واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: هفته نامه سلامت :جالب است كه بسياري از مردم در اين مورد ديدگاه هاي عجيبي دارند. همه ما وقتي براي دريافت خدمتي به شخصي مراجعه ميكنيم توقع داريم آن شخص به طور كامل به خواست ما رسيدگي كند و هيچ وقت به اين فكر نميكنيم كه با يك انسان طرف هستيم؛ فكر ميكنيم طرف مقابل بايد مثل يك روبات فقط خواست ما را برآورده و بهترين خدمات را به ما ارائه كند. پزشكان و پرستاران در اين زمينه از مظلومترين اقشارند به طوري كه خود كمترين بهره را از خدمات پزشكي ميبرند. اين دسته افراد كمتر از بقيه حق مريض شدن، به خصوص از نظر رواني را دارند و اصولا اين هم از همان تفكرات بديهي ماست كه مگر دكتر هم مريض مي شود و مگر روان پزشك هم ممكن است افسرده شود؟ مثلا آيا تا به حال شده است كه وقتي به مطب دكتر مي رويد، شما هم حال او را بپرسيد؟ ما عادت داريم كه در برخوردهاي روزانهمان حال آشنايان را بپرسيم اما در حقيقت جواب اين پرسش برايمان چندان مهم نيست. اين موارد تنها به بيماري رواني برنمي گردد و ممكن است يك انسان هرچند هم سالم باشد، خيلي ساده يك روز بيحوصله شود. به همين دليل من معتقدم افرادي كه تمامي سرويس هاي اجتماعي را ارائه ميدهند بايد هر از چند گاهي، مثلا هر شش ماه از نظر رواني چك شوند. دومين موضوع مهم در زمينه سلامت روان و ارتباط آن با كار اين است كه ما در طول زندگي دائما با اتفاقاتي روبرو هستيم كه خواه ناخواه بر زندگي روزمره و از جمله كيفيت كارهاي ما اثر ميگذارند. اين اتفاقات ممكن است بسيار كوچك و تكراري باشند مثل تغيير قيمت ها، يا بسيار بزرگ و بنيادي باشند مثل فوت يكي از عزيزان ما. حتي تصور كنيد پشت ميز كارتان نشسته ايد و داريد اصطلاحا با ارباب رجوع سر و كله مي زنيد كه در اين ميان همسرتان با شما تماس ميگيرد و موضوعي را مطرح ميكند كه باب ميلتان نيست يا حتي اندكي تند با شما صحبت ميكند. اين رخدادها حتي رخدادهاي خوشحالكننده، ميتوانند بر روان ما و تمركزمان و سطح كيفيت شغلي ما اثر داشته باشند. البته تاثير اين رخدادها بر روان هر فرد بسته به سه عامل است: اول روحيه خود فرد،دوم ابعاد آن اتفاق و خوب يا بد بودنش و سوم اهميتي كه شغل فرد برايش دارد و ميزان تمركزي كه براي انجام آن كار نيازمند است. بايد توجه داشت كه مردمي كه گيرنده خدمات هستند بايد درك كنند كه فرد مقابل ممكن است تحت تاثير يك اتفاق در زندگيش باشد؛ اتفاقي كه حتي اگر لازم باشد بايد كار را به خاطر آن تعطيل كرد. موضوع سوم هم اينكه علاقه اي كه هر فرد به شغلش دارد يك عنصر اساسي در سلامت روح و روان اوست. به عنوان مثال ممكن است يك رفتگر از كارش رضايت زيادي داشته باشد و حتي مديريت يك قسمت از شهرداري او را آنقدر راضي نكند.به همين دليل هم تنها حقوق نيست كه موجب رضايت يك فرد از شغلش و در نتيجه سلامت رواني او در اين راستا ميگردد. بلكه ممكن است ما يك شغل را كه از ديد ديگران داراي شرايط سخت و حقوق اندك است با رضايت كامل به پيش ببريم و در آن پيشرفت كنيم. در اين زمينه هم مي توان باز پزشكان را مثال زد كه در شرايطي مشكل از كارشان به دليل عشقي كه به آن ميورزند راضي اند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 242]