تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 25 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):خداوند از آدم بد اخلاق توبه نمى‏پذيرد. عرض شد: اى رسول خدا، چرا؟ فرمودند: چون ه...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829814303




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گفتگو با جواد طوسي منتقد سينما و قاضي دادگستري گريزي از عدالتخواهي نيست


واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: گفتگو با جواد طوسي منتقد سينما و قاضي دادگستري گريزي از عدالتخواهي نيست
جام جم آنلاين: تركيب دو دغدغه ــ نقد فيلم و روزنامه‌نگاري سينمايي و قضاوت ــ آنقدر جالب توجه و كنجكاوي‌برانگيز است كه هر خبرنگاري را براي انجام مصاحبه با فردي كه اين دو موضوع در او جمع شده، تحريك كند. به اين كنجكاوي‌ها مي‌توان خصلت‌هاي شخصي «جواد طوسي» را هم اضافه كرد. دغدغه‌هاي او در سينما از جنس خاصي است كه براي همه خوانندگان مطالب او آشنا و براي بعضي‌ها دوست‌داشتني است و شايد بتوان آن را در دغدغه مهمي به نام «عدالتخواهي» خلاصه كرد كه در طول اين مصاحبه بارها مورد اشاره قرار گرفت.


علاقه جواد طوسي به سينما آن گونه كه خود در اين مصاحبه اشاره مي‌كند، از كودكي آغاز شد. پدر او يك ارتشي ساده بود كه به شكلي غريزي به سينما علاقه‌مند بود و علاوه بر برنامه هفتگي روزهاي سه‌شنبه و جمعه كه دست زن و بچه را مي‌گرفت و به تماشاي فيلم در سينماي ارتش مي‌برد، در روزهاي ديگر هفته نيز خانواده را در لذت بردن از اين كانون روياپردازي سهيم مي‌كرد. فيلم‌هاي گنگستري و وسترن و آثاري با وجوه اجتماعي پررنگ از علائق خاص طوسي در دوران كودكي و نوجواني است. فيلم‌هايي كه بعدها نقطه امني را براي او و هم‌نسلانش ايجاد كرد و در جهان‌بيني او موثر واقع شد.

طوسي آن گونه كه خود مي‌گويد از سال 1363 همزمان با تحصيل در رشته حقوق، به عنوان نويسنده نيز فعاليت خود را در «مجله فيلم» آغاز كرد. او در چند فيلم و سريال و نيز مراجع داوري خانه سينما به عنوان مشاور حقوقي حاضر بوده. به اين سوابق مي‌توان حضور در هيات داوري دو دوره بخش مسابقه داخلي جشنواره فيلم فجر و چند جشنواره ديگر و نيز حضور در هيات انتخاب بخش مسابقه يكي از دوره‌هاي جشنواره فيلم فجر و حضور در نقش يك قاضي در فيلم «هزاران زن مثل من» و يكي از قسمت‌هاي سريال «هزاران چشم» (كيانوش عياري)‌ را هم اضافه كرد. گفتگو با جواد طوسي در عصر يك روز تعطيل در روزنامه جام‌جم انجام شد و طي 3 ساعت گفتگو، چندين بار چاي خوش عطر آبدارچي از دهن افتاد و صحبت‌هاي ما هر لحظه هيجان بيشتري گرفت، اما محدوديت صفحات روزنامه سبب شد تا به بخش مشخصي از اين گفتگو قناعت كنيم. طوسي در فاصله انجام تا تنظيم اين گفتگو، به عنوان يكي از 10 منتقد برگزيده 30 سال اخير از سوي 200 منتقد در جشن اخير انجمن منتقدان و نويسندگان سينماي ايران انتخاب شد.

در ميان منتقدان سينما شما به طرفداري از «مسعود كيميايي» شهرتي خاص داريد؟ چرا اينقدر سنگ مسعود كيميايي را به سنگ مي‌زنيد؟

شايد در يك شرايط متعادل اجتماعي / سياسي، من تعريف ديگري از سينما داشته باشم، اما معتقدم در اين جامعه پرالتهاب و نامتوازن بايد در نگاهم نسبت به سينما اولويت‌هايي را در نظر بگيرم و براي سينماي تاثيرگذار و هم‌سو با جامعه، نقاط انتخابي را در نظر بگيرم. يكي از اين نقطه‌هاي انتخاب براي من حوزه‌هاي اجتماعي و عدالتخواهانه است كه در سينما به دنبال آن بوده‌ام و البته تلاش كرده‌ام ذهن جستجوگرم تنها در يك اجراي ظاهري خلاصه نشود و فيلم‌هاي مورد علاقه‌ام جذابيت‌هاي ساختاري و بصري نيز داشته باشند. فيلمسازاني مانند: مسعود كيميايي، فرد زينه‌مان، فرانچسكو رزي، جان فورد، سام پكين‌پا و... به اين دليل برايم ارزشمند هستند كه در اجراي مناسب سينمايي، مضمون و ساختار را به خوبي و با مهارت تلفيق كرده‌اند. البته علاقه من به سينماي مسعود كيميايي به دليل تاثير زيادي است كه تماشاي فيلم‌هاي او در دوره‌اي از زندگي‌ام (نوجواني و جواني)‌ بر شخصيت من گذاشت. «قيصير» اولين فيلم ايراني بود كه «عدالتخواهي» موجود در آن و روحيه عاصي و معترض و ستيزنده شخصيت اصلي (قيصر)‌ و چالش كلامي او با نسل گذشته در كنار اجراي بشدت هنرمندانه كيميايي، بر من تاثير گذاشت. در آن سن و سال براي اين تاثير‌پذيري پاسخ آگاهانه و عقلاني نداشتم و بيشتر حس و غريزه مرا به اين دنيا و آدم‌هايش جذب كرد. اين خط عدالتخواهي در فيلم‌هاي بعدي كيميايي و حتي در فيلمي شخصي مثل «رضا موتوري» هم بارز است. فيلمي كه در آن يك جوان زير بازارچه هوس مي‌كند بازيگر اصلي روياهايش بشود و (در اين بازي ميان فانتزي و واقعيت) طبقه اجتماعي خود را عوض كند، اما او در اين جابه‌جايي طبقاتي به نوعي خودشناسي و واقع‌بيني مي‌رسد و نهايتا به پيشواز مرگي آگاهانه مي‌رود. در همين فيلم «عدالتخواهي» و شايد بي‌عدالتي در اتومبيل گران‌قيمتي ديده مي‌شود كه كنار «امامزاده يحيي» جا خوش كرده و چند كودك پاپتي زير بازارچه با آن تفريح مي‌كنند و از سر و كولش بالا مي‌روند. كيميايي در اين فيلم آگاهانه اتومبيل رولز رويسي را كه متعلق به يك طبقه اشرافي است، به زير بازارچه مي‌آورد تا با آن يك بازي كودكانه و نيز نگاهي عدالتخواهانه را با زبان ناب سينما رقم بزند.

در «خاك» و «بلوچ» اين عدالتخواهي پررنگ‌تر است، اما نقطه تمام‌عيار اين عدالتخواهي فيلم «گوزن‌ها» است كه اگر بخواهيم 3 فيلم عدالتخواهانه را در سينماي ايران ذكر كنيم، «گوزن‌ها» يكي از آنهاست كه ديگر حتي سازنده آن هم نتوانست فيلمي به خوبي آن بسازد.

كيميايي سفره رفاقتش را براي عدالتخواهاني پهن مي‌كند كه پاي اصول و مرامشان مي‌ايستند. او در «سفر سنگ» (همراه با تحولات جامعه)‌، نگاه عدالتخواهانه‌اش را معطوف يك حركت عمومي اجتماعي مي‌كند.

چرا اين موفقيت در ساخته‌هاي ديگر كيميايي تكرار نشد؟

وضعيت فيلمسازي اين زمانه كيميايي را بايد براساس شرايط خودش ارزيابي كرد. البته در اين دوره هم او دستش چندان خالي نبود و از خط قرمز، دندان مار، ردپاي گرگ، سرب، سلطان و اعتراض مي‌توان به عنوان فيلم‌هاي قابل بحث كيميايي اين زمانه ياد كرد، اما من از او كه بخشي از پيكره نوجواني و جواني‌ام را رقم زد، بيش از اين انتظار دارم.

شخص كيميايي هم چنين انتظاري از خودش دارد؟

خودش مي‌گويد نبايد اينقدر از من انتظار داشته باشي. او مي‌گويد رشد و خلاقيت و تكامل يك هنرمند تابع شرايط اجتماعي، فرهنگي و سياسي دوران خودش است. من به عنوان يك هنرمند (با همه حساسيت‌هاي دروني‌اش)‌ حق دارم كم بياورم، منزوي و خسته شوم و نسبت به بعضي از ديدگاه‌هاي گذشته‌ام پشت كنم و در ارتباط با جامعه معاصرم و آدم‌هاي پرتناقض‌‌اش دچار مشكل شوم، اما با اين همه من از منظر «عدالتخواهانه» خودم انتظار بيشتري از او دارم و اميدوارم هر چه سريع‌تر شرايط مطلوبي فراهم شود تا كيميايي بتواند با تمركز و انگيزه بيشتري فيلم بسازد. هميشه در صحبت‌ها و بحث‌هايم با كيميايي سعي مي‌كنم او را به نقاط اوج و درخشان كارنامه سينمايي‌اش رجعت دهم. فكر مي‌كنم روشنفكر مسوول بايد آنقدر هوشمندي داشته باشد كه بستري براي اعتماد و جذب طبقات اصلي و تعيين‌كننده جامعه فراهم كند؛ هرچند متاسفانه اين روزها ديگر فاصله بين توده عادي و آسيب‌پذير جامعه با قشر متوسط خيلي كم شده است.

همچنين ممكن است نشانه‌ها، كنش‌ها و واكنش‌هاي اين اقشار براي هنرمند و روشنفكر معاصر، چندان دلپذير و اقناع‌كننده نباشد. به هر حال، يك ويژگي باز مسعود كيميايي اين است كه در كنار «شرف جامعه‌نگري»، زبان سينما را خوب مي‌شناسد.

خيلي از منتقدان و سينماگران ما ديگر حس نوستالژي گذشته خود نسبت به سينما را ندارند. انگار ديگر اين هنر براي آنها مانند سابق تقدسي ندارد. چنين مساله‌اي را مي‌توان در فيلم‌هاي بي‌اثري كه هر سال در جشنواره فيلم فجر مي‌بينيم به سادگي مشاهده كنيم. به نظر شما اين وضعيت چه دليلي دارد؟

بخشي از اين آسيب متوجه نشريات و رسانه‌هاي ماست. متاسفانه ما زود وامي‌دهيم و منفعل مي‌شويم و ــ در كنارش ــ از «نمايش و شو» راه انداختن بدمان نمي‌آيد و به همين دليل آن تعهد و دلبستگي در كارها ديده نمي‌شود. پيكره نشريات سينمايي و ادبي و فرهنگي و سياسي ما اغلب تابع قواعد و فرمول‌هاي تئوريكي است كه ما به ازاي آنها در جوامع اروپايي موجود است نه در ايران! البته منتقد، هنرمند و روشنفكر جامعه حتما بايد ذهن و نگاه متكثري داشته باشد، اما توجه صرف به تئوري‌هايي كه براي جوامع ديگري كاربرد دارد، سبب شده تا جوانان علاقه‌مند ورود به عرصه روزنامه‌نگاري و نقادي، احساس كنند اگر هايدگر، ميشل فوكو، هابرماس، ژاك دريدا، والتر بنيامين و مكتب فرانكفورت را نشناسند، نيم عمرشان شد بر فنا...، ولي بي‌خيال سهروردي، غزالي، عين‌القضات همداني و... كساني كه در حوزه‌هاي فلسفي پرسه مي‌زنند همواره بايد دستاوردهاي خود را كاناليزه كنند و براي جامعه خودمان نسخه بپيچند. وقتي هم قرار مي‌شود نسخه‌اي پيچيده شود اين نسخه نبايد فقط محدود به «پوپوليسم» شود و فراتر از حوزه‌هاي سياسي و به طبقه‌بندي‌هاي اجتماعي نيز تسري پيدا كند و به همه مهر «پوپوليست» زده شود! اين مشكل جامعه روشنفكري ماست كه وقتي مي‌خواهد يك مقوله را منطبق با شرايط اجتماعي، سياسي، فرهنگي ارزيابي و برايش سرفصل‌هاي مشخصي پيدا كند، بازتابش به نوعي نگاه ويتريني و شو ژورناليستي تبديل مي‌شود. در صورتي كه مسائل پيچيده جامعه دائم در تغيير و تبديل ما نياز به تحليل اساسي و وام گرفتن از تجربيات داخلي و فرمول‌هاي اينجايي دارد.

در اين زمينه فقط سينماگران مقصر هستند؟

نه، در موارد متعددي مميزي هم اجازه پرداختن به موضوع‌هاي جدي را نداده است. سينماي ما در اين سال‌ها ساختاري كاملا دولتي پيدا كرده و اين ساختار در اغلب موارد براي سنگ‌اندازي در مقابل پاي فيلمسازاني كه بخواهند به مسائل اجتماعي بپردازند، واژه‌هاي مختلفي همچون «سياه‌نمايي» را مطرح مي‌كند. سال‌ها قبل اگر مي‌خواستند جلوي ثبت معضلات و ناهنجاري‌هاي اجتماعي را بگيرند، قواعد بازي را هم رعايت مي‌كردند و سوپاپ‌هاي اطميناني را ايجاد مي‌كردند تا هنرمند خودش را تخليه كند و با نمايش معضلات، با يك «پايان خوش» داستان را تمام كند، اما الان جلوي همين كار را هم مي‌گيرند. طبيعي است كه وقتي فيلمساز نمي‌تواند از يك مسير معقول و متعادل جلو برود، عطاي هنر متعهد را به لقاي آن مي‌بخشد. به همين دليل در يك دوره تسلسل تاريخي، بخشي از فيلمسازان شاخص و مطرح ما كه بعد از انقلاب شكل گرفتند، نتوانستند جرياني مثل موج نو در اواخر دهه 40 و نيمه اول دهه 50 را رقم بزنند.

اشكال از خود فيلمسازان نيست؟

وقتي فيلمساز در شرايطي زندگي مي‌كند كه حمايتي از او نمي‌شود، او هم به آدمي منفعل تبديل مي‌شود كه ديگر اين حوزه‌ها برايش جذابيتي ندارد و به سمت كارهاي خنثي مي‌رود. به عنوان نمونه آيا فيلم‌هاي «ارتفاع پست»، «آژانس شيشه‌اي» و «از كرخه تا راين» ابراهيم حاتمي‌كيا با آثار اخير او قابل مقايسه است؟ بله «خانه‌تكاني روح» را متوجه مي‌شوم ولي بي‌تفاوت شدن نسبت به جامعه و آحاد اصلي‌اش را نه. فيلمسازي مانند رسول ملاقلي‌پور كه از دانسته‌هاي تئوريك و آكادميك برخوردار نبود، در دنياي حسي خود آدم صادقي بود و با تكيه بر همين صداقت غريزي، فيلم‌هاي خوب و شريفي ساخت كه نمونه‌هاي مثال‌زدني از سينماي عدالت‌طلبانه بود، اما درست در زماني كه تازه مي‌توانست كارهاي بهتري خلق كند، از اين سراي خاكي رخت بربست. به نظر من مجموع اين شرايط باعث شده كه سينما ديگر آن حس و حال و جذابيت صادقانه سابق را نداشته باشد.

بين قضاوت و سينما، كدام‌يك براي شما شغل است و كدام‌يك عشق؟

سعي كرده‌ام قضاوت براي من يك شغل و حرفه نباشد، چون براساس عقبه و پيشينه تاريخي ــ مذهبي ما، هميشه شان قاضي بسيار بالا بوده است. تلاشم اين بوده كه در اين وادي، اصول مشخصي را پيدا كنم. «عدالتخواهي» و «مسائل اجتماعي» با هم وجه اشتراكي داشته دارند كه برايم جذاب است و دوست دارم (بدون آن كه بخواهم شعار بدهم و ادا دربياورم)‌ آن را در مناسبات فردي و اجتماعي و فعاليت‌هاي فرهنگي‌ام رعايت كنم.

در زندگي كمبود عدالت داشته‌ايد؟

سختي زياد كشيده‌ام، اما سعي كرده‌ام اين مساله باعث نشود كه اين سختي‌ها برايم تبديل به عقده شود و بخواهم نسبت به طبقات ديگر اجتماعي از موضعي انتقام‌جويانه برخورد كنم. هميشه اين كلنجار را با خود داشته‌ام كه به يك آدم عقده‌اي و پر از كمپلكس تبديل نشوم، اما نمي‌خواهم منكر يك واقعيت شوم كه تا زماني كه اين فاصله طبقاتي عجيب و فزاينده و بي‌رحمانه وجود دارد، من گريزي از اين زمزمه عدالتخواهي ندارم. شايد اين نجوا و بغض دروني، براي امثال من پناهگاه و نقطه امني باشد. گاهي هم فكر مي‌كنم با فرياد اين عدالتخواهي مي‌خواهم در جامعه‌اي نامتعادل و از اصل دور افتاده، براي خودم «يك پا و هم‌صدا» پيدا كنم و جمعي را كه به اين اصل اعتقاد دارند، به عدالتخواهي دعوت كنم.

از عدالتخواهي شما معمولا استقبال هم مي‌شود؟

متاسفانه در جامعه سياست‌زده ما وضعيت به اندازه‌اي بغرنج شده كه الان وقتي بعد از گذشت 30 سال از يك حركت اصيل اجتماعي كه پايه اصلي‌اش عدالتخواهي بود مي‌خواهي از عدالت، آرمانخواهي و توده مردم و خواسته‌هاي اوليه‌شان سخن بگويي، در انزوا قرار مي‌گيري. انگار اين مفاهيم در طول اين سال‌ها معني واقعي خود را از دست داده است.

چرا؟ مگر آرمان و عدالت چيز بدي است كه معني واقعي خود را از دست داده باشد؟

نه، اما آدم آرمانخواهي كه در دوره‌اي يك حركت اجتماعي و مردمي را رقم مي‌زد ــ از يك آدم عادي تا يك روشنفكر كلاسيك يا دانشجوي خط امامي ــ حالا در دوره‌اي ديگر نظر ديگري دارد و گذشته خود را نفي مي‌كند.

نمي‌توان اسم اين رويه را تكامل فردي گذاشت؟

من كاملا به تكامل فردي و شخصيتي در ساحت درست فرهنگي و روشنفكرانه‌اش اعتقاد دارم و با نگاه ايستا و راكد و جزم‌انديشانه مخالفم، اما تكامل با التقاط و تناقض شخصيتي و از اين شاخه به آن شاخه پريدن روشنفكرنمايانه فرق دارد.

آخر يك فرد چطور مي‌تواند در دهه 60 به عدالتخواهي و آرمان‌گرايي اعتقاد داشته باشد، اما در اواسط دهه 70 اين مساله را كاملا نفي كند و به گفتمان ديگري اعتقاد پيدا كند؟ ذهن و نگاه تكامل‌يافته بايد در نهايت به يك جمع‌بندي برسد و نسخه مناسبي را براي جامعه معاصر خود تجويز كند. بخشي از روشنفكران ما در دنياي تئوريك و انتزاعي خود پرسه مي‌زنند و نگاه ويتريني به موضوع‌ها دارند و اغلب يك سري فرمول‌هايي را توصيه مي‌كنند كه چندان براي جامعه پيچيده و پرتناقض ما نمي‌تواند قابل استناد باشد. ممكن است اين نوع نگاه‌ها و كدهاي تئوريك وام‌گرفته‌شده از جوامع روشنفكرانه اروپايي خيلي جذاب و مرعوب‌كننده باشد. ممكن است اين استحاله و «رفرميسم مرحله به مرحله» از فرد يك شخصيت متكثر خلق كند و او را مدتي در بورس رسانه‌ها قرار دهد، اما عمق و ريشه ندارد. روي همين اصل، مي‌بينيم كه روشنفكران اتيكت‌زده ما همچنان با طيف‌هاي اصلي اين جامعه كه نمي‌توان حضور و موجوديت فردي و اجتماعي‌شان را منكر شد، بيگانه‌اند.

مصداق اين وضعيت به طور مشخص كيست؟

شايد بتوان به «محسن مخملباف» به عنوان يك فيلمساز و انقلابي دوآتشه در اوايل انقلاب اشاره كرد. وقتي فردي اينقدر مسير متناقضي را طي كند، نتيجه آثاري كه خلق مي‌كند براي من مخاطب چيزي جز سردرگمي به دنبال ندارد. اين‌ كه در يك دوره دغدغه اجتماعي او منتهي به ساخت آثاري عدالتخواهانه مانند «عروسي خوبان» و «باي‌سيكل‌ران» مي‌شود و در دوره‌اي ديگر به آن شعور و درك بصري قابل اعتنا در «دستفروش» و «ناصرالدين‌شاه آكتور سينما» مي‌رسد و در ادامه در «نوبت عاشقي» و «شب‌هاي زاينده‌رود» به خانه‌تكاني ذهن مي‌پردازد و قبض و بسط را (در ابعاد فلسفي)‌ تجربه مي‌كند و سپس به «تست دموكراسي» مي‌رسد و بعد با اينجا كات مي‌كند و شهروند و هويت ايراني و مسائل ريز و درشتش براي او بي‌اهميت مي‌شود و جغرافياي افغانستان به عنوان «ساحت انساني» دستمايه كارش قرار مي‌گيرد، همه اين مسائل و تناقض‌ها و افراط و تفريط‌ها چندان براي من قابل هضم نيست.

براي خيلي‌ها قابل هضم نيست.

البته اين تناقض تاريخي مختص به محسن مخملباف نيست و براي آن نسخه‌هاي ديگري هم داريم. انگار همه اينها بخشي از روان‌شناسي جامعه امروز و ميزانسن واقعي و قابل باور دنياي پيرامون ما است. اما اگر به همين بسنده كنيم و با اين واقعيت كنار بياييم، آينده اين جامعه و اين نسل روز به روز در معرض بحران و آسيب‌پذيري بيشتر قرار مي‌گيرد. او انرژي‌اش بيش از پيش تحليل مي‌رود و ناخواسته براي تفكرات و فرضيه‌هايي ارزش قائل مي‌شود كه ممكن است مابه‌ازاي اينجايي نداشته باشد و در يك زمان و فاصله كوتاه تقش دربيايد.

راه‌حل چيست؟

هنرمند بايد با ذهن منسجم و قوام‌يافته به تحليل درست شرايط اجتماعي، سياسي، فرهنگي و تاريخي جامعه‌اش بپردازد تا محصول توليدشده او، بيننده و مخاطب را دچار سردرگمي نكند. متاسفانه اين آفتي است كه در بخش عمده‌اي از نسل جوان امروز نيز مي‌بينيم. گويي او فقط مي‌خواهد همه چيز را انكار كند و در نقطه بي‌اعتمادي تاريخي خود به گذشته پشت كند و نسل‌هاي گذشته را عامل وضعيت كنوني خود بداند. او مي‌خواهد از خود و همه انتقام بگيرد. اگر اين وضعيت به همين شكل ادامه پيدا كند آينده خوبي در انتظار ما نيست. لذا بايد به عنوان بحران آن را جدي بگيريم و راه‌حل مناسبي برايش (در حوزه‌هاي مختلف فرهنگي، اجتماعي و سياسي)‌ پيدا كنيم.

براساس ديدگاه عدالتخواهانه شما، اگر قضاوت درباره پرونده حاج كاظم شخصيت اصلي فيلم آژانس شيشه‌اي را به شما بسپارند چه مي‌كنيد؟

اگر مستمسك قانوني داشته باشم سعي مي‌كنم كاملا براي او يك حكم عادلانه صادر كنم. اگر ببينم شرايط مطلوبي وجود ندارد، شايد اصلا درباره پرونده تصميم نگيرم و به بهانه‌اي به آن رسيدگي نكنم. البته قانون هم براي خودش عوامل تخفيف‌دهنده‌اي را گذاشته كه در چنين شرايطي سعي مي‌كنم از آنها استفاده كنم و به عدالتخواهي خودجوش و از دل برآمده حاج كاظم پاسخ مناسب و منصفانه بدهم.

به نظر شما سينما قانون مي‌خواهد؟

در دوره آقاي «سيف‌الله داد» در معاونت سينمايي براي تدوين قانون سينما در معرض مشاوره بودم، اما به سرنوشت اين قانون زياد خوشبين نبودم. معتقدم قانونمند كردن سينما دست هنرمند و مجموعه خلاق را مي‌بندد و آنها را از آن زايش و خلاقيت دور مي‌كند. قانونمندي براي خودش تعريفي دارد، اما اگر اين قانونمندي را به عنوان يك ماده خام در اختيار دستگاه قضايي بگذاريم، در شرايطي كه تفاسير متفاوتي از بعضي مواد اين قانون مي‌شود و شناخت و پذيرش لازم نسبت به فرهنگ و سينما وجود ندارد، ممكن است داوري در نقطه مخدوش‌كننده قرار گيرد. به عبارتي ساده‌تر ممكن است يك قاضي نسبت به مقوله سينما به دليل خاستگاه سنتي خود تعريفي خاص و بعضا متعصبانه داشته باشد و تصور كند سينما ــ هنوز ــ محيطي است كه مي‌تواند زمينه بروز فعل حرام را فراهم كند. در چنين شرايطي چون ما نمي‌دانيم چه شرايطي در انتظار رسيدگي به پرونده‌هاي ارجاعي است، اين قانونمندي به نفع جامعه سينمايي نخواهد بود. البته در شرايط مطلوب، بايد قضات محترمي كه اين‌گونه پرونده‌ها به آنها ارجاع مي‌شود به حوزه سينما اشراف و نگاهي عميق داشته باشند كه تحقق چنين مساله‌اي آسان نيست.

تا به حال سر و كار شما به دادگاه افتاده است؟

سعي كرده‌ام اين اتفاق نيفتد، چون مي‌دانم شرايط چندان خوب و مناسبي برايم وجود ندارد. ضرب‌المثلي هست كه مي‌گويد: «درون ما خودمان را كشته، بيرون مردم را». وقتي من قاضي به پست بعضي از همكاران خودم مي‌خورم، برخورد خشك و انعطاف‌ناپذيري در انتظارم است. بخصوص در كلانتري‌ها و محيط‌هاي مرتبط با نيروهاي انتظامي، اصلا شرايط دلپذيري براي ما فراهم نمي‌شود.

يعني بايد برخورد نيروي انتظامي با قضات فرق داشته باشد؟

منظورم اين نيست كه حتما بايد به قضات يك اتيكت زد و هرجا رفتند، براي آنها زنگ را بزنند! اما لااقل وقتي من به عنوان قاضي محدوديت‌هاي فراواني را كه اين منصب ايجاد مي‌كند مي‌پذيرم، بايد حرمت فردي و اجتماعي من هم (در حد معقول و متعارف)‌ حفظ شود. خيلي‌ها اين تصور عوامانه را دارند كه يك قاضي درآمد كلاني دارد، اما تازه در دوره رياست آيت‌الله شاهرودي در قوه قضاييه و اصلاحات ايشان، حقوق من قاضي با 28 سال و اندي سابقه قضاوت (در سمت فعلي در دادگاه تجديدنظر)‌ به رقمي حول و حوش يك ميليون و 500 هزار تومان در ماه رسيده كه با توجه به هزينه‌هاي زندگي در اين جامعه و تورم سرسام‌آور و كار پرمسووليت‌مان، واقعا رقم بالايي نيست. همين تصور ظاهري را كه يك قاضي حقوق زيادي مي‌گيرد، ممكن است رئيس محترم يك كلانتري يا افسر نگهبانش يا مامور راهنمايي و رانندگي داشته باشد و فكر كند من تافته جدابافته هستم و چون حقوقم تا حدي از او بيشتر است، بايد در برابرم موضع داشته باشد. به همين دليل بارها ديده‌ام كه همكارانم وقتي گذرشان به كلانتري مي‌افتد خود را قاضي معرفي نمي‌كنند تا برخورد بدي با آنها نشود. در چنين حالتي يك قاضي احساس مي‌كند از هر جهت قافيه را باخته است. اگر قرار باشد او اصل بي‌طرفي و عدالت را رعايت كند، بايد براي اين كار انگيزه داشته باشد و قاعدتا اگر شان اجتماعي‌اش رعايت شود، مسائل مالي و تنگناهاي اقتصادي چندان برايش مهم نخواهد بود.

اگر جايي خودتان را به عنوان يكي از دست‌اندركاران سينما معرفي كنيد چه وضعيتي در انتظار شما است؟

گاهي پيش آمده در مسير خانه تا اداره، يكي از ماموران راهنمايي ــ رانندگي مرا ديده و (مثلا)‌ چون هنوز آرم طرح ترافيك اتومبيلم آماده نبوده، تنها به واسطه مشاهده هرازگاهم در تلويزيون يا آشنايي با مطالب نوشتاري‌ام تحويلم گرفته و اجازه عبور داده است. احتمالا اگر مي‌دانست قاضي هستم، جريمه مي‌شدم!

حتما به خاطر اين‌ كه تلويزيون رسانه پرنفوذي در جامعه است؟

متاسفانه در جامعه ما وقتي رسانه ابعاد فراگير ارتباطي پيدا مي‌كند، اين مساله بيشتر در مناسبات پوپوليستي و عوامانه معنا مي‌يابد. به عقيده من رسانه زماني مي‌تواند به هدف و نقش موثر و تعيين‌كننده خود دست پيدا كند كه آگاهي‌ها، دانسته‌ها و سواد و بينش و دانش بتواند در آن حرف اول را بزند. در جامعه ما برخي از افراد گمنام و حاشيه‌نشين به مراتب آدم‌هاي انديشمندتري هستند و سواد بيشتري دارند، اما اين موقعيت را پيدا نمي‌كنند كه در مقابل دوربين قرار گيرند و به همين دليل، تنها شكل ظاهري و اوليه رسانه باعث اشتهار مي‌شود.

آخرين باري كه به شما ظلم شد و كاري نتوانستيد بكنيد كي بود؟

چند روز قبل داشتم با اتومبيلم حركت مي‌كردم كه موتورسوار جواني در جهت خلاف حركت من آمد. گفتم چرا اين طوري مي‌آيي؟ به من خنديد و با تمسخر يك واژه توهين‌آميز به كار برد و من هم به خاطر شغلم كوتاه آمدم و با او دهان به دهان نشدم.

در شرايط عادي چه مي‌كرديد؟

اگر قاضي نبودم حتما با او برخورد ديگري مي‌داشتم و اين رفتار محافظه‌كارانه را پيش نمي‌گرفتم، اما در سمت و موقعيت فعلي اگر با او به بحث و مجادله مي‌پرداختم، احتمالا بايد قيد كارم را در آن روز مي‌زدم و در صورت شكايت كردن، حتما بايد در شرايط ناخواسته روي كسي را مي‌بوسيدم كه چندان علاقه‌اي به بوسيدن صورت او نداشتم. فكر مي‌كنم قانونمندترين افراد جامعه هم وقتي در يك وضعيت نابهنجار و نامتوازن به سر مي‌برند، ممكن است عكس‌العملي بروز دهند كه در شرايط طبيعي از آن فرد انتظار نداريم، اما وقتي پاي صحبت او بنشينيم و رفتارش را تجزيه و تحليل كنيد به او حق مي‌دهيد كه دست به يك عمل غيرطبيعي بزند. من شايد در آن شرايط با قضيه كنار بيايم، اما خواه‌ناخواه وقتي در خلوت با خودم كلنجار مي‌روم، به غروري فكر مي‌كنم كه به آساني در مناسبات اجتماعي جامعه ناهنجار و نامتوازن كنوني جريحه‌‌دار مي‌شود و تو مجبوري با آن كنار بيايي. اميدوارم مسوولان محترم قضايي به اين مسائل و معضلات عنايت بيشتري داشته باشند، زيرا يك قاضي جلوتر از تامين شدن اقتصادي، انتظار امنيت اجتماعي و حفظ شان و منزلت شخصيتي‌اش را دارد. شخصيت فردي يك قاضي جدا از حوضه استحفاظي شغلي‌اش موضوعيت ندارد. پس اين حرمت قائل شدن، ريشه فردي توام با «منيت» ندارد و جامعه قضات و كليت سيستم قضايي را در بر مي‌گيرد.

اما با همه اين محدوديت‌ها و كمبودها منصب قضاوت را همچنان دوست دارم و به آن افتخار مي‌كنم زيرا مي‌توانم سهم بسيار ناچيزي در اجرا و برقراري عدالت و احقاق حق يك مظلوم داشته باشم. البته بستگي دارد در اين دنياي پر سوءتفاهم و يكسونگر چه تعريفي از ظالم و مظلوم داشته باشيم. به هر حال در اغلب پرونده‌ها يك طرف قضيه، مجرم و يا محكوم شناخته مي‌شود و ممكن است با نارضايتي اتاق دادگاه يا دادسرا را ترك كند.

آقاي شاهرودي بارها از پرونده‌هاي ميليوني ورودي به قوه گلايه كرده‌اند. از اين حجم، سهم شما به عنوان يك قاضي دادگاه تجديدنظر براي رسيدگي به اين پرونده‌ها چقدر است؟

ميانگين پرونده‌هاي ارجاعي به هر يك از شعب دادگاه تجديدنظر تهران، ماهانه بين 165 تا 190 است.

با اين حجم از پرونده آيا يك قاضي مي‌تواند با فرصت و فراغت كافي درباره تك‌تك پرونده‌ها نظر بدهد؟

به هر حال با اين حجم كمي نمي‌توان به نتيجه كيفي كاملا اقناع‌كننده‌اي رسيد. ولي تلاش اين است كه حتي‌المقدور دقت عمل در كار صورت گيرد.

در يك گستره آرماني جلوتر از من قاضي بايد سيستم قضايي فرمولي را تهيه كند كه مقوله بزهكاري و «رفتارشناسي بزهكارانه» با نگاهي جامعه‌شناسانه مورد ارزيابي جدي قرار گيرد. مثلا فردي كه به موجب حكمي به زندان رفت، بعد از بيرون آمدن از زندان نبايد به امان خدا رها شود تا دوباره در كانون بزهكاري قرار بگيرد. بيكاري، نابرابري‌هاي اجتماعي و فاصله‌هاي طبقاتي، عدم استحكام بنيان خانواده، زوال اخلاقيات و... به شكل آشكاري امروزه در جامعه وجود دارد و خود به خود مي‌تواند زمينه بزهكاري را به شكل‌هاي گوناگون فراهم كند. در ساختار خانواده وقتي پدر از شخصيت و خصايصي ناهنجار و بزهكارانه برخوردار باشد و فرزندان اين خانواده به طور مستمر با چنين شخصي سر و كار داشته باشند، قاعدتا اين ناهنجاري و زمينه‌هاي انحراف مي‌تواند از پدر به فرزندش انتقال يابد. از نگاهي ديگر عدالتخواهي و عدالت‌محوري حوزه‌هاي گوناگوني را در بر مي‌گيرد كه فقط محدود به قوه‌ قضاييه نمي‌شود. در شهري مانند تهران، همين وضعيت بغرنج ترافيكي شهر، مي‌‌تواند يكي از مصاديق بارز عدم توازن و بي‌عدالتي باشد. واقعا توليد داخلي اين حجم انبوه از اتومبيل چه ضرورتي دارد؟ آيا اقتصاد بيمار كشور ما فقط بايد از محل فروش خودرو تامين شود؟ آيا اين شهر در حال انفجار، براي اين همه اتومبيل ظرفيت دارد؟ مانور انبوه ماشين‌هاي گرانقيمت 100 و 150 ميليون توماني از مقابل عابران و رهگذراني كه در تنگناهاي مختلف اقتصادي قرار دارند يا كارگران بيكار منتظر در ميادين شهر، مصداق بارز بي‌عدالتي است، چون بتدريج سبب مي‌شود اين سياهي‌لشكرهاي ناظر به افراد عقده‌اي اين جامعه تبديل شوند و برخي از آنها كه زمينه آسيب‌پذيري بيشتري دارند، با رفتار و اعمال بزهكارانه از خود و جامعه انتقام بگيرند.

علت چنين وضعيتي در جامعه ما چيست؟

«زيربنايي عمل نكردن» و از شعار به عمل نرسيدن، يكي از مشكلات جدي جامعه ما است كه اغلب حالت افراط و تفريط پيدا مي‌كند. در حال حاضر در شهر تهران يكي از مسائل مهمي كه براي پيشگيري از وقوع جرم بايد مورد توجه قرار گيرد، بازگشت افراد مهاجر به موطن اصلي‌شان و جلوگيري از مهاجرت‌هاي بي‌رويه و سالم‌سازي مناطق حاشيه‌اي شهر است. براي بسياري از اين افراد جامعه شهري جاذبه و نقطه مثبتي ندارد و شايد خودشان هم از حضور در اين شرايط عذاب مي‌كشند. اگر براي آن روستايي شريف تا آن جواني كه آمده كارگري كند، زمينه بازگشت مناسبي را فراهم كنيم و به موازات آن به كشاورزي (به شكل مدرن و امروزي آن)‌ و ايجاد مشاغل در شهرهاي كوچك توجه كنيم، بخش مهمي از زمينه‌هاي بروز جرم از ميان مي‌رود. بررسي شخصيت زندانيان و بزهكاران نشان مي‌دهد بيشتر آنها در ابتدا افرادي ساده و معصوم بودند، اما به لحاظ برخي تبعيض‌ها و نابرابري‌ها و فقر فرهنگي و اقتصادي و عدم رشد طبيعي شخصيتي، تبديل به بزهكاراني شدند كه ديگر هيچ نقطه انساني نمي‌توان در آنها پيدا كرد.

يكي از پرونده‌هاي جنجالي مطرح در قوه‌قضاييه مربوط به «شهلا جاهد» است. شما فكر مي‌كنيد شهلا قاتل است؟

به لحاظ سمت قضايي‌ام، ترجيح مي‌دهم در اين باره موضعي نداشته باشم و قضاوتي نكنم.

فيلمي كه مهناز افضلي درباره شهلا جاهد ساخته را ديده‌ايد؟

بله.

در آن فيلم خانم شهلا جاهد به عنوان قاتل معرفي نشده است. نظر شما چيست؟

بايد يك واقعيت را در نظر گرفت كه در مراحل شكل‌گيري اين پرونده، روند امور به گونه‌اي بوده كه خود متهم (به ظاهر)‌ اصلي، وضعيتي را براي مراجع رسيدگي‌كننده و ازجمله قاضي محترم رسيدگي‌كننده پرونده ايجاد كرده كه دادگاه درباره قاتل بودن او به قطعيت رسيده زيرا او در مراحل مختلف تحقيقات نكات و مسائلي را بيان كرده كه بر قاتل بودن او دلالت دارد. اگر اين مسائل و اقارير هرازگاه را اصل قرار دهيم، به صرف اقرار بايد حكم قصاص در مورد او اجرا شود.

اما از طرف ديگر واقعيت عيني اين است كه آيا چنين قتلي فقط به وسيله شخصي همچون «شهلا جاهد» قابل انجام است و آيا اين جنايت مي‌تواند در فرديت يك زن شكل گرفته باشد؟ همين مسائل سبب شده تا اين پرونده به دفعات به ديوان عالي برود و حكم قصاص داده شود، اما باز هم براساس اختيارات رئيس محترم قوه قضاييه راي صادره نقض شود و پرونده براي رسيدگي مجدد به دادگاهي ديگر ارسال شود.

به هر حال گويا خانم «شهلا جاهد» بدش نمي‌آيد بازيگر اصلي نمايشنامه‌اي باشد كه خودش سهم عمده‌‌اي در شكل‌گيري آن داشته است.

فضاي رسانه‌اي ايجاد شده در حول و حوش اين پرونده هم در طولاني شدن راي دادگاه موثر بوده؟

به دليل ژورناليسم غلطي كه در جامعه ما وجود دارد، اين پرونده خيلي جنجالي شد. ضرورتي نداشت كه اين پرونده در تمام نشريات و روزنامه‌ها و بعضي هفته نامه‌هاي زرد، مورد توجه افراطي قرار گيرد و از طريق مصادره به مطلوب شدن اين موضوع، اين رويداد تحت‌الشعاع قرار گيرد. وقتي ژورناليسم به درستي تعريف نشود، رفته رفته فضايي ايجاد مي‌شود كه حتي مي‌تواند آثار و تبعات آن دامنگير سيستم قضايي شود و يك پرونده اينقدر اهميت كاذب پيدا كند. گفته‌هاي بنده به منزله اين نيست كه نسبت به يك فرد در مظان اتهام، نگاه انساني نداشته باشيم و شخصيت‌ فردي او و محدوده عمل ارتكابي‌اش را از منظر «جرم‌شناسي» مورد بررسي قرار ندهيم.

اين همان فضايي نيست كه در مورد پرونده شهرام جزايري هم ايجاد مي‌شود؟

اصولا فضاي عمومي و سياست‌زده جامعه ما از اين نوع سوژه درست كردن‌ها بدش نمي‌آيد. اغلب مسائل اصلي و زيربنايي را فراموش مي‌كنيم و به اين سوژه‌ها توجه مي‌كنيم. فساد اقتصادي را بايد در حوزه «عدالت اجتماعي» مورد بررسي دقيق و همه‌جانبه قرار داد.

اين جريان‌سازي‌هاي كاذب تاثيرگذار هم هست؟

آني و مقطعي و ژورناليستي است، اما به هر حال در يك جامعه ــ بيشتر ــ احساسي، تاثير خود را مي‌گذارد.

قضاتي كه بخواهند راي نهايي پرونده شهلا را صادر كنند، مي‌توانند بدون در نظر گرفتن اين جو رواني كار خود را انجام دهند؟

گاهي برخي پرونده‌ها وقتي حالتي عمومي و رسانه‌اي پيدا مي‌كنند و متهمان آنها به عنوان يك سوژه ژورناليستي مطرح مي‌شوند، حتي اگر قاضي بخواهد فارغ از تمامي اين جنجال‌ها رسيدگي مستقل خود را داشته باشد و حكم قانوني را بدهد، ناخواسته و به طور اجتناب‌ناپذير در خلوت خود بايد اين ميزانسن بيروني را در نظر گيرد، اما شايسته نيست سيستم قضايي و مجموعه‌اي كه مي‌خواهد درباره چنين پرونده‌هاي مهم يا جنجالي تصميم بگيرد، بازيچه دست يك ژورناليسم شود. شغل قضاوت براي خود تعريف و شان و منزلتي دارد و اگر من بخواهم خودم را هميشه با چنين شرايطي تطبيق دهم، ديگر انتظاري كه جامعه از قاضي دارد تا حكمي درست و عادلانه صادر كند، محقق نمي‌شود.

آيت‌الله شاهرودي بارها در صحبت‌هاي خود از قضاتي كه حكم زندان زياد مي‌دهند، انتقاد كرده‌اند. از سويي بارها شنيده‌ايم كه اغلب قضات خود تجربه حضور در زندان را ندارند و با اين فضا آشنا نيستند. خود شما به عنوان يك قاضي تا چه اندازه با فضاي زندان آشنا هستيد؟ يكي از سياست‌هاي اصلي دوره رياست آيت‌الله شاهرودي جرم‌زدايي و پيش‌بيني كردن مجازات‌هاي جايگزين زندان بوده است. اين مساله مي‌تواند در مبحث «جرم‌شناسي» از زواياي مختلف مورد ارزيابي عميق قرار بگيرد. اما به اين نكته توجه داشته باشيم كه آيا واقعا ما در يك جامعه‌ سالم به سر مي‌بريم؟ اخيرا آماري اعلام شد كه طبق آن سقف سني بزهكاري و جرم و جنايت در ايران نسبت به گذشته بسيار پايين آمده است. شما هر روز در صفحات حوادث روزنامه‌ها بخش محدودي از جرم‌هايي كه در اجتماع رخ مي‌دهد را با ادبياتي «مودب» مطالعه مي‌كنيد. قتل، مثله كردن جنازه، خيانت‌هاي خانوادگي و زناشويي، سرقت‌هاي مختلف، آدم‌ربايي و ... ديگر از حالت استثنا درآمده است. وقتي در جامعه‌اي اينقدر اخلاقيات و مباني انساني و باورهاي معنوي تعاريف خود را از دست داده‌اند، آيا پيش‌بيني مجازات‌هاي جايگزين (به شكلي عام و مطلق‌نگر)‌ مي‌تواند راه‌حل باشد؟ اين جامعه نياز به واكسينه شدن دارد و تا زماني كه در آن تعادل ايجاد نشود، نمي‌توان گفت زندان بد است. اگر كسي قتل، خشونت، تجاوز به حريم افراد، زندان و... برايش به حالت عادي درآمده، قطعا بايد از جامعه جدا شود و مورد نظارت و مراقبت قرار گيرد تا امنيت عمومي جامعه حفظ شود. قدر مسلم رهنمودهاي رياست محترم قوه‌ قضاييه در مورد «مجازات‌هاي جايگزين» شامل جرائمي خفيف و قابل اغماض است و يا فرد بزهكار تحت عواملي بيروني و غيرقابل پيش‌بيني (فرضا شرايط بي‌ثبات اقتصادي)‌ مرتكب عملي مجرمانه شده و چكش برگشت خورده است.

در مسائل خانوادگي چطور؟

متاسفانه گاهي همكاران من براي مجازاتي مانند ترك انفاق 6 ماه يا 3 ماه و يك روز حبس در نظر مي‌گيرند. در يكي از اين پرونده‌ها بعد از مطالعه پرونده متوجه شدم فردي كه كارمند ساده‌اي بوده و همسرش از او تمكين نمي‌كرده و زياد به زندگي زناشويي دل نبسته بوده، به 6 ماه حبس متهم شده است. بر اساس محتويات پرونده، مرد در اين ماجرا مقصر نبوده و همسرش زمينه بحران خانوادگي را فراهم كرده است. پس وقتي براي زوج 6 ماه حبس در نظر گرفته شود، او بعد از رفتن به زندان و تحمل حبس و بازگشت به محيط خانواده‌اش درباره سيستم قضايي چه قضاوتي خواهد كرد؟ اساسا شخصا با صدور حكم حبس براي چنين مواردي موافق نيستم، مگر اين‌كه شخص متهم اصرار به تداوم ارتكاب عمل مجرمانه داشته باشد.

مرز تشخيص اين مساله كجاست؟

در مورد بعضي پرونده‌ها مثل صدور چك‌، وقتي كسي صدور چك‌هاي بلامحل متعدد تبديل به كارش شده باشد، بايد مجازات شود؛ اما كسي كه از سر استيصال و بدون پيش‌بيني وضعيت بازار چكي را صادر كرده و برگشت خورده، بايد با نگاه ديگري مورد قضاوت قرار گيرد. شخصا معتقدم تا زماني كه براي جامعه خود نتوانسته‌ايم در حوزه‌هاي مختلف اقتصادي و فرهنگي، شكل‌يابي درست ساختار كانون خانواده، شرايط مطلوب فراهم كنيم، داشتن توصيه‌هاي يك‌سويه فقط يك مسكن است و راه‌حل نيست.

نگفتيد زندان هم رفته‌ايد يا نه؟

وقتي در شهرستان ايرانشهر به عنوان داديار خدمت مي‌كردم، سمت قاضي ناظر زندان را نيز داشتم. به همين دليل، زياد از اين محيط دور نبودم. الان هم يكي از سياست‌هاي قوه ‌قضاييه اين است كه به شكل زمان‌بندي شده قضات در قسمت‌هاي مختلف بتوانند از زندان بازديد كنند و اين بازديد بتواند در نوع تصميم‌گيري آنها و نگاهشان به افراد مجرم و بزهكار موثر باشد و آنها را به دركي عميق‌تر برساند، اما قاعدتا اين كار نبايد فقط به شكل تشريفاتي برگزار شود و لزوما بايد مبتني بر نگاهي كارشناسانه باشد و افراد بعد از رفتن به اين محيط گزارش كار خود را بدهند و متقابلا آن شرايط لازم در اختيار آنها گذاشته شود تا با طيف‌هاي مختلف از زندانيان و مجرمان مواجه شوند و آنها بتوانند حرف‌هاي خود را بزنند.

به جهت شغل خاصي كه داريد، حتما مراجعه‌هاي دوستانه هم به شما زياد است؟

ما در جامعه‌اي زندگي مي‌كنيم كه همه از آدم انتظار كمك دارند. بخش قابل توجهي از زندگي روزمره من و همكارانم همين مشاوره‌هاي قضايي في‌سبيل‌الله است. اگر آدم بخواهد نسبت به اين خواسته‌ها و مراجعات فاميلي و دوستي و همسايگي بي‌تفاوت باشد، فكر مي‌كنند طرف خودش را مي‌گيرد. البته بعضي از همكاران سعي مي‌كنند حتي به قيمت دلخوري فاميل و آشنايانشان كمي قاطع‌تر باشند و (به قول معروف)‌ به كسي رو ندهند، اما شخصا بارها در حد نوشتن يك لايحه يا مشاوره حقوقي براي ديگران كاري انجام داده‌ام و تلاش كرده‌ام تا كاري كنم كه حتي بدون توسل به سيستم قضايي، اطرافيانم مشكل خود را حل كنند، اما اين كار هم محدوده مشخصي دارد و تا جايي ادامه مي‌يابد كه تقاضاي افراد نامعقول نباشد و اختلالي در كار اصلي قاضي ايجاد نشود.

ريش سفيدي هم كرده‌ايد؟

بارها.

حتما در مسائل خانوادگي؟

بله و مواردي ديگر... متاسفانه در جامعه ما اختلاف‌هاي خانوادگي خيلي زياد شده و استحكام و قوام خانواده‌ها به دلايل مختلف از قبيل مسائل و بحران‌هاي اقتصادي، از بين رفتن عواطف، شكاف بي‌رويه طبقاتي و قرار گرفتن افراد در موقعيتي كه خود را با ديگران مقايسه مي‌كنند، سير فزاينده مصرفي شدن جامعه و فروپاشي بنيان‌هاي اخلاقي و اعتقادي، متزلزل شده است. به همين دليل درصد قابل توجهي از پرونده‌هاي دادگستري به همين پرونده‌هاي خانوادگي و اختلافات زناشويي اختصاص دارد. اين حجم بالا نشان مي‌دهد جامعه از اين حيث شرايط چندان بساماني ندارد. البته اين بحران آنقدر وسيع و جدي شده و گسست نسل‌ها آنقدر حاد شده كه ديگر قاضي و آ‌دم عادي نمي‌شناسد. روي همين اصل، من قاضي هميشه به اين مسائل اولويت مي‌دهم چون اينقدر اين چيزها فراگير شده كه قاضي و آدم عادي نمي‌شناسد. ريش‌سفيدي هم ديگر چندان كارساز نيست. ممكن است در كوتاه‌مدت دو طرف دعوا به سر زندگي خود برگردند، اما چون باز هم در كانون بحران و مشكلات گوناگون قرار مي‌گيرند، نتيجتا روضه‌خواني و نصيحت امثال بنده محدوديت و سقف زماني دارد.

چرا خيلي از قضات و وكلا تمايلي به پذيرش پرونده‌هاي خانوادگي ندارند؟

چون اعصاب خردكني حاكم بر جريان رسيدگي به اين پرونده‌ها و نگاه ــ‌ عمدتا ــ بدبينانه اصحاب دعوا و خانواده‌هايشان به قاضي رسيدگي‌كننده باعث مي‌شود او در وضعيتي قرار گيرد كه ترجيح دهد به موضوع‌هاي ديگري رسيدگي كند. موضوع‌هاي ديگر انرژي قاضي را تا اين حد نمي‌گيرد و ذهن او را خسته نمي‌كند. يك بخش ديگر اين ماجرا هم شايد اين باشد كه قاضي (از نظر رواني)‌ حس مي‌كند رسيدگي به اين پرونده در درازمدت مي‌تواند در مناسبات خانوادگي و نوع برخوردهاي خودش با افراد خانواده نيز تاثير بگذارد.

در قانون براي نامردي و بي‌معرفتي هم مجازاتي تعيين شده؟

(با خنده) اين مساله كه ديگر همه‌گير شده است. اگر بخواهيم براي آن مجازاتي تعيين كنيم، بايد كميسيون حقوقي و قضايي مجلس مصوبه‌اي را با قيد فوريت به تصويب برساند. نامردي و بي‌معرفتي زماني مي‌توانست پايان‌دهنده يك رفاقت باشد، اما الان ممكن است ماجرا به شكل «چشم در برابر چشم» اتفاق بيفتد و حادثه‌اي خونين را موجب شود كه نمونه‌هاي عيني‌اش را در صفحات حوادث روزنامه‌ها مي‌خوانيد.

چرا هميشه لباس تيره مي‌پوشيد؟

كلا از رنگ‌هاي تيره خوشم مي‌آيد. اما دليل ديگرش (بدون آن‌كه بخواهم تظاهر بكنم و ادا در بياورم)‌ اين است كه تا زماني كه عدالت فراگير نشده، مي‌خواهم سياهپوش فقدان عدالت اجتماعي باشم.

رضا استادي
 پنجشنبه 3 مرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1268]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن