تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 13 تیر 1403    احادیث و روایات:  حضرت فاطمه زهرا (ع):خدای تعالی ایمان را برای پاکیزگی از شرک قرار داد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803968939




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

سوژه های خیس زندگی


واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: آفتاب-بهتر است مطالب را از کت و شلوار خود آغاز ‌کنم. آری همان کت و شلواری که از شدت تابش نور خورشید و البته یک کمی هم از شدت نگاه‌های خنده برانگیز هم محلی‌ها و همسایگان؛ دیگر رنگ از رخسارش کوچ کرده است و البته با حضور هر نوروز هم ریش غم من غایب است. چرا که آن را در گرو همین کت و شلوار گذاشته‌ام. به یاد دارم، این کت و شلوار را من از همان بوتیک سر کوچه گرفتم و همانروز که من این کت و شلوار را خریداری کردم، مقارن بود با تولد پسر آقا رجب. آقا رجب صاحب مغازه می‌گفت که: فلانی پا قدم شما خیر بود، چراکه امروز بچه‌دار شدم. یک پسر به مانند یک دسته‌ی گل، و من با لحنی به رنگ مزاح و شوخی گفتم: آقا رجب پا قدم من نیست. پا قدم مبارک کت و شلوار سرمه‌ای خودتان است، که آدمش را پیدا کرده است. انشاءالله همیشه با فرزند باشید. دقیقا به یاد دارم که ۲۰سال از آن زمان تا کنون گذشته است و پسر آقارجب هم قد کشیده و ریش و سبیل درآورده است و البته حرفهای قلمبه و سلمبه هم می‌زند. یعنی برای خودش مردی شده است و آن طرف هم کت و شلوار من است که ۲۰ ساله است. یعنی دقیقا هم سن و سال پسر آقا رجب و مثل همان پسر آقا رجب،‌ آن هم چندین پوست عوض کرده است. یعنی می‌خوام بگم که دیگر نیازی به خرید کت و شلوار جدید ندارم. چون جنس و پارچه که، صادراتی است و مشکل ما در خرید، بر سر رنگ آن است؛ که در انتخاب رنگ هم مشکل نداریم. به بیانی دیگر باید گفت که تنها سوژه‌ی خیس زندگی من در همین کت و شلوار خلاصه نمی‌شود. چونکه وقتی به بقالی سر کوچه هم مراجعه می‌کنم و قصد گرفتن میوه قرضی را از آن دارم. بقالی فقط به ظاهر من نگاه می‌کند و با شوخی می‌گوید: آقای کت وشلواری، من با شما کاری ندارم، طرف حساب من کت و شلوار توست که قرض پیرارسال را هم نداده است. حالا توقع شما هم بی‌جاتر است. بقال فروش نمی‌داند که در واقع من هم بدنبال گرفتن میوه نیستم، و آنی که من در اصل بدنبالش هستم، یک دل ساده است. آری او بقول سهراب سپهری می‌خواهد کیلوئی برای من پرتقال و یا خربزه بکشد، و انتظار دارد که من هم حداقل دل ساده را سیری از او بپرسم. ولی حکایت همچنان باقی است. چون من آدم زمانه‌ی خود هستم و در مسیر شرایط و ویژگیهای زمانه‌ی خود حرکت می‌کنم. آخه نمی‌دونید، زمانه ما برعکس آن مراوده‌ای است که بین بقال فروش و سهراب سپهری انجام می‌گرفت. چون آن زمان بقالی میوه را کیلوئی می‌کشید و بی‌خیال به مشتری می‌داد و اگر هم، کسی مانند سهراب سپهری دل ساده را سیری دنبال می‌کرد، شاید پیش اهلش پیدا می‌شد. ولی امروز چی؛‌ امروزی که بقالی از کشیدن سیری و یا خریدار از دادن پول یک سیر میوه هم در تلاطم و عذاب است. و البته خدا رحمت کند، دل ساده را که در زیر خروارها خاک نامش هویدا است، آری؛«همان تخم تعریف که در دل خاک جوانه می‌زند که ما زنده‌ایم». آخه تنها کت و شلوار من نیست که گرفتار آمده در چشم ظاهرنگر عموم و یه جورایی به آن نگاه می‌کنند. چون به عینه دیده‌ام که طرف با بهترین لباس و بهترین ماشین و خانه و ملک و... در دید جامعه ظاهر می‌شود و چند ماهی از آن نمی‌گذرد که به حال و روز آن باید گریست، یعنی بسان کت و شلوار ژولیده و کرخت و بدقوارده من گرفتار می‌شود. این دیگر چه صیغه‌ای است. آخه به قول بزرگترها، قبلاً هرکسی در جای خودش عزیز و محترم بود. یعنی بقال فروش احترام خودش را داشت و خبازی و خرازی هم همین جور. حتی کارگر و مهندس و دکتر و تهی‌دست و پردست هم هر کدام در جایگاه خودشان دارای قرب و هیمنه‌ی خاصی بودند. گدا در بازار، کار خودش را انجام می‌داد و توانگر هم مشغول به کار خویش بود. اما در شگفتم که امروز مرزها شکسته‌اند، و بین گدا و توانگر و یا حتی یک آدم عادی حد و مرزی نیست. همه می‌دانیم که: «هرکسی را بهر کاری ساخته‌اند». پس نمی‌شود گفت که گرگ حیوانی درنده‌خو و یا بسیار باهوش و تیزبین و فرصت طلب نیست که اینها از ویژگیهای بارز گرگ هستند و یا نمی‌گوئیم: اسب حیوانی نجیب و دارای قوه ادراک و فهم نیست که در ذات آن این ویژگی‌ها نهفته است و یا نمی‌گوئیم: کبوتر و عقاب با هوش و نامه‌رسان و بلندپرواز و تیزبین نیستند که بی‌شک اینها از صفات این دو بشمار می‌آیند. و یا نمی‌گوئیم: الاغ با اینکه یک حیوان است که از لحاظ عقل و شعور، کم دارد، اما از زحمات طاقت‌فرسا و بی‌بدیل آن هم نباید چشم‌پوشی کرد و یا پلنگ که تیزچنگ و بسیار پرتلاش و شجاع و با توان است، بطوری که وقتی می‌خواهد، جان دهد، چون لاشه‌خور نیست، خود را از نوک قله به پائین می‌اندازد، که تکه تکه شود و کسی از گوشت آن استفاده‌ای نبرد. و یا نباید کتمان کرد که: شیر دارای صفاتی اعم از زورمندی و نمادی بنام سلطان جنگل بودن نیست، و ا‍ز آن طرف هم چون لاشه‌خور نیست، لاشه‌ی آن را لاش خوران نمی‌خورند که این صفات در ذات شیر هستند و یا نمی‌گوییم: شتر حیوانی پرطاقت نیست که این حیوان می‌تواند بمدت ۶ماه در کویر بدون آب و غذا زندگی کند و علاوه بر این از گوشت و شیر و توان آن نیز استفاده می‌شود و یا نمی‌گوئیم: گوسفند بسته را هرکس نمی‌تواند سر ببرد که می‌تواند، اما آنکه شیر را در بیشه کشد، صیاد است و البته همین گوسفند ساده و ناتوان و بی‌دفاع هم دارای محاسن و استفاده‌های بهینه و حیاتی است. آری اینها همه واقعیت است و واقعیت را هم نمی‌شود، انکار کرد. اما نکته‌ی مهم اینکه: هرکدام از این مخلوقات هم برای امرار معاش غذایی مخصوص دارند و باید به هر کسی غذای خویش خوراند و نه عکس آن. با این حال باز به شما پل امید را مژده می‌دهم که گرچه رودخانه‌ی جدایی را روزگار در بین ما انداخته است، اما در هر زمانی طبیعی است و با وجود همین پل امید سخن از فاصله گفتن، بی‌معناست و منطقی است که زندگی نقطه‌ی مقابل ماست و در دایره آن خیلی چیزها اعم از پستی- بلندی، زشتی- زیبایی، سختی- آسانی، غم- شادی، امید- ناامیدی، بدی- خوبی، شکست- پیروزی، آرامش- بی‌قراری،‌ خواب- بیداری، مریضی- سلامتی، دوستی- دشمنی، آزادی- جبر، نوازش، شلاق- محبت، ظلم، قدرت- عدالت، و هزاران فراز و فرود دیگر از خانواده‌ی همین زندگی است. ولی باید اذعان داشت که زندگی با آشتی همین تضادها که لازم و ملزوم همدیگر هستند، معنای واقعی به خود می‌گیرد و بدون یکی از این موارد آن دیگر عقیم و سقیم است. پس ما را با زمانه که با دست خود مسیرهای زندگی را ترسیم و جهت می‌دهد و با این کار دغدغه‌های فراوانی در دل زندگی نیز جوانه می‌زند، کاری نیست. ما باید با نگاهی واقعی و معقول به زندگی بنگریم. یعنی در اصل نگاهمان در حین زندگی به واقعیات باشد، و با سنجش و قیاس و سبک و سنگین کردن واقعیات زمانه، زندگی خود را پی‌ریزی و گسترش دهیم. و درنظر این قلم، باید به ذهن بسپاریم که ما:«زیستن را با حرف اول زندگی آغاز کرده‌ایم» و پایان آن هم به رنگ یاری است و دیگر این که: در آزاد راه پیروزی بی‌خیال نرانیم. چون شکست در کمین است. عابدین پاپی




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 345]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن