تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 4 دی 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):خداى عزوجل به موسى وحى كرد: اى موسى در هيچ حالى مرا فراموش نكن و به ثروت زياد شاد نش...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1843828077




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

جريان شناسی منافقين قديم و منافقين جديد


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:

همچنان نفاق در بدنه کشور حاضر مي باشد، نفاقي که بسيار پيچيده تر از نفاق اول است و در تجربه هايي همچون 18 تير، بسياري از اشتباه سي خردادماه منافقين اول را تکرار نکرد و توانست بقاي سياسي خود را حفظ نمايد. « ... امام (ره) در پاسخ [يکي از روحانيون] فرمودند: «من اعضاي مجاهدين را مي‌شناسم و با مواضع آنها آشنايي دارم و کتاب‌هايشان را هم خوانده‌ام؛ اما تا زماني که اينها دست به اسلحه نبرده‌اند با آنها کاري نداريم.» يکي از افراد شرکت کننده در جلسه گفت: «حضرتعالي مي‌فرماييد کتاب‌هاي اينها را خوانده‌ايد؛ آيا اينها خطرشان از منافقين صدر اسلام بيشتر نيست؟» بعد، از اين گروه براي اولين بار با تعبير منافقين ياد کرد. امام مجدداً فرمودند: «من اين طور نيست که اينها را نشناسم؛ ولي تا آنها سلاح را براي جنگ با ما از رو نبسته‌اند، با آنها کاري نداريم.» يکي ديگر از اعضاي جلسه گفت: «يعني شما واقعاً از جانب اينها در حال حاضر احساس خطر نمي‌کنيد؟» امام بار ديگر همان جملة خود را تکرار کردند و در واقع به سيرة جدشان در مورد خوارج عمل کردند. بعد از آن، ديگر اجازه ندادند که در آن جلسه بحث مزبور ادامه پيدا کند... » اين جملات بخشي از خاطرات آيت الله يزدي است که به خوبي بيانگر نوع رويارويي امام خميني با منافقين است؛ مواجهه اي که با تغيير رفتار سازمان مجاهدين خلق در 30 خرداد 1360 و ورود به فاز مسلحانه تفاوتي ماهوي يافت.   نشست تبريز نقطه آغاز مقدمات اين سازمان در سال 44 آغاز گشت اما در عمل از پاييز 47 و به دنبال نشست تبريز با حضور 3 عضو موسس، محمد حنيف‌نژاد، سعيد محسني و عبدي نيک بين آغاز فعاليت کرده و در سال 50 نام «سازمان مجاهدين خلق ايران» را براي خود برگزيد. در طول اين سالها به فراخور فعاليت‌هاي سازمان بارها اعضاي شوراي مرکزي آن تغيير کرد. پس از مرگ رضا رضايي در سال 52 به پيشنهاد بهرام آرام و با تاييد کادرهاي بالا، «تقي شهرام» بدون هيچ دردسري به مرکزيت سازمان مجاهدين خلق منصوب شد و مسئوليت شاخه سياسي ـ‌کارگري اين سازمان را بر عهده گرفت. شهرام با مصطفي شعاعيان (رهبر سابق جبهه دموکراتيک و عضو آن زمان چريکهاي فدايي) نشست‌هاي طولاني داشت که در تغيير موضع مذهبي و سياسي شهرام بسيار موثر بود شهرام از شهريور ماه 52 مذهب را کنار گذاشت وبه فکر تسري آن به سازمان افتاد، سيري که عامل موثر در مارکسيست شدن سازمان گشت و نقطه عطف رشد روحيه نفاق در آن شد، شايد از همين زمان و ديگر بتوان نام اين سازمان را سازمان منافقين گذاشت؛ اگر چه مدتي طول کشيد تا تيزبين ترين افراد همچون شهيد لاجوردي در سال 54 به اين نفاق پي بردند. رهبر کبير انقلاب، طي ديدار دو تن از نمايندگان اين گروه در سال 1351 با ايشان با مواضع ايدئولوژيک مجاهدين خلق از نزديک و بي واسطه آشنا شده بود. آنان طي جلسات متعددي (حدود 24 جلسه) در نجف نتوانستند نظر امام خميني (ره) را نسبت به خود جلب کنند. حضرت امام (ره) اين ديدار را چنين تشريح کرده است: بعضي از اين آقاياني که ادعاي اسلامي مي‌کنند آمدند در نجف، يکي‌شان بيست و چند روز آمد در يک جايي؛ من فرصت دادم به او تا حرفهايش را بزند؛‌او به خيال خودش که مي‌خواهد من را اغفال کند! مع‌الاسف از ايران هم بعضي از آقايان که تحت تاثير آنها واقع شده بودند ـ خداوند رحمتشان کند ـ آنها راهم اغفال کرده بودند، آنها هم به من کاغذ سفارش نوشته بودند... که اينها «انهم فتيه» ـ قضيه اصحاب کهف. من گوش کردم به حرفهاي اينها که ببينم اينها چه مي‌گويند. تمام حرفها‌شان هم از قرآن بود و از نهج‌البلاغه.. اين آمده بود که من را بازي بدهد؛ من همراهي کنم با ايشان. من هيچ راجع به اينها حرف نزدم. همه‌اش را گوش کردم. فقط يک کلمه راکه گفت «ما مي‌خواهيم قيام مسلحانه بکنيم» گفتم «نه، شما نمي‌توانيد قيام مسلحانه بکنيد؛ بي‌خود خودتان را به باد ندهيد.» طرفه آن که اين نمايندگاني که در سال 1351 با امام خميني(ره) در نجف ديدار کردند سه سال پس از آن ديدار (در سال 1354) رسما و علنا به ايدئولوژي کمونيسم پيوستند.   خاستگاه فکري سازمان در وهله نخست، مفسران و نظريه‌پردازان سازمان به ويژه حنيف‌نژاد و رضايي، اسلام را مطابق با ديدگاه نهضت آزادي تفسير کردند اما به مرور زمان و با گسترش روز افزون فرهنگ مارکسيستي در ميان نيروهاي راديکال مخالف رژيم، مجاهدين نيز به سهم خود تحت تأثير اين نفوذ قرار گرفتند و سعي در تبيين و تلفيق برخي از آراي پرطرفدار مارکسيسم در قالب باورهاي اسلامي کردند. به نحوي که صريحاً بيان داشتند: «... اين احساس در همه ما مشترک بود که ... مذهب بدون آميختن مارکسيسم ـ لنينيسم در متن آن حتي يک سانتي‌متر نمي‌تواند ما را جلو ببرد.» در واقع دين‌شناسي سازمان مشتمل بر يک هسته و يک پوسته بود. هسته آن مارکسيستي و پوسته آن اسلامي بود و برخي از اعتقادات آنها با مباني فکري شيعه مغايرت داشت. به عنوان مثال آنها عصمت پيامبر و ائمه را نفي مي‌کردند و معتقد بودند که آنها نيز از اشتباه مصون نيستند. آنها همچنين به مقوله معاد با استفاده از نظريات داروين جنبه مثالي مي‌دادند و مسأله تقليد از مجتهدان را نپذيرفتند. در واقع آنها تفسيري ارائه مي‌کردند که سازمان در رهبري آن قرار مي‌گرفت. به تدريج ردپاي نظريه‌هاي مارکسيسم در زمينه‌‌هاي تکامل اجتماعي، تضاد ديالکتيک، ماترياليزم تاريخي و برخي ديگراز مقولات در آثار و انديشه‌هاي مجاهدين پديدار و متداول گرديد. بالاخص در اقتصاد،‌ مجاهدين نزديکي زيادي با مارکسيسم پيدا نمودند. ايران را جامعه‌اي نيمه فئودالي‌ـ نيمه استعماري با حکومت بورژوازي کمپرادور و وابسته به امپرياليزم جهاني معرفي مي‌کردند. بدين ترتيب سازمان در بخش آموزش‌هاي سياسي و اجتماعي تحت تأثير مارکسيسم ـ لنينيسم قرار گرفت و در نهايت علمي بودن اصول مارکسيسم را تحت عنوان «علم مبارزه» و يا «علم تکامل اجتماعي» به رسميت شناختند و عملاً مرز بين اين جهان‌بيني و اسلام را محو نمودند. عليرغم تمام اين تلاش‌ها کارگزاران سازمان به خوبي دريافته بودند که براي به دست‌آوردن پايگاه مردمي و رخنه در دل توده‌ها پيش از هر کار بايد امام خميني را به پشتيباني از سازمان واداشت و از جايگاه امام در ميان ملت براي سازمان بهره‌برداري نمود. از اين رو نخست در پي ربودن هواپيماي تاکسي اير از دبي و بردن آن به بغداد، سازمان از راه غيرمستقيم فشارهايي بر امام آورد تا به پشتيباني از ربايندگان هواپيما و سازمان آنان برخيزد. اما اين نقشه به سبب ژرف‌نگري امام به بار ننشست و با شکست روبرو شد. سپس درخواست‌هاي متعددي براي ديدار با امام مطرح شد، ولي امام در برابر ديدارهاي اعضاي سازمان، ضمن مخالفت با مبارزه مسلحانه و تأکيد بر نابودي اين تشکيلات، اعلام نمودند: ‌«من از مجموع اظهارات و نوشته‌هايشان به اين نتيجه رسيدم که اين جمعيت به اسلام اعتقاد ندارد، ‌ليکن چون مي‌داند که در کشوري مانند ايران که بيش از هزار سال است اسلام در رگ و پي اين ملت ريشه دوانيده است جز با نام اسلام نمي‌توان پيشرفت کرد، لذا اسلام را ملعبه کرده‌اند. بالاي نوشته خود نام خدا را مي‌گذارند ليکن ذيل آن همان حرف‌ها و بافته‌هاي مارکسيست‌‌ها و ماديون است. اين فکر در من فقط در حد يک گمان بود ليکن هر چه گذشت و نوشته‌‌هايشان بيشتر منتشر شد اين گمان در من بيشتر تقويت شد. البته من نمي‌خواهم بگويم همه آنهايي که با اين جمعيت هستند اين جوري‌‌اند. ممکن است در ميان آنها افرادي باشند که واقعاً به اسلام اعتقاد داشته باشند و چه بسا افرادي که فريب آنها را خورده باشند ليکن اساس تشکيلات اين جمعيت روي اعتقاد به اسلام نيست.» به تدريج سازمان مجاهدين پس از سال 1351 به مارکسيسم گرايش بيشتري پيدا کرد. در اواخر سال 1352 اعضاي سازمان به مطالعه گسترده‌اي درباره انقلابيون کوبا، ويتنام، چين و روسيه مشغول شدند. در اواسط سال 1353 اعضاي فعال خود را به کارخانه‌ها فرستادند و در اواخر همان سال برخي سران آن از ضرورت ترکيب مارکسيسم و اسلام سخن گفتند. اما سرانجام در ارديبهشت 1354 بيشتر رهبران سازمان که هنوز آزاد بودند در بيانيه‌اي به تغيير ايدئولوژي و پذيرش مارکسيست ‌ـ لنينيست و کنار نهادن اسلام از سازمان رأي دادند. کادر رهبري سازمان در جزوه‌اي با عنوان بيانيه مواضع ايدئولوژيک اعلام کرد که پس از ده سال زندگي مخفي، چهار سال مبارزه مسلحانه و دوسال باز‌انديشي ايدئولوژيکي گسترده، به اين نتيجه رسيده است که نه اسلام، بلکه مارکسيسم فلسفه انقلابي راستين است.آنها نوشتند «ما هرچه پوستين هزار و چهارصد ساله اسلام را با توجيهات علمي وصله مي‌نموديم، بخش ديگري از آن دچار پارگي مي‌شد.» زيرا اسلام ايدئولوژي طبقه متوسط است ولي مارکسيسم ايدئولوژي «رستگاري و رهايي طبقه کارگر.»   شکاف در سازمان با اين چرخش ايدئولوژيکي کامل، شکاف عميقي در سازمان مجاهدين پديد آ‌مد. در حالي که برخي از اعضاي سازمان به ويژه در تهران از اين تغيير موضع پشتيباني مي‌کردند، اعضاي ديگر بويژه در استانها، اسلامي باقي ماندند. سازمان مجاهدين به دو جناح رقيب تقسيم شد که هر يک نشريه، تشکيلات و فعاليتهاي ويژه خود را داشت و رقباي خود رابه طرح کودتا، کشتن سران و لو دادن يکديگر متهم مي‌نمود. جناح مجاهدين مارکسيست به فعاليت‌هاي کارگري خود شدت بخشيد، خواستار تشکيل يک حزب کارگري جديد شد،‌ نشريه قيام کارگر را منتشر کرد. اما عدم همکاري نيروهاي اسلامي با سازمان، اختلافات داخلي و حجم اطلاعات زيادي که به دست ساواک رسيده بود باعث شد تا ساواک به سرعت سازمان را از هم فروپاشد. ظرف چند ماه بقاياي نيروهاي سازمان اعم از مارکسيست و مسلمان به چنگ ساواک گرفتار شدند و از اواسط سال 1355 ديگر عملاً سازمان وجود خارجي نداشت.   جمع آوري سلاح در جريان پيروزي انقلاب، چند تن از کادرهاي قديمي آن از زندان آزاد شدند،‌ به سرعت شروع به سازماندهي کردند و در روزهاي منتهي به پيروزي انقلاب به جمع‌آ‌وري ميزان زيادي اسلحه مبادرت ورزيدند. اين گروه از همان روزهاي اوج انقلاب به انحاء مختلف در مقابل نظام نوپاي جمهوري اسلامي ايستادند و براي جذب جوانان و توده‌هاي مردم و انجام کارهاي سياسي، «جنبش ملي مجاهدين» را تأسيس کردند. سازمان مجاهدين خلق در آستانة پيروزي انقلاب مجموعاً تشکيلاتي با 150 عضو بود؛ در حالي که در نيمة دوم سال 1359، پراکندگي دفاتر و اعضاء و هواداران تشکيلاتي به چند برابر رسيده بود. 23 بهمن، زماني که سازمان طي اطلاعيه اي علني اعلام وجود کرد، کادر مرکزي 15 نفره آن شکل گرفت و ساختماني در نزديکي ميدان ولي عصر (عج) را به خود اختصاص داد و در آن به سازماندهي نيروهاي خود پرداخت. سعادتي يکي از آن 15 نفر نيز شرکت نولکو را براي پوشش فعاليتهاي سازمان به وجود آورد، شرکتي که آغاز مواجهه اين سازمان با نظام را تسريع بخشيد. محمدرضا سعادتي که به تعبير خسرو تهراني حتي از موسي خياباني نيز به مسعود رجوي نزديک تر و به عنوان نفر دوم سازمان مجاهدين خلق شناخته مي شد، هنگام در اختيار گذاشتن پرونده سر لشکر مقربي به ولاديمير فنسينکو (دبير اول سفارت شوروي) در شرکت نولکو در 6/2/1358 دستگير شد. او در قبال ارائه اين اسناد برخي نيازهاي سازمان را نيز اعلام کرده بود که از آن جمله اسلحه بود. بر اين اساس مي توان با اطمينان گفت که سازمان از همان روزهاي نخست در راه مقابله مسلحانه با نظام بوده است. به اين موضوع در کتاب " جمع‌بندي يکساله مقاومت" که منعکس کننده سلسله مصاحبه هاي مسعود رجوي در سال 1361است مورد اشاره قرار گرفته که مجاهدين (منافقين) حتي قبل از ورود [امام] خميني به ايران، مي‌دانستند که در نهايت با وي کنار نخواهند آمد و کار به جنگ مسلحانه خواهد کشيد. رجوي مي‌گويد: " حتي يک سال قبل از ورود [امام] خميني به ايران، از روي اطلاعيه‌هايي که مي‌داد، تفکر و ماهيتش را به طور مکتوب، تحليل نموده ... در اين تحليل که بعدا خبرش در زندان به گوش رفسنجاني هم رسيد ـ آشکارا گفته بوديم که اگر [آيت‌الله] خميني بيايد باز انقلاب ديگري لازم خواهد بود." بر اساس همين بينش بود که سازمان منافقين در روزهاي پرتلاطم بهمن 1357 بيش از هر چيز در انديشه تخليه سلاح پادگانها بود. در کتاب «کا.گ.ب در ايران» که به قلم کوزيچکين يکي از مأموران اين سازمان در ايران نوشته شده است، در اين خصوص آمده است: «برقراري روابط ما با سازمان مجاهدين خلق، عليرغم توهماتي که آنها داشتند، به خوبي پيش مي‏رفت و گسترش مي‏يافت. مجاهدين در جريان حمله به سازمانهاي رژيم شاه، سفارتخانه‏هاي ايالات متحده و بريتانيا، توانسته بودند آرشيو اسناد ساواک را بدست آورند. وقتي اين خبر را به مسکو منتقل نموديم، بلادرنگ خطاب به ما چنين نوشتند: بلافاصله با مجاهدين تماس بگيريد و از آنها اسناد مربوط به دخالت و هدايت مزدوران اطلاعاتي شوروي در ارتش و ساير دستگاهها و به خصوص پرونده سرلشگر مقربي را در ساواک بخواهيد... وي 30 سال عامل K.G.B بود، از زماني که افسري جوان بود. در سال 1945 به خدمت اين سازمان درآمد. او بهترين عامل رزيدنسي به حساب مي آمد و اطلاعات محرمانه اي را که واقعاً براي اتّحاد شوروي حايز اهميت بود? در اختيار ما مي گذاشت. در طي سال ها، ترقّي بسيار کرد و مسئول خريد اسلحه از آمريکا و ديگر کشورهاي غربي شد... ديگر جانشيني براي او يافت نمي شد؛ به اين علت بديهي است که مقربي تنها عامل رزيدنسي بـود... با از دست رفتن مقربي، در رزيـدنسي يک خـلا اطّـلاعاتي پـيدا شـد؛ اضـافه بـر ايـنها? او عـملاً هـمه افسـران اطلاعاتي را که در زمان هاي مختلف و در آن دوران طولاني همکاري با او کـار کرده بودند، مي شناخت...» بر اساس اين خاطرات سعادتي از همان زمان تقاضاي پشتيباني سلاح از سوي شوروي را داشته و در جواب به اين سوال که با وجود اسلحه هاي غنيمتي از پادگان ها چه نيازي به چنين امري است، گفته بوده است که اسلحه هاي ما تنها براي يکسال کافي است. پروژه اي که با دستگيري سعادتي نيمه کاره ماند.   اولين رويارويي مسلحانه سران سازمان در اولين واکنش به دستگيري سعادتي به محضر امام (ره) رفتند. از آن ديدار که در همان روز دستگيري اتفاق افتاد در صحيفه نور تنها چند جمله مختصر منعکس گرديده است. امام خميني (ره) در بخشي از سخنان خود ضمن تاکيد بر اهميت تلاش‌هاي سازنده به خاطر نجات کشور از بازگشت به اوضاع سابق، فرمودند: اسلام بيش از هر چيزي به آزادي عنايت دارد و در اسلام خلاف آزادي نيست؛ الا در چيزهايي که مخالف با عفت عمومي است. در اين ديدار که در قم انجام شد، مسعود رجوي، موسي خياباني و تني چند از اعضاي سازمان حضور داشتند. کيهان که آن روزها در سيطره سازمان بود، تيتر بزرگي از صفحه اول شنبه 8 ارديبهشت را به اين ديدار اختصاص داد و با ذکر جمله اي از مسعود رجوي از ملاقات يکساعته اعضاي سازمان با امام خبر داد و نوشت کليه ملاقاتهاي امام 6 روز متوقف شد. با اين حال، امام (ره) نه تنها ملاقاتها را متوقف نکردند بلکه فرداي ديدار با مجاهدين، بيش از هر روز ديگري ملاقات داشتند و در ديدار کارکنان صنعت نفت فرمودند: «عزيزان من! ...توطئه‌ها را، توطئه‌هاي بزرگ را، در همه اقشار، در همه موارد، خنثي کنيد. من قبلاً گفته بودم که غائله ايجاد مي‌کنند شياطين؛ هر روزي به اسمي. ما بايد از اين غائله‌ها جلوگيري کنيم، هوشمند باشيم، غائله‌ها را با هوشياري توجه کنيد و خنثي کنيد. ممکن است پس از چند روز ديگر يک غائله ديگر بلند بشود. از اولاد من يکي ترور بشود يا خودم. اينها بايد بدانند که نهضت ما قائم به شخص نيست؛ نهضت ما همگاني است؛ همه ملت رهبرند؛ همه بيدار شده‌اند. گمان نکنند که با ترور، کاري انجام مي‌دهند. ملت ما راه خود را يافته است. ما از اين دسيسه‌ها نمي‌ترسيم.» از اين جملات به نظر مي رسد در آن تاريخ (سه روز پيش از شهادت آيت الله مطهري) گفتگوهايي در ميان امام و آنها رد و بدل شده که امام آينده آنها را به آنها تذکر داده و باز تاکيد فرموده اند با ترور نمي توانند کاري از پيش ببرند. نکته جالب تر اين ديدار موضوعي است که مسعود رجوي 17 سال بعد بدان اعتراف مي کند، سازمان تقاضاي اين ديدار را قبل از دستگيري سعادتي داده بود، آنها در اواخر فروردين سال 1358 به دليل شهرت يافتن به خروج از اسلام و نامسلماني پس از ديدار با مرحوم سيد احمد خميني تقاضاي ديدار با امام را کرده بودند تا بدين وسيله کسب اعتبار نمايند و براي بدست آوردن نظر مطلوب امام خميني شهادتين خويش را در مطبوعات روز اول ارديبهشت منتشر نمودند! اين ديدار نتوانست در تغيير ديدگاه امام و يا آزادي سعادتي اثري بگذارد. دستگيري اين عضو ارشد سازمان منافقين براي تکميل تحقيقات و يافتن ديگر سرنخها کاملا محرمانه انجام گرديده و خبر آن منتشر نگشته بود تا سرانجام دستگيري سعادتي توسط سازمان مجاهدين انقلاب افشا گرديد. اين امر که بدون هماهنگي رخ داده بود در کنار به نتيجه نرسيدن لابي هاي محرمانه آنها سبب گرديد سازمان مجاهدين خلق از 25 خرداد 58 تا 9 تيرماه آن سال بيش از 7 اطلاعيه در حمايت از وي صادر نمايد که به توجيه عمل او در برقراري ارتباط با شوروي و ادعاي شکنجه وي مي پرداخت. در ادامه جوسازي ها در مسير رسيدگي به اين پرونده در 17 تيرماه در مشهد مردم به مواضع سازمان اعتراض کردند که اولين تيراندازي اعضاء سازمان به سوي مردم از اين نقطه آغاز شد. اين حادثه اگرچه تلفاتي نداشت اما نشان از آغاز رو در رو قرار گرفتن سازمان با نظام و ملت داشت.   رويارويي نهايي آنان سال 1358 را «سال افشاگري ارتجاع» و سال 1359 را «سال مقاومت» اعلام کردند. اين پديده نشان مي‌دهد که مجاهدين خلق عرصة سياسي کشور را با ديدگاهي استراتژيک به عنوان صحنة نبرد و رويارويي مي‌‌نگريستند. در وهلة اول قصد تضعيف پايگاه مردمي روحانيت بالاخص رهبري امام خميني (ره) داشتند و در وهلة بعد در پي يک حکومت جانشين براي جمهوري اسلامي بودند. فعاليت‌هاي تبليغي سازمان مزبور، همواره با توسل به شخصيت‌هاي محبوب مردم انجام مي‌شد. در ابتدا تظاهر به پيروي از امام خميني(ره)، اظهار نزديکي به آيت‌الله طالقاني و بعدها مصادرة آنچه که توسط مجاهدين خلق «محبوبيت سياسي بني‌صدر» تصور مي‌شد، گوياي اين فرايند است. از آنجا که اختلافات سياسي به مرور موجب آن شد که پاره‌هاي پراکنده‌اي از انواع مشروعيت سياسي و اجتماعي، مورد اختلاف، معلّق و تصاحب نشده باقي بمانند و سازمان مجاهدين خلق به مصادرة بخش‌هايي از اين پاره‌هاي پراکندة مشروعيت‌هاي فاقد متولّي بپردازد، در مورد مشروعيت مطلق و همه‌جانبة امام(ره) نيز دچار توهم گرديد. سران سازمان از اين واقعيت غافل بودند که جذابيت تام و مقبوليت عام رهبري و گفتمان حضرت امام(ره) هيچ‌گاه در فضاي خرده مشروعيت‌هاي سرگردان مبادله نمي‌شود. عدم درک صحيح اين واقعيت، آنان را به ورطة پيوند حيات سياسي اين سازمان با حيات سياسي بني‌صدر و ساير جريانهاي ضدانقلاب سوق داد که درنهايت به واقعة 30 خرداد 1360 منجر شد. سران مجاهدين خلق، نسبت به ميزان توان و امکانات خود، همواره دچار نوعي توهم و خودشيفتگي بودند. برآوردهاي ايشان نسبت به سازمان‌شان، واقعيت را نشان نمي‌داد. در نتيجة اين تحليل، به سياست تهديد و عداوت قهرآميز روي آوردند و با پيروي از روية «همه يا هيچ» ، در انتظار تصرف کامل حاکميت سياسي بودند. سران اين سازمان هيچ‌گاه درصدد شناخت نفوذ و محبوبيت فراگير امام(ره) و نيروهاي پيرو وي برنيامدند. اين واقعيت که براي سرنگوني نظام جمهوري اسلامي در 30 خرداد 1360 بر روي آراء بني‌صدر سرمايه‌گذاري کردند، نشانگر بي‌اطلاعي آنان از گسترش عام گفتمان امام خميني(ره) بود؛ چرا که عمدة آراي بني‌صدر، ناشي از آن بود که وي خود را پيرو خط امام خميني(ره) نشان داده بود. مشروعيت بني‌صدر نيز همانند مشروعيت دولت بازرگان، تبعي و نامستقل بود؛ زيرا در باور عمومي، رهبري قدسي امام خميني(ره) تنها عنصر مشروعيت بخش نظام به شمار مي‌رفت. در ارديبهشت 1360 سازمان مجاهدين خلق طي يک اقدام تاکتيکي و عوام‌فريبانه از امام خميني(ره) درخواست ملاقات کرد. امام خميني(ره) در پاسخ تأکيد کرد که اگر شما اسلحه‌ها را تحويل دهيد، من نزد شما مي‌آيم. آشکار بود که نه تنها هيچ تلاش مناسبي از سوي آنها صورت نگرفت بلکه روند تشديد خشونت و آماده‌سازي شورش مسلحانه توسط منافقين گسترش يافت. در نتيجه، نزاعي شکل گرفت که با آمادگي قبلي و سازماندهي منافقين در روز 30 خرداد 1360 به اوج خود رسيد. در تبيين شرايط و عوامل ورود سازمان منافقين به شورش مسلحانه تمام عيار عليه نظام جمهوري اسلامي در 30 خرداد 60 به اين واقعيت نيز بايستي تأکيد شود که سازمان توانسته بود تا پيش از آن به «محور» اصلي کليه گروههاي متخاصم و معاند نظام از طيف چپ تا راست تبديل شود. سازمان بعد از برکناري بني‌صدر از فرماندهي کل قوا توسط امام(ره) رسماً با صدور اطلاعيه‌اي از وي حمايت کرد و با تظاهرات پراکنده در بعضي نقاط کشور مقدمات شورش عليه نظام را آغاز نمود. پس از تصويب بررسي طرح عدم کفايت سياسي بني‌صدر در مجلس شوراي اسلامي، سازمان که مي‌پنداشت بهانه و فرصت مناسبي براي اعلام شورش عليه امام و نظام جمهوري اسلامي به دست آورده است به سرعت به تدارک و آماده‌سازي يک حرکت مسلحانه وسيع و گسترده در 30 خرداد 60 پرداخت. سي‌ام خرداد روزي بود که طرح عدم کفايت رئيس جمهور در جلسة علني مجلس به بحث و رأي‌گيري گذاشته مي‌شد. در رهنمودهاي درون گروهي به اعضاء و هواداران تشکيلاتي سازمان در آن زمان، اينگونه اعلام موضع شد: «کارهاي پراکنده کافيست و آمادگي لازم در مردم به وجود آمده است. راهپيمايي‌هاي مقطعي اثر خود را کرده و مرحله گذار کمي به کيفي رسيده است. زمينه عيني انقلاب آماده است و ما اگر زمينه ذهني را آماده کنيم انقلاب انجام مي‌شود. اين قابل پيش‌بيني است که پس از قيام 30 خرداد تمامي امکانات سرخ [= غيرقابل استفادة علني] ما سفيد بشود.» عصر روز سي‌ام خرداد درگيري‌هاي وسيع و گسترده‌اي توسط دسته‌هاي مسلح سازماندهي شدة ميليشيا و هواداران سازمان در سطح شهر تهران رخ داد و در بعضي شهرستانها نيز اقدامات مشابهي از سوي عوامل سازمان انجام شد. با صدور اطلاعيه سياسي نظامي سازمان مجاهدين خلق (منافقين) از آن تاريخ اين سازمان رسماً وارد جنگ مسلحانه و قتل و کشتار مردم وفادار و علاقمند به نظام جمهوري اسلامي گرديد. حضور خودجوش و گسترده مردم نقاط مختلف کشور در تظاهرات خياباني روزهاي 30 و 31 خرداد در تجديد پيمان با رهبري انقلاب و اعلام حمايت از مجلس شوراي اسلامي ومخالفت با بني‌صدر و سازمان عمليات ارعابي وشورشگرانه سازمان را با ناکامي مواجه ساخت. بعد از اين روز موج ترورهاي گسترده سازمان در نقاط مختلف کشور اقشار گوناگون مردم از پير و جوان و کسبه جزء، کارمند، کارگر، جهادگر، سپاهي، نمازگزاران مساجد، نيروهاي بسيجي و نوجوانان و جوانان اعضاي انجمن‌هاي اسلامي دانش‌آموزي و دانشجويي و نظائر آنها را آماج خود قرار داد. در اين حملات تروريستي چند هزار تن طي سالهاي دهة 60 به شهادت رسيدند. حتي به اعمال فجيعي مانند آتش زدن کانکس نيروهاي جهادگر در زاهدان با يک نوزاد شيرخواره، به آتش کشيدن اتوبوس حامل مردم در شهر شيراز، شکنجه و سوزاندن منجر به شهادت سه تن از پاسداران، قتل‌عام يک خانواده روزه‌‌دار بر سر سفره افطار و اقداماتي از اين دست که در تاريخ گروه‌هاي تروريستي جهان کم‌سابقه و بعضاً بي‌سابقه بود، مبادرت نمودند.   فرار به آغوش دشمن خلق با ورود سازمان منافقين به فاز مسلحانه، نگاه مدارا محور امام با آنها نيز به پايان رسيد و نظام کمر همت به برقراري امنيت بست. عزت مطهري (شاهي) در خاطرات خود مي گويد: "در 30 خرداد 1360 آنها راه‌پيمايي بزرگي در خيابان انقلاب صورت دادند. جمعيت نسبتاً زيادي هم به ميدان آوردند، شعارهاي تند و احساسي مي‌دادند و اعلان جنگ مسلحانه کردند. اعلاميه "اعلان جنگ مسلحانه" آنها دو روز جلوتر پخش شد .ما راه‌پيمايي و اجتماع آنها را غير قانوني اعلام کرديم. از اين زمان به بعد ديگر من به تنهايي نبودم، من به عنوان کميته و انتظامات شهر و لاجوردي و بهشتي و قدوسي به عنوان دادستان هم بودند. آنها در30 خرداد 60 در ميدان انقلاب، ترمينال و چند جاي شلوغ شهر درگير شدند، اسيد و مواد آتش‌زا و گوگردي به سر و صورت مردم ريختند، نمک به چشمها پاشيدند، با تيغ موکت بري تعدادي را زخمي کردند. از آن پس تصميم گرفتيم تعدادي را که از قبل شناسايي کرده بوديم دستگير کنيم. آنها را بازداشت ، محاکمه و زنداني مي‌کرديم. نظام تصميم به برخورد با آنها گرفته بود." رفتار نابخردانه سازمان در نمازجمعه آن هفته تهران توسط حضرت آيت الله خامنه اي موشکافي شد و معظم له بلافاصله در 6 تير ماه 1360 مورد سوء قصد قرار گرفت. برنامه ريزي سازمان با انفجار 7 تير تکميل شد که در آن، آيت الله دکتر بهشتي و 72 تن از ياران نظام و انقلاب به خاک و خون کشيده شدند. همزمان با اين اقدام که توسط رابطين سازمان پيشتر به اطلاع اعضاي زنداني آن رسيده بود، برنامه ريزي شورش در داخل زندان توسط سعادتي صورت گرفت و پس اعلام خبر انفجار حزب جمهوري اسلامي، تعدادي از هواداران و اعضاء مجاهدين در زندان با شنيدن اين خبر شروع به خواندن سرود و پايکوبي کردند و جو زندان را ملتهب کرده و به هم ريختند. آيت الله گيلاني و شهيد لاجوردي آنها را به محوطه زندان اوين آوردند و به صحبت و نصيحت آنها پرداختند که در اين مرحله افجه اي طبق برنامه ريزي قبلي و با هدايت سعادتي از موقعيت خود در ميان نگهبانان زندان سوء استفاده کرده و اسلحه اي را از نگهباني گرفته و به سوي محوطه خيز بر مي دارد تا آيت الله محمدي گيلاني و لاجوردي را ترور کند. در اين حادثه شهيد کچويي با رفتاري نا جوانمردانه به شهادت مي رسد . بر خلاف تحليل سازمان که گمان مي کردند با انفجار حزب جمهوري اسلامي، نيروهاي حزب اللهي مرعوب مي شوند و عناصر آنها فرصت کودتا مي يابند و عناصر زنداني نيز با اين شورش آزاد مي گردند، فضا عليه منافقين تشديد شد و مردم در خيابانها به راهپيمايي و عزاداري پرداختند. در همين روز بود که همزمان با شورش سعادتي از داخل زندان چندين ماشين اسلحه غير مجاز که توسط اعضاي سازمان در خيابانهاي تهران به سوي مراکز منافقين در حرکت بودند، شناسايي شد. با دقت عمل مسئولين و مواضع ارشادي حضرت امام تا قبل از اين مرحله، رفتار تروريستي اين گروهک به شدت از سوي مردم ترد شد و با ابتکار شهيد لاجوردي و تاسيس سلزمان اطلاعات 36 ميليوني بخش زيادي از منافقين به سرعت توسط نظام دستگير شدند. مسعود بني صدر، پسر عموي رييس جمهور معزول و عضو وقت سازمان منافقين در کتاب خاطرات خود با اشاره به اين موضوع مي نويسد: " وجود انبوه افراد وفادار به آيت الله خميني ... بيانگر اين نکته است که او در وضعيت غير قابل تصوري قرار داشت و علاوه بر اين مي توانست با يک سخنراني، اطلاعيه يا دعوت عمومي افراد بسياري را به پاي تظاهرات و نمازهاي جمعه بکشاند که به خصوص نمونه هاي بسياري از آن در همان حوالي خرداد 1360 اتفاق افتاد و به آن ها اشاره گرديد. حتي بسياري از خانواده هاي اعضاي فعال سازمان نيز معتقد بودند که آيت الله خميني چون هم رهبر مذهبي است و هم از اولاد پيامبر، مخالفت با او يعني مخالفت با پيامبر(ص) و لذا حتي با وجود بسياري از مشکلات اقتصادي، مخالفت با او را نوعي فروختن دين به دنيا مي دانستند و حاضر به مبارزه با او نمي شدند و بسياري نيز نقش اطلاعات 36 ميليوني مورد نظر او را بازي مي نمودند و حتي فرزندان مجاهد خويش را به حکومت تحويل مي دادند" جالب آنکه مسعود رجوي نيز در بخشي از جمع بندي يکساله، يکي از علل سکوت سازمان در اوايل انقلاب را پايگاه نود و نه درصدي آيت الله خميني ذکر کرده بود و معلوم نيست از کجا سازمان دريافت که اين پايگاه در طول کمتر از دو سال و نيم يعني از بهمن ماه 1357 تا خرداد 1360 شکسته شده و از بين رفته باشد تا سازمان بتواند به حرکتي ضد امام خميني دست بزند؟ پس از شکست بزرگ در فراخوان عمومي به جنگ مسلحانه با نظام، بني صدر که همزمان از مسئوليت عزل گرديده بود به اتفاق مسعود رجوي مخفيانه و با آرايشي زنانه توسط خلبان شاه از کشور گريختند. يکي از اعضاي سابق سازمان منافقين در خاطرات خود مي گويد: "رجوي بعد از قدرت نمايي ميليشيايي در 30 خرداد 1360 و عدم سقوط رژيم، از تهران فرار کرد و به فرانسه گريخت. او همه هواداران را بدون هيچ گونه واهمه‌اي گذاشت و فرار کرد... رجوي عاشق دختر بني‌صدر شده بود و تصميم به ازدواج با وي را در پاريس در سر مي‌پروراند که ضمن آن رابطه بني‌صدر را با شوراي ملي مقاومت [نامي که سازمان براي فعاليت هاي اروپايي خود برگزيده بود]، از اين طريق مستحکم کند. با نا امن شدن ايران براي منافقين نيروهاي باقي مانده از ترس معرفي توسط مردم و دستگيري به عراق فرار کردند. مجموعة جريان تروريسم ضدمردمي سازمان منافقين به مثابة تکميل عمليات ارتش بعث متجاوز عراق عليه تماميت ارضي و استقلال کشور محسوب مي‌‌گرديد. پيوند سازمان و رژيم متجاوز صدام که به طور محرمانه از سال ?? آغاز گرديده بود و در سال ?? به امضاء پيمان رسمي با طارق عزيزمنجر شد ، تا به آنجا رسيد که سازمان از سال 1364 علناً و رسماً وارد خاک عراق شد و با استقرار در پادگانهاي ارتش صدام به عنوان بخشي از سيستم سرکوب و جنايت و تجاوز رژيم بعث به ايفاي وظايف خويش پرداخت و سرانجام با سرنگوني صدام با دوگانگي رفتار حاميان غربي خود روبرو گرديد. همينک ريزش بسيار بالايي در ميان اعضاي اين سازمان رخ داده است که باقيمانده اعضا نيز در مکانهايي همچون پادگان اشرف عراق، تحت فضايي بسيار اختناق آميز جرات خروج از سازمان را ندارند.   فروريزي مباني فکري اعلام جنگ مسلحانه و فرار از ايران نتيجه ديگري نيز در بر داشت، فرو ريختن مباني متزلزل انديشه سازمان، زيرا عراق، فرانسه و چند کشور ديگر اروپايي که متحدان جدي آمريکا بودند پذيراي اعضاي سازمان گرديدند، همان غربي که به ظاهر بزرگترين دشمن آنها بود و تا پيش از آن انديشه مارکسيستي خود را برا ي مبارزه با آمريکا توجيه مي‌کردند و مبارزه با شاه را نيز در چارچوب مبارزه کلي سازمان با امپرياليسم معرفي مي‌نمودند. اما با اين پناهندگي‌ها ناگزير گام به گام از مواضع خود عدول کردند و حتي مبارزه با آمريکا در زمان شاه و ترور مستشاران آمريکايي را در مواضع رسمي سازمان منتشر شده در نشريات مجاهد، تکذيب کردند. از سوي ديگر سازماني که مدعي مبارزه براي رهايي خلق بود به دامان دشمن خلق پناه برده و با جنگ رسمي با آنها به پاخاست، مسعود جاباني عضو سابق سازمان در کتاب روانشناسي خشونت و ترور مي‌نويسد: «جايگزيني جنگ جبهه‌اي به جاي جنگ چريک شهري، به دليل شکست جنگ چريک شهري در داخل ايران، ضرورت وابستگي به دولت عراق را که در حال جنگ با ايران بود مي‌طلبيد. پذيرش جنگ جبهه‌اي آن هم از مرزي که دشمن متجاوز، آن را شروع کرده و بمب‌ها و موشک‌هاي آن هر روز بر سر مردم کوچه و بازار فرود مي‌آمد و خانه‌هاي مردم را خراب مي‌کرد و مردم را به عزا مي‌نشاندند، بسيار ضد ملي و نامشروع‌تر از جنگ چريک‌ شهري بود..سال 1365 رسماً و علناً پايان جنگ بي نتيجه شهري اعلام ]شد[ و آقاي رجوي در نشستي اعلام داشت که من بعد جنگ ميکروشهري جاي خود را به جنگ ماکرو مرزي مي‌دهد و اين سرآغاز اداي دين به رژيم بعثي بود و سازمان مجاهدين را در مناسبات رژيم صدام به سمت حل شدگي سوق داد.»   پس از سازمان با سرنوشت شوم سازمان مجاهدين خلق برخي گروه هاي ديگر به شيوه منافقانه‌تري روي آورد، در يک مقاله در روزنامه اطلاعات همان دوران يکي ازاعضاي سازمان منافقين به بقيه اينگونه خط داد: «سازمان مجاهدين اشتباه کرد که رو در روي نظام ايستاد و خودش ضربه خورد. اينها بايد اين استراتژي را انتخاب مي‌کردند که مي‌آمدند زير عباي آخوندها قرار مي‌گرفتند، مدتي مي‌ماندند. در موقع مقتضي بيرون مي‌آمدند و قدرت را قبضه مي‌کردند.» گروه دوم هوشيارانه‌تر عمل نمود و حتي در موارد بسياري همکاري نزديک با گروه اول داشت. شهيد لاجوردي که از قدرت نفاق شناسي قوي برخوردار بود، در وصيتنامه‌اش از همکاري پيچيده اين طيف که نامشان را "منافقين انقلاب" مي‌نهد با منافقين خلق مي‌نويسد و خطرشان را به مراتب بيش از منافقين خلق مي‌داند. يکي از پيچيدگي هاي کار اين گروه تلاش در قرار گرفتن در مسند امور و مختومه جلوه دادن پرونده‌هايي بود که در صورت ادامه آن خط نفوذشان بر ملا مي‌شد، به عنوان نمونه مي‌توان به مصاحبه يکي ديگر از شاگردان مصطفي شعاعيان که راه متفاوتي از تقي شهرام را برگزيده بود و در زمان مصاحبه سمتي رسمي و بالا داشت اشاره کرد، مصاحبه‌اي که تلاش داشت بحث بقاي نفوذي‌ها در نهادها را پايان يافته معرفي سازد :« يک مسئله‌اي که در اين مورد مطرح است و مردم بايد در جريان قرار بگيرند، وجود عوامل نفوذي دشمن در حزب، نخست‌وزيري و دادستاني است. ما در واقع ويژگي خاص انقلابمان، يک مقدار مسايلي را هم برايمان ايجاد کرده است. بعد از پيروزي انقلاب، حرکت چون مردمي بود و روز اول يک دفعه صدها کميته و دادستاني در اين مملکت ايجاد شد؛ آن طوري نبود که يک تشکيلات بيايد با شناسايي، افراد را سر کار بگذارد. اين طور آدمها از همان اول نفوذ کردند و از حمايت قوي دولت موقت و بعدش «بني‌صدر» هم برخوردار بودند و حتي بعضي از آنها که شناسايي مي‌شدند، بيرون کردنشان با مقاومت روبرو مي‌شد. اينها به طريق اولي توانستند در خيلي جاها نفوذ کنند. يک سري از آنها که ماهيتشان مشخص مي‌شد، تصفيه مي‌شدند. در اين رابطه الان يک مقدار مسئولين و اداره کنندگان سازمانهاي دولتي و نهادها هوشيارتر با مسايل برخورد مي‌کنند.» او در اين مصاحبه اطمينان داده است که شرايط امروز همچون گذشته نخواهد بود. اين در حالي است که عوامل نفوذي که در اين ماجراها سوختند و از منابع اطلاعاتي منافقين حذف گرديدند در بالاترين مقامهاي تصميم‌گيري کشور جاي داشتند، به عنوان نمونه کشميري که به عنوان دبير يا قائم مقام دبير شوراي امنيت در جلسات اين شورا حضور داشت، در تصميم‌سازي و گزارش تصميم‌گيري‌ها بسيار موثر بود. با چنين دانسته اي اين سوال مطرح مي گردد که چرا منافقين حاضر گشتند عنصر با ارزشي همچون او را از دست بدهند؟ در جنگ امنيتي در شرايطي خاص تلاش مي‌کنند يک نفر از نفوذي‌هايشان را با خوش‌نامي حذف کنند، آنچنان که تلاش کردند کشميري را در کنار شهيدان رجايي و باهنر شهيد معرفي کنند و در تشييع جنازه اين عزيزان تابوت سومي به نام کشميري حاضر کردند، زيرا باحذف خوش نام يک عنصر نفوذي از يک سو اگر او در معرض خطر شناسايي بوده باشد با اين روش از بقيه عناصر حساسيت‌زدايي مي‌شود و کارها روال ايمني خود را حفظ خواهد کرد و از سوي ديگر حذف خوش نام او موجب رشد شبکه نفوذي همراهش خواهد شد. از سوي ديگر اين اتفاق در شرايطي رخ مي‌دهد که عناصر هم تراز يا بالاتر از او موجود باشند و "خط نفوذ" با حذف او شاه کليدهاي جاسوسي خود را از دست ندهد. ترورها در سالهاي بعد بدون شک با همکاري نزديک هر دو گروه انجام مي‌گشت، به عنوان مثال در آخرين مصداق شهيد امير سپهبد صياد شيرازي در شرايطي به شهادت رسيد که به تازگي ارتقا درجه يافته بود و همه چيز براي تصدي مسئوليت‌هاي مهمتر او در نيروهاي مسلح آماده مي‌گشت، ‌امر مهمي که همچون سمي مهلک براي براندازان خاموش نظام بود که سعي در ايجاد تفرقه ميان سپاه و ارتش و تضعيف آنها در گام سوم پس از تضعيف وزارت اطلاعات و نيروي انتظامي داشتند و با هماهنگي قوي ميان اين دو گروه پيش از آنکه خبر اعطاي درجه سرلشکري به صياد در رسانه‌هاي داخلي منتشر گردد از راديوي منافقين اعلام گشت و در ظاهر انتقام جويي از عمليات مرصاد منافقين خلق او را که سد راه منافقين انقلاب بود به خيال خود حذف نمودند.   بازگشت خط آشوب فعاليت اين گروه در دوره‌اي دوباره شدت يافت و تلاشها براي ايجاد تشنج و آشوب در کنار ترور عوامل موثر براي ايجاد يک کودتاي خزنده، آن اندازه جدي شده بود که در 18 تير 78 بسياري کار را تمام شده مي‌دانستند. در اين دوره کميته‌اي که نامهاي مختلف به خود گرفته بود و ساماندهي اين براندازي را بر عهده داشت، شکل گرفت. بخشهايي از تحرکات اين کميته براي افکار عمومي آشکار شد اما هيچ حرکت جدي در مقابله با آنها صورت نگرفت؛ به عنوان شاهد مثال از اين اطلاعات مي‌توان به سخنان دکتر احمدي نژاد در تير ماه سال 80 اشاره نمود: «دکتر احمدي‌نژاد که پس از جلسه شوراي مرکزي جامعه اسلامي مهندسين در گفتگو با نشريه «جام هفته» شرکت کرده بود، گفت: «به نظر مي‌رسد «کميته ايکس» نقش اصلي را در طراحي و اجراي اقدامات افراطي، بر عهده داشته و به عنوان مرکز و گرانيگاه افراطيون عمل مي‌کرده است. هر چند بنا بر شنيده‌ها، اين کميته، قبل از 18 خرداد هم فعاليت‌هايي داشته است، اما پس از 18 خرداد، بر دامنه و شدت حرکات افراطي خود، افزوده است..متاسفانه، قضيه به همين جا ختم نمي‌شود و علاوه بر دستگاه شنود موبايل، يکي از نمايندگان مجلس به تازگي خبر از ورود 5000 ميکروفن مخفي داده است،‌که معلوم نيست اين تعداد فوق‌العاده ميکروفن مخفي، به چه منظور و عليه چه کساني وارد شده است؟» براي پي بردن به ابعاد تحرکات اين گروه توجه به سخنان «حميدرضا ترقي» نماينده وقت مجلس نيز خالي از لطف نيست: «از ورود شش دستگاه شنود تلفن همراه از چهار ماه پيش خبر داشتيم... نمي‌دانم ورود اين دستگاهها براي چه استفاده‌اي بوده و همچنين نمي‌دانم قضيه از کجا درز پيدا کرده و علني شده است... به هر حال اعتمادي به تلفنهاي همراه نيست و ما در جلساتمان باتري تلفنها را در مي‌آوريم...» نشريه «صبح صادق» نيز خبر داده بود دستگاههاي شنود تلفن همراه از کشور آلمان وارد ايران شده است و براي اين دستگاهها مبلغ 300 ميليون دلار به طرف آلماني پرداخت شده است. اين نشريه از قول يک مقام آگاه افزود: ظاهرا اين دستگاههاي شنود تلفن همراه، بر خلاف دستگاههاي موجود،‌که بر اساس شماره، اقدام به رديابي تماس مي‌کنند، بر اساس سيگنالهاي صداي افراد، اقدام به شنود آنها مي‌نمايد.   ويروس هايي که زنده اند نکته قابل توجه اين است که اينها تنها آن بخش از اطلاعاتي است که توانسته از لابه‌لاي ديوارهاي امنيتي به بيرون درز کند و حتي سرنوشت همين ميزان خبرها نيز هيچگاه معلوم نشد. اما نشريات آن روز مسئول اين واردات را فردي معرفي نمودند که يکي از اصلي ترين متهمين پرونده مسکوت مانده انفجار نخست وزيري است. کارکرد گسترده اين سرويس قوي جاسوسي بارها در فتنه هاي سالهاي بعد از خرداد 1376 به چشم آمد و حتي گاه روزنامه هاي زنجيره اي متوني را به چاپ رساندند که جز از طريق شنود غير مجاز، قابل استحصال نبود و آنگاه که موضوع به نزاع هاي دروني جناح دوم خرداد کشيده شد حتي صداي اعتراض اصلاح طلبان نيز به اين موضوع بالا گرفت. اما اينکه هم اينک اين امکانات در دست چه کساني است و براي چه پروژه‌اي از آن استفاده مي‌شود؟ همچنين اينکه چهره هاي شاخص کميته ايکس هم اينک در کدام مرکزها مشغول به فعاليتند اگر پاسخ داده شود، شايد بتوانيم گامهاي بعدي منافقين جديد را پيش‌بيني کنيم. اگرچه فعاليت هاي آنها را تنها در اين مسائل نمي توان خلاصه نمود. شايد يکي از پر رنگ ترين ردپاهاي آنها را بتوان در دادن بهانه هاي مکرر در پرونده هسته اي ايران به دشمن و تلاش براي نااميد ساختن مردم به صورت سازمان يافته دنبال نمود. به هر حال مي توان گفت همچنان نفاق در بدنه کشور حاضر مي باشد، نفاقي که بسيار پيچيده تر از نفاق اول است و در تجربه هايي همچون 18 تير، بسياري از اشتباه سي خردادماه منافقين اول را تکرار نکرد و توانست بقاي سياسي خود را حفظ نمايد. حياتي که اگرچه گاه تا مرز مرگ پيش رفته اما همچنان با کياست زنده مانده است و همچون "ويروس" در روزهاي سخت تنها به بقا انديشيده تا در روزهاي مناسب دوباره قدرت نمايي نمايد.   منابع: 1- صحيفه نور ، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني 2- خاطرات آيت‌الله محمد يزدي، مرکز اسناد انقلاب اسلامي. 3-شرح تاريخچه سازمان مجاهدين خلق ايران ، احمدرضا کريمي از اعضاي اوليه سازمان، مرکز اسناد انقلاب اسلامي. 4- نهضت امام خميني، حميد روحاني، مرکز اسناد انقلاب اسلامي. 5- مجاهدين خلق در آيينه تاريخ، علي اکبر راستگو، مرکز اسناد انقلاب اسلامي 6- جريان‌ها و سازمان‌هاي مذهبي سياسي ايران، رسول جعفريان، مرکز اسناد انقلاب اسلامي. 7- خاطرات احمد قديريان، محمدرضا سرابندي و سيدحسين نبوي ، مرکز اسناد انقلاب اسلامي 8- تروريسم ضدمردمي، دفتر سياسي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي 9- سازمان مجاهدين خلق/پيدايي تا فرجام،موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي 10- خاطرات عزت شاهي،محسن کاظمي، دفتر ادبيات انقلاب اسلامي 11- وصيتنامه شهيد لاجوردي ، بنياد فرهنگي شهيد لاجوردي 12- روانشناسي خشونت و ترور، مسعود جاباني (عضو سابق سازمان مجاهدين خلق)، چاپ در هلند 13- «خاطرات يک شورشي ايراني» ، مسعود بني صدر (عضو سابق سازمان مجاهدين خلق)، چاپ در فرانسه 14- آرشيو روزنامه هاي جمهوري اسلامي، اطلاعات، کيهان، شرق، خراسان، هفته‌نامه هاي صبح صادق، جام هفته و شما ، نشريات چشم انداز ايران، مجاهد، پيکار و نگاه نو و سايت موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي /2759/





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 551]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن