واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: در «فرشته» كليشه نشدم سالها پيش زماني كه «روز فرشته» با بازي درخشان عزتالله انتظامي و اكبر عبدي اكران شد، اولين جرقههاي ساخت آثار ماورايي در سينماي ما زده شد؛ ژانري كه از همان ابتدا با وجود تلفيق جدانشدنياش از دين، حساسيت و ظرايف خاصي را بر سر راه آثاري از اين دست ميديد. با اين همه بودند آثاري كه با وجود ضعفهايي در پرداخت، مخاطبان را راضي نگه داشتند، از جمله يك بوس كوچولو، دموكراسي تو روز روشن، سفر سبز، او يك فرشته بود، اغما و ... مجموعه تلويزيوني «ملكوت» كه اين روزها پخش قسمتهاي پاياني خود را پشت سر ميگذارد، گريزي زده بر مرگ، برزخ و ماوراء و به مدد حضور بازيگراني نام آشنا مخاطب را در ساعات بعد از افطار پاي تلويزيون مينشاند. كورش تهامي كه پيش از اين همواره در آثار رئال سينما و تلويزيون حضور داشت، اين بار در نقشي متفاوت، شانس خود را آزموده است تا پس از اكبر عبدي، حميد فرخنژاد، هديه تهراني، محمدرضا گلزار، حامد كميلي، بهاره افشاري و ... مخاطبان شاهد حضور شخصيتي ماورايي باشند كه حضورش در زندگي تكتك آدمها جاري است. فرشته شانه راست كه ما از او غافليم و كورش تهامي قرار است آن را به ما يادآوري كند. فرشته فيلمنامه ملكوت هماني است كه مخاطب از تلويزيون ميبيند؟ به هر حال نقش من از قسمتهاي ابتدايي اين مجموعه مشخص شد. فرشته موكل حاج فتاح كه به عبارتي فرشته شانه راست اوست و حضورش در فيلمنامه به اين دليل است كه به روح حاجي كمك كند تا بتواند برخي از خبطهايي كه در گذشته دانسته يا ندانسته انجام داده را برطرف سازد. اين مقوله چند سالي است كه در ايام رمضان و سريالهاي مناسبتي اين ماه تكرار ميشود. اين مساله در ابتدا شما را نگران نكرده كه مخاطب اين ژانر را پس بزند و به گونهاي ديدن يك كاراكتر ماورايي برايش خستهكننده شود؟ راستش چرا، وقتي آدم با چنين فيلمنامههايي مواجه ميشود در همان ابتداي كار سريالهايي را كه از اين دست ساخته شدهاند در ذهنش مرور ميكند. منتها فرقي كه به نظر من اين مجموعه با كارهاي ديگر داشت يا لااقل شخصيتي را كه قرار بود بازي كنم نسبت به ديگر كاراكترهاي اين ژانر، حضوري مداومتر را ميطلبيد. يعني بيشتر او را ميديديم و اين مساله يك مقدار كار را سخت ميكرد. گاهي شما نقش فرشتهاي را مثلا در يك فيلم سينمايي بازي ميكنيد و حدودا در 20 سكانس اين نقش را ارائه ميدهيد. در اينجا آن شخصيت را به نوعي اجرا ميكنيد كه توالي بازيتان در 20 سكانس حفظ شود، ولي وقتي تعداد سكانسها از صد تا بالاتر ميرود، كار را سختتر ميكند چراكه نگه داشتن ريتم بازي حساستر ميشود. مخصوصا در رابطه با شخصيتهاي اينچنيني كه در فرهنگ ما حريمهايي دارند و شما خيلي نميتوانيد از آن حريمها فراتر رويد. بنابراين با افزايش ميزان اين بازي، سختتر ميتوان حس را در تعدد سكانسها ادامه داد. و اجراي اين كاراكتر با همه دشواريهايي كه داشت تجربه خوبي برايتان بود؟ به نوعي مثل امتحان كردن خودم بود. ضمن اين كه به هر حال اين شخصيت و اين فيلمنامه جذابيتهاي خاصي داشت كه مرا به سمت خودش ميكشاند. اين مسائل ماورايي و بيش از حد دستمايه قرار گرفتن آن باعث نميشود كه مردم از برخي اصول فاصله بگيرند، ضمن اين كه رسانه در بيان چنين مسائلي بسيار تاثيرگذار است؟ بستگي به نوع نگاه و شخصيتپردازيها دارد و اين كه چقدر براي مخاطب ملموس و قابل باور باشد. وقتي قرار است چنين داستاني نوشته شود و در ايام خاصي مثل ماه رمضان پخش شود، نگاه ما به مسائل اين چنيني اجتنابناپذير است. يعني اصولا فرهنگ ما اينگونه است و خيليها دوست دارند چيزهايي را ببيند تا برايشان جا بيفتد. خب تخيل نويسنده در نوشته شدن چنين ژانرهايي كه ماورايي است، اندكي دخيل است، اما نميتواند خيلي از حيطه، احاديث، روايات و مهمترين منبع در دسترس ما (قرآن) فاصله بگيرد. شايد آن سوي دنيا فيلمي در همين زمينه بسازند ولي با فانتزي خيلي بيشتر و شوخي با چنين شخصيتهايي... كه ما هيچگاه نميتوانيم از اين دريچه به اين مقوله نگاه كنيم. به هر حال ساخت اين مجموعه در وهله اول به نوع نگاه نويسنده و پرداخت فيلمنامه برميگردد كه چقدر بتواند مردم را به سوي خود جذب كند. در شخصيتپردازي كاراكتري كه بازي ميكنيد، هيچ وقت رگههايي از ترس در پس اين نقش بود؟ نه هيچ وقت. چون ترس همواره در مباحث اينچنيني بوده است. اين كه مردم براي پذيرش مسائلي كه به عينه لمس نكردهاند، معمولا ترس دارند. خب بخش اعظمي از اين مساله به هشدارهايي كه وجود دارد برميگردد. شايد همين هشدارها باعث ميشود كه اندكي ترس وارد قضيه شود. در صورتي كه اگر عمدي در موضوع نباشد، ميتواند به شكلي مطرح شود كه با وجود تاثيرگذاري، خوب و شيرين نيز بيان شود. ولي به هر ميزان كه سريال در بيان خوب و نغز اين مسائل تلاش كند، باز هم كمتر ميتواند مخاطباني ويژه را همراه خود كند. به هر حال مخاطبان هم كه احتمالا با تلويزيون قهر هستند با شيوههاي جذاب برنامهسازي لااقل ميبايست حاضر شوند برنامه را بينند. به نظر من يك كار تصويري حتما نبايد پيامي را در پي داشته باشد و گاهي ميتواند فقط يك كار سرگرمكننده باشد كه مخاطب با ديدن آن وقتش را سپري كند، اما گاهي لازم است در برخي كارهاي تلويزيوني مفاهيمي را نيز به مخاطب برسانيم و سعي كنيم سطح آگاهي مخاطبان را بالا ببريم. منتها نوع بيان بسيار مهم است، همچنين نحوه پرداخت و جذابيتهاي داستاني كه شايد در شكل واقعياش چندان جذبه نداشته باشد و ما بايد اين جذابيت را ايجاد كنيم كه تماشاگر را پاي تلويزيون بنشانيم. اين مسائل بسيار مهم است و ميبايست درخصوص آن تفكر و صرف وقت و هزينه كرد. يك بحث ديگر درخصوص جلوههاي ويژه اين كار مطرح است. اين افكتهاي تصويري در پردازش بازي شما تاثيري نداشت؟ من از روز اول هم معتقد بودم كه اگر اين كار جلوههاي ويژه خوبي داشته باشد بسيار موفق خواهد بود و از همان ابتدا كه بخشهاي موجود فيلمنامه را ميخواندم به مراتب ميديدم كه به ماوراء اشاره ميشود، به سكوت و همينطور ظاهر و غيب شدن و ... و ميگفتم كه اگر در اين كار جلوههاي ويژه موفقي استفاده شود (چيزي كه كمتر در كارهاي ساخته شده داخلي ميبينيم) باورپذيرتر خواهد شد. مشكل ما هم در اين ژانر به دليل نبود امكانات قابل توجه و وقت و سرمايهاي است كه بايد در اين زمينه خاص در دسترس برنامهسازان باشد. به هر حال ما نياز داريم كه در زمينه جلوههاي ويژه خودمان را نشان دهيم. در كار آثار خارجي شاهديم كه برخي صحنهها آنقدر ملموس اجرا ميشود كه با وجود اينكه شما ميدانيد بيننده يك فيلم تخيلي هستيد، اما جلوههاي ويژه آن را ميپذيريد. خب كاري در ابعاد ملكوت، البته به لحاظ جلوههاي ويژه، نيازمند صرف وقت زيادي است و ميبايست روي تكتك پلانهايش طراحي شود كه به هر حال لطمه ميبيند. دوستاني هم كه دير به گروه جلوههاي ويژه ما پيوستند تمام تلاششان را براي رساندن كار و پخش بموقع آن به كار بستند و اگر بيننده فكر ميكند اين صحنهها جاي كار بيشتري داشته، به دليل وقت اندك اين دوستان بود. قبل از بازي در سكانسهاي مربوط به ماوراء، تبادل فكري بين شما و افكتورهاي جلوههاي ويژه اتفاق افتاد؟ روش صحيح اين است كه اين اتفاق بيفتد. در همه جاي دنيا وقتي قرار است چنين صحنههايي را در يك فيلم داشته باشيم، استوريبردهايي از پلانهاي مختلف تهيه ميشود. يعني پلان به پلان نقاشي ميشود و در حقيقت كارگردان و بازيگرها از كل روند صحنههاي مختلف و سكانسها مطلع ميشوند. مثلا بازيگران ميدانند كه در چه فضايي قرار است بايستند، پشت سرشان چه اتفاقاتي ميافتد، چه موجوداتي قرار است در اطراف باشند، روز است يا شب، حتي سرما يا گرما را ميتوانند در صحنههاي مختلف پيشبيني كنند و سپس برمبناي اين اطلاعات از پيش تعيين شده، بازي ميكنند ولي در كارهاي داخل خيلي كم اتفاق ميافتد كه از چنين امكاناتي استفاده كنيم. در ملكوت هم تا حدودي در جريان اتفاقات پشت صحنه بازي خودمان بوديم مثلا اينكه در فلان صحنه روي پرتگاهي ايستادهايم يا ... به هر حال شخصيت فرشته خيلي قرار نبود تحت تاثير فضا و مكان قرار بگيرد. به اين دليل كه براي آن شخصيتها بالكانهاي فرازميني مسالهاي قابل تصور است، ولي قبل از برداشتها جزييات را توضيح نميدادند كه مثلا دقيقا چه اتفاقي خواهد افتاد و ما در اين حد ميدانستيم كه قرار است يك فضاي خاص و به نوعي فانتزي در اطرافمان به وجود آيد. خود شما مجموعه ملكوت را دنبال ميكنيد؟ بله. فكر ميكنيد اگر صحنههاي برزخي به صورت رئال ساخته شد، كوروش تهامي بيشتر ديده ميشد يا الان با حجم بالايي از جلوههاي ويژه؟ به هر حال براي من بازيگر، به عنوان كسي كه حرفهام را دوست دارم، ميبايست تجربههاي متفاوتي رقم بخورد. خب وقتي كه فيلمنامه ملكوت را ميخواندم و ميديدم قرار است در چنين فضايي كار كنم، برايم بسيار جالب بود و تازگي داشت، چرا كه تا به حال برايم چنين اتفاقي نيفتاده بود. اما واقعا اين پروسه مستلزم وقت بسيار زيادي است كه بشود اين صحنهها را به خوبي كار كرد، يعني براي آنهايي كه اين صحنهها را طراحي ميكنند، هزينه و زمان بسياري صرف كرد، حتي گاهي تا چند ساعت قبل از پخش، برخي قسمتهاي كار آماده، اديت و مونتاژ ميشود. ميشود گفت كه نقش فرشته در ملكوت يك وجه منفي داشت و يك وجه مثبت. منفي از اين لحاظ كه چندين مجموعه ديگر نيز با همين طرح و در چنين ژانري ساخته شده كه ديگر جذابيت خود را از دست دادهاند و بيننده را درگير خود نميكنند، اما وجه مثبت در تجربه جديدي بود كه كورش تهامي در كارنامه هنري خود به ثبت رساند... من خيلي وجوه كليشه شدن را در اين كاراكتر نديدم و فكر ميكنم باورپذيري اين شخصيتها به نوع اجراي بازيگران مختلف بستگي دارد، يعني همين كاراكتر فرشته را اگر به بازيگر ديگري بسپاريد به گونهاي ديگر بازي خواهد كرد. با وجود اين كه اين شخصيتها حريمهايي دارند كه نميتوان خيلي از آن فراتر رفت مگر اين كه فيلمنامهنويسي به طور خاصي راجع به يك فرشته خاص، شخصيتپردازي كند كه آن هم مستلزم تحقيقات بسيار و روزها و ماهها صرف وقت و تحقيق و... است ولي در اين سريال خيلي جاي اين نبود كه ما شخصيت اين فرشته را باز كنيم و روي جزئيات آن مانور دهيم. از ابتدا هم قرار نبوده چنين اتفاقي بيفتد، چون موضوع داستان ما شخصيتي ديگر است كه يك سري اتفاقات بعد از به كما رفتن او رخ ميدهد و ... به هر صورت تمام تلاشم را كردم كه خيلي كليشه بازي نكنم. همچنين دوستان در بخش گريم تلاش كردند كه تفاوتهايي بين اين شخصيت و ديگر كاراكترهايي از اين دست كه تا به حال بازي شده است، به وجود آيد و اميدوارم كه اين تفاوت را بينندههاي ملكوت نيز احساس كنند. ميشود اين نقش را مثبتترين كاراكتري دانست كه تا به حال با بازي كورش تهامي ديدهايم؟ شايد... (ميخندد) تقريبا نقشي است كه در هيچ بعدي به خودش فكر نميكند و تمام مدت با حاجي قصه ما همراه است كه بتواند مشكلات او را برطرف كند و به هر حال از طرف خدا مامور شده كه يك سري اتفاقات را به دليل اعمال خوب كارنامه حاجي رقم بزند. آزاده خواجهنصيري
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 446]