واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: نقد ساختارگرا بر يک غزل حافظ شورش بر خلاف گفتمان غالب منم که شهره شهرم به عشق ورزيدن منم که ديده نيالودم به بد ديدن وفا کنيم و ملامت کشيم و خوش باشيم که در طريقت ما کافريست رنجيدن به پير ميکده گفتم که چيست راه نجات بخواست جام مي و گفت عيب پوشيدن مراد دل ز تماشاي باغ عالم چيست به دست مردم چشم از رخ تو گل چيدن به مي پرستي از آن نقش خود زدم بر آب که تا خراب کنم نقش خود پرستيدن به رحمت سر زلف تو واثقم ور نه کشش چو نبود از آن سو چه سود کوشيدن عنان به ميکده خواهيم تافت زين مجلس که وعظ بي عملان واجب است نشنيدن ز خط يار بياموز مهر با رخ خوب که گرد عارض خوبان خوش است گرديدن مبوس جز لب ساقي و جام مي حافظ که دست زهدفروشان خطاست بوسيدن
متني که پيش روست، متن شاعرانه اي است که سرشار از تقابل هاست. تقابل اصلي در متن، تقابل عشق حقيقي و زهد ريايي است که بيشتر تقابل هاي موجود در متن در خدمت اين تقابل اصلي اند. لويي اشتراوس در مقام انسان شناسي ساختارگرا ، تخالف هاي دوتايي بنيادي را در بسياري از انديشه هاي بدوي کشف کرده بود؛ به عنوان مثال بلند و پست، روشن و تاريک و ... در اين شعر نيز صف آرايي عجيبي از اين تقابل ها مي بينيم: صداي شاعر "مني " ست عاشق پيشه در تقابل با "تويي" که زهد ريايي را برگزيده اي : "منم که شهره ي شهرم به عشق ورزيدن/ منم که ديده نيالودم به بد ديدن". کلماتي که در اين جدول تقابل ها در رديف "من عاشق" قرار مي گيرند، عبارتند از: "وفا" که در تقابل با "بي وفايي" است. که در خدمت تقابل اصلي يعني تقابل عشق و زهد ريايي قرارمي گيرد. "وفا" که از آن ِ"عشق" است و"بي وفايي" از آن ِ رياکار:" وفا کنيم و ملامت کشيم و خوش باشيم/ که در طريقت ما کافريست رنجيدن". "رنجيدن" در تقابل با "آسايش"، که "رنجيدن" از آن ِ عاشق است و "آسايش" حقير زندگي روزمره از آن ِ زاهد رياکار: " که در طريقت ما کافري ست رنجيدن" "راه نجات " در تقابل با "گمراهي"، که نتيجه ي عاشقي ِ بي چشم داشت است و "گمراهي" عاقبت زندگي رياکارانه برگزيدن: "به پير ميکده گفتم که چيست راه نجات/ بخواست جام مي و گفت عيب پوشيدن". "عيب پوشي" در تقابل با "پرده دري "، که عاشق ِ صاحب کرامت ِ عاشقي به آن مزين است و زاهد رياکار ، کاري جز پرده دري ندارد که در واقع تضمين زندگي حقيرش است. "خودپرستي"يا "خودخواهي" در تقابل با "فروتني" است که زاهد رياکار به خاطر دچار بودن به خودپرستي است که ديگري مي آزارد و پرده دري مي کند، اما عاشق از خود گام بيرون نهاده است،پس همه معشوق شده است و خودي نمانده است که در برابر عشق عرض اندام نمايد. "ميکده" در تقابل با "مجلس وعظ" است. از آنجا که "مي" در محور جانشيني ، استعاره از عشق است و وجه شبه که در هر دو "ازخود بيخود شدن" است حذف شده است. پس در محور جانشيني،"مي"به جاي "عشق" نشسته است، پس عاشق "ميکده " را به جاي "مجلس وعظ زاهد" بر مي گزيند تا از خود پرستيدن رهايي يابد. که ويژگي مهم عشق رهايي از خود است و جايي در وجود براي ديگري در نظر گرفتن است. عاشق؛ ابديت فعال است و زاهد؛ منفعل تاريخ ِ مصرف دار است. "شنيدن" در تقابل با " نشنيدن" است. عاشق به وعظ زاهد که قرار گرفتن در گفتمان مسلط و ايدئولوژي تحميل شده است، وقعي نمي نهد. پس هرگز صداي او را نمي شنود و نمي خواهد که بشنود. چنان که ذکر شد ، تقابل اصلي در اين شعر ، تقابل ميان عشق ِ بي ريا و زهد ريايي است ، که اين مفهوم از دل تقابل و تنش، با هماهنگي زيبايي گره خورده است. هماهنگي ميان عشق و عناصرش که در تقابل با نيروي بازدارنده ي گفتمان غالب است. اين تقابل حتي در وزن شعر نيز به چشم مي خورد. وزن شعر از دو رکن" ت َ تن ت َ تن"و " ت َ ت َ تن تن" به تناوب تشکيل شده است که خود مفهوم تقابل ميان دو مفهوم اصلي در شعر را در فضاي موسيقيايي تاکيد مي کند. و اما اتحاد"دال" و"مدلول" را تولد نشانه در متن ناميده اند و معناآفريني، برقراري رابطه بين نشانه هاست. تاکيد بر عاشقي گزيدن، نشانه اي است در متن که از اتحاد دال هايي چون :"وفا"،"رنجش"،"راه نجات"، "کشش"،"عارض خوبان" ، " جام مي" و ... با مدلول هايي چون: "در راه عشق صبوري کردن" ، "ايمان به پايان خوش عشق داشتن" ، "جاذبه ي راه و روش عاشقي" ، "دريافتن زيبايي هستي" ، گره مي خورد. متن با کنار هم نشاندن اين نشانه ها بر" شيوه ي عاشقي برگزيدن " تاکيد مي ورزد. کارکرد نشانه ها در متن همه تقبيح زهد عوام فريبانه و تشويق عشق ورزيدن است."جام مي"، "ميکده"، "ساقي" در محور هم نشيني، مجاز از شراب نابي است که اين شراب نادر در محور جانشيني، استعاره ازعشق است.عشقي که در تقابل اصلي با گفتمان غالب و مسلط جامعه است و مهم ترين نشانه اي است که در متن از اتحاد دال ها و مدلول ها حاصل شده است. اما وزن شعر که ريتميک و از ارکان متناوب تشکيل شده است بر فضاي غنايي اثر تاثير دلنشيني نهاده است. از نظر ساختاري قافيه که در آن اختلاف معنا بر پايه ي همساني آوايي، شکل گرفته است، بسيار هوشمندانه به کار گرفته شده است. قافيه مصدر فعل است که وجه امري در ان مستتر است. در اين متن، شاعر از ده کلمه در قافيه استفاده کرده است که نيمي از آن ها امر به انجام کار و نيمي ديگر به انجام ندادن کاري است... که قافيه نيزدراين متن شاعرانه در خدمت مفهوم تقابل اصلي در متن است. تمامي افعال امر مثبت، در خدمت مفهوم توصيه به تجربه عاشقي است: "عشق ورزيدن"، "گرديدن گرد رخ زيباي يار" و ... و افعال بازدارنده نيز نشانه هايي هستند که کارکرد آن ها "نفي طريقي جز عشق برگزيدن" و "نفي رياکاري " است: "خراب کردن نقش خود پرستيدن"،"کافري ست رنجيدن"،"وعظ بي عملان را نشنيدن"،"دست زهد فروشان را نبوسيدن" و... چنان که گفته آمد ساختار اصلي در اين متن بر اساس تقابل ميان عشق ناب و بي رياي انساني با نفاق و رياي زهد فروشانه است که در واقع الگوي تکرارشونده در متن است. نويسنده : زهرا عبدي
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 240]