واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: همشهری-شوپنهاور در زمان جواني روي خوشي از محافل فلسفي و آكادميك نديد هرچند كه خودش معتقد بود با كتاب جهان همچون اراده و تصور كه از 26تا30سالگي آن را نوشته بود، شاهكاري بزرگ را در عالم فلسفه ارائه كرده است اما ظاهرا ديگران با نظر او موافقتي نداشتند، نهفقط زماني كه چاپ اول آن در 1818منتشر شد و نه حتي زماني كه نزديك به 20سال بعد ويرايش تازهاي از آن را با اضافاتي كه حجم كتاب را به دو برابر ميرساند، منتشر كرد. انگار نه انگار كه اتفاق خاصي افتاده باشد، اين را جاسوساني كه خودش استخدام ميكرد تا در سطح جامعه و بين مردم دوره ببينند و نبينند، فيلسوف از چه ميزان شهرتي برخوردار است، گزارش داده بودند. تقريبا شوپنهاور در نيمه دوم زندگي به طور ثابت چنين آدمهايي را داشت كه اخبار را برايش ميآوردند و طرف اعتماد او نيز بودند. با وجود اين بيتوجهي كه براي فيلسوف بسيار آزاردهنده بود، او با تفرعن و اعتماد به نفس عقيده داشت كه زمان شهرت اين آثار خواهد رسيد و شرايط فعلي را پاي حماقت ديگران ميگذاشت كه آنقدر احمق بودند كه اهميت آثار او را درك نميكردند. بداقبالي شوپنهاور آن بود كه هم دوره فيلسوفي شده بود كه هم خودش و هم دستگاه فلسفياش مقبول طبع فلاسفه و به ويژه محافل دانشگاهي بود و همين مسئله باعث شده بود شوپنهاور با هگلباوري زمانه خود سخت مخالف باشد و البته بيتوجهي كه نثارش ميشد را نتيجه تباني اين گروه عليه خود ميدانست. حتي يك بار سعي كرد كه در رقابت با هگل كه كلاس درسش در دانشگاه جاي سوزن انداختن نداشت، كلاسي برگزار كند و چون همان روز و ساعت را برگزيد، جز 3نفر كسي از كلاس او استقبال نكرد و فعاليت دانشگاهي شوپنهاور به همين مختصر محدود ماند. شوپنهاور نيز همانند بسياري، در آن روزگار، سخت متاثر از كانت بود اما عقيده داشت در ميان خيل كساني كه نظريات خود را بر پايه آراي كانت بسط و گسترش دادهاند، تنها كسي كه راه به خطا نبرده است، خودش است و اين را هم بايد پاي همه آن اظهارنظرهاي عجيبوغريبي گذاشت كه انديشمندان بزرگ در طول زندگي كم نداشتهاند، به خصوص آدمي مثل شوپنهاور كه يكي از مشكلات بزرگش آن بود كه ديگران را ناتوان از درك نبوغ خود ميدانست. اما به هر حال فرصت به شهرترسيدن او نيز رسيد؛ هرچند قدري ديرهنگام، در دهه آخر عمر او و زماني كه او سومين چاپ از شاهكارش «جهان همچون اراده و تصور» را ارائه كرده بود و البته اينبار برخلاف گذشته با استقبال روبهرو شد. اما با اين وجود، شهرت روزافزون و نظرات تاييدآميزي كه شوپنهاور در اين سالها از گوشه و كناري ميشنيد، چيزي از مردمگريزي، بدبيني و انزواي او نكاست و شوپنهاور ترجيح داد اين سالهاي آخر را نيز طبق همان برنامه ثابت روزانهاش كه سالها بدان عادت كرده بود، سپري كند. اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم رفتهرفته شوپنهاور و آثارش از شهرتي عالمگير برخوردار شدند؛ هرچند كه او خودش زنده نبود تا تحقق آنچه را كه در تمام عمر با يقين كامل از آن سخن ميگفت شاهد باشد. در طول اين سالها فيلسوفان، متفكران و هنرمندان بسياري، يكي پس از ديگري سر و كلهشان پيدا شد كه از شوپنهاور و آثار باشكوه و عظمتش بسيار سخن ميگفتند. نيچه از بزرگترين فيلسوفاني بود كه آرا و انديشه خود را به شكلي عميق وامدار آثار شوپنهاور خواند. در همين زمان واگنر آهنگساز بنام آلماني نيز با ستايش و تحسين بسيار از او ياد ميكرد. فرويد هم دست كمي از بقيه نداشت و شوپنهاور را يكي از 6 مرد بزرگ تمام تاريخ نامگذاري كرد. تولستوي در جواني به شدت تحت تاثير فلسفه شوپنهاور بود و تمامي آثار او را مطالعه كرد و حتي دست به كار ترجمه برخي از آنها نيز شد و همواره تعجب از آن بود كه چرا شوپنهاور اينگونه ناشناخته مانده است! در ميان متفكران قرن بيستمي ويتگنشتاين را داريم كه رد تاثيرپذيري از شوپنهاور را در نظرياتش به روشني ميتوان يافت و البته نويسندگان و هنرمنداني كه هر يك براي خود نامهاي قدري بودند از آلبركامو، توماسمان، مارسل پروست، ايبسن، جوزف كنراد، تامس هاروي گرفته تا حتي چارلي چاپلين هر يك به نوعي متاثر و وامدار شوپنهاور بودهاند. بنابراين شوپنهاور از جمله چهرههايي بود كه نهتنها با آثار و دستگاه فلسفي خود، بلكه به شكل غيرمستقيم و به واسطه خيل انبوه متفكران و هنرمنداني كه از او تاثير پذيرفتهاند، جهان پس از خود را تحتالشعاع آراي خود قرار داد و از سوي ديگر اين تاثيرپذيري از كيفيتي ادبي نيز برخوردار بود، چرا كه آثار شوپنهاور نه فقط به دليل انديشه فلسفي او، بلكه به لحاظ ادبياتي كه از آن برخوردار هستند نيز مورد توجه قرار گرفته است، به ويژه نثر او كه اگر چه ابزار ميان آراي فلسفياش بوده اما نثري فوقالعاده ادبي و البته روشن و قابل فهم بود. به همين واسطه شوپنهاور هميشه بسياري از فيلسوفان و به ويژه هگل را به دليل استفاده از زبان پيچيده آثارش مورد انتقاد و تمسخر قرار ميداد و عقيده داشت نثر و زبان فيلسوف شايسته است ساده و قابل فهم باشد، نه سردرگمكننده كه نتيجه، چيزي جز شارلاتانيزم فلسفي نيست. با اين اوصاف بسيار عجيب بوده است كه فيلسوفي چنين بزرگ و تاثيرگذار، آثارش در ايران تا اين اندازه با كمتوجهي روبهرو شده و هيچ يك تا چندي پيش به فارسي برگردانده نشده بود. در واقع اگرچه در سالهاي دور و نزديك درباره شوپنهاور بسيار گفته شده است و البته كتابهاي چندي نيز درباره او به فارسي درآمده بود، اما هميشه جاي خالي ترجمه آثار خود او احساس ميشده است و از اينرو آشنايي علاقهمندان فارسيزبان فلسفه با شوپنهاور، همواره با واسطه و دست دوم بوده است. كارنامه نثر فارسي در رابطه با شوپنهاور تنها محدود بوده است به كتابهايي كه به تاريخ فلسفه اختصاص داشتهاند و در اين آثار نيز فصلي به شوپنهاور اختصاص داده شده است. جدا از اين آثار به چند كتاب ديگر نيز برميخوريم كه درباره شوپنهاور و فلسفهاش نوشته شده است، همانند «شوپنهاور و نقد عقل كانتي» كه نوشته رامين جهانبگلوست و كتابي ترجمه شده به نام «فلسفه شوپنهاور» كه توسط نشر پرسش منتشر شده است و همچنين كتابي به نام «زندگي و فلسفه آرتور شوپنهاور» كه به سال 1350 مهرداد مهرين به فارسي برگردانده است اما ترجمه آثار خودش محدود بوده به ترجمهاي از گزيده آرا و نظريات او يا ترجمه بخشهايي كوتاه از چند اثر پراكنده ديگرش كه با آنچه مرتضي مشفقهمداني تحت عنوان فلسفه عشق به سال 1311 به فارسي ترجمه كرده آغاز ميشود و با يك كتاب كوچك از بنگاه نشر و ترجمه كتاب، تحت عنوان «جهان چون انديشه»، ترجمه منوچهر بزرگمهر كه ظاهرا ترجمه بخشي از شاهكار شوپنهاور به نام جهان همچون اراده و تصور است. در اين ميان همچنين به كتابي تحت عنوان« افكار شوپنهاور» نيز برميخوريم كه گزيدهاي است از نظرات پراكنده او كه توسط مرتضي مشفقهمداني در حوالي دهه30 منتشر شده و ظاهرا با اقبال هم روبهرو شده و با فاصله زماني اندك 4 بار تجديد چاپ شده است. در سالهاي پس از انقلاب نيز به همين ترتيب به يكي، دو مورد ترجمه برميخوريم كه هيچيك حق مطلب را درباره اين فيلسوف و اهميت او در تاريخ فلسفه ادا نميكند، حتي كتاب « جهان و تأملات فيلسوف» كه آن هم گزيدهاي از آثار شوپنهاور است به ترجمه رضا وليياري و توسط نشر مركز به بازار ارائه شده است. به اين ترتيب با اين مجموعه كوچك و البته پراكنده كه برخي از آنها نيز ناياب يا كهنه به نظر ميرسند، چيزي دستگير مخاطب علاقهمند به فلسفه يا شوپنهاور نميشود، چرا كه تا اين زمان و با اين ترجمههاي مخدوش و يا پراكنده هنوز هيچ يك از آثار كليدي و مهم اين فيلسوف كه از قضا بسيار هم نوشته، به فارسي درنيامده است. اما سرانجام در بهار امسال بالاخره طلسم شكسته شد و ترجمهاي از شاهكار او يعني جهان همچون اراده و تصور به همت نشر مركز و با ترجمه رضا وليياري منتشر شد. رضا وليياري، مترجم جواني است، كه هنوز به 30سالگي نرسيده است. ترجمهاي از گزيده آثار شوپنهاور را در كارنامه دارد، اما هنوز در قد و قوارهاي جلوه نكرده كه بتوان با خيال راحت اين كتاب را خريد و به دست گرفت. از طرف ديگر او نه از زبان آلماني بلكه از ترجمه انگليسي اين كتاب براي برگرداندن آن به فارسي استفاده كرده است كه آن نيز تا اندازهاي بر اگر و اماها ميافزايد؛ حتي به فرض اينكه حاصل كار او توسط پيام يزدانجو با اصل كتاب به زبان آلماني مقايسه شده باشد. با اين اوصاف تنها نقطه اتكايي كه در اين زمينه وجود دارد، همان اعتبار ناشر است كه اگر اين اثر با همين مترجم توسط ناشر متفرقهاي به بازار آمده بود، مطمئنا دست و دل آدم براي خريد آن نميرفت. البته در شرايط فعلي قيمت حدودا 25هزار توماني اين كتاب هم خودش معضلي است براي بسياري از كساني كه علاقهمند به داشتن كتاب هستند و توان اينقدر هزينهكردن را ندارند! «جهان همچون اراده و تصور» كليديترين اثر شوپنهاور است؛ اثري كه او در جواني آن را نوشت و تقريبا چارچوب و طرح فلسفه خود را در آن پيريزي كرد و در تمام طول عمر نيز در حال كاملكردن همان بود، چه در قالب ديگر آثاري كه نوشت و به شرح و بسط همين نظريات پرداخت و چه در چاپهاي بعدي اثر كه هر بار با ويرايشهايي همراه بوده است، به ويژه در دومين چاپ آن كه تقريبا اضافاتي برابر با اصل كتاب داشته و حجم آن را به دوبرابر رسانده است. شوپنهاور زندگي را همچون آونگي ميديد كه در ميان درد و رنج در نوسان بود در آثار هيچ فيلسوفي تا اين اندازه از رنج و اندوه زندگي سخن رانده نشده است؛ هرچند كه با تمام اين ايدهها خود سخت دلبسته به زندگي كردن بود. شايد او نيز همچون برخي از متفكراني كه از درد و رنج زندگي ميگريند، راههاي گريز و رهايي از آن را پيدا كرده بود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 340]