تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 12 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):فال بد زدن شرك است و هيچ كس ازما نيست مگر اين كه به نحوى دستخوش فال بد زدن مى شود، ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803569335




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

چگونه همه جا معشوق مطلوبی باشیم


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: توصيه اي به آقايان براي اينکه در خارج اتاق خواب هم معشوقي مطلوب باشند. دکتر باربارادي آنجليس نويسنده کتاب رازهايي درباره زنان مي نويسد: سال ها پيش همراه همسرم به سفر رفتيم و در هتلي رويايي واقع در بيرون شهر اتاق گرفتيم. به دور از کارو مسئوليت هاي شغلي، فشارهاي روزمره زندگي و... بسيار احساس خوبي داشتيم. مي توانستيم در چنين نقطه ي زيبايي با يکديگر کاملاً تنها و آزاد باشيم. صبح جمعه که از خواب بيدار شدم بسيار احساس طراوت، شادابي، خوشحالي و سرزندگي مي کردم. صبحانه را به همراه ديگر ميهمانان در تراس زيبايي که رو به کوه ها بود، صرف کرديم و سپس تصميم گرفتيم براي قدم زدن به زمين هاي دور و اطرف برويم. همين که رستوران هتل را ترک کرديم و در حالي که دست هاي يکديگر را گرفته بويدم و از جاده اي که از هتل دور مي شد قدم زنان سرازير شديم.زني را ديدم که به طرف ما مي آمد.همين که مرا ديد لبخند بزرگي بر روي چهره اش نقش بست.حدود پنجاه سال سن داشت و مطمئن شدم که يکي از کارکنان هتل بود، زيرا دستانش پر از حوله بود.حيران بودم که چرا به من لبخند مي زند. من نيز به او لبخند زدم. همين که از کنار ما گذشت لحظه اي ايستاد، به من چشمکي زد. و گفت: «عزيزم، عشق چقدربه تو مياد.»سپس به راه خود ادامه داد. احساسي را که پس از شنيدن اين جمله به من دست داد حتي تا امروز از ياد نبرده ام.گويي کسي يکي از عميق ترين حقايق دل و جان مرا به کلمه کشيده بود. اين زن که تا آن روز هرگز قبلاً او را نديده بودم، به من نگاه کرده بود و توانسته بود ببيند که قلبم خوشحال و سرشار از عشق و احساس محبوبيت بود و البته هم درست مي گفت: «عشق چقدر به تو مياد.» عشق مرا درخشنده و براق کرده بود. عشق موجب شده بود مرا با اصلي ترين جوهره ي وجودم مرتبط کند. او از قدرت اعجازگونه عشق خبر داشت و آن را مي شناخت. زيرا خود يک زن بود و تأثيري را که عشق بر چهره و قيافه ي يک زن داشت، درک مي کرد. هيچ گونه آرايش، لباس گرانقيمت، جواهرات پرزرق و برق، هرگز زيبايي و تلألويي را که عشق در زن رقم مي زند نمي توان براي او به همراه بياورد. به علاوه هيچ يک از اين چيزها نيز قادر نيستند تا غم، اندوه، تنهايي و خلأيي را بپوشاند که زني از ناحيه ي مرد زندگي اش احساس عدم محبوبيت نمايد. هنگامي که ما زن ها خود را در آينه مي نگريم مي توانيم بگوييم که در قلب خود چه احساسي را تجربه مي کنيم. چهره ي ما و چشمان مان با ما صحبت مي کنند که هرگز نيز دروغ نمي گويند.هنگامي که زنان ديگر را نيز مي بينيم، مي توانيم قلب هاي آن ها را نيز ببينيم.درست همان گونه که سال ها پيش آن زن قلب مرا ديد.تنها با نگاه به زني ديگر مي توانيم بگوييم که آيا احساس محبوبيت مي کند يا آن که تشنه ي عشق و محبت است. اين مقاله به اين موضوع پرداخته است که چگونه چنان نگاهي را بر چهره ي زني بنشانيم. همان نگاهي که آن روز بر روي چهره ي من نقش بسته بود. اين مقاله در اين باره است که چگونه قلب زني را سيراب سازيم و نگذاريم در عطش عشق بسوزد.اين مقاله درباره ي اين است که چگونه معشوقي واقعي باشيم.آن هم به معناي واقعي کلمه، نه تنها در بستر بلکه در بيرون اتاق خواب نيز، جايي که عشق حقيقي معنا پيدا مي کند. به ياد دارم مقاله اي تحقيقاتي را درباره ي پرورشگاه هاي در اروپا مطالعه مي کردم که بسياري از آن ها پر از کودکان بي سرپرستي بودند که از بدو تولد به وسيله ي والدين خود رها شده بودند.بسياري از اين کودکان مريض حال و دچار سوءتغذيه شديد بودند.مقاله تحقيقاتي درباره ي تفاوت هاي بود که پزشکان و پرستاران در روند رشد و افزايش وزن اين کودکان مشاهده کرده بودند.برخي از کودکان با سرعت بسيار بيشتري رشد افزايش وزن داشتند. در حالي که کودکان ديگر به طرزي مرموز روند رشدي سريع و رضايت بخش از خود نشان نمي دادند. در ابتدا پزشکان متحير شده بودند. زيرا به تمامي کودکان فرمول غذايي يکسان و داروهايي کاملاً مشابه خورانده مي شد. همگي در يک سالن نگهداري مي شدند و به يک ميزان نور دريافت مي کردند و برنامه ي زماني غذايي يکساني داشتند.چرا برخي بسيار سريع رشد مي کردند و برخي رشد چنداني از خود نشان نمي دادند؟ سپس محققان متوجه موضع جالبي شدند.پرستاران برخي از کودکان عادت داشتند نه تنها مراقبت هاي پزشکي لازم را از کودکان به عمل آورند و به آن ها شير وغذا بدهند، بلکه مرتباً آن بچه ها را بلند مي کردند، در آغوش مي گرفتند، با مهرباني با آن ها حرف مي زدند، سرشان را نوازش مي دادند و براي شان آواز مي خواندند. پرستاران ديگر در وظايف خود سطحي تر بودند و با وجود آن که با ملايمت و مهرباني رفتار مي کردند، اما چيزي بيشتر از آنچه شغل و وظايف شان به آنان ديکته مي کرد براي کودکان انجام نمي دادند. محققان پس از بررسي اطلاعات و داده ها به اين نتيجه رسيدند که نوزاداني که در آغوش گرفته شده، نوازش ديده و مورد محبت قرار گرفته بودند در مقايسه با کودکاني که لمس نشده و با آنان صحبت نشده بود، رشد به مراتب سريع تري را از خود نشان مي دادند. از مشاهدات فوق مي توان به نيروي اعجازگونه ي عشق پي برد. عشق نيروي وصف ناپذيري است که ما را در عميق ترين لايه هاي وجودي مان سيراب مي کند.عشق جان، دل و حتي جسم ما را غذا مي دهد. با عشق است که مي شکفيم و سيراب مي شويم. بدون آن در عطش عشق مي سوزيم. از همان بدو تولد که چشم به اين جهان مي گشاييم، به چيزي به مراتب بيش از غذا، آب و هوا نياز داريم که زندگاني مان را معنا و مفهوم بخشد.ـ آري ما به عشق نيازمنديم.هنگامي که با صميميت، توجه، محبت و ارتباط، قلب مان سيراب مي گردد، نيازمان به عشق ارضاء مي شود.اما هنگامي که از عشق محروم مي مانيم، قلب مان تشنه مي ماند و در عطش عشق مي سوزيم. بر اين باورم که بسياري از مردها و زن ها بي آن که خود نيز بدانند تشنه ي عشق، محبت، توجه، تقدير و احترام هستند، درست مانند آن کودکاني که لمس نشده بودند.متأسفانه در اين جا منظورم افراد مجرد نيست، بلکه مردها و زن هايي است که با کسي درارتباط هستند، اما بي آنکه متوجه باشند از جانب او به قدر کافي مورد توجه و محبت قرار نمي گيرند و قلب شان سيراب نمي شود. هنگامي که ما زن ها با مردي رابطه داريم، اما هنوز تشنه ي عشق و محبت هستيم به اين معناست که از موارد ياد شده ي بالا به قدر کافي دريافت نمي کنيم تا احساس امنيت، محبوبيت و ارزشمند بودن کنيم.از اين رو در درون خود احساس خلأ مي کنيم.اما چگونه با اين خلأ دروني خود کنار مي آييم؟ سعي مي کنيم که آن را با چيزهاي ديگري همچون غذا، الکل، موادمخدر، خريد کردن، کارکردن، مواظبت و مراقبت از ديگران و... پر کنيم.گرچه حقيقت آن است که تنها يک چيز است که احساس کمبودش را مي کنيم و تشنه اش هستيم، چيزي که با هيچ يک از چيزهاي ديگر جايگزين نمي شود.چيزهايي که تنها يک نوع نشئگي موقت و احساس پرشدن گذرايي را در ما توليد مي کنند.آنچه فقدانش را احساس مي کنيم،عشق است. فرض کنيد قلب شما گياهي است که نياز به آب دارد تا سالم باشد.شکوفه بزند و زنده بماند.هنگامي که نامزد/همسرتان قلب شما را سيراب مي کند احساس پربودن و غني بودن مي کنيد.هنگامي که به چهره ي ديگران نگاه مي کنيد به سادگي مي توانيد بگوييد که آيا از عشق سيراب و لبريز هستند يا در عطش آن مي سوزند.اين همان چيزي بود که آن زن آن روز در هتل در من ديده بود. اين در حالي است که قلب برخي از مردم به قدرکافي از عشق سيراب و لبريز نيست و قلب شان تشنه ي عشق و محبت و توجه است.درست مانند گياهي که به آن آب نداده باشند.چهره شان خشک و گرفته و خالي به نظر مي رسد گويي به آبياري نياز دارند که البته نيز همين طور است. زيرا تشنه هستند و از عطش در سوزش. در اين جا منظورم هرگز آن نيست که چنانچه با کسي رابطه نداريد، تشنه ي عشق و محبت ايد و از عطش مي سوزيد. حقيقت آن است که چنانچه فردي مهربان و با محبت هستيد و به طور مرتب با ديگران در ارتباط هستيد و به آن ها محبت مي کنيد، قلب خود را آبياري مي کنيد.در اين جا اشاره ام به پيوندي است که در روابط صميمي ميان دو فرد وجود دارد.بدين معنا که چنانچه قرار باشد اين پيوند مستحکم و سالم باقي بماند بايد مقادير مشخصي از عشق و محبت همواره در ميان دو طرف درحال جريان و رفت و برگشت و مبادله باشد. هرگاه قلب شما توسط نامزد/همسرتان که متعهد شده است از شما حمايت کند و به شما عشق بورزد سيراب نمي گردد، شما تشنه ي عشق و محبت باقي مي مانيد. آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند: سيراب کردن دل و جان نامزد/همسرتان يکي از مهم ترين مهارت هايي است که بايد در روابط خود بياموزيد.هنگامي که قلب ما را سيراب مي سازيد ما را شکوفا و بالنده مي کنيد و ما از عشق لبريز مي شويم.هنگامي که مهر و توجه خود را از قلب ما دريغ مي کنيد، عشق و شور و حرارت را در ما مي خشکانيد. هنگامي که زن ها تشنه ي محبت باشند چه اتفاقي خواهد افتاد هنگامي که مدتهاست غذا نخورده ايد و بسيار گرسنه هستيد چه اتفاقي مي افتد؟ خود من نحس، تحريک پذير، کم طاقت و آماده به انفجار مي شوم.خب، هنگامي که نامزد/همسرتان را تشنه ي محبت نگاه مي داريد، او نيز نحس، تحريک پذير، کم طاقت و بيش از اندازه حساس مي شود.در واقع با اين کار، شما او را به کسي تبديل مي کنيد که ديگر تحمل اش را نداريد. جويس وگاي شش سال است که ازدواج کرده اند و مي دانند که ازدواج شان دچار بحراني جدي شده است.جويس زني شاد، پرشور و نشاط و فوق العاده مهربان بود هنگامي که براي اولين بار گاي را ملاقات کرد، شکي نداشت که مرد رؤياهاي خود را پيدا کرده است.اما اخيراً جويس بسيار تغيير کرده و درست نقطه ي مقابل سابق اش شده است. به طوري که هميشه عصباني و طعنه زن شده و کاملاً نيازها، گرايش ها و تمايلات جنسي خود را از دست داده است. گاي نيز خود را چنين تسکين مي دهد که جويس مرحله اي خاص از زندگي خود را پشت سر مي گذارد و ديري نخواهد گذشت که همه چيز عادي مي شود.از اين رو خود را بيش از پيش غرق کار و شغل خود کرده است.اما با گذشت زمان اوضاع به مراتب نيز بدتر شده است و هر دو اعتراف کردند که چنانچه از بيرون کمک نگيرند کارشان به طلاق و جدايي خواهد کشيد. به شکايت هايي که جويس از گاي داشت گوش دادم:او بيش از حد کار مي کند و زحمت هايي را که جويس در خانه مي کشد، نمي بيند.بيشتر وقت آزاد خود را با دوستانش مي گذراند... هر چه بيشتر صحبت مي کرد عصباني تر مي شود به طوري که نهايتاً به گريه افتاد. از جويس پرسيدم:«چرا گريه مي کني؟» پاسخ داد:«زيرا مثل زن هاي نق نقو شده ام.حقيقت هم دارد.من واقعاً نق نقو و جيغ جيغو شده ام.به اين دليل گريه مي کنم که قبلاً هيچ وقت اينطور نبوده ام.از خودم بيزارم.نمي توانم بفهمم چه اتفاقي برايم افتاده است.» از گاي پرسيدم:«آيا اين واقعيت دارد؟ آيا او قبلاً مهربان و خوش اخلاق بوده و حالا به يک باره به زني عصباني مزاج و تندخو بدل شده است؟» گاي درحالي که صورتش برافروخته شده بود گفت:«فکر مي کنم همين طور است.» «خب، فکر مي کنيد چرا چنين اتفاقي افتاه است؟» گاي پاسخ داد:«به خدا نمي دانم.» کاملاً مشخص بود که صادقانه اين را مي گويد. هميم که سؤالات بيشتري درباره ي رابطه شان پرسيدم، مشکل شان را به وضوح ديدم.جويس از کمبود عشق و محبت بسيار رنج مي برد. شوهر او مردي خوب و خوش قلب بود که هرگز شاهد عشق ورزيدن پدر و مادرش به هم نبوده است.براي همين نمي دانست و ياد نگرفته بود که چگونه در ازدواج خود مهربان، با محبت و با عاطفه باشد.او داراي يک شرکت خصوصي بود.سخت و طولاني کار مي کرد، به طوري که وقت زيادي براي چيز ديگري باقي نمي گذاشت.نتيجه اين بود که بي آنکه متوجه باشد، از جويس غافل شده بود.و قلب جويس را با برآورده ساختن نيازهايش سيراب نمي ساخت.بدين معنا که محبت، توجه، ارتباط، بيان افکار و احساسات، صميميت، وقت و زمان و تمامي چيزهاي ديگري را که درباره ي آن ها صحبت کرديم به او نمي داد.در نتيجه جويس تشنه و تشنه تر، و کج خلق، و نق نقو شده بود.او نيز مانند شوهرش به درستي نمي دانست که چه اتفاقي افتاده وبد و دليل آن که تا بدان حد احساس بدبختي و فلاکت مي کرد چه بود.به علاوه نمي دانست که چگونه نيازهاي خود را از گاي مطالبه کند، از اين رو به جاي آن که احساسات اش را ابراز کند، آن ها را اعمال مي کرد.نتيجه ازدواجي بود که در وضعيت اورژانس قرار داشت. هنگامي که دلايل را براي جويس و گاي توضيح دادم هر دو نفس راحتي کشيدند و احساس خلاصي کردند. جويس نگران بود که مبادا واقعاًمشکلي داشته باشد.همين که فضايي را براي احساسات خود ديد و درک کرد که از فقدان محبت و نتيجه رنج مي برده است شروع به ابراز احساسات واقعي خود کرد.گاي نيز به نوبه ي خود نگران بود که مبادا محاسن و اخلاق خوب جويس تنها فريبي براي پوشاندن طبيعت واقعي او که از قضا بسيار بد و منفي بود، بوده باشند.گرچه از اين که دريافته بود ندانسته او را تشنه ي محبت نگه داشته بود،زياد خوشحال نبود.اما نسبت به تغييرات ممکن بسيار اميدوار بود زيرا حال مي دانست مسئله و مشکل شان حل شدني است. به هزاران زن و مرد نظير جويس و کاي مشاوره داده ام.مردهايي که نمي دانستند همسر خود را تشنه محبت نگاه داشته اند و زن هايي که علايم اين تشنگي خود را نمي شناختند و از اين رو نمي توانستند نيازهاي خود را به درستي درک و سپس آن ها را به وضوح ابراز و مطالبه کنند.گرچه موقعيتي که در آن قرار دارند ناراحت کننده و مأيوس کننده بوده و رابطه شان را در معرض تهديد قرارداده است، اما تقصير آن ها نيست زيرا نمي دانستند چگونه از وقوع آن جلوگيري کنند. کداميک از ما ايجاد روابطي عالي، پرشور و حرارت و مطلوب را از پدر و مادر خود ياد گرفته ايم؟ روابط پدر و مادر کداميک از ما مطلوب، خوب و سالم بوده است.مطمئنم که تعداد اين نوع روابط سالم خيلي زياد نيست.بيشتر ما هرگز مهارت هاي لازم براي ايجاد روابط سالم و مطلوب را از والدين خود نياموخته ايم.چه باور کنيد و چه نکنيد پدر و مادر ما تنها آموزگاران و معلمان ما در عشق بوده اند.همان گونه که در کتاب «چگونه در همه حال عشق بورزيم»نيز توضيح داده ام اکثر عادات ما در رابطه با عشق و صميميت پيش از آن که خانه را ترک گفته و زندگي مستقل خود را آغاز کرده باشيم و در نتيجه مراودات ما با والدين مان و مشاهدات ما از آن ها شکل گرفته اند. درست به همين دليل است که بي آن که متوجه باشيم همسر خود را تشنه ي محبت نگاه مي داريم.صرفاً زيرا رفتار و روش ديگري ياد نگرفته ايم. هيچ کس به ما ياد نداده است که بايد روابط خود را نيز درست مانند گياهان يا کودکان مان آبياري و تغذيه کنيم تا رشد کنند.حتي اگر خود نيز اهميت اين کار را دريافته باشيم، اما هرگز آموزش هاي لازم را براي عملي ساختن آن نديده ايم. دليل دوم اين که تشنه ي عشق و محبت هستيد ممکن است اين باشد که در کودکي به لحاظ احساسي و عاطفي همواره تشنه نگه داشته مي شده ايد و عشق، محبت و توجهي را که بايد به شما داده مي شد، دريافت نمي کرده ايد.چنانچه درکودکي آموخته باشيد که با ذره اي محبت سر کنيد و زنده بمانيد، اين امکان وجود دارد که نامزد/همسرخود را در همين قحطي محبت نگه داريد.زيرا هرگز نياموخته ايد که چگونه بيشتر بدهيد.اين امکان نيز وجود دارد که خود شما همان شخصي باشيد (مثل جويس)که محبت چنداني دريافت نمي کنيد. زيرا به آن عادت داريد. دست آخر، گروه ديگري نيز وجود دارند که از تشنه نگه داشتن نامزد/همسر خود به عنوان روشي براي اعمال قدرت و در دست داشتن کنترل و سلطه جويي استفاده مي کنند . ممکن است احساس کنيد که نامزد/همسر شما به دفعات کافي تسليم خواسته هاي شما نمي شود، از اين رو عشق و محبت خود را از او دريغ مي کنيد تا بدين وسليه اورا تنبيه کرده باشيد.هنگامي که رضايت شما را فراهم مي آورند با عشق پاسخ مي دهيد.درغير اين صورت پس مي نشينيد و سردي نشان مي دهيد. متأسفانه نه تنها اين ديناميسم بسيار مخرب و ناسالمي است بلکه هرگز شما را نيز به نتيجه ي مطلوب نخواهد رساند.انسان ها همانند حيوانات نيستند که به وسيله ي دادن يا ندادن پاداش آموزش ببينند که به فرمان ها و دستورها پاسخ مطلوب بدهند.نهايتاً زن يا مردي که چنين رفتاري با او مي شود هوش و درايت خود را به کار خواهد برد و استثمارگر خود را ترک خواهد کرد. چرا زن ها به «خرده محبتي»دل خوش مي کنند. چرا زن ها به سختي مي توانند بفهمند که تشنه ي محبت بوده اند؟ چرا زن ها بيشتر به «خرده محبتي» دل خوش مي کند و هرگز به نامزد/همشرشان نمي گويند که تا چه حد از کمبود عشق و توجه رنج مي برند؟ چرا براي ما زن ها فدا کردن و زير پا گذاشتن خوشحالي و خوشبختي خودمان تا اين حد ساده است؛ بي آنکه حتي متوجه آن باشيم؟ ما زن ها هميشه اين کار را مي کنيم، اين طور نيست؟ *خود و احساسات مان را در درجه ي دوم اهميت و احساسات شوهرمان در درجه ي اول اهميت قرار مي دهيم. به خودمان مي گوييم خواسته هاي مان اهميت چنداني ندارند. و مهم تر آن است که اوضاع را متشنج نکنيم و قايق را سخت بچسبيم و تکان ندهيم مبادا واژگون گردد. *نيازهاي خودمان را کوچک و کم اهميت جلوه مي دهيم و خود را متقاعد مي سازيم که بيش از حد پرتوقع هستيم. *هرگز به روي او و حتي به روي خودمان هم نمي آوريم که محبت کافي دريافت نمي کنيم. ما دراينجا درباره بده ـ بستاني که در هر رابطه وجود داشته و بسيار نيز طبيعي محسوب مي شود صحبت نمي کنيم.بلکه منظور و مرادمان زن هاي هستند که بي آن که خود نيزبدانند خودشان را زير پا مي گذارند و فدا مي کنند و همواره تشنه ي محبت باقي نگه مي دارند. آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند: ما زن ها اغلب به جهت عشق خود را بيش از حد زير پا مي گذاريم و فدا مي کنيم، و درنهايت نيز تشنه ي محبت باقي مي مانيم لذا منزجر و عصباني مي شويم. هرگز اين طور نيست که صبح ازخواب بيدار شويد و خودآگاه به خودتان بگوييد:«امروز مي خوام خودم را فدا کنم و نيازهايم را زير پا بگذارم تا اين که نحس و نق نقو شوم و از درون احساس خلأ و تهي بودن کنم.» اغلب ما هرگز خودمان نيز متوجه نيستيم که داريم اين کار را مي کنيم.اما نکته اين است که در هرحال بيش از آنچه سالم و مفيد باشد در روابط صميمي از خود ايثار نشان مي دهيم. يکي از نمونه هاي مرد علاقه ام را در زير آورده ام و آن را «آزمون ماهي» ناميده ام.اين آزمون بدين منظور طراحي شده است تا به شما در فهم اين که زن ها تا چه حد ناخودآگاه مرتکب اين اشتباه مي شوند کمک کند.البته اين زن ها هستند که بايد در اين آزمون شرکت کنند. اما مردها نيز مي توانند از آن آموزش بگيرند. آزمون ماهي خانم هاي عزيز:فرض کنيد که مي خواهيد براي خود و شوهرتان شام درست کنيد و تصميم گرفته ايد که ماهي را به عنوان غذاي اصلي انتخاب کنيد.دو تکه فيله ي ماهي تازه را از يخچال بيرون آورده و آن را توي ماهي تابه مي گذاريد تا تفت دهيد.در حين اينکه فيله ها پخته مي شوند.بقيه ي غذا را آماده مي کنيد. هنگامي که مجدداً به ماهي تابه سر مي زنيد متوجه مي شويد که يکي از فيله ها کمي وارفته است.و از آنجا که به چند قطعه شکسته شده است به زيبايي قطعه ي ديگر که درسته دست نخورده است به نظر نمي رسد.قطعات شکسته ي ماهي را برمي داريد و روي بشقاب جداگانه اي مي گذاريد و کنار آن را با سبزيجات و برنجي که آماده کرده ايد تزئين مي کنيد. سپس سر ميز مي آييد.شوهرتان قبلاً براي صرف شام سر ميز نشسته و آماده است.يک بشقاب را دريک دست و بشقاب ديگر را در دست ديگر خود داريد.کدام يک از بشقاب ها را مقابل شوهرتان مي گذاريد؟ بشقاب حاوي تکه درسته ي ماهي يا بشقاب حاوي قطعات شکسته شده ي ماهي؟ هزاران زن و مردي که در سمينارهاي گوناگون من حاضر بوده اند در اين آزمون شرکت کرده اند و نتايج همواره يکسان بوده است.به مجرد اينکه به آن قسمت از داستان مي رسم که يکي از ماهي ها وا مي رود زن ها لبخند مي زنند و سرهايشان را تکان مي دهند، زيرا فوراً متوجه منظور من مي شوند. از طرفي ديگر مردها همين طور به من خيريه مي شوند بدون اينکه بشود چيزي را از چهره هاي شان خواند. آن ها نمي توانند بفهمند که اصلاً درباره ي چه چيزي حرف مي زنيم و اينکه اصلاً مراد از ماهي چيست؟ هنگامي که داستان به اينجا مي رسد که درحالي که يک بشقاب را در يک دست و بشقاب ديگر را در دست ديگر داريد، در برابرشوهرتان ايستاده ايد.همگي زن ها مي خندند و سپس کف مي زنند.اما مردها طوري به ما نگاه مي کنند که گويي ديوانه شده ايم يا به لطيفه اي بي مزه مي خنديم که از عهد باستان به يادگار مانده است و هرگز کسي قبلاً آن را براي شان تعريف نکرده است. سپس از زن ها مي پرسم:«چه تعداد از شما ماهي درسته را به شوهرتان مي دهيد؟» و سپس همه ي زن ها دست هايشان را بالا مي برند. اما مردها هنوز هم به گونه اي به مانگاه مي کنند که گويي نفهميده اند ما درباره ي چه چيزي حرف مي زنيم و منظور از اين داستان ماهي چيست! اما زن ها همگي فوراً متوجه منظور داستان مي شوند:«بيشتر ما زن ها هيچ وقت حتي فکر آن را هم نمي کنيم که ماهي وارفته را جلو شوهر خود بگذاريم.» چرا؟ زيرا اين کار در تضاد با تمامي آن جيزي است که خودآگاه يا ناخودآگاه درباره ي روابط آموخته ايم. حتي فکر قرار دادن ماهي شکسته و وارفته مقابل همسرمان برايمان چندش آور است. (مگر اينکه به دليل چيزي از دست او عصباني باشيم!) و به طرزي غريزي، فوراً ماهي وارفته را جلو خودمان مي گذاريم تا او بتواند ماهي درسته و زيباتر را بخورد. هنگامي که از مردها مي خواهم تا همين پرسش را پاسخ دهند و بگويند که کدام يک از ماهي ها را به همسرشان مي دادند.پاسخ هايي که مي دهند حرص من و ساير زن هاي حاضر را درمي آورد:«پيش از هر چيز مي توانيد توضيح دهيد که چرا قطعه ي وارفته به خوبي قطعه ي درسته نيست؟» «نمي فهميم، مگر چه اشکالي دارد ماهي وارفته باشد؟» «اگر هر دو قطعه درست به يک اندازه باشند ديگر چه فرقي دارد چه کسي کدام يک را مي خورد.» «بشقابي را جلو او مي گذارم که به او نزديک تر است.» «به همين دليل است که من هيچ وقت آشپزي نمي کنم. چيزهايي است که زن ها هيچ وقت درباره آشپزي به ما ياد نمي دهند و سپس وقتي که ماهي وا مي رود، از دست ما عصباني مي شوند.» «من مي گويم يکي از بشقاب ها را هرچه زودتر به من بده که خيلي گرسنه ام!» البته مقصود از آزمون ماهي اين نيست که راز و رمزهاي هنر آشپزي را به شما بياموزد.بلکه تنها هدف و مقصود آن، اشاره به اين نکته است که براي زن ها چقدر طبيعي است بي آنکه متوجه باشند،خودشان را فدا کنند و به نفع شوهرشان خواسته هاي خودشان را زير پا بگذارند و اينکه هنگامي که فکر مي کنيم بايد از خودگذشتگي به خرج دهيم و نمي دهيم چقدر ناراحت مان مي کند. اشکالي ندارد ماهي درسته را به شوهرتان بدهيد. گرچه اگر راستش را بخواهيد، اکثرمردها هرگز متوجه کاري که کرديد، هم نمي شوند و فرق دو بشقاب را تشخيص نمي دهند. اين عمل و فعلي است زيبا که هنگامي که مردي را دوست داريد و به او عشق مي ورزيد، انجام مي دهيد. اما هنگامي که صحبت زير پاگذاشتن و ناديده گرفتن احساسات، نيازها، خواسته، خوشحالي و خوشبختي تان هم به اسم «زن خوبي بودن» و «فداکار بودن» به ميان مي آيد، و صحبتفقط بر سر يک تکه ماهي نيست موضوع، کاملاً متفاوت مي شود. هنگامي که مردها مي پرسند که آيا اين صفت به نوعي به زن ها آموزش داده شده است يا نه، چندان بي ربط هم نمي گويند.عادت از خودگذشتگي ارثي است. بسياري از ما، در کودکي شاهد ايثار و فداکاري هاي مادران و مادربزرگ هاي خود بوده ايم که چگونه استعدادها، علايق، رؤياها و حتي خوشحالي و خوشبختي خود را زير پا گذاشته اند و آن را فداي پدران و پدربزرگ هاي ما کرده اند تا از آن طريق، نظامي حمايتي براي آن ها باشند. iranhalls.com




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 450]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن