واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: انسان معاصر امروز، انسان تنهاي در جمع است. با وجود وسايل ارتباطي گسترده، سازمانها و نهادهاي اجتماعي بسيار و برخوردهاي چهره به چهرهي مکرر، به طور روز افزوني احساس تنهايي در او بيشتر ميشود. امروزه بايد بحران انساني را نيز به جمع بحرانهاي اقتصادي و اجتماعي اضافه کرد. در وبلاگ "پژوهنامه" به نشاني http://pazhoohenameh.blogfa.com در ادامه ميخوانيد: در جامعهي معاصر، انسانها به صورت عناصر منفک و متمايز ازهمديگر درآمدهاند که همکاري آنها براي پيشبرد جامعه، جنبهي ماشيني به خود گرفته و از محتواي انساني خود تهي شده است. فرديتي افراطي در حال رشد است که علت بسياري از اضطرابها، پريشانيهاي روحي و انزواي اجتماعي افراد است . فرديت در هنگام ظهور خود در پايان قرون وسطا نيرويي آزاد کننده و انقلابي بود. فرديت به وجود آمده باعث رهايي انسان از بند تحجر و خرافات شد و زمينهي بروز استعدادهاي انساني انسان را که توسط کليسا و فرهنگ تودهاي جامعهي آن زمان سرکوب شده بود، شد. منتها با آنکه فرد از بسياري جهات رشد کرده، و از لحاظ ذهني و هيجاني پرورش يافته و در موفقيتهاي فرهنگي به درجهي بيسابقه اي رسيده است، به همين قياس نيز فاصلهي ميان دو معناي "آزادي از چيزي" و "آزادي براي کاري" فراختر گشته است... برخي دليل اين تنهاي انسان را درصنعت و تکنولوژي دانستهاند. بيشک جامعهي صنعتي در اين امر بيتاثير نبوده است، ولي بايد بدانيم که خود ذات صنعت داراي جهت گيري خاصي نيست. صنعت در جواب نيازهاي انسان جديد به وجود آمد و راهي است براي زندگي بهتر او. اما برنامهريزي خود انسانها براي جهت دهي به آن و جايگزين کردن وسيله به جاي هدف باعث برخي از آسيبهايي شد که صنعت به جامعهي انساني وارد آورد. پس نميتوان صنعت را دليل اين بحران [تنهايي انسان معاصر] دانست و راه حل را در از بين بردن آن و برگشتن به جامعههاي قبل آن دانست. ساختمان جديد جامعه داراي دو تاثير مقارن بر آدمي است: از يک طرف،استقلال به نفس و قوهي نقادي انساني فزوني مي گيرد، و از طرف ديگر، گرفتار تنهايي و تجرد وهراس بيشتر ميشود. پس ميتوان علت تنهايي انسان را در بافت جامعه ي جديد دانست که خود بر توليد براي مصرف انبوه، صنعت فرهنگ، از بين بردن معنويات به عنوان سدي براي مصرف، ايجاد اخلاق جديد منطبق بر اهداف سرمايه داري و .... استوار است. راه حل آن پس بايد طبعا در ايجاد تغيير در ساخت جامعه باشد. براي خلاصي از اين بحران بايد دگرگوني راديکال در ساختار جامعه، در هدفهاي همه جانبه، درتقدمهاي توليد و همچنين در روشهاي مديريت صورت گيرد. ايجاد چنين جامعهي صنعتي که کانون و مرکز و مقصود آن رشد و تکامل انسان باشد نه حداکثر توليد، دورازدسترس نيست.عوامل چندي وجود دارد که سبب اميدواري ست: اول و مهم تر اين که ما داراي وسايل مادي و تکنيکي بوده وآگاهي وبصيرت تئوريک داريم. پس ميتوانيم جامعهي تکنولوژي را انساني کنيم. ثانيا تقاضا و تمايل فزاينده اي براي اين انساني کردن وجود دارد. عميقترين احتياج بشر نياز او به غلبه بر جدايي و رهايي از زندان تنهايي است. متاسفانه به جز تعداد محدودي از انديشمندان (مکتب انتقادي) ديگران چشم خود را براين بحران انساني که نزديکترين و ملموسترين بحران در ارتباط با انسان است به عمد يا غفلت بستهاند. انتهاي پيام
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 287]