واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: چهره پژمان بازغي با آن گريم متفاوت و البته جذاب شايد كافي بود تا در همان ابتدا نظر بسياري از مخاطبان متوجه تاوان شود. عنوان فيلم با پيشفرضهايي كه در ذهن تماشاگر ايجاد ميكند نيز در اين كنجكاوي بيتاثير نبود، اما بيش از اينها بايد به ريتم تند سريال اشاره كرد كه با حادثهاي ـ معمايي بودن قصه تناسب داشت و با تعليقهاي معنايي و روايي كه هر قسمت ايجاد ميكرد ميتوانست انگيزه تعقيب سريال را در مخاطب ايجاد كند. بدون لحاظ كردن ضعف و قوتهاي قصه و اين كه از حيث دراماتيكي تا چه حد ميتوان به اين مجموعه دل بست همين شمايل ظاهري و فرم سريال هم دستكم ميتوانست دلايل كافي براي جذب مخاطب فراهم كند و اين خود امتياز كمي نيست. چند وقت پيش كارگردان باغ شيشهاي گفته بود كه موتور اين سريال از قسمت پانزدهم به بعد روشن ميشود! خدا را شكر حداقل موتور اين سريال داراي نقص فني نبود و با ايجاد تعليقهاي منطقي و جذابيتهاي بصري توانست در آغاز، جلب نظر كند. اگرچه تاوان به معناي متداول خود يك اثر پليسي نيست، اما با تكيه بر ريتم تند و قصه پرماجراي خود توانست فضاي يك قصه پليسي را ترسيم كند كه مخاطب بايد مدام درباره آن پيشفرض بسازد و گره گشايي كند و البته با رمزگشايي خود در ميانه كار هم ذهنيت مخاطب را به هم بزند و هم بر گره داستان گره ديگري بيفزايد. تا اينجاي كار زنده بودن مرجان توانست تعليق مياني كار را به درستي خلق كرده و قصه را از يكنواختي و يك سطح بودن نجات دهد. قبل از اينكه به ماهيت و كيفيت اين قصه و شيوه روايت آن بپردازم خوب است تا به يكي ديگر از دلايل جذابيت صوري سريال هم اشاره كنم و آن هم تمهيداتي است كه كارگردان در استفاده از فضاي قصه و انتخاب لوكيشن داشته است. در واقع موقعيت بيروني قصه در دو فضاي شهري و طبيعي رخ ميدهد و حركات رفت و برگشتي قصه به اين دو موقعيت متفاوت هم داراي جذابيتهاي بصري و زيباييشناسي خاص خود است و هم اينكه با ايجاد تنوع و تعدد در سكانسها به ريتم تند قصه كمك كرده و از اين كنتراست بصري به نفع جذابيت بيشتر داستان استفاده ميكند. بويژه قاب بنديهاي دوربين در صحنههاي مربوط به شمال بر زيباييشناسي تصويري آن افزوده است. در كنار اين صورتبندي ظاهري، روايت موازي قصه با استفاده از داستانكهاي مرتبط با درام اصلي نيز در تناسب ضرباهنگ كار با تعليقهاي قصه موثر بوده است.كارگردان سعي كرده با تقسيمبندي متوازن بين اين داستانكها و زواياي مختلف خط اصلي قصه، رنگآميزي بيشتري به اين مجموعه داشته و به نقطه تعادل بين فرم و محتواي برسد. بايد منتظرو اميدوار بود اين تعادل تا آخر سريال حفظ شود و انسجام خود را از دست ندهد. از حيث بازيگري نيز شاهحسيني به سه نسل از بازيگران توجه كرده تا طيف مخاطبان خود را از اين حيث وسعت ببخشد، اما در اين ميان بازي رضا رويگري بيش از ديگران جلب توجه ميكند. اگرچه موقعيت او به همان پرسوناژ به كجا چنين شتابان شباهت دارد، اما جنس بازي او خيلي به بازيش در فيلم بوتيك نزديك است. رويگري بويژه در سالهاي اخير نشان داد كه اين تيپولوژي خاص از آدمها را كه در پول و فساد غرقند و رفتارشناسي چندشآوري هم دارند بهدرستي به نمايش ميگذارد و اساسا بازيگر توانمندي است كه بخشي از اين توانايي در ايفاي نقشهاي منفي و پرخاشگر و در عين حال رند و باهوش را ميتوان علاوه بر بوتيك در فيلم پشت در خبري نيست هم سراغ گرفت كه در جشنواره اخير به نمايش درآمد. با اين جذابيتها اما تمايل متظاهرانه سريال مانند بسياري از سريالهاي ايراني به تجملات و زندگي لوكس با اين پسزمينه منفي كه آدمهاي متعلق به اين خانه وزندگيها منفي و پليد هستند در جاي خود آزاردهنده است. تاوان از حيث محتوايي و قصه تلاش كرده است تا به لايههاي دروني روابط عاطفي ـ انساني در طبقه متوسط شهري برود و بخشي از آسيبشناسي اين مناسبات را بازنمايي كند. اين قصه، اما واجد يك موقعيت چند لايه و پيچيدهاي است كه محوريت آن هم حول شخصيت مرجان با بازي مينا لاكاني ميچرخد. در اين موقعيت معمايي كه با حادثه و فاجعه هم گره ميخورد كارگردان سعي ميكند با تكيه بر يك تمهيد رازگشايانه هر چقدر كه به جلو ميرود در نسبت مردهايي كه با زندگي اين زن به نوعي تجربه مشترك داشتهاند از قصه گرهگشايي كرده و پيش برود. به همين خاطر شايد در ابتدا مخاطب نسبت به كيفيت داستان و موقعيت مرجان دچار سردرگمي شود، اما در هر قسمت با عريان شدن واقعيتهاي پنهان گويي از چهره كاراكترهاي داستان نيز رمزگشايي صورت ميگيرد و باز هم در اينجا ممكن است ذهنيت مخاطب بشكند و تعليقهاي تازهتري از راه برسد. اين شيوه خوبي براي سريالسازي است. در واقع كارگردان داستان خود را بين چند قسمت تقسيم نميكند بلكه تعليقهاي آن را به واسطه سريالي بودن فرم دچار قبض و بسط دراماتيكي ميكند و از جذابيت و كششي كه در اين تعليقآفريني ايجاد ميشود هم ضرباهنگ مناسبي به ريتم روايت ميدهد و هم مخاطب را با قصه خود درگير ميكند و اين درگيري ذهني را با حركت ميان گرهافكني و رازگشايي تداوم ميبخشد. خيلي مهم است كه مخاطب نتواند به راحتي خط و ربط قصه را پيشاپيش حدس بزند. هرچند بايد منتظر بود و ديد كه آيا اين تمهيد ساختاري و روايي تا پايان مجموعه ادامه پيدا ميكند يا نه. تا اينجا كه معلوم نيست بحث خيانت و بيوفايي قهرمان اصلي داستان مطرح است يا رمز و رازهاي بيشتر و پيچيدهتري در راه است كه فراتر از ذهنيت مخاطب، قصه ديگري را روايت خواهد كرد. به نظر ميرسد كه موقعيت مرجان و بازشناسي شخصيت وي تا حدودي به درازا كشيده و كشدار شده است. اين مساله با ريتم تند سريال در تضاد قرار ميگيرد و بين روايت و مضمون، فاصله مياندازد. تاوان اين روند براي خالق اثر كاهش تدريجي مخاطبان خواهد بود. تا چه شود؟! ليلا ربيعي
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 152]