تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 25 مرداد 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هر كس از مكّه بر گردد و تصميم داشته باشد كه سال بعد هم به حجّ برود، بر عمرش افزو...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

بهترین وکیل تهران

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

خرید یخچال خارجی

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

ایمپلنت دندان سعادت آباد

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

الکترود استیل

سلامتی راحت به دست نمی آید

حرف آخر

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

کپسول پرگابالین

خوب موزیک

کرکره برقی تبریز

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

سایت ایمالز

بازسازی ساختمان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1811148109




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

جزيره‌اي كه خودم ساخته‌ام...


واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: نگاهي به مجموعه‌هاي« سفر شعر» و «‌رؤيا روي ‌رؤيا» شامل اشعار سال‌هاي 1387 - 1384 شرمنده‌ام كه شانه به‌سر نيستم/ و شانه‌هايم آن‌قدر پهن نيست/ تا ستاره بارانش كنند/ نه اين ده كوره جاي آفتاب‌پرست بود/ و نه اين نقشه‌ي كج و معوج چروكيده بر ديوار/...پس شانه‌هايم را نشانه بگير و شليك كن/ چه جاي شرمندگي/ شانه به سر نشد نشد/ اين قدر پرنده بي‌خانمان در جهان هست/ كه گلوله‌ات هدر نرود/ ... نوشتار است بررسي و يادنگاشتي بر روند شاعري كسي است كه شعر او انگار بدون درنظر گرفتن اين پستي و بلندي‌ها آهسته و پيوسته با روح جمعي قدم زده، رشد كرده، تغيير ماهيت داده و به اكنون شعر رسيده است. شاعر شعر‌هاي نيمايي در سفر شعرش زباني به صراحت و سادگي شعر‌هاي سپيد پيدا مي‌كند، از هر تقيد و تكلف شعري بري مي‌شود و با آشنايي‌اش به زبان امروز دنيا و گفت‌وگوي شعري جاري بر آن از طبيعت و انسان ايراني امروز به ارائه شعر سخن مي‌گويد. شعر ترابي روند منطقي شعر سپيد است با منطق مردم‌گرا و انساني- ايراني آن؛ جهاني رمز‌آلود اما ساده با نماد‌هايي تك‌لايه و دم‌دستي كه در كاربردشان عجله و عمدي بر پيشرو بودن ديده نمي‌شود؛ فضاهايي نزديك به زبان شعري اوايل قرن نوزدهم ميلادي؛ جايي كه شاعراني مثل رابرت برونينگ و روستي‌ها شعر را حديث نفسي واقع گرايانه با پرش‌هايي تخيلي مي‌پنداشتند و مي‌سرودند؛ شعر‌هايي يكدست با زباني روشن و بي‌پيرايه كه مي‌شود خواند و گفت كه چقدر ساده اما شعر! چه قشقرقي راه انداخته‌اند اين كلاغ‌ها/ براي پنير، نه/ براي ماهي، نه/ براي چشم‌هاي تو/ كه زل زده‌اند به آسمان. جالب اينجاست كه ترابي هيچ ادعايي در شعر ندارد؛ نه بازي زباني دارد نه در ماوراء‌الاكنون، در ماوراء‌المن و تو سير مي‌كند. به همين سادگي به شعر سپيد رسيده است؛ به زباني كه تنها گاهي سمبليك است و نه بيشتر از اين. پس زادگاهمان را گوزن‌ها پر كردند و/ شكارچياني/ كه به بهانه شكار يكي‌يكي رسيدند/ و دشت/ پر‌شد از شكارچيان بيگانه/ با تفنگ‌هاي سر پر/ كه پيشاني مردم را نشانه گرفتند/ اين عكس را همان روز گرفته‌ام/ درست پيش از خوردن گلوله/ وسط پيشاني تو.../ ترابي از آنجا كه حافظانه به گزينش اشعارش دست زده است (حداقل در 4مجموعه اخيرش) روندي روشن از آثارش را پيش روي مخاطب مي‌گذارد. ترابي را هرگز جزو موج‌سواران شعر نو- آنان‌كه پدرخوانده‌هاي شعر اكنون، خود خوانده شده‌اند- نمي‌بينيم. او به جهاني از شعر رسيده كه نمي‌شود تاريخ زد، نمي‌شود سانسور كرد، نمي‌شود از آن لغزيد. تعهد شعري‌اش تنها در شعر معني مي‌دهد. پايبند مرام و مسلك شعري است نه شعرش تابع مرام و مسلك. از همه چيز سخن مي‌گويد؛ از جنگ و گنجشك و اسپانيا تا بهاري در عشق پيري. شعر او بيشتر از آن تعادل دارد كه شرقي باشد. پيراهن‌هاي هفت رنگ‌مان را آتش زده بوديم/ تا كسي رد پايمان را پيدا نكند/ گردنبند‌ها و سنجاق سرهايمان را/ اما فراموش كرده بوديم/ جهانگردان آمدند/ رد پايمان را پيدا كردند و/ پايمان را كشيدند به موزه‌ها/ حالا سال‌هاست كه استخوان‌هايمان در باد مي‌رقصد/ نه پارچه هفت‌رنگي برايمان مانده است و/ نه خياطي/ كه بتواند پيراهني بدوزد چين‌دار/ با گيسواني يله بر رويش/ تا باد پريشانشان كند و/ شاعران شعر‌هاي عاشقانه بگويند. او حوادث و زندگي پيرامونش را از دريچه خيال نگريسته، فضاي عمده اشعارش از نوعي سياليت خيال بهره مي‌برد. بيشتر از اينكه در زبان و فرم به نو آوري دست بزند و مانور دهد سعي در اجراي گستاخانه شعر و استفاده از المان‌هاي شعر پيشرو به‌صورتي روان و همه فهم دارد. واضح است مخاطب براي او ارج و قربي خاص دارد هرچند هيچ‌گاه مستقيم او را مورد خطاب و خطابه قرار نمي‌دهد اما زبانش به صلحي با مني رسيده كه شايد خواننده حرفه‌اي شعر اكنون نباشم. جهان ترابي در حياط خلوت ته‌مانده‌هاي خاطره و خيال قدم مي‌زند؛ جهانش به بزرگي كُره‌اي است كه در آن مي‌زي‌ايم. ديكتاتور‌ها از دل تاريخ بر تابوت‌هايشان قدم مي‌زنند و كلاغ‌ها حاكمان مطلق كوچه‌هاي بن بستند؛ جايي كه مردم زير پاي هم را صابون مي‌كشند! نيمي از همين زندگاني يخ زده توست كه مي‌سوزد در سماور نيكالا/... استالين مرده است... بي‌شك آشنا بودن با جهان شعر و شعر و ادبيات جهان افق‌هايي نو پيش روي شاعر مي‌نهد تا زبان و نگاه شعري‌اش همرديف و همخوان با شعر جاري بر زبان دنيا باشد. اينكه شعر در قيامت تصويري اكنون تا چه اندازه در سبد معنوي آدم‌ها جا مي‌گيرد همچنان جاي بحث دارد. اينكه امروز سينما و كاريكاتور پيشروان هنر فكري انسان اكنونند غيرقابل انكاراست اما شعر همچنان آهسته به روند خود ادامه مي‌دهد و با تركيب و تلفيق و گاه تأثير‌پذيري از هنر‌هاي ديداري زواياي ناآزموده‌اي را در خود كشف مي‌كند. اينكه ترابي شاعر به بيان تحول فكري خود با خيال شعر كشيده مي‌شود و بسياري هستند كه مسحور واژه‌هايند هنوز، مي‌رساند رمزي كه در كلمه نهفته است آن قدرت جادويي را دارد كه به واژه‌ها تجسم بخشيده، خيال را جامه عمل پوشانده، شعر را هنوز هم جادوي اول قلمداد كند؛ كه ديوان را گفت اگر خواهيد كه آزاد شويد پس رمز واژگان (خواندن و نوشتن) را به فرشتگان روشنايي بياموزيد تا برهيد و چنين شد كه شعر نخست‌زاده شد(1). ميخ طويله اين عكس را بايد كمي بالاتر مي‌زديد/ بالاتر از بقيه/ تا فرقي گذاشته باشيد/ بين كسي كه مي‌خندد/ و كسي كه مي‌خنداند/ آن هم با اين دماغ پخ و پهن/ و چيزي كه پشت سرش نوشته/ به زباني لا‌يقرأ (1) افسانه آفرينش در مانويت و پيدايش نوشتار منبع:




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 315]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن