تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 25 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):مؤمن شوخ و شنگ است و منافق اخمو و عصبانى.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829773044




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نگاهي جامعه‌شناسانه به سريال در مسير زاينده‌رود


واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: در مسير باتلاق گاو خوني جام جم آنلاين: مسير رود، زلال و جاري بودن را در ذهن تداعي مي‌كند. در حالي كه تمام مدتي كه در مسير زاينده‌رود را به نظاره نشستيم، آب‌هايي ديديم كه در گودال‌هايي اسير شده‌اند. دست و پا زدن‌هاي آدم‌هاي اين داستان به مثابه شنا كردن در مسير رود نيست. بلكه هر چه بيشتر تلاش مي‌كنند، بيشتر در باتلاق خودخواهي‌شان فرو مي‌روند. مهران سارنگ ، نمونه تيپيك يك شخصيت خود شيفته است. يكي از مشخصه‌هايي كه در شخصيت خودشيفته به چشم مي‌خورد خودبزرگ‌پنداري است. افراد مبتلا به اين اختلال درك غيرواقع‌بينانه، كاذب و اغراق‌آميز از اهميت خود دارند. خودشان را مهم‌ترين شخص موجود مي‌پندارند و نياز دارند اين افكارشان از طرف ديگران تاييد شود. آنها تمام دنيا را مديون خود مي‌دانند و از همه انتظار قدرداني دارند. مهران بعد از تصادف در حالي كه در ماشينش نشسته به مسعود مي‌گويد: «مگه من رو نمي‌شناسي؟ بذار من برم» وقتي مسعود مي‌گويد كه او را نمي‌شناسد، مهران فكر مي‌كند به علت گذاشتن عينك آفتابي، مسعود او را نشناخته است. چراكه اين شخصيت خودشيفته باور ندارد كسي وجود داشته باشد كه او را نشناسد. عينكش را برمي‌دارد، دوباره رو به مسعود مي‌كند و مي‌پرسد: «حالا چي؟ من رو نمي‌شناسي؟»‌ در چند قسمت بعد مهران در زندان به برادر مسعود مي‌گويد: «همه من رو مي‌شناسن، برادرتون هم من رو شناخت، ولي گفت نمي‌شناسه» او حتي در صورتي كه كسي تفكرات او نقض كند و او را بي‌اهميت جلوه دهد، اين مهم نبودن را نمي‌پذيرد. اين برخورد ميزان اعتماد او به واقعي بودن افكارش در مورد خودش را نشان مي‌دهد. وقتي كسي از خودشيفته‌ها انتقاد كند، فوق‌العاده عصباني مي‌شوند و پرخاش مي‌كنند. پرخاشگري در واقع به عنوان يك دفاع رواني در برابر خودشيفتگي آنها عمل مي‌كند. چراكه آنان انتقاد را عاملي در جهت كاهش برتري خود قلمداد مي‌كنند. در اين افراد رفتارهاي انتقام‌جويانه، مقابله‌اي و خشن دررابطه با دوستان، نزديكان، همكاران و ديگراني كه در منافعي نزديك با آنها قرار دارند، به فراواني ديده مي‌شود. آنها در تصميم‌گيري‌هايشان احساسي، هيجاني، ذهني و ايده‌آل‌گرايانه عمل مي‌كند. فرد خودشيفته به دليل عدم تعادل در ويژگي شخصيتي با پيامدهاي رفتاري گوناگوني كه ايجاد مي‌كند، مشكلات فراواني براي فرد، ديگران و جامعه ايجاد مي‌كند. مسعود مصيب در صحنه تصادف به مهران مي‌گويد به جاي فوتباليست بودن بايد روي فرهنگش كار كند. در واقع رفتار او را نقد مي‌كند. مهران در جواب اين نقد هيچ توضيحي نمي‌دهد. با اين كه او مقصر است، چراغ قرمز را رد كرده است ولي معذرت‌خواهي نمي‌كند. در جواب اين نقد عصباني مي‌شود. نزديك‌ترين شيء را برمي‌دارد و با آن بر سر مسعود مي‌كوبد. يعني در جواب نقد يك جمله‌اي مسعود، او را مي‌كشد. اين آدم‌ها فكر مي‌كنند شخصيت منحصر به فردي هستند و بايد ديگران به طرز خاصي با آنها رفتار كنند. قانون‌هايي كه براي همه وجود دارد، در رابطه با آنها صدق نمي‌كند. خواستار همراهي بي‌قيد و شرط ديگران هستند. به گونه‌اي نامعقول انتظار برخوردي رضايتبخش و اختصاصي را از اطرافيان دارند. بعد از تصادف مهران فرار مي‌كند. هنگامي كه مادرش با او تماس مي‌گيرد، از او مي‌خواهد پيش پليس برود. مادر قول مي‌دهد كه رضايت خانواده مقتول را مي‌گيرد. مهران در جواب مي‌گويد: «اول يك كاغذ از اون‌ها بگير كه رضايت دادن، كاغذ رو امضا كنن، بعدش من ميام. بهشون بگو من فوتباليستم. بگو من معروفم.» او حاضر نيست مراحل قانوني اين اتفاق را طي كند. مهران انتظار بخشش قبل از دستگيري و اعتراف را دارد. در ذهنش حق هر كاري را به خودش مي‌دهد. چنانچه فكر مي‌كند به علت فوتباليست بودنش، خانواده‌اي بايد از داغ پسرشان به راحتي بگذرند. او حتي قانون را در رابطه با خودش مضحك مي‌پندارد. در زندان اعتراض مي‌كند و مي‌گويد: «ملي‌پوش مملكت رو آوردين مثل ميمون نشون همه مي‌دين». فرد خودشيفته اساسا توانايي ديدن جهان از دريچه ذهن افراد ديگر را ندارد. احساسات و نيازهاي ديگران را نمي‌تواند درك كند. همدلي مستلزم ديدن دنيا از ديد ديگري است. او نمي‌تواند خودش را جاي كسي ديگري بگذارد و سعي بر درك ديگران كند. به همين دليل اين فرد از تاثير رفتار خود بر ديگران آگاهي ندارد. همچنين پيامدهاي مخرب و منفي كارها و حرف‌هايش را نمي‌تواند درك كند. هنگامي كه بهزاد مصيب از مهران مي‌خواهد از پدر مسعود دلجويي كند، براي او توضيح مي‌دهد كه پدرشان پير است. او درخواست درك شرايط كهنسالي و داغدار بودن پدر را از مهران دارد. بهزاد مي‌گويد يك معذرت‌خواهي مي‌تواند مرهمي روي زخم پيرمرد باشد، مهران در جواب مي‌گويد كه او هيچ چيزي براي گفتن ندارد. بهزاد مي‌تواند پرونده را براي پدرش بخواند تا او از كل جريان اتفاق‌افتاده مطلع شود. در اين جا مهران نمي‌تواند كمي پدر مسعود را درك كند، حتي به جاي دلجويي با او دعوا مي‌كند. به او مي‌گويد: «شما درسته داغدار هستيد، ولي من الان بايد تيم ملي باشم» او تنها به فكر منافع شخصي خودش است. اين افراد در هر شرايطي خود را محق مي‌دانند. مقصر را هميشه طرف مقابل خود مي‌دانند. حتي وقتي كه معلوم مي‌شود آنها به خاطر انجام دادن رفتار غيرقانوني گناهكار هستند، نسبت به قانون بي‌اعتنا هستند.به گونه‌اي برخورد مي‌كنند كه انگار مي‌بايست قرباني به علت رفتارش سرزنش شود. خود را بري از هر خطايي مي‌بينند. آنها خوب بودن ديگران را ناديده مي‌گيرند. قضاوت‌هاي منفي در مورد ديگران مي‌كنند. با تحقير كردن اطرافيانشان، خودشان را بالا مي‌برند. اگر كسي مخالف نظر آنها رفتار كند، او را به ناداني، حماقت و عدم فهم متهم مي‌كنند. مهران مي‌گويد: «نمي‌تونم بگم بيخودي زدم كشتمش، ديه رو براي همچين وقت‌هايي گذاشتن» او حتي براي قتل نيز ادله‌ خود را دارد. آنقدر خود را محق مي‌داند كه بهزاد مصيب در زندان به او مي‌گويد: «مثل اين‌كه ما يك خون و چند تا معذرت‌خواهي به شما بدهكار شديم.» مهران جاي محق و مقصر را عوض مي‌كند. همچنين او با بد جلوه دادن مسعود، خود را بي‌تقصير نشان مي‌دهد. او به مادرش مي‌گويد: «اين پسره مسعود، آدم درستي نبود. از اون عوضي‌ها بود» يا خطاب به بهزاد مي‌گويد «داداشت مثل شما باحال نبود. شما كه من رو مي‌شناسي. بذار من برم.» اين افراد خيال‌‌پردازي‌هاي بي‌پايان در رابطه با موفقيت‌هايشان در آينده دارند. قدرتي مضاعف را در آينده براي خودشان پيش‌بيني مي‌كنند. مهران به مادرش مي‌گويد: «اگر خانواده‌ مسعود رضايت دهند عكس پسرشون رو روي تي شرتم چاپ مي‌كنم، گل ملي مي‌زنم و عكسش رو به همه نشون مي‌دم» در زماني كه پاي مرگ و زندگي او در ميان است نيز او همچنان به آينده و خيال‌پردازي در مورد آن مي‌انديشد. فرد خودشيفته در شخصيت و چهره اجتماعي خود رفتارها و روابطي متكبرانه، خودخواهانه و مغرورانه دارد.او در ارتباط‌هايش، ديگران را مورد تمسخر قرار مي‌دهد. شخصيت و ويژگي‌هاي آنان را نفي مي‌كند. او در هيچ موقعيتي احساس پشيماني نمي‌كند و با اين حس بيگانه است. هنگامي كه پدر مسعود مي‌گويد كه حاضر نيست رضايت دهد، مهران درخواست تجديد نظر نمي‌كند. سعي نمي‌كند رضايت او راجلب كند. در جواب مي‌گويد: «هر كاري عشقت مي‌كشه بكن تو هنوز من را نشناختي، پا توي زمين فوتبال كه مي‌ذارم، يه استاديوم به احترام من پا مي‌شن همشون رو مي‌ريزم سرتون» او حتي زماني كه احتمال مرگش (قصاص) مي‌رود، حاضر نيست غرورش را كنار بگذارد و عذرخواهي كند. در واقع خودشيفتگي‌اش از جانش برايش عزيزتر است. خودشيفتگي، فقط يكي از صدها اختلال شخصيتي است. اختلال‌هايي كه شانس داشتن زندگي خوب را از فرد مي‌گيرند. از آنجا كه مرحله‌ اول تغيير آگاهي است، لازم است هر فردي تا حدي در اين موارد آگاه باشد. چرا كه تا از وجود چيزي غير طبيعي مطلع نباشيم و آن را عادي بپنداريم، قادر به تغيير آن نيستيم. با توجه به اين‌كه تغيير دادن ديگري كاري بسيار سخت و گاهي غيرممكن است، بهتر است انگشت اتهام را از روي ديگران برداريم و آن به سمت خودمان نشانه بگيريم. خود را نقد كنيم. در مورد رفتارهايمان بازانديشي كنيم. اگر لازم ديديم صادقانه و با شجاعت آن رفتار را اصلاح كنيم تا در مسير زندگي‌مان، چون رودي، به درياي بيكران انسانيت بپيونديم و در ميان راه زلالي و طراوتمان نخشكد يا در مسير اشتباه به باتلاق سرريز نشويم. در غير صورت در سال‌هاي آخر عمر بايد بنشينيم و اين شعر رسول يونان را زمزمه كنيم: «چون جويبارهاي كوچك/ در نخستين ايستگاه‌ها / از پا در آمديم/ من هيچ/ حيف از تو كه دريا را نديدي.» زينب محمودآبادي جام جم




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 161]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن