محبوبترینها
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1840212104
باربَد موسيقيدان و شاعر دربار خسرو پرويز (628-590م)
واضح آرشیو وب فارسی:پی سی سیتی: باربَد
موسيقيدان و شاعر دربار خسرو پرويز، پادشاه ساساني(628-590م) و سازنده سي لحن از الحان موسيقي ايراني است.
او را از مردم جهرم، از شهرهاي فارس، دانسته اند، از تاريخ تولد و مرگ او آگاهي نداريم و آنچه از زندگي او مي دانيم اندک و گاه آميخته با افسانه است در دوره ي آشکاني و همچنين در دوره ساساني دسته اي از هنرمندان بودند که آنها را خنياگري مي ناميدند. اين هنرمندان، که هم موسيقيدانان بودند و هم شاعر، داستانهاي قديمي را به شعر يا نثري آهنگين در مي آورند و همراه با سازهاي خود، براي مردم مي خوانند. آنهايي که توانايي و استعداد بيشتري داشتند، به دربار پادشاهان راه مي يافتند. باربد يکي از اين خنياگران بود که در نواختن بربط و سرودن شعر استاد بود و توانست به دربار خسرو پرويز راه يابد.
درباره چگونگي راه يافتن باربد به دربار خسرو پرويز گفته اند که سرکَش يا سَرگِس، رئيس و سر دسته نوازندگان، از روي حسد نمي گذاشت باربد به دربار او راه يابد. باربد چاره اي انديشيد و هنگامي که مهماني بزرگي در کاخ برپا بود، به کمک باغبان دربار در ميان درختان پنهان شد و به نواختن پرداخت. سرودهاي دل انگيز او توجه خسرو پرويز را جلب کرد و سبب شد که به دربار راه يابد و سپس رئيس خنياگران شود. باربد در دربار نفوذ بسيار يافت، معمولا او خبرهاي مهم را با آواز و ساز به اطلاع خسرو پرويز مي رساند. مثلا مرگ شبديز، اسب محبوب خسرو پرويز، را با آواز به او خبر داد. خسرو پرويز سوگند خورده بود هر کس خبر مرگ شبديز را بياورد کشته خواهد شد.
چون شبديز مرد، هيچ يک از درباريان جرات نداشت که اين خبر را به خسرو پرويز بگويد. باربد با ساختن سرودي غم انگيز سبب شد که خسرو پرويز خود بگويد: گويي شبديز مرده است. لحن بيست و سوم از الحان باربد، به نام شبديز، در وصف اين اسب بوده است.
درباره ي مرگ باربد نيز روايت ها گوناگون و افسانه آميز است. مثلا نوشته اند که سرکش، رقيب باربد، که به مقام و موقعيت او در دربار و نزد خسرو پرويز حسادت مي ورزيد او را زهر داد و کشت.
باربد به مناسبتهاي گوناگون مانند نوروز، مهرگان و در جشنهاي درباري شعر مي سرود و براي آن آهنگ مي ساخت. اين آهنگ ها به نام الحان باربد يا سي لحن ناميده مي شده است. نغمه هايي که در ستايش خسرو پرويز بود، به نام سرودهاي خسرواني معروف شد.
باربد براي هر يک از روزهاي هفته و هر يک از روزهاي ماه نيز نغمه اي ساخته بود. او همچنين براي هر روز سال، يک قطعه موسيقي تنظيم کرده بود که آن را سيصد و شست نوا مي ناميدند.
در کتاب هاي تاريخ و در شعرهاي شاعران از هنر و مهارت باربد در ساختن آهنگ و نواختن موسيقي ياد شده است. نظامي گنجوي شاعر قرن ششم هجري در منظومه خسرو و شيرين حکايتهايي از باربد نقل کرده است. فردوسي نيز در شاهنامه داستان باربد و خسرو پرويز را روايت کرده است.
پژوهشگران معاصر معتقدند که دستگاه هاي موسيقي ايراني از آهنگ ها و نغمه هاي باربد تاثير پذيرفته اند.
سلام و عرض ادب:53::53:
خوب مطلب بالا رو خوندید عزیزان؟
حالا میخوام یه پست بزنم چهارستون تنتون بلرزه البته اگر ایرانی هستین و عاشق ایران.... دیار عاشقان هستید.:53::53:
عرض شود که چند روز پیش من داشتم به نغمه و آواز شیرین اختر اسمان موسیقی ایران خانم سیما بینا گوش می کردم و تقریبا تم لری داشت با ضرب شدید و دلنواز کمانچه با نام کاست آوای صحرا و نام قطعه آواز نظامی "تفنگ" که اولش یه قطعه داشت و خواننده خواند تا اینجاش رسید و خواندند که:
نکیسا چون زد این افسانه بر چنگ سه تار باربد برداشت آهنگ
مگر شیرین ز لعل افشاند نوشی
که از هر گوشه ای خیزد خروشی
حالا شاید بگین خوب... منظور؟؟
میگم حالا;)
عرض شود که هرچی سرچ کردم ببینم نکیسا کی بود و ربطش با شیرین چیه... دریغ و دریغ
امروز اومدم در مورد باربد ستاره بی همتایی که کمی ازش می دونستم تاپیک بزنم دیده به به
دلت روشن که معمای چندروز پبش من حل شد:41:
خوب معرفی میکنم
خسرو پرویز عاشق زن باجمال و باهوش و فراستی بوده به نام شیرین:53:
که از کنار این قصه داستان شیرین و فرهاد هم دراومد:rolleyes:
اونو کاری نداریم فعلا همین خسرو و شیرین:confused:
عرض شود باربد نوازنده دربار خسرو پرویز بوده و اینقدر خالق و اعجوبه موسیقی و چیره دست ساختن تصنیف و ترنم و ترانه بوده که برای هر جشن ایرانی یک تصنیف و برای هر روز سال یک ترنم و برای هر خبر و روز و کاری یک ترانه می ساخته:41::41::41::41::53:
یعنی اینجوریشو من تاحالا ندیده بودم شخصی در سال مثلا چهار هزار قطعه و ردیف و ریتم و تم بسازه... ماشالله:53::53::53::53::53:
بعد وقتی خسرو و شیرین میخواستند با هم دیدار عاشقانه داشته باشند در دربارها
خوب طبیعتا می دونین ایرانیان اون زمان مانند بدوی ها ولگرد و بیابان نورد و جاهل نبودند و حجب و حیا و عفت زنانه و مردانه دین اهورایی ما زبانزد جهان بوده و تخت و تاج ساسانیان هم هکذا:53::53:
شیرین در پس پرده می نشسته و باربد با چیره دستی خود در عود و نوایی نغز و اشعاری واصف از زبان خسرو در عشق شیرین می خوانده... و نکیسا نامی بغایت چیره دست و متبحر در زدن سه تار و تنبور نیز از طرف شیرین و با همین شیوه جواب باربد یا همون خسرو را میداده:53::53::53:
حالا خودتون تصور کنین این مجلس را
شکوه و جلال و جبروت و عظمت و بزرگی و کیان از یک سو
دل و عشق و مهر و یار از یک سو
و دو ترانه سرا و آوازخوان و نوازنده بی همتا از سوی دیگه
خدائیش این رومئو و ژولیت بروند ته صف با اون اپراهای نعره دار
فقط من وقتی سیما بینای بی همتا میخوند اشک می ریختم و تصور میکردم دو صاحب صدا در مقابل هم مشغول تبادل آواز و ساز و اشعار بودند و قلب خسرو پرویزه که به عشق شیرین تپش داره و شیرین هم اشکی بر گوشه چشم و دلی به عمق دریا داره.
عجبا و عجبا و عجبا از این عشق و شور:41:
و از موسیقی اصیل ایرانی:41:
وقتتون رو نگیرم... باقیشو کپی میکنم... بخونین خیلی باحاله
ارادتمند... امیر عباس... بچه تهرانپارس!!:53::53::53::53:
باربَد
http://www.ajayeb.ir/barbad/barbad.jpg (http://www.ajayeb.ir/barbad/barbad.jpg)
پسرک کانال تلوزیون را عوض کرد. سراغ کانال موزیک رفت. صدا را تا آخر بالا برد. خیره شد. موزیک جدیدی شروع می شد. پسرک عنوان آهنگ را خواند:
Metallica - St. Anger
صدای درام به گوش رسید. درامر با تمام قدرت چوبهایش را به روی درام می کوبید. گیتاریست سولو میزد. خواننده نعره می کشید. موهای بلند و فرفری گیتاریست بالا و پایین می پرید... پسرک عاشق موسیقی متال بود. جذب آهنگ شده بود. می خواست بالا و پایین بپرد. می خواست با خواننده هم صدا شود و نعره بکشد. بلند شد. ایستاد. خواننده همچنان فریاد می کشید و درامر همچنان می کوبید. به ناگاه تاریکی بر همه جا حکم فرما شد. پسرت بهت زده شد. هیچ جا را نمی دید. برق رفته بود. پسرک گفت:
- Damn!
دستش را دراز کرد تا دیوار را پیدا کند. یک قدم به جلو برداشت. به دیوار رسید. پشتیِ کوچکی پیدا کرد. نشست. از اطاق روبرو نور خیلی ضعیفی می آمد. دقت کرد. گوشش کم کم صدای نعره ها را از یاد می برد و صداهای ضعیف تر را هم می شنید. پسرک صدایی شنید. به ریشش دستی کشید. صدا از طرف اطاق بود. کورکورانه به سمت اطاق رفت. صدا کمی بلند تر شد. پسرک گوش کرد. صدای یک ساز بود. چه سازی؟ نمی دانست. صدای بمی داشت و به آرامی نواخته می شد. صدایش آرامش بخش بود. گوشش را تیز کرد و کورکورانه به سمت اطاق رفت. پدرش را دید که کنج اطاق نشسته بود و رادیو بدست داشت.
پدر: رادیوی من باطری داره ولی تلویزیون تو نداره!
پسر: ...
پدر: تا برق بیاد بیا بشین اینجا.
پسرک کنار پدرش نشست. پیچ رادیو کمی چرخانده شد. صدا واضح تر به گوش می رسید.
پدر: می دونی این چه سازیه؟
پسر: نه. نمی دونم.
پدر: عوده... یا همون بربط... تا حالا بربط دیدی؟
پسر: نه!
پدر: می دونی وجه تسمیه بربط چیه؟
پسر: وجه چی؟
...
برق آمد. پسرک به سراغ تلویزیون رفت. در اطاق پدر را بست و باز هم صدا را بلند کرد. درامر باز هم می کوبید. گیتاریست، سلو میزد و خواننده نعره می کشید.
***
چو بانگ سبز در سبزش شنيدی
ز باغ زرد سبزه بر دميدی
خسرو نوای شيرين بيت الغزل را شنيد. جام را به كنار نهاد و گفت: سبز در سبز؟
باز ندا آمد. بيتی ديگر سروده شد. نوا از بالای درختی می آمد. خسرو نزديكتر شد. گفت كيستی؟ جواب آمد: باربد!
و دوباره نواخت. صدای ترانه هايش چقدر دلنشين بود! خسرو بار ديگر جام گرفت. به بالای درخت نگاه كرد. هيچ نديد.
نوازنده می خواند و بربط می نواخت. ترانه به پايان رسيد. خسرو بانگ برآورد: بيرون آی!
باربد از درخت به زير آمد. جامه پرنيان سبز رنگی پوشيده بود. همچون بلبل ِ مست می خراميد. نزديك آمد. در مقابل شاه به خاك افتاد.
خسرو پرسيد: نامت چه بود؟
گفت: باربد.
خسرو باز گفت: بار ديگر سبز در سبز را بنواز...
باربد عود به دست گرفت و نواخت.
***
خسرو غمگين بود. در مداين بود ولی دلش هر لحظه می خواست به جانب ارمنستان پرواز كند. آنجا كه دلبرش خانه داشت. خيال شيرين يك دم خسرو را راحت نمی گذاشت. باربد را فراخواند. باربد به حضور رسيد. سی ترانه از ميان آوازهايش گزين كرد. سرود و نواخت.
چو باد از گنج باداورد راندی
ز هر بادی لبش كنجی فشاندی
...
چو تخت طاقديسی ساز كردی
بهشت از طاقها در باز كردی
...
و گر سرو سهی را ساز دادی
سهی سروش به خون خط باز دادی
...
...
...
چو كردی باغ شيرين را شكربار
درخت تلخ را شيرين شدی بار
خسرو نام شيرين شنيد. غمش تازه شد. باربد نواخت. خسرو جرعه ای نوشيد و با ياد شيرين به خواب رفت.
***
ای باربد! برای امروز چه نوايی داری؟
باربد برای هر روز سال نغمه ای داشت. يكی از دستان هايش را اجرا كرد. روز ها كه می گذرد باربد نغمه ای تازه ساز می كند. هر روز از پس روز ديگر با ترانه های باربد طی می شود. خورشيد گويی تا نغمه ای از باربد نشنود غروب نمی كند. خسرو گويا تا نوايی از دست بربط نواز به گوش جان نگيرد به خواب نخواهد رفت. در اين شب باربد نوايی می سازد و خسرو و شيرين را به هم می رساند…
شيرين به پشت پرده خزيد. خسرو به تخت شاهی نشست. باربد از زبان خسرو تصنيفی خواند. از غم فراق يار ناليد. دل شيرين از پس پرده لرزيد. نوبت به نكيسا رسيد. او سرودی از زبان شيرين خواند. چنگ نواخت. شيرين وصف حال خود را می شنيد. نوبت به باربد رسيد. از زبان خسرو سرود خواند و نكيسا در جوابش از قول شيرين ترانه سرود. مجلس اوج گرفت. باربد با نوايی دل انگيز پرده را پس راند. روی بربطش مضراب ريز زد. شيرين بيرون آمد. خسرو به چهره شيرين نگاه كرد. هيچ نگفت. نوای بربط باربد و چنگ نكيسا گويای احوال بود. خسرو قدمی به جلو برداشت. نوای بربط و چنگ يك دم قطع نمی شد. شيرين گامی به جلو آمد. به هم رسيدند. خسرو شيرين را در آغوش گرفت. باربد از نواختن باز ایستاد. عود را به دست گرفت و از مجلس بيرون رفت. به زير درخت سدر رسيد. دلش شادمان بود. بربط را بر كناره درخت سدر ايستاند. به زمين نشست. دراز كشيد. چشمش را بست. خوابيد... صبح شد. سپيده دميد. باربد بيدار شد. بوی رياحين به مشام می رسيد.
باربد بو كشيد. چرخيد. به خودش نگاهی كرد. لباس گرانقدر خسرو رويش بود.
:53::53::53::53::53::53::53:
***
خسرو ناله دردناكی كرد. به ياد آورد كه چگونه با اسب تيزگامش شبديز، چهار ركن ِ هفت اقليم را در نورديده بود. اسبی كه می تاخت و زمين را چاك چاك می كرد اكنون در بستر بيماری بود. خسرو افسوس خورد. از غم شبديز دلش به درد آمد. به سمت در نگاه كرد. باربد داخل شد. بربط به دست داشت. خسرو لبخند كمرنگی زد. باربد بی مقدمه نواخت. تصنيف غمگينی خواند. در تصنيفش وصف شبديز می كرد. از بلند پروازيهايش می گفت. می گريست و می نواخت و می خواند. خسرو دانست كه شبديز ديگر زنده نيست. ترانه غمناك باربد كمی از اندوه خسرو كاست. روزهای بدی بود برای باربد و خسرو و شيرين و ...
***
همه چيز چون جنبيدن پلك چشم زير و رو شد. خسرو پرويز در دخمه ای محبوس شد. اين نيرنگ پسرش شيرويه بود كه به حيله، تاج و تخت را از پدر ستاند. خسرو اسير شد. شيرين در غمی جانگاه سوخت و فنا شد. باربد گريخت. خسرو به گذشته انديشيد. ياد شبديز و شيرين و شاپور و فرهاد و باربد و نكيسا و شكر و گلگون و مريم و مهين بانو و دیگران در ذهنش متجلی شد. اين همه چگونه به طرفه العين از ميان رفت؟ نه... يكی هنوز پا برجا بود: باربد!
باربد خودش را به پشت ديوار زندان رساند. رنگش پريده بود. نشست. به ديوار تكيه داد. او نبايد به سادگی فنا می شد. مضراب گرفت و برای پادشاهی كه تاج و تختش را از دست داده بود نغمه غمگين ديگری سرود. خسرو از داخل زندان تصنیف غم انگیزی شنید. صدای آشنای بربط بود. دلش لرزيد. شادمان شد. يادگارهايش هنوز به كام فنا كشيده نشده بود. باربد همچنان نواخت. اين غزل خداحافظی بود. ديدار نخستين را به ياد آورد. برای خسرو نواخت . غمگينانه گفت: بدرود...
خسرو تاب نياورد. به خود پيچيد و بغضش را فرو داد. باربد، بربط را به كناری نهاد. خنجر بركشيد و به ناگاه چهار انگشت دستش را بريد. سپس با دست ديگرش بربط را برداشت و رهسپار خانه شد. آتشی برافروخت. سازهايش را به كام آتش داد. باربد سوخت. جسمش تمام شد. ياد بربط نوازی اش اما هميشه جاويدان ماند.
با تشکر از بیژن کامکار
احسان شارعی
رجوع کنید به: نكيسا (http://www.ajayeb.ir/nakisa/index.php)، شيدا (http://www.ajayeb.ir/sheida/index.php)، شبدیز (http://www.ajayeb.ir/shabdiz/index.php)
خدائیش من از خوندن این ادبیات و تاریخ زیبای ایران هرگز و هرگز سیر نخواهم شد:53::53:
زنده باد ایران.... ایران و ایرانیان... تاج و سرور جهانیان:41::41:
ارادتمند... امیر عباس انصاری:53::53:
باربد
چهارشنبه ۱۱ آبان ۱۳۸۴ ، شیدا شیدایی فر
هنگامی که در تاریخ پرفراز و نشیب موسیقی ایران سیر میکنیم، به افراد مختلفی برخورد میکنیم که تاثیرات عمیقی بر آن گذارده و یا آن را از نابودی حتمی نجات داده اند ولی متاسفانه عده اندکی ایشان را میشناسند.
از این دسته افراد میتوان به"باربد" موسیقیدان بی نظیر و مخترع نثر مسجع که در عصر خسروپرویز زندگی میکرده اشاره کرد که آهنگهای زیبا ی او بعد از صدها سال همچنان شنیدنی و جزو گوشه های قابل تامل در موسیقی ایران است، از داستان زندگی وی اخبار چندانی در دست نیست و آنچه در ذیل میخوانید جمع آوری تکه هایی از کتابهای مستند تاریخی با ذکر نشانی آنهاست.
اصل او را از جهرم(از توابع شیراز) میدانند و داستان زندگی وی را ثعالبی این چنین نقل میکند:
روزی به" سرکش "رییس رامشگران مجالس خصوصی خسرو پرویز خبررسید جوانی مروی که زبردست ترین نوازندگان عود است و صدایی خوش دارد به دربار آمده تا به عنوان رامشگر به حضور شاه باریابد. سرکش که از این خبر مضطرب شده بود به هر وسیله ای متوسل شد تا وی را از مجامع نزدیک شاه دور سازد. پیشخدمتان و در باریان را تطمیع نمود و از دوستان و میهمانان درخواست کرد تا نامی از وی به میان نیاورند.
باربد نیز اندیشه کرد و با تطمیع نگهبان باغی که شاه برای گردش به آنجا میرفت، باسازش(عود) به آنجا قدم گذارده و با لباسی سبز بر بالای درختی که بر محیط مسلط بود مخفی شد و به انتظار نشست تا آنکه شاه وارد شد؛ هنگامی که شاه جامی بدست گرفت، باربد عودش را برداشت و آوازی ساده و دل انگیزبه نام "یزدان آفرید" را نواخت که شاه از شنیدنش شاد شد و نام رامشگر را پرسید. اما کسی او را نیافت. وقتی شاه جام دوم را برداشت، باربد آوازی دیگر سر داد چنانکه خسرو میگفت:"همه اعضای بدنم میخواند برای بهره بردن از آن سراپا گوش شوند" و امر کرد رامشگر را بیابند که این بار نیز کسی او را نیافت. سرانجام خسرو پروز جام سوم را نوشید و این دفعه باربد با نوایی شکوه آمیز و صدای گرمش حضار را مبهوت کرد و آهنگی که میخواند "سبز اندر سبز" نام داشت که بداهه سرایی بود و در آن به مخفیگاهش اشاره مینود. خسرو بپاخاست و گفت:" این آواز بی شک از فرشته ای برمیخیزد که پروردگار برای خوشی من فرستاده " و از رامشگر در خواست کرد خود را نشان دهد . باربد از درخت پایین آمد و برشاه تعظیم نمود. شاه هم مقدمش را گرامی داشت و جویای ماجرا شد سپس او را از نزدیکان خود ساخته و در مقام رییس رامشگران جایش داد.
معنی کلمه" بار بد" که بار یعنی اجازه و بد یعنی خداوند و دارنده است و کلا" بمعنی وزیر دربار است، گواه بر این سخن است که او در دربار خسروپرویز مقامی والا داشته و رعیت به واسطه وی به حضور شاه میرسیدند.
باربد برای هرروزی از ایام هفته نغمه ای ساخت که به نام "طرق الملوکیه " معروف است و نیز برای سی روز ماه به نام "سی لحن باربد" و همچنین 360 روز سال ]بدون خمسه مسترقه [ 360 نوای خاص سرود.
همچنین اخبار مهمی توسط باربد به صورت نغماتی نغز به شاه گفته شدند مانند این خبر که مولف تاریخ ایران در زمان ساسانیان به نقل از همدانی و ثعالبی آورده:
"شبدیز" نام اسب معروف خسرو بود که خسرو علاقه ای بسیار به آن داشت و قسم خورده بود هرکس خبر هلاکش رابدهد، او رامیکشد. روزی که شبدیز مرد، میر آخور هراسان شد و به باربد پناه برد. باربد هم ضمن آوازی آن را با ایهام و تلمیح به شاه گفت؛ شاه فریاد برآورد که" ای بدبخت ! مگر شبدیز مرده؟" خواننده در پاسخ گفت "شاه خود چنین فرماید". خسرو که جوابی برای گفتن نداشت، گفت"بسیار خوب ، هم خود را نجات دادی و هم دیگری را ".
خالد الفیاض شاعر قرن 8 میلادی این داستان را به زیبایی به نظم در آورده.
نام 30 لحن ساخته باربد چنین است:
کین ایرج – کین سیاووش- باغ شیرین – اورنگی- آرایش خورشید-ماه ابر گوهان(ماه بالای کوهسار)- تخت طاقدیس- گنج باد آورد- گنج گاو(گنج کاووس)- شبدیز – سروستان – آیین جمشید- حقه کاووس- راح روح- رامش جان- سبز در سبز – سروسهی- شادروان مروارید- شب فرخ- قفل رومی –گنج سوخته- مشکدانه- مروای نیک- مشکمالی- مهرگانی(مهربانی)- ناقوسی- نوبهاری- نوشین باده- نیمروز- نخجیرانی.( پشت هر کدام از این اسامی، آهنگ هایی زیبا و داستانهایی است که نقل و توصیف آن خارج از حوصله این مکان است.) (http://p30city.net)
در خصوص مرگ باربد اقوال مختلفی است وفردوسی این چنین میگوید که:
هنگامی که خسرو پرویز بدست فرزندش"شیرویه" بزندان افتاد ؛ باربد با رنگی پریده و اندوه بار به خانه ای که خسرو در آنجا زندانی بود رفت و در برابر او آهنگی نوحه آمیز از ساخته هایش را میخواند و چهار انگشت خود را بریده و به خانه بر میگردد و آتشی افروخته و همه سازهایش را میسوزاند.
عده ای هم میگویند او بوسیله سرکش به قتل میرسد.
:2::2:
جدا عجب انسانهایی بودند این بی پروایان عاشق:2:
من که خجالت می کشم جلوی اینان اسم خودم را ایرانی بگذارم.:2:
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پی سی سیتی]
[مشاهده در: www.p30city.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1052]
-
گوناگون
پربازدیدترینها