. بعد از آن به نسیمی تخلص کرد و تمامی اشعار بعد از آن با تخلص نسیمی سرود. در سال 1394 فضل الله نعیمی به دست فرزند تیمور خان،میرانشاه کشته شد.بعد از مرگ نعیمی،نسیمی به وصیت وی، آزربایجان را به قصد آنا دولو(آناطولی یا ترکیه ی امروزی)ترک گفت. سپس آنا دولو را به قصد حلب سوریه ترک کردبه خاطر اشعار فلسفی و پیچیده ی نسیمی ،بسیاری از حاکمان و روحانیان با وی به دشمنی برخاستند. و وی را مرتد از دین اسلام خواندند. از طرفی به خاطر حمایت از مردم مظلوم ،دشمن درجه ی یک فرزند تیمور خان گشت.و همچنین به خاطر اشعار ی که در ستایش اهل بیت بود،اهل تسنن نیز با وی به دشمنی برخاستند.به همین خاطر وی دشمن مشترک غارتگران مغول،روحانی نماهای شیعه و تند رو های سنی گشت.به همین سبب بعد از حبس و شکنجه های فراوان در زندان حلب سوریه به طرز وحشتناکی همانند مرگ شخصی که سال ها وی را تبلیغ میکرد(3) زندگی را بدرود گفت. در مورد مرگ وی نوشته اند که : یکی از شاگردان نسیمی در میدان حلب شعری از نسیمی می خواند(حق بین نظری باید تا روی مرا بیند/چشمی که بود خودبین کی روی خدا بیند) سربازان حلب که به دنبال نسیمی بودند،بعد ازشنیدن شعر جوان را دستگیر وی تحویل حکومت می دهند در هنگام به دار آویختن شاگر جوان،نسیمی خود را معرفی کرده و شاگرد را آزاد می کنند. دادگاهی تشریفاتی بر علیه نسیمی تشکیل می شود.ولی از آنجایی که بزرگ مردی نسیمی بر همگان معلوم بود همگی از دادن رأی مرگ بر علیه نسیمی امتنا می ورزند.الا یک نفر به نام شهاب الدین بن هلال،دشمن خونین شیعیان، به تنهایی مسؤلیت اعدام نسیمی را به عهده می گیرد.وی نسیمی را به اتهام انا الحق گویی خارج از دین می خواند.و وی را مرتد و نجس می خواند.تا جایی که حکم قطع عضو تماس گیرنده با نسیمی را صادر می کند. در هنگام اجرای حکم دادگاه(زنده زنده پوست نسیمی را می کنند و دست و پاهایش را قطع می کنند) خون زیادی از شاعر می رود و یکی از زاهدان به طعنه می گوید: تو که آنقدر اناالحق می گویی پس نباید از مرگ هراسی داشته باشی!پس چرا این گونه از ترس رخت زرد شده. نسیمی بالفور جواب می دهد: آندم که اجل موکل مرد شود آهم چو دم سحر گهی سرد شود خورشید که پر دل تر از آن چیزی نیست در وقت فرو شدن رخش زرد شود از قضا به هنگام پوست کندن شاعر،قطره ای از خون وی به انگشت حکم دهنده که در محل اجرای حکم حاظر بود،می چکد.مردم که به دنبال چنین فرصتی برای رسوایی بن هلال می گشتند.همگی خواستار قصع انگشت حکم دهنده می شوند.ولی وی با بی شرمی می گوید: من این سخن را به عنوان مثال زدم. نسیمی با آن حال دگرگون می گوید: زاهیدین بیر بارماغین کئسسن دؤنر حقدن گئچر/گؤر بو میسکین عاشیقی سرپا سویارلار،آغلاماز! زاهد از بهر یک انگشت ز حق روی گردانید/پوست گیرند ز عاشق بنگر باکم نیست بدین ترتیب نسیمی در سال 1417 میلادی به شهادت رسید. آرامگاه اوهم اکنون در حلب زیارتگاه زائران است.بر روی سنگ مزار او چنین نوشته اند: یؤزؤلدؤن(4) دؤنمدون مردانلیگدن خدایه بیله دیر حب صمیمی کثافدن چیخیب اولدون به حقه گلستان الهی نین نسیمی (بریده بریده شدی و از مردانگی روی بر نگرداندی/خدایا این چنین است عاشق بودن/از دنیای کثیف بیرون شدی و به سوی حق شدی/نسیم گلستان الهی) نسیمی به سه زبان عربی،فارسی و ترکی آثار گرانبهایی به جای گذاشت.متأسفانه دیوان عربی وی گم شد.(5) دیوان فارسی وی نیز ناقص است.دیوان کامل ترکی وی برای اولین بار به تصحیح پروفسور صدیق در سال جاری به چاپ رسید. با همه ی ستمی که در طول زندگانی بر وی شد. شعری با مضمون شکایت در آثار وی نمی توان یافت. تمامی اشاعر او در تبلیغ فلسفه ی وحدت ذات،حروفیه(6) و عرفان است. از اشعار شاعر معلوم است که وی از بزرگانی چون،نظامی،مولوی،عطار و حافظ تأثیر گرفته و بر شاعران بزرگی بعد از خود،چون: حبیبی،کیشوری، حقیقی ، فضولی،ختایی،قوسی،غیبی، محیطی ،جعفری،نباتی،انوار(7) و بسیاری دیگر تأثیر گذاشته است. امیدوارم با ایجاد این تاپیک و پرداختن به اشعار(فارسی و ترکی) نسیمی(ره) موجبات خشنودی حضرت حق را فراهم سازیم. 1:حلاج منصور حسینی در عصر دهم به علت اناالحق گویی به دار آویخته میشود . بعد از ریختن خون وی با خون حلاج حروف انا الحق نمایان می شود. 2:فلسفه ی وحدت ذات اختلاف در نظر عرفان میان عارفان بزرگ است. 3:حلاج منصور حسینی 4:أوزؤلدؤن،در تمامی دیوان شاعر کلمات باستان به وفور دیده می شود،احیاناً با لهجه که در تمامی اشعار شاعران به چشم میخورد. 5:احتمالاً به دلیل اشعاری در مدح اهل بیت(ع) ،این دیوان پس از مرگ وی در همان زمان ها از بین رفته است. 6:حروفیه مکتبی است که مؤسس آن نعیمی بود. که خود اختلاف در فلسفه و عرفان است. حروفی ها اسما را مقدم بر مسما می دانند.و رابطه ی اسم و مسما را همانند شئ با سایه اش می خوانند.این بحث پیچیده است و از پرداختن به آن صرف نظر می کنیم. 7:با وجود اینکه قاسم انوار به تبعیت از نسیمی شعر سروده است و با وجود شاعران بزرگی چون مولانا محمد فضولی ،انوار را بزرگترین شاعر آزربایجان خوانده اند.به هر صورت این اختلاف سلیقه ای است که مابین صاحبنظران وجود دارد. t.s.m.t07-03-2009, 07:26 AMصبح از افق بنمود رخ در گردش آور جام را وز سر خیال غم ببر،این رند درد آشام را ای صوفی خلوت نشین بستان زرندان کاسه ای تا کی پزی در دیگ سر،ماخولیای خام را؟ ایّام را ضایع مکن،امروز را فرصت شمار بیدادی دوران ببین،دادی بده ایّام را ای چرخ زرگر خاک من زرساز تا جامی شود باشد که بستاند لبم زان لعل شیرین کام را شد روزه دار و متّقی،امروز نامم در جهان فردا به محشر چون برم یا رب زننگ این نام را تا کی زنی لاف از عمل،بتخانه در زیر بغل ای ساجد و عابد شده دائم،ولی اصنام را ای شمع اگر باد صبا یابی شبی در مجلسش از عاشق بیدل بگو با دلبر این پیغام را کای از شب زلفت سیه روز پریشان بخت من کی روز گردانم شبی با صبح رویت شام را ای غِرّه ی فردا مکن دعوت به حورم زانکه من امروز حاصل کرده ام محبوب سیم اندام را ای زلف و خال رهزنت صیاد مرغ جان و دل وه وه که خوب آورده ای این دانه و آن دام را بی آن قد همچو الف،لامی شد از غم قامتم پیچیده کی بینم شبی با آن الف این لام را؟ خاک نسیمی در ازل شد با شراب آمیخته ای ساقی مهوش بیار آن آب آتشفام را t.s.m.t13-03-2009, 12:15 PMمی کشد چشم تو از گوشه به میخانه مرا می کند زلف چو زنجیر تو دیوانه مرا شسته بودم زمی و جام قدح دست ولی می برد باز لبت بر سر پیمانه مرا به هوای لب میگون تو گر خاک شوم ذره ای کم نشود رغبت میخانه مرا دانه ی خال تو آن روز که دیدم گفتم دام زلف تو کند صید بدین دانه مرا رخ مپوشان زمن ای سوخته صد بار چو شمع شوق روی تو،به یک شعله چو پروانه مرا مده ای زاهدم از شاهد و می توبه که نیست چون تو گوشی که بود قابل افسانه مرا منم و میکده و صحبت رندان همه عمر نیست ای خواجه سر ِ خلوت کاشانه مرا گر طلسم تن من بشکند ایام،هنوز گنج عشق تو بود در دل ویرانه مرا در جهان تا بود از قبله و محراب و نشان قبله ی جان نبود جز رخ جانانه مرا صاحب تاج و نگینم چو نسیمی تا هست بر سر از خاک درش افسر شاهانه مرا t.s.m.t15-03-2009, 12:49 PMایکی عالمده سؤلطان دیر محمد(ص) بیان علم و قرآن دیر محمد(ص) حسابی حشر و نشر اولان گؤنؤنده شفیع ِجؤمله خلقان دیر(1) محمد(ص) جهانا معرفت آندان آچیلدی یقین بیل گؤوهری کان دیر محمد(ص) سراسر یئر گؤیؤ گئزدی و گؤردؤ کی عرشه-فرشه سئیران دیر محمد(ص) نسیمی دائیما مدح نبی قیل همیشه دین و ایمان دیر محمد(ص) 1:اینسان دیر t.s.m.t10-04-2009, 11:13 AMغرقه در دریای عشقش حال ما داند که چیست این سخن آسوده بر ساحل کجا داند که چیست حال آن زلف پریشان بشنو از من مو به مو آن پریشانی،گرفتار بلا داند که چیست عشق خوبان در دلم گنجی است ز اندازه برون گوهر آن گنج را،قیمت خدا داند که چیست ناتوان چشم یارم و ز لبش دارم شفا آن چنان بیمار،قدر این شفا داند که چیست تا ابد ماییم و روی ساقی و جام شراب رمز عارف،صوفی صاحب صفا داند که چیست در میان جان ما و زلف عنبر سای دوست نیست اسراری که این باد صبا داند که چیست روی ساقی در مقابل موسی اَرنی از چه گفت معنی این نکته را مست لقا داند که چیست صوفی خلوت نشین از خانقه دارد نصیب حاصل میخانه رند آشنا داند که چیست آنچه در حسن تو هست ادراک صورت بین کجا گرد بازارش تواند گشت یا داند که چیست می کند قیمت به صد جان بوسه ی لعل لبت هر که آن کالا شناسد،این بها داند که چیست چون نسیمی هر که شد دیوانه ی زلف و رخش حلقه ی زنجیر آن زلف دو تا داند که چیست vahide10-04-2009, 01:29 PMعمادالدين نسيمی، شاعر و متفکّر حروفی در قرن هفتم هجری بود. وی به ترکی و فارسی و عربی شعر سرودهاست. ولی دیوان عربی او در طول زمان مفقود شده است. سازمان بینالملی یونسکو به خاطر کوششهای وی در اشعار انسانی و صلح جهانی در سال ۱۹۷۳ این سال را سال نسیمی اعلام کرد. سبک شعر دیوان نسیمی حاوی قالبهای متنوع شعری از قبیل غزل، قصیده، رباعی اکثرا به زبان ترکی است. به علت تأثیری که طریقت حروفی به دیگر عقاید عرفانی داشته، بسیاری از شعرهای بکتاشی و علوی به نسیمی نسبت داده شده است. نمونه ای از شعر نسیمی بیت زیر است: منده سيغار ايكى جهان من بو جهانه سيغمازام گوهر لامکان منم كون و مکانه سيغمازام هر چند دو جهان در وجود من گنجیده، من در این دنیا جای نمگیرم من گوهر لامکان هستم که به کائنات و مکانها نمی گنجم بیت بالا نمونه بارزی از سبک عرفانی نسیمی و عقاید حروفیه است. در این بیت شاعر به دنیای مادی و متقابل آن یعنی جهان معنوی اشاره می کند و اینکه انسان حاصل از اتحاد این دو جهان است. بنابر این انسان از لحاظ روحانی از همان عنصر روحانی پروردگار خویش مایه دارد. لغت لامکان در اصطلاح عرفا معنی خدای را دارد. بنا به اعتقادات نسیمی هرچند انسان قادر به درک پروردگار نیست ولی بایستی در شناخت او کوشش نماید. او شناخت نسبی را از طریق خودشناسی ممکن می داند. http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/9/9e/Nesimi_statue.JPG مجسمه نسیمی در باکو t.s.m.t14-04-2009, 08:07 PMامشب از روی تو مجلس را ضیائی دیگر است دیده ها را نور و دل ها را صفایی دیگر است شرمم از روی تو می آید بشر گفتن تو را جز خدا کفر است اگر گویم خدایی دیگر است تا نهادیم از سر در یوزه در کویت قدم هر زمان از فضل حق ما را عطایی دیگر است گر چه هست آب و هوای روضه رضوان لطیف جنت آباد سر کوی تو جایی دیگر است هر کسی در سر هوایی دارد از مهرت ولی در سرِ ما ز آتش عشقت هوایی دیگر است نیست این دل قابل تیمار و درمان ای طبیب درد بیمار محبت را دوایی دیگر است بر در سلطان،گدا هستند بسیاری ولی بر در آن حضرت این مفلس گدایی دیگر است خانه ی مردم زبس کز آب چشمم شد خراب هر زمان با آب چشمم ماجرایی دیگر است چشم مستش گفت:هستم من بلای جان خلق گفتم ابرو،غمزه اش گفت:آن بلایی دیگر است گرچه دارند از گل رویش نوایی هر کسی بلبل جان نسیمی را نوایی دیگر است t.s.m.t15-04-2009, 08:49 PMخاک باد آن سر که در وی سر سودای تو نیست دور باد از شادی،آن کو یار غم های تو نیست سرو در بالا کمال راستی دارد ولی در کمال حسن و زیبایی چو بالای تو نیست گر چه خورشید اقتباس از شمع رویت می کند روش و تابان چو نور صبح سیمای تو نیست لا نظیری در جهان حسن و لطف و دلبری سر بر آر از جیب یکتایی که همتای تو نیست کی بر آرندش به چشم اهل نظر چون توتیا آن که او چون خاک راه افتاده در پای توی نیست آن که در بند سر و جان است و فکر دین و دل خود پرست و پست همت مرد سودای تو نیست نیست از اهل بصیرت آن که او را چشم جان تا ابد روشن به روی عالم آرای تو نیست کعبه ی ارباب تحقیق است رویت زان جهت قبله ی تحقیق ما جز روی زیبای تو نیست کی به ذیل عروة الوثقی تمسک باشدش هر که را حبل المتین زلف سمن سای تو نیست در کجی ماند به ابروی تو ماه نو ولی راستی را مثل ابروی چو طغرای تو نیست ای نسیمی چون خدا گفت:"انّ ارضی واسعه"پ خطه ی "باکی" به جا بگذار کاین جای تو نیست t.s.m.t22-04-2009, 06:53 PMساقی سیمین برم جام شراب آورده است آب گلگون چهره ی آتش نقاب آورده است چشم خونبارم مدام از شوق یاقوت لبش همچو ساغر در نظر لعل مذا ب آورده است نرگس شهلاش در سر فتنه ای دارد عجب کز می جسن این چنین مستی و خواب آورده است مسکن اهل دل امشب چون چنین شد دلفروز گر نه زلفش در دل شب آفتاب آورده است عشق خوبان زاهد سالوس می گوید خطاست خواجه بین کز بهر من فکر صواب آورده است تا به دور چشم مست یار بفروشد به می بر در میخانه مولانا کتاب آورده است ای بسا خلوت نشین را بر سر بازار عشق موکشان آن طره ی پر پیچ و تاب آورده است پرده ی پرهیزگاران پاره خواهد شد،یقین از می ای کان غمزه ی مست و خراب آورده است آمد از میخانه پیغمامم که پیر می فروش باده ی صافی تر از یاقوت ناب آورده است شمع اگر واقف نگشت از سوز جان ما چرا آتش غم در دل و در دیده آب آورده است ای عنان دل زدستم رفت بازآ کز غمت صبر و هوشم رفت و جان پا در رکاب آورده است چون به از نظم نسیمی گوهر یکدانه نیست جوهری باری چرا دُرّ خوشاب آورده است؟ سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 942]
-
گوناگون
پربازدیدترینها