واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: همشهری-زماني كه به محروميت از آزادي ميانديشيم، معمولا به اين نكته توجه نداريم كه اين خود ما هستيم كه از طرق مختلف خود را در زندگي محدود ميكنيم. هر عملي كه از انجام آن دچار هراس شده و تمامي رؤياها و آرزوهاي دوردست و برآورده نشده، به ما اين امكان را ميدهد تا تفاوت بين آنچه هستيم و آنچه در آينده خواهيم شد را ارزيابي كنيم. در واقع اين همان «ترس» و خواهر تني آن «اضطراب»است كه ما را از انجام عملي كه موجب شادي و خوشبختيمان ميشود، باز ميدارد. پايه و اساس وجودي ما، مبتني بر سخنان و قولهايي است كه خود به آنها جامه عمل نميپوشانيم. خواستههايي چون موفقيت تحصيلي، شغلي، ازدواج ، عشق و... آرزوهايي هستند كه تقريبا در ميان تمامي افراد بشر مشترك هستند و بر آوردن اين آرزوها امري عجيب و مرموز نيست اما اغلب براي آنكه به انسان موفقي تبديل شويم تلاش لازم را انجام نميدهيم. انسانها معمولا مسئوليت شكستهاو ناكاميهايشان را به دوش ديگران مياندازند. شكست يا عدم موفقيتمان را نبود شانس ميدانيم، گويي زندگي همانند قرعهكشي و يا يك بازي بوده كه فقط تعداد محدودي از افراد در اين بازي برنده ميشوند. به بهانه كمبود وقت و فشار ناشي از كار و امرار معاش، از زيربار فعاليت و تحرك در راه رسيدن به هدف، شانه خالي كرده و بدينوسيله عدم تلاشمان را توجيه ميكنيم. ترس از شكست موجب بيتحركي فلجكنندهاي ميشود كه معمولا مانع از آن است كه به سمت هدف حركت كنيم. داشتن كمي آرزو و بلندپروازي، مانع از سرخوردگي و نااميدي در انسان ميشود. مايل نيستيم دست به اقداماتي بزنيم كه احتمال خطر و شكست در آن وجود دارد. در دنيايي زندگي ميكنيم كه احتمال وقوع همه چيز امكانپذير است. تصاوير انسانهاي موفق و شرح حال اشخاص گمنامي كه حتي بدون آنكه از استعداد سرشاري برخوردار باشند، مشهور و صاحب نام شدهاند در جامعه و محيط اطرافمان به فراواني ديده ميشود. بهجاي آنكه از حكايت انسانهاي موفق درس گرفته و در زندگي اميدوار باشيم، اكثر افراد بنا به درك و سطح فكري خود آن را تفسير كرده و برداشت چندان صحيحي از آن ندارند. از طرفي ديگر در ظاهر چنين به نظر ميرسد كه اين افراد(افراد موفق) به سهولت و بدون هيچ تلاشي به شهرت و مقام دست يافتهاند و اين شهرت به ظاهر سهل الوصول موجب دلسردي و آزردگي ما ميشود. در حالي كه به طور طبيعي، تغيير و پيشرفت روندي تدريجي است كه به يكباره صورت نميگيرد. اما در جوامعي كه همه چيز به سرعت پيش ميرود، تغيير تدريجي اثر و نتيجه مطلوبي به همراه ندارد پس صبر و اراده لازم براي رسيدن به هدف چه ميشود؟ توصيههاي گوناگوني در اين زمينه وجود دارند، كتابخانهها و مجلات مملو از موضوعات و روشهاي مختلف پيرامون ثروت، تناسب اندام، زيبايي و جذابتر شدن، اعتماد به نفس و راههاي رسيدن به آرامش است. چنين به نظر ميرسد كه شديدا درگير روشهاي گوناگون در جهت پيشرفت و رشد شخصي خود شدهايم. با اين وجود، افرادي كه در اين زمينه نيازمند كمك هستند هيچ گونه تغيير در رفتار و افكار خود ايجاد نكرده و همچنان همان روند هميشگي و رفتاري را كه ديروز و حتي سال گذشته داشتهاند، در پيش ميگيرند. حرفه روانپزشكي، اين وضعيت و چيزهايي را كه لازمه پيشرفت و تغييرات واقعي در رفتار آنان است مورد بررسي قرار ميدهد. قبل از به انجام رساندن آنچه كه بايد انجام شود، بايد بتوانيم آن را در ذهن خود تصور كنيم. اين امر آسان به نظر ميرسد، اما به روشني دريافتهايم كه اكثر افراد رابطه بين يك رفتار(عمل) و آن چيزي را كه در وجودمان احساس ميكنيم، درك نميكنند. طب مدرن و صنعت تبليغاتي مسئوليت و سهم بزرگي را در اين زمينه ايفا ميكنند. بر اين باور هستيم كه ميتوانيم به راحتي و با سرعت بر چيزهايي كه در خود و زندگي خود دوست نداريم، فائق آييم. وجود بازارهاي دارويي، داروهايي كه موجب بهبود وضعيت روحي ما ميشوند، امكان تغيير قيافه به كمك عملهاي جراحي زيبايي و پيشرفتهاي شخصي با شناخت و بهرهگيري از فرهنگ، همگي اين باور را در انسان تقويت ميسازد كه خوشبختي همانند يك شيء فروختني است. ملكم فوربس در اين زمينه جمله معروفي گفته است:«اگر فكر ميكنيد كه پول نميتواند خوشبختي را بخرد، بدين دليل است كه براي خريد به مكان درستي نرفتهايد.» اين نوع باور و عقيده، كه با پول ميتوان خوشبختي را خريد، فقط بر حس نارضايتي و محروميت ما افزوده و همچنان ما را در زندانهايي كه خود، آن را ساختهايم محبوس ميكند. چرا كه گمان ميكنيم كه زندگي به يك قرعهكشي يا بازي لاتاري شباهت دارد و گاه با تصور اينكه «اميد» نيز همانند يك شيء فروختني است، شركت در اين نوع بازيها را توجيه ميكنيم. هرگونه تغيير در رفتار و منش انسان، نتيجه يك روند تدريجي نامحسوس است. اگر به دقت فرار موفق زندانيان را بررسي كنيد، متوجه خواهيد شد كه آنان ساعتها، ماهها و حتي سالها براي رسيدن به آزادي روي پروژه فرار فكر كرده و وقت صرف كردهاند؛ البته هدف ما از اين مثال، تشويق و ستايش از موفقيت زندانيان و عمل فرار نيست، بلكه ميتوانيم از اراده و تلاش آنان درس بگيريم. در روانشناسي، يكي از دشوارترين اركان ارزيابي يك فرد، زماني كه وي خواستار شروع رواندرماني است تمايل واقعي او براي تكامل و رشد و خواست و ارادهاياست كه وي در اين راه ميگذارد، كه خود اين عمل مستلزم شجاعت است. برخي از بيماران براي درخواست كمك نزد يك رواندرمانگر ميروند اما تمايلي براي تغيير اساسي خود ندارند. ما در جامعهاي گلهمند زندگي ميكنيم؛ جامعهاي كه در آن اكثر افراد براي بيان احساسات و مشكلات خود مرتبا در حضور ديگران به گله و شكايت ميپردازند. اكثر افرادي كه در زندگي قرباني خشونتهاي دوران كودكي، ناكاميها و شكستهاي متعدد و خطاها و اشتباهاتي كه توسط ديگران انجام شده، بودهاند در برنامههاي راديويي و تلويزيوني، در حضور همگان به گله و شكايت از مشكلاتشان ميپردازند. اين افراد براي جلب ترحم و دلسوزي ديگران و در صورت امكان جبران خسارت، روي اعمال و رفتار و شكايتي كه آگاهانه از آنان سر ميزند نام «بيماري» گذاشتهاند. در مطب روانپزشكان، تعداد كثيري از اين افراد به چشم ميخورند كه به دنبال گوشي شنوا و شخصي كه دلسوزانه به درد دلهاي آنان گوش فرا دهد و دارويي كه بتواند درد و رنج آنان را تسكين دهد، به اين مكانها آمدهاند. اين افراد با امتناع از رفتن سركار يا با مراجعه به مطب روانپزشك، سعي بر آن دارند تا به ديگران بفهمانند كه آنان واقعا بيمار هستند. حضور آنان در اين مكانها به آن دليل نيست كه براي زندگي بهتر و شاد زيستن به بررسي زندگي خود پرداخته و با پذيرفتن مسئوليت احساسات خود، اقدامات مهم و درستي را اتخاذ كرده و آنها را در زندگي به كار ميگيرند. مردم تصور ميكنند كه با بيان افكار و آرزوهايشان ميتوانند تغييري واقعي در خود ايجاد كنند، غافل از آنكه ابهام و تضاد بين گفتار و عمل، روند درمان را مختل ميكند. شايد اعتراف و بيان افكار، در انسان احساس خوشايندي را به وجود آورد، اما اگر در رفتار تغييري داده نشود، اين سخنان فاقد ارزش خواهند بود. ما انسانها موجوداتي هستيم كه از نعمت سخن گفتن و حرف زدن برخوردار بوده و دوست داريم حتي جزئيترين افكارمان را بر زبان بياوريم. البته اگر نتوانيم آنچه را كه بر زبان ميآوريم عملا انجام دهيم اين به آن معنا نيست كه ما افرادي دو رو و رياكار هستيم چرا كه معمولا به منظور و نيات خيري كه داريم، معتقد هستيم. تنها مسئله اين است كه اهميت بيشتري به كلمات يعني گفتههاي خود و ديگران داده و به رفتار و اعمالي كه نيت و قصد ما را به طور حقيقي توصيف ميكنند، توجه زيادي نشان نميدهيم. ديوار زندانهايي كه با دستان خود آن را ساختهايم، در پشت خود، ترس از ريسك كردن، زيباترين رؤياها و آرزوهايمان و اينكه روزي خواهيم توانست جهان و اطرافيانمان را آنگونه كه ميخواهيم تغيير دهيم را، پنهان و محبوس ميكند. گاه رؤياها و خيالپردازيها موجب دلگرمي انسان ميشوند و كنار گذاشتن آنها دشوار به نظر ميرسد، اما دشوارتر از آن اين است كه انسان خوشبختي خود را روي نقطه نظرات و عقايدي كه دور از واقعيت هستند بنا كند؛ واقعيتي كه همواره با ماست.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 382]