تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833606323
چرا سلطان محمود شاهنامه فردوسي را نپسنديد؟
واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: علت اين كه شاهنامه مورد پسند سلطان محمود واقع نشد، درست معلوم نيست؛ اما بعضي ميگويند كه اعتقاد فردوسي به تشيع كه سلطان محمود آن را قبول نداشت يكي از دلايل اين بياعتنائي است. حكيم فردوسي در طبران طوس در سال 329 هجري به دنيا آمد. پدرش از دهقانان طوس بود و از نظر مادي داراي ثروت و موقعيت قابل توجهي بود. از احوال او در عهد كودكي و جواني اطلاع درستي در دست نيست ولي مشخص است كه در جواني با درآمدي كه از املاك پدرش داشته به كسي محتاج نبوده است؛ اما اندك اندك آن اموال را از دست داده و به تهيدستي گرفتار شده است. فردوسي از همان ابتداي كار كه به كسب علم و دانش پرداخت، به خواندن داستان هم علاقهمند شد و مخصوصاً به تاريخ و اطلاعات مربوط به گذشته ايران عشق مي ورزيد. همين علاقه به داستانهاي كهن بود كه او را به فكر به نظم در آوردن شاهنامه انداخت. چنان كه از گفته خود او در شاهنامه بر مي آيد، مدتها در جستوجوي اين كتاب بوده است و پس از يافتن دستمايه اصلي داستانهاي شاهنامه، نزديك به سي سال از بهترين ايام زندگي خود را وقف اين كار كرد. او خود ميگوبد: بسي رنج بردم بدين سال سي عجم زنده كردم بدين پارسي پي افكندم از نظم كاخي بلند كه از باد و باران نيابد گزند بناهاي آباد گردد خراب ز باران و از تابش آفتاب فردوسي در سال 370 يا 371 به نظم در آوردن شاهنامه را آغاز كرد و در اوايل اين كار هم خود فردوسي ثروت و دارايي قابل توجهي داشت و هم بعضي از بزرگان خراسان كه به تاريخ باستان ايران علاقه داشتند او را ياري ميكردند ولي به مرور زمان و پس از گذشت سالهايي، در حالي كه فردوسي بيشتر شاهنامه را سروده بود دچار فقر و تنگدستي شد. اَلا اي برآورده چرخ بلند چه داري به پيري مرا مستمند چو بودم جوان برترم داشتي به پيري مرا خوار بگذاشتي به جاي عنانم عصا داد سال پراكنده شد مال و برگشت حال بر خلاف آن چه مشهور است، فردوسي سرودن شاهنامه را صرفاً به خاطر علاقه خودش و حتي سالها قبل از آن كه سلطان محمود به سلطنت برسد، آغاز كرد؛ اما چون در طي اين كار رفته رفته ثروت و جواني را از دست داد، به فكر افتاد كه آن را به نام پادشاهي بزرگ كند و به گمان اينكه سلطان محمود چنان كه بايد قدر او را خواهد شناخت، شاهنامه را به نام او كرد و راه غزنين را در پيش گرفت. اما سلطان محمود كه به مدايح و اشعار ستايش آميز شاعران بيش از تاريخ و داستانهاي پهلواني علاقه داشت، قدر سخن فردوسي را ندانست و او را چنانكه شايسته اش بود تشويق نكرد. علت اين كه شاهنامه مورد پسند سلطان محمود واقع نشد، درست معلوم نيست. بعضي گفته اند كه به سبب بدگوئي حسودان، فردوسي نزد محمود به بي ديني متهم شد (در واقع اعتقاد فردوسي به شيعه كه سلطان محمود آن را قبول نداشت هم به اين موضوع اضافه شد) و از اين رو سلطان به او بي اعتنائي كرد. ظاهراً بعضي از شاعران دربار سلطان محمود به فردوسي حسد مي بردند و داستانهاي شاهنامه و پهلوانان قديم ايران را در نظر سلطان محمود پست و ناچيز جلوه داده بودند. به هر حال سلطان محمود شاهنامه را بي ارزش دانست و از رستم به زشتي ياد كرد و بر فردوسي خشمگين شد و گفت: كه "شاهنامه خود هيچ نيست مگر حديث رستم، و اندر سپاه من هزار مرد چون رستم هست ". گفته اند كه فردوسي از اين بي اعتنائي سلطان محمود بر آشفت و چندين بيت در هجو سلطان محمود گفت و سپس از ترس مجازات او غزنين را ترك كرد و چندي در شهرهائي چون هرات، ري و طبرستان متواري بود و از شهري به شهر ديگر مي رفت تا آنكه سرانجام در زادگاه خود، طوس درگذشت. تاريخ وفاتش را بعضي 411 و برخي 416 هجري قمري نوشته اند. فردوسي را در شهر طوس، در باغي كه متعلق به خودش بود، به خاك سپردند. در تاريخ آمده است كه چند سال بعد، محمود به مناسبتي فردوسي را به ياد آورد و از رفتاري كه با آن شاعر آزاده كرده بود پشيمان شد و به فكر جبران گذشته افتاد و فرمان داد تا ثروت فراواني را براي او از غزنين به طوس بفرستند و از او دلجوئي كنند. اما چنان كه نوشته اند، روزي كه هديه سلطان را از غزنين به طوس مي آوردند، جنازه شاعر را از طوس بيرون مي بردند. از فردوسي تنها يك دختر به جا مانده بود، زيرا پسرش هم در حيات پدر فوت كرده بود و گفته شده است كه دختر فردوسي هم اين هديه سلطان محمود را نپذيرفت و آن را پس فرستاد. شاهنامه نه فقط بزرگ ترين و پر مايه ترين مجموعه شعر است كه از عهد ساماني و غزنوي به يادگار مانده است بلكه مهمترين سند عظمت زبان فارسي و بارزترين مظهر شكوه و رونق فرهنگ و تمدن ايران قديم و خزانه لغت و گنجينه ادبـيات فارسي است. فردوسي طبعي لطيف داشته، سخنش از طعنه و هجو و دروغ و تملق خالي بود و تا مي توانست الفاظ ناشايست و كلمات دور از اخلاق بكار نمي برد. او در وطن دوستي سري پر شور داشت. به داستانهاي كهن و به تاريخ و سنن قديم عشق مي ورزيد. * ويژگيهاي هنري شاهنامه "شاهنامه "، حافظ راستين سنت هاي ملي و شناسنامه قوم ايراني است. شايد بي وجود اين اثر بزرگ، بسياري از عناصر مثبت فرهنگ آبا و اجدادي ما در طوفان حوادث تاريخي نابود مي شد و اثري از آنها به جاي نمي ماند. فردوسي شاعري معتقد و مومن به ولايت معصومين عليهم السلام بود و خود را بنده اهل بيت نبي و ستاينده خاك پاي وصي مي دانست و تاكيد مي كرد كه: گرت زين بد آيد، گناه من است چنين است و آيين و راه من است بر اين زادم و هم بر اين بگذرم چنان دان كه خاك پي حيدرم فردوسي با خلق حماسه عظيم خود، برخورد و مواجهه دو فرهنگ ايران و اسلام را به بهترين روش ممكن عينيت بخشيد، با تأمل در شاهنامه و فهم پيش زمينه فكري ايرانيان و نوع انديشه و آداب و رسومشان متوجه مي شويم كه ايرانيان همچون زميني مستعد و حاصل خيز آمادگي دريافت دانه و بذر آيين الهي جديد را داشته و خود به استقبال اين دين توحيدي رفته اند. چنان كه در سالهاي آغازين ظهور اسلام، در نشر و گسترش و دفاع از احكام و قوانينش به دل و جان كوشيدند. اهميت شاهنامه فقط در جنبه ادبي و شاعرانه آن خلاصه نمي شود و پيش از آن كه مجموعه اي از داستانهاي منظوم باشد، تبارنامه اي است كه بيت بيت و حرف به حرف آن ريشه در اعماق آرزوها و خواسته هاي جمعي، ملتي كهن دارد. ملتي كه در همه ادوار تاريخي، نيكي و روشنايي را ستوده و با بدي و ظلمت ستيز داشته است. شاهنامه، منظومه مفصلي است كه حدوداً از شصت هزار بيت تشكيل شده است و داراي سه دوره اساطيري، پهلواني، تاريخي است. فردوسي بر منابع بازمانده كهن، چنان كاخ رفيعي از سخن بنيان مي نهد كه به قول خودش باد و باران نمي تواند گزندي بدان برساند و گذشت ساليان بر آن تأثيري ندارد. در برخورد با قصه هاي شاهنامه و ديگر داستانهاي اساطيري فقط به ظاهر داستانها نمي توان بسنده كرد. زبان قصه هاي اساطيري، زباني آكنده از رمز و سمبل است و بي توجهي به معاني رمزي اساطير، شكوه و غناي آنها را تا حد قصه هاي معمولي تنزل مي دهد. حكيم فردوسي خود توصيه مي كند: تو اين را دوغ و فسانه مدان به يكسان روش در زمانه مدان از او هر چه اندر خورد با خرد دگر بر ره رمز معني برد شاهنامه روايت نبرد خوبي و بدي است و پهلوانان، جنگجويان اين نبرد دائمي در هستي اند. جنگ كاوه و ضحاك ظالم، كين خواهي منوچهر از سلم و تور، مرگ سياوش به دسيسه سودابه و . . . همه حكايت از اين نبرد و ستيز دارند. تفكر فردوسي و انديشه حاكم بر شاهنامه هميشه مدافع خوبي ها در برابر ظلم و تباهي است. ايران كه سرزمين آزادگان محسوب مي شود همواره مورد آزار و اذيت همسايگانش قرار مي گيرد. زيبايي و شكوه ايران، آن را در معرض مصيبت هاي گوناگون قرار مي دهد و از همين رو پهلوانانش با تمام توان به دفاع از موجوديت اين كشور و ارزشهاي عميق انساني مردمانش بر مي خيزند و جان بر سر اين كار مي نهند. برخي از پهلوانان شاهنامه نمونه هاي متعالي انساني هستند كه عمر خويش را به تمامي در خدمت همنوعان خويش گذرانده است. پهلواناني همچون فريدون، سياوش، كيخسرو، رستم، گودرز و طوس از اين دسته اند. شخصيت هاي ديگري نيز همچون ضحاك و سلم و تور وجودشان آكنده از شرارت و بدخويي و فساد است. آنها مأموران اهريمنند و قصد نابودي و فساد در امور جهان را دارند. قهرمانان شاهنامه با مرگ، ستيزي هماره دارند و اين ستيز نه روي گرداني از مرگ است و نه پناه بردن به كنج عافيت، بلكه پهلوان در مواجهه و درگيري با خطرات بزرگ به جنگ مرگ مي رود و در حقيقت، زندگي را از آغوش مرگ مي دزدد. اغلب داستانهاي شاهنامه بي اعتباري دنيا را به ياد خواننده مي آورد و او را به بيداري و درس گرفتن از روزگار مي خواند ولي در همين حال آنجا كه هنگام سخن عاشقانه مي رسد فردوسي به سادگي و با شكوه و زيبايي موضوع را مي پروراند. نگاهي به پنج گنج نظامي در مقايسه با شاهنامه، اين حقيقت را بر ما نمايان تر مي كند. در پنج گنج، شاعر عارف كه ذهنيتي تغزلي و زباني نرم و خيال انگيز دارد، در وادي حماسه چنان غريق تصويرسازي و توصيفات تغزلي شده كه جاي و مقام زبان حماسه را فراموش كرده است حال آنكه كه فردوسي حتي در توصيفات تغزلي در شأن زبان حماسه، از تخيل و تصاوير بهره مي گيرد و از ازدحام بيهوده تصاوير در زبان حماسي اش پرهيز مي كند. * منبع داستانهاي شاهنامه نخستين كتاب نثر فارسي كه به عنوان يك اثر مستقل عرضه شد، شاهنامه اي منثور بود. اين كتاب به دليل آن كه به دستور و سرمايه "ابومنصور توسي " فراهم آمد، به "شاهنامه ابومنصوري " شهرت دارد و تاريخ گذشته ايران به حساب مي آيد. اصل اين كتاب از ميان رفته و تنها مقدمه آن كه حدود پانزده صفحه مي شود در بعضي نسخه هاي خطي شاهنامه موجود است. علاوه بر اين شاهنامه، يك شاهنامه منثور ديگر به نام شاهنامه ابوالمويد بلخي وجود داشته كه گويا قبل از شاهنامه ابومنصوري تأليف يافته است، اما چون به كلي از ميان رفته درباره آن نمي توان اظهارنظر كرد. پس از اين دوره در قرن چهارم شاعري به نام دقيقي كار به نظم در آوردن داستانهاي ملي ايران را شروع كرد. دقيقي زردشتي بود و در جواني به شاعري پرداخت. او برخي از اميران چغاني و ساماني را مدح گفت و از آنها جوايز گرانبها دريافت كرد. دقيقي ظاهراً به دستور نوح بن منصور ساماني مأموريت يافت تا شاهنامه ي ابومنصوري را كه به نثر بود به نظم در آورد. دقيقي، هزار بيت بيشتر از اين شاهنامه را نسروده بود و هنوز جوان بود كه كشته شد (حدود 367 يا 369 هـ. ق) و بخش عظيمي از داستانهاي شاهنامه ناسروده مانده بود. فردوسي استاد و هشمهري دقيقي كار ناتمام او را دنبال كرد. از اين رو مي توان شاهنامه دقيقي را منبع اصلي فردوسي در سرودن شاهنامه دانست. * بخش هاي اصلي شاهنامه موضوع اين شاهكار جاودان، تاريخ ايران قديم از آغاز تمدن نژاد ايراني تا انقراض حكومت ساسانيان به دست اعراب است و كلاً به سه دوره اساطيري، پهلوي و تاريخي تقسيم مي شود. دوره اساطيري: اين دوره از عهد كيومرث تا ظهور فريدون ادامه دارد. در اين عهد از پادشاهاني مانند كيومرث، هوشنگ، تهمورث و جمشيد سخن به ميان مي آيد. تمدن ايراني در اين زمان تكوين مي يابد. كشف آتش، جدا كرن آهن از سنگ و رشتن و بافتن و كشاورزي كردن و امثال آن در اين دوره صورت مي گيرد. در اين عهد جنگها غالباً جنگ هاي داخلي است و جنگ با ديوان و سركوب كردن آنها بزرگ ترين مشكل اين عصر بوده است. (بعضي احتمال داده اند كه منظور از ديوان، بوميان فلات ايران بوده اند كه با آريايي هاي مهاجم همواره جنگ و ستيز داشته اند). در پايان اين عهد، ضحاك دشمن پاكي و سمبل بدي به حكومت مي نشيند، اما سرانجام پس از هزار سال فريدون به ياري كاوه آهنگر و حمايت مردم او را از ميان مي برد و دوره جديد آغاز مي شود. دوره پهلواني: دوره پهلواني يا حماسي از پادشاهي فريدون شروع مي شود. ايرج، منوچهر، نوذر، گرشاسب به ترتيب به پادشاهي مي نشيند. جنگهاي ميان ايران و توران آغاز مي شود. پادشاهي كياني مانند: كيقباد، كيكاووس، كيخسرو و سپس لهراست و گشتاسب روي كار مي آيند. در اين عهد دلاوراني مانند: زال، رستم، گودرز، طوس، بيژن، سهراب و امثال آنان ظهور مي كنند. سياوش پسر كيكاووس به دست افراسياب كشته مي شود و رستم به خونخواهي او به توران زمين مي رود و انتقام خون سياوش را از افراسياب مي گيرد. در زمان پادشاهي گشتاسب، زرتشت پيغمبر ايرانيان ظهور مي كند و اسفنديار به دست رستم كشته مي شود. مدتي پس از كشته شدن اسفنديار، رستم نيز به دست برادر خود، شغاد از بين مي رود و سيستان به دست بهمن پسر اسفنديار با خاك يكسان مي گردد، و با مرگ رستم دوره پهلواني به پايان مي رسد. دوره تاريخي: اين دوره با ظهور بهمن آغاز مي شود و پس از بهمن، هماي و سپس داراب و دارا پسر داراب به پادشاهي مي رسند. در اين زمان اسكندر مقدوني به ايران حمله مي كند و دارا را كه همان داريوش سوم است مي كشد و به جاي او بر تخت مي نشيند. پس از اسكندر دوره پادشاهي اشكانيان در ابياتي چند بيان مي گردد و سپس ساسانيان روي كار مي آيند و آن گاه حمله اعراب پيش مي آيد و با شكست ايرانيان شاهنامه به پايان مي رسد. منبع:
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1009]
صفحات پیشنهادی
چرا سلطان محمود شاهنامه فردوسي را نپسنديد؟
چرا سلطان محمود شاهنامه فردوسي را نپسنديد؟-علت اين كه شاهنامه مورد پسند سلطان محمود واقع نشد، درست معلوم نيست؛ اما بعضي ميگويند كه اعتقاد فردوسي به تشيع كه ...
چرا سلطان محمود شاهنامه فردوسي را نپسنديد؟-علت اين كه شاهنامه مورد پسند سلطان محمود واقع نشد، درست معلوم نيست؛ اما بعضي ميگويند كه اعتقاد فردوسي به تشيع كه ...
شاهنامهشناسنامهی ملی ایران است
... را بهنام شاهنامه از خود به جا گذاشت.او در گفتوگویی از شاهنامه فردوسی، با عنوان شناسنام. ... چرا سلطان محمود شاهنامه فردوسي را نپسنديد؟ ويژگيهاي هنري شاهنامه "شاهنامه ...
... را بهنام شاهنامه از خود به جا گذاشت.او در گفتوگویی از شاهنامه فردوسی، با عنوان شناسنام. ... چرا سلطان محمود شاهنامه فردوسي را نپسنديد؟ ويژگيهاي هنري شاهنامه "شاهنامه ...
-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها