تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836488567
گفتگو با رئيس بي نمازها و بي سوادها
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: گفتگويي خواندنی با رئيس بي نمازها و بي سوادها تاريخ و ساعت : ۱۲ شهريور ۱۳۸۶ - ۲:۰۶ کد خبر : 12600 يکي از مهمترين وظايف روحانيون تبليغ دين است؛ براي همين است که مثلا هر سال نزديکيهاي ماه رمضان تعداد زيادي روحاني به عنوان مبلّغ به مناطق مختلف ميروند. از طرفي تلويزيون هم مهمترين رسانه تبليغاتي است و در حقيقت دانشگاهي است که حتي در دورترين دهکورهها هم شعبه دارد (با تمام احترامي که براي دانشگاه آزاد قائليم!)؛ بنابراين طبيعي است که در صدا و سيماي جمهوري اسلامي شاهد حضور روحانيون باشيم. تلويزيون سخنرانيهاي ضبطشده زيادي از روحانيون معروف را پخش کرده و ميکند اما بعضي از روحانيون هم بوده و هستند که مقتضيات تلويزيوني را شناختهاند و در برنامههاي خاص تلويزيوني و با زبان آن، تبليغ دين ميکنند. يکي از اولين برنامههاي روحانيمحور «با قرآن در صحنه» بود که توسط آيتالله طالقاني اجرا ميشد. ضمن اينکه يكي از باسابقهترين برنامههاي تلويزيوني هم «درسهايي از قرآن» حجتالاسلام محسن قرائتي است که 28سال پاي ثابت تلويزيون بوده است. آقاي قرائتي در تازهترين نظرسنجي با 35درصد، محبوبترين روحانياي است كه مردم برنامه او را از تلويزيون ديدهاند. بعد از او، حججاسلام راشد يزدي، پناهيان، شهاب مرادي، طباطبايي، فلاحزاده (همان آقاي احكام)، انصاريان و نقويان در رتبههاي بعدي قرار دارند. شما چند تا برنامه سراغ داريد كه همزاد انقلاب باشند؛ يعني با انقلاب متولد شده باشند و هنوز هم كه هنوز است هر هفته – بدون وقفه – از روي آنتن توي خانهها بروند؟ خبر داشتيد كه «درسهايي از قرآن» يكي از اين برنامههاي منحصر به فرد و ريش سفيدي است كه از 2 ماهگي انقلاب تا حالا، پاي ثابت برنامههاي هفتگي تلويزيون بوده و هست؟ برنامهاي كه كليدش را شهيد مطهري زده و پايش را امام امضا كرده. با اين حال كلي فراز و نشيب داشته و حتي تا مرز تعطيلي پيش رفته. هم هنرمند، هم آخوند گفتوگو با حجتالاسلام قرائتي، از آن ماموريتهاي غيرممكن است چون به قول خودش 25سال است كه با هيچ نشريهاي مصاحبه نكرده است. با اينكه اين قضيه را ميدانستيم ولي با خودمان گفتيم سعيمان را بكنيم؛ شايد طلسم مصاحبه نكردن حاج آقا شكست. چند هفته پيگيري و به اين در و آن در زدن، نتيجهاش هماهنگي براي رفتن به منزل آقا قرائتي – با هزار اميد و آرزو – بود. از ساعت 2 دم در منزل حاج آقا قرائتي هستيم. رابط ما كه هماهنگيها را به عمل آورده، شماره تلفن همراه خود حاج آقا را به ما داده و قول اخلاقي و شرعي گرفته كه پس از اتمام مصاحبه اين شماره معدوم شود. كسي جواب نميدهد. ساعت 3:30 است. نميدانيم توي اين گرماي تابستان، زير آفتاب، دم در باز هم منتظر و اميدوار بمانيم يا نه؛ بالاخره محافظ حاج آقا گوشي را برميدارد و ميگويد «الان ميآيم دم در». تا او بيايد دم در، نيم ساعت ديگر هم ميگذرد و حدود ساعت 4، 2 خبرنگار و يك عكاس در پاركينگ منزل شخصي حاج آقا – حوالي تقاطع خيابانهاي ولي عصر و امام خميني – با ايشان مواجه ميشوند؛ با چهرهاي كه آثار خواب قيلوله (ظهرگاهي) بر آن نمايان است. رابط به ما گفته بود كه «اگه از اول با گارد مصاحبه وارد بشيد، حاجي پس ميزند ولي آنقدر خوش قلبه كه وقتي ببينه تا دم در خونهاش رفتي، حتما نرم ميشه و باهاتون حرف ميزند». هنوز 3-2 جملهاي بيشتر به زبان نياوردهايم كه حاج آقا صاف و پوست كنده دست رد به سينه ما ميزند؛ «نه مصاحبه اصلا هيچ رقم». «حاج آقا، ما فقط ميخواهيم يك گپ مختصر بزنيم و دو سه تا سؤال براي پرونده...» «نه گپ، نه گفتوگو، نه مصاحبه، نه مشورت، نه هيچ رقم از اين چيزها با هيچ روزنامه و مجلهاي. ديروز هم كرباسچي 2 ساعت اينجا بود و ميگفت براي روزنامه ما يادداشت بده، گفتم نچ! (لازم به ذكر است كه آن موقع هنوز روزنامه همميهن در قيد حيات بود.) اين را پاسدارانم هم ميدونن. من 25 ساله كه مصاحبه نكردهام. پشت اين كارم هم سياست دارمها! همينجوري الكي نيست». صحبتهاي حاج آقا، آب يخ ملسي توي گرماي تابستاني روي سرمان ميريزد؛ «من مجلس شهيد سخنراني نميكنم، سخنراني ماه رمضان و دهه محرم هيچ جا نميروم، تو روستا منبر نميروم، چون يكي را بروم، بايد همه را بروم. يك شهيد را توي مراسمش سخنراني كنم، صد تاي ديگر توقع پيدا ميكنند. من هم كه نميكشم. آنقدر جون ندارم، آنقدر وقت ندارم كه براي همهشون بگذارم؛ من فقط جاهايي ميروم كه تكه، يكيه؛ مثل تلويزيون، دانشگاه تهران، حرم امام رضا». گفتيم «پس حاج آقا، حداقل اين چند شماره مجله ما را هديه داشته باشيد و يك نگاهي بهشان بيندازيد». حاج آقا باز هم انقلابي و بيمعطلي فرمود: «نه اسرافه، آخه من اصلا روزنامه نميخوانم. من ماهي يك ساعت هم روزنامه نميخوانم؛ يعني شما بگو روزي 2 دقيقه، هيچ رقم روزنامهاي نميخوانم. اين روزنامه شما را هم نميشناسم. به ظاهرش ميخوره كه براي جوونها جذاب باشه (باز هم اميد توي دل لكزدهمان جوانه زد). ولي اگر نشريهتون دولتيه كه دادنش به من اسرافه؛ چون مال بيتالماله. اگه خصوصي هم هست خب، باز هم اسرافه». گفتيم «باشد، براي بچهها و جوانهايي كه ميآيند منزلتان، آنها بخوانند». گفت «ما بچههامون رو زود رد كرديم خانه خودشان. هيچكدام اينجا نيستند». چارهاي نبود. دست از پا طولانيتر بايد برميگشتيم. حاج آقا در منزلش اجازه عكاسي هم نداد و گفت «زندگي شخصيه، عكس گرفتن درست نيست». گفتيم: «حداقل ميشه يك ليوان آب به ما بدهيد؟». اين بار پاسخ مثبت بود و با اشاره سر حاج آقا، محافظ يك پارچ آب و يك ليوان آورد. موقع خداحافظي هم، ما عذرخواهي كرديم كه مزاحم حاج آقا شده بوديم و هم ايشان عذرخواهي كردند كه از مواضع اصوليشان دست نكشيده بودند. البته ايشان ضمن عذرخواهي، دائما اين جمله را تكرار ميكرد كه «من پشت اين كارم سياست خوابيدهها! سياست». از دست اين دست سياستها! آخرين تيري كه در كمان داشتيم، رفتن به پشتصحنه «درسهايي از قرآن» يا يكي ديگر از برنامههاي تلويزيوني حاج آقا بود. زنگ زديم، گفتند: «درسهايي از قرآن در شهرستانها ضبط ميشود و از الان تا 8 ماه ديگر، برنامهها ضبط و آماده شده. سالي يك بار اختتاميه آن ـ خردادماه ـ توي تهران برگزار مي شود. شماره نشريه را بدهيد براي سال بعد خبرتان كنيم». ولي در اين شرايط نااميدي، يك شماره تلفن همراه به دادمان رسيد و كاشف به عمل آمد كه دوشنبه 22مرداد ساعت 10 صبح، چهارراه كالج، تالار فرهنگ ـ در همين تهران ـ درسهايي از قرآن خودمان ضبط دارد؛ فقط يك قسمت، آن هم براي نيمه شعبان. تقويم 29رجب را نشان ميداد ولي پارچهنوشته سالن، نيمه شعبان را تبريك گفته بود. خانمهاي مربي تربيتي و قرآن كه دوره تخصصي مهدويت را گذرانده بودند، حالا تحت عنوان اختتاميه دوره ميهمانان جلسه درسهايي از قرآن بودند. بيرون سالن، كارگردان تلويزيوني پشت يك ميز و رو به روي 3 مانيتور نشسته بود و با يك بيسيم، كار3 فيلمبردار را هدايت ميكرد؛ «حالا يك زاويه بسته از حاج آقا... ابراهيم تكون زياده، جمعيت رو بگير. يه جور بگير پارچه نوشته توي كادر باشه. آروم رو به بالا حركت كن...». جمعيت بدجوري محو صحبتهاي حاج آقا بودند. غالبا هم قلم و كاغذ به دست، يادداشت برميداشتند؛ خصوصا از آن جملاتي كه پاي تخته نوشته ميشد. موضوع بحث، نقش امام و تأثير آن در زندگي بشر بود. حاج آقا مثل هميشه با كلي داستان و مثال و سؤال، بحثش را پيش ميبرد، تكنيك «بقيهاش را شما بگوييد» هم كه نقل كار بود؛ تذكرها و توصيهها هم متناسب با مخاطبان كه البته همه معلم تربيتي و قرآن بودند؛ «خيلي مواظب اين كتابهاي عرفان و سير و سلوك باشيد.يك خانم در جلسهاي ميگفت يك عارفي توي خانهاش قبر كنده بود و هر شب ميرفت تويش ميخوابيد؛ شما هم ياد بگيريد! اون عارف غلط كرد! كجا توي قرآن و حديث داريم كه تو خونههاتون قبر بكنيد؟ خب، زن حامله ميترسد، بچه ميترسد، اين چه كاري است؟ من نميگويم همه اين كتابها غلطاند ولي خيليهايشان دروغند. ما قرآن، اهلبيت، سنت و مرجع تقليد داريم. هر سير و سلوكي را كه از طريق اينها و توي مجراي اينها باشد، قبول داريم؛ هر چه را هم كه چنين نبود، بسمه تعالي قبول نداريم». صحبتهاي حاج آقا 40 دقيقهاي طول كشيد و با يك صلوات برنامه به پايان رسيد و همهمهها شروع شد. حالا وقت شكار پشت صحنه فرا رسيده بود. اما حاج آقا خودش در اين كار پيشقدم شد. مسئول آموزش و پرورش منطقه آمده بود بالاي سن كه حاج آقا دستش را گرفت و او را آورد جلوي سن و گفت: «همه يك تكاني به خودشان بدهند». (البته منظورش اين بود كه صندليهايشان را تكان بدهند). در سالن صداي جيرجير دلخراشي بلند شد. بعد هم حاج آقا از قول آقاي مسئول گفت: «ايشان همين الان قول ميدهند همه صندليها را عوض كنند». روي سن علاوه بر آقاي قرائتي، محافظ و بعضي مسئولان، كلي هم آدم بود؛ خانمهايي كه در سؤال پرسيدن از حاج آقا از هم سبقت ميگرفتند. يكي سؤال شرعي پرسيد، حاج آقا گفت «برو از مرجعت بپرس». ديگري به وضع برگزاري معترض بود، حاج آقا گفت «با شماره 88965056 تماس بگير.اينجا دفتر خودمونه، بررسي ميكنه». وسط اين همه فشار و آدم، يكي هم سؤال خصوصي داشت و به زور ميخواست حاج آقا را يك گوشه بكشد كه فقط خودشان 2 نفري باشند. بازار عكس گرفتن با موبايل هم آنقدر داغ بود كه عقبيها موبايلشان را دست به دست جلو ميفرستادند تا گوشي آنها از عكس حاج آقا خالي نباشد. مادري كه دست پسرش را گرفته بود، به زور حلقه جمعيت را باز كرد و به حاج آقا گفت «حاج آقا، نصيحتش بكنيد». بعد هم درگوشي به حاج آقا يك چيزهايي گفت. حاج آقا هم با جوان دست داد و گفت: «خودش بايد بفهمه. با خدا آشتي كن. تو بايد پسرخالههارو عوض كني، تو بايد امام اونها بشي نه اونها». واقعا حاج آقا يكجوري نصحيت كرد كه ما اصلا نفهميديم آن مادر در گوشي چه چيزي گفت. يكي از فاصله 3متري چنان داد زد كه ناچار همه به او توجه كردند؛ «حاج آقا، بچه من همهاش ميگه خدا چيه؟ تو رو خدا من را راهنمايي كنيد، بهاش چي بگويم؟». حاج آقا به سمت صدا برگشت و گفت «كلاس چندمه؟». جواب آمد كه «راهنمايي». حاج آقا گفت: «بهاش بگو نميدونم. مگه تو ميدوني جاذبه چيه؟ مگه تو جاذبه را ميبيني؟ تو از اثر جاذبه به جاذبه پي ميبري ولي خودش را نميبيني...». حاج آقا به زور از ميان جمعيت و همهمه «التماس دعا» سوار پژو GLX مشكياش شد و رفت. شما چند تا برنامه سراغ داريد كه همزاد انقلاب باشند؛ يعني با انقلاب متولد شده باشند و هنوز هم كه هنوز است هر هفته – بدون وقفه – از روي آنتن توي خانهها بروند؟ خبر داشتيد كه «درسهايي از قرآن» يكي از اين برنامههاي منحصر به فرد و ريش سفيدي است كه از 2 ماهگي انقلاب تا حالا، پاي ثابت برنامههاي هفتگي تلويزيون بوده و هست؟ برنامهاي كه كليدش را شهيد مطهري زده و پايش را امام امضا كرده. با اين حال كلي فراز و نشيب داشته و حتي تا مرز تعطيلي پيش رفته. قرائتي به دنيا ميآيد علينقي، كاسب مؤمن و خيري بود كه هيچگاه وقت نماز در دكان پيدايش نميكردند. در عوض اين معلم قرآن در صف اول نماز جماعت مسجد ديده ميشد. يك عمر جلسات مذهبي در خانهها و تكيهها به راه انداخته و كلي مسجد مخروبه را آباد كرده بود ولي از نعمت فرزند محروم بود. آنهايي كه حسوديشان ميشد و چشم ديدنش را نداشتند، دنبال بهانه ميگشتند تا نمكي به زخمش بپاشند؛ آخر بعضيها عقده پدر او را هم به دل داشتند؛ پيرمردي كه رضاخان قلدر قلچماق هم نتوانسته بود جلسات قرآن خانگي او را تعطيل كند. او يعني پدر پدر آقا محسن، در اوج لجاجت و مبارزه رضاخاني با مظاهر ديني، استاد جلسات قرائت قرآن بود و مردم به قرائتي ميشناختندش؛ همان لقبي كه با صدور شناسنامه به عنوان فاميل برايش ثبت شد. علينقي راه پدر را ادامه داده بود اما الان پسري نداشت كه او هم به راه پدري برود. به خاطر همين همسايه كينهتوز بهانه خوبي پيدا كرده بود تا آتش حسادتش را بيرون بپاشد؛ در زد. علينقي آمد دم در. مردك به او يك گوني داد و گفت: «حالا كه تو بچه نداري، بيا اينها مال تو، شايد به كارت بيايد». علينقي در گوني را باز كرد. 11 تا بچه گربه از توي آن ريختند بيرون. قهقهه مردك و صداي گريه علينقي قاتي شد. كنار كعبه سياه نشسته بود و دستانش به دعا بلند؛ «اي كه گفتي بخوانيدم تا اجابتتان كنم! اگر به من فرزندي بدهي، نذر ميكنم كه به لطف و هدايت خودت او را مبلغ قرآن و دينت كنم». خدايي كه دعاي زكرياي سالخورده را در اوج نااميدي اجابت كرده بود، 11 فرزند به علينقي داد كه اولينشان همين آقا محسن قرائتي بود. فرار از مدرسه پدر كه نذر كرده بود پسرش طلبه شود، هر چقدر اصرار ميكرد به بنبست ميخورد. محسن پايش را كرده بود توي يك كفش كه من حوزه برو نيستم؛ ميخواهم بروم دبيرستان و رفت. يك روز چند تا از همكلاسيهايش را ديد كه در راه مدرسه، مزاحم مردم ميشدند. او هم آنتن بازياش گل كرد و راپرت آنها را به مدير داد. مدير هم يك حال حسابي به آنها داد. آنها هم براي آنكه با محسن بيحساب شوند، چنان كتك مفصلي به محسن زدند كه با تن له و لورده و سر و صورت زخمي به زور خودش را به خانه رساند. پدر گفت: «چي شده؟» محسن گفت: «هيچي، فقط ميخواهم بروم حوزه علميه و طلبه بشوم». و به اين ترتيب در سال 1338، محسن 14ساله زير نظر آيتالله صبوري وارد حوزه كاشان شد. شبها هم در تفسير شيخ علي نجفي حاضر ميشد. البته سال دوم رفت قم مدرسه آيتالله گلپايگاني و سرجمع 16سال در كاشان، قم، مشهد و نجف دروس سطح و خارج حوزه را خواند. محسن بيشترين مطالعاتش درباره قرآن و تفسير بود. در كنار دروس حوزوي، «مجمع البيان» را مطالعه و مباحثه ميكرد؛كمكم دست به قلم هم شده بود و برداشتهاي تفسيرياش را مينوشت تا اينكه خبردار شد آيتالله مكارم شيرازي در فكر تاليف يك تفسير قرآن به صورت تيمي افتاده. او با نشان دادن نوشتههاي تفسيرياش به تيم اضافه شد و بالاخره بعد از 15سال، تفسير 27جلدي نمونه چاپ شد. درگيريها و مبارزات براي تغيير رژيم پهلوي تنورش داغ شده بود و محسن براي ديدار علماي زنداني به زندان ميرفت و گاهي هم به تبعيدگاه بعضي علماي تبعيدي سر ميزد. حمايتهاي جانبي، اطلاعرساني و تحريك مردم هم شده بود برنامه يوميهاش. ساواكيها به منزل پدرياش توي كاشان حمله كردند و ناكام شدند. منزلش در قم را هم پيدا كردند و بارها به آن هجوم بردند ولي باز هم نتوانستند ردي از محسن- كه چند ماهي بود زندگي مخفي داشت- پيدا كنند. معلمي قرآن قرآن عشق او بود و شوق ديگرش شغل معلمي. دلش ميخواست مفاهيم و تفسير قرآن را به يك زبان ساده و شيرين و مردمي بگويد تا ارتباط با آن آسانتر شود. معتقد بود قرآن بيش از 660 قصه دارد و پيامبر هم با همين داستانها سلمان و ابوذرها را تربيت كرده است. يك بار كه به كاشان رفته بود، بعد از نماز، ته مسجد 7 نوجوان را ديد كه با هم ميگفتند و ميخنديدند و بازي ميكردند. سراغ آنها رفت و گفت: «دوست داريد برايتان جوك و قصه بگويم و بخندانمتان؟». بچهها از خدا خواسته پاي حرفهاي او نشستند و كلي كيف كردند. آخر جلسه پرسيد: «دوست داريد هفته بعد هم بيايم؟». همه مشتاق بودند. گفته بود: «به شرطي كه هر كدامتان دست يكي ديگر از رفقايتان را بگيريد و بياوريد مسجد، تا من هم بهشان قصه بگويم و هم بخندانمشان». بدين ترتيب هر هفته از قم به كاشان ميرفت، با اين انگيزه كه براي نوجواناني كه هر هفته بيشتر ميشدند، يك كلاس تلفيقي داشته باشد از اصول عقايد، احكام و داستانهاي قرآني. كمكم، همزمان آن كلاس بيشتر شد و هم امكاناتش؛ پاي گچ و تخته هم وسط آمد. گذشته از حرفهايش، بچهها با قدرت تشبيه و تمثيلاش يكجور ديگر حال ميكردند. حالا ديگر او، هم در كاشان جلسه داشت هم در قم. آوازه جلساتش به گوش خيليها رسيده بود؛ حتي تلويزيون رژيم دعوتش كرد براي اجراي برنامه ولي او كه قصد نداشت بازوي دستگاه طاغوت باشد، قبول نكرد. در عوض تقريبا به همه شهرهاي كشور سفر كرد و به سبك خودش جلسه راه انداخت. آيتالله مشكيني، شهيد بهشتي و آيتالله خامنهاي، كارش را ديده و پسنديده بودند. حتي آيتالله خامنهاي (رهبر انقلاب) او را به منزل خودشان دعوت كرده بودند و بعد از تشويق، مسجد امام حسن را كه امام جماعتش بودند، براي كلاسداري به او سپردند. آغاز درسهايي از قرآن شهيد مطهري هم در اهواز كارش را ديده و به ذهن سپرده بود. انقلاب كه پيروز شد، در سال 58، به تلويزيون معرفياش كرد. رئيس وقت صداوسيما گفت: «تلويزيون جاي هنرمند است نه آخوند». محسن هم كم نياورد و گفت: «من هم هنرمندم هم آخوند». كلكل بالا گرفت. قرار شد اگر محسن توانست يك برنامهاي اجرا كند كه هنرمندان سازمان خوششان بيايد، ماندني شود. او گفته بود: «من معلم دين هستم. از اين لحظه، 2 ساعت وقت بگيريد، قول ميدهم آن چنان با حرف حق شما را بخندانم كه نتوانيد لبهاي خود را جمع كنيد». از آن جلسه بود كه پايش به تلويزيون باز شد. البته جاي پايش آن اوايل خيلي هم محكم نبود. شايد براي تشكيلاتي كه آن موقعها بيشتر كاركنانش حتي نميدانستند كه قبله كدام طرفي است، به اين راحتيها قابل قبول نبود كه يك آخوند برنامه اجرا كند و گل هم بكند؛ حالا پذيرش قرائتي بيعمامه يك حرفي ولي با عمامهاش اصلا! بهترين توجيه هم اين بود؛ «ببين حاجي! ما جز دو تا روحاني (امام و آيتالله طالقاني) در تلويزيون آخوند ديگري نداريم!». قرائتي هم آخوند حاضرجوابي بود كه جواب اين تكهها را از بر بود؛ «من اين برخورد و حرف شما را به شخص امام خبر ميدهم». صداوسيماييها هم به پايش افتادند. به اين ترتيب اولين روحاني تلويزيوني با سبك و سياق خودش مشغول شد، آن هم در يك برنامه تلويزيوني كه هنوز متزلزل بود و خيليها به دنبال زيرآب زدناش بودند. حتي رئيس آن موقع سازمان، دستور تعطيلياش را داد اما خبر به امام رسيد و ايشان آب پاكي را ريخت روي دست آنها و كار را محكمتر كرد؛ «اين برنامهها مفيد است و بايد باشد». رژيم غذايي قرائتي چون قرائتي پولي براي برنامهاش نميگرفت، امام چند باري برايش پول قابل توجهي فرستادند. او رفت پيش امام و گفت: «فعلا نياز ندارم». اما امام پول را پس نگرفت؛ «اين پولها از بيتالمال نيست، باشد براي استفاده». اين ميشود كه امام بعد از مدتي حكم نمايندگي خودش در نهضت سوادآموزي را به نام «جناب حجتالاسلام آقاي حاج شيخ محسن قرائتي دامت افاضاته» ميزند. حالا مسئوليت ستاد اقامه نماز را هم به بالايي اضافه كنيد تا به قول خودش بشود رئيس بيسوادها و بينمازها. البته ستاد زكات، معاونت وزارت آموزش و پرورش، فعاليت در ستاد امر به معروف و نهي از منكر، ستاد تفسير و ترويج فرهنگ قرآني، بنياد امام زمان و چند تا كار ريز و درشت ديگر را هم بايد اضافه كنيد تا فهرستتان كامل شود. دغدغه ترويج تفسير قرآن در سطح فهم عموم، او را وادار كرد تا يادداشتهاي تفسيرياش را به 2 نفر از علماي قم نشان بدهد و تاييدشان را بگيرد. بعد هم چندين نفر را مشغول تدوين و بازنويسي كرد تا «تفسير نور» درآيد. كلي كتابچههاي قد و نيم قد هم از او تا حالا در تيراژ ميليوني چاپ شده، آن هم به چند زبان. بله، عددش را درست خوانديد. نوشتههاي محسن قرائتي تيراژهاي ميليوني را تجربه كردهاند. تازه كلي فيش هم توي دست و بالش مانده كه قرار بوده به هزينه شخصي خودش روي سيدي ريخته شود و در اختيار اهالي فرهنگ قرار بگيرد و بدون چشمداشت مادي، ثوابش به حسابش واريز شود. حتي گاهي كه خبر ميرسد كه مطلبش جايي بدون اجازه او چاپ شده، عكسالعملاش اين است كه «مهم انتشار مطالب است ولو به اسم ديگري!». جداي از سفرها و برنامههاي راديو تلويزيوني و جلساتش با مسئولان، او به جلسات استخر هم علاقهمند است. هفتهاي 6-5 بار به استخر ميرود؛ در نتيجه با اين حجم كار عجيب نيست كه خيلي از جلسات با مسئولان را در داخل استخر برگزار كنند. اين همه كار در آب و خشكي، گاهي محافظها و سربازها را از پا درآورده ولي او را نه؛ چيزي كه باعث شده شخصيت و فعاليت و موفقيت او سوژه چندين پاياننامه علمي و تخصصي شود و حتي يك خبرنگار خارجي دنبال برنامه غذايي وي بگردد تا كشف كند كه با چه نوع رژيم غذايي ميشود «محسن قرائتي» شد. چند خاطره يك روز در منزل ديدم خانم دستگيرههايي دوخته كه با آن ظرفهاي داغ غذا را برميدارند كه دستشان نسوزد. آنها را برداشتم و به جلسه درس بردم. وقتي خواستم جايزه بدهم به طرف گفتم: يكي از اين 3 جايزه را انتخاب كن؛ يك دوره تفسير الميزان يا 3 هزار تومان پول يا چيزي كه به آتش دنيا نسوزي. گفت: مورد سوم. من هم دستگيرهها را به او دادم! جبهه جنوب بودم. برادران داشتند بازي ميكردند. خواستند بازي آنان را براي سخنراني من تعطيل كنند. گفتم: نه! خودم هم لباس را كندم و با آنها بازي كردم. در كاشان ديوانهاي وقت نماز وارد مسجد شد و با صداي بلند به مردم گفت: همه شما ديوانهايد. همه خنديدند. گفت: همه شما چه و چه هستيد. باز همه خنديدند. آمد صف جلو و رو كرد به پيشنماز و گفت: آقا به تو بودم. بعد شروع كرد و يكييكي گفت: آقا به تو بودم، آقا به تو بودم. اين دفعه مردم عصباني شدند و ديوانه را بغل كردند و از مسجد بيرون انداختند. از كار اين ديوانه ياد گرفتم كه گاهي سخنراني عمومي تأثير ندارد و بايد گفت: آقا به تو بودم. منبع: همشهري جوان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 710]
صفحات پیشنهادی
گفتگو با رئيس بي نمازها و بي سوادها
گفتگو با رئيس بي نمازها و بي سوادها-گفتگويي خواندنی با رئيس بي نمازها و بي سوادها تاريخ و ساعت : ۱۲ شهريور ۱۳۸۶ - ۲:۰۶ کد خبر : 12600 يکي از مهمترين وظايف ...
گفتگو با رئيس بي نمازها و بي سوادها-گفتگويي خواندنی با رئيس بي نمازها و بي سوادها تاريخ و ساعت : ۱۲ شهريور ۱۳۸۶ - ۲:۰۶ کد خبر : 12600 يکي از مهمترين وظايف ...
گفتگو با کارگردان بی پولی
گفتگو با کارگردان بی پولی-اوایل که در خبرهای مربوط به «بی پولی» اسم بهرام رادان و لیلا حاتمیبه عنوان زوج اصلی فیلم ... گفتگو با رئيس بي نمازها و بي سوادها.
گفتگو با کارگردان بی پولی-اوایل که در خبرهای مربوط به «بی پولی» اسم بهرام رادان و لیلا حاتمیبه عنوان زوج اصلی فیلم ... گفتگو با رئيس بي نمازها و بي سوادها.
گفتگو با حجت الاسلام قرائتی
گفتگو با حجت الاسلام قرائتی-پای منبر شیشه اییکی از مهمترین وظایف روحانیون تبلیغ دین است؛ برای همین است که هر سال ... گفتگو با رئيس بي نمازها و بي سوادها ...
گفتگو با حجت الاسلام قرائتی-پای منبر شیشه اییکی از مهمترین وظایف روحانیون تبلیغ دین است؛ برای همین است که هر سال ... گفتگو با رئيس بي نمازها و بي سوادها ...
امام جمعه بندرعباس: خانواده ها از نمايشگاه كتاب بازديد كنند
وي با اشاره به استقبال كم نظير مردم هرمزگان از نمايشگاههاي كتاب در هفت دوره ... و از افراد بي سواد خواست براي سوادآموزي و با سواد شدن تصميم جدي بگيرند زيرا بي سوادي ... دوم ضمن حمايت از مواضع قاطع رييس قوه قضاييه در زمينه مبارزه با حاملات صلاح سرد و ... غلامعلي نعيم آبادي در خطبه هاي نماز جمعه اين هفته شهر بندرعباس افزود: آشنايي .
وي با اشاره به استقبال كم نظير مردم هرمزگان از نمايشگاههاي كتاب در هفت دوره ... و از افراد بي سواد خواست براي سوادآموزي و با سواد شدن تصميم جدي بگيرند زيرا بي سوادي ... دوم ضمن حمايت از مواضع قاطع رييس قوه قضاييه در زمينه مبارزه با حاملات صلاح سرد و ... غلامعلي نعيم آبادي در خطبه هاي نماز جمعه اين هفته شهر بندرعباس افزود: آشنايي .
روحانيان بايد ارزش هاي دوران دفاع مقدس را از منبر مساجد ترويج ...
گفتگو با رئيس بي نمازها و بي سوادها بنابراين طبيعي است که در صدا و سيماي جمهوري اسلامي شاهد حضور روحانيون باشيم. ... و دهه محرم هيچ جا نميروم، تو روستا منبر ...
گفتگو با رئيس بي نمازها و بي سوادها بنابراين طبيعي است که در صدا و سيماي جمهوري اسلامي شاهد حضور روحانيون باشيم. ... و دهه محرم هيچ جا نميروم، تو روستا منبر ...
مهمترین عناوین روزنامه های صبح
... نماینده اردبیل در گفتگو با آفرینش خبرداد: تعلیق موقت استیضاح وزیر آموزش و ... رئیس کل بانک مرکزی تاییدکرد، انحراف بانکها در بنگاههای زود بازده سواد دانش ... پشیمانم کاروکارگر:رفسنجانی در خطبه های نماز عید قربان: محاصره غزه نشانه بی ...
... نماینده اردبیل در گفتگو با آفرینش خبرداد: تعلیق موقت استیضاح وزیر آموزش و ... رئیس کل بانک مرکزی تاییدکرد، انحراف بانکها در بنگاههای زود بازده سواد دانش ... پشیمانم کاروکارگر:رفسنجانی در خطبه های نماز عید قربان: محاصره غزه نشانه بی ...
پيشتاز ارتباط با انديشمندان جهان اسلام (2)
پيشتاز ارتباط با انديشمندان جهان اسلام (2)-پيشتاز ارتباط با انديشمندان جهان اسلام (2) «شهيد مفتح و تعامل با زمانه» در گفتگو با حجت الاسلام هادي غفاري مشكلات شهيد مفتح در ... نگاه يك ملاي مجتهد با نگاه كردن يك قيافه بي سواد ولكن داراي هيكل و به قول ما طلبه ها ... براي بعضي از دانشكده ها كه با رئيس دانشگاه تهران صحبت شده بود كه چه ...
پيشتاز ارتباط با انديشمندان جهان اسلام (2)-پيشتاز ارتباط با انديشمندان جهان اسلام (2) «شهيد مفتح و تعامل با زمانه» در گفتگو با حجت الاسلام هادي غفاري مشكلات شهيد مفتح در ... نگاه يك ملاي مجتهد با نگاه كردن يك قيافه بي سواد ولكن داراي هيكل و به قول ما طلبه ها ... براي بعضي از دانشكده ها كه با رئيس دانشگاه تهران صحبت شده بود كه چه ...
گفتوگو با طراح چهرهپردازی سریال «بی صدا»
گفتوگو با طراح چهرهپردازی سریال «بی صدا»-گفتوگو با طراح چهرهپردازی سریال «بی ... كسانی كه با سواد و سوابق بهتری وارد این حرفه میشوند، در بسیاری از موارد ... سينماي ايران در گفتگو با خبرنگار سينمايي فارس در مورد تبديل دو جايزه صدا به يك . ... جعلی در برخی بخشهای یوسف پیامبر سلحشور: من با افراد بی نماز کار نمیکنم!
گفتوگو با طراح چهرهپردازی سریال «بی صدا»-گفتوگو با طراح چهرهپردازی سریال «بی ... كسانی كه با سواد و سوابق بهتری وارد این حرفه میشوند، در بسیاری از موارد ... سينماي ايران در گفتگو با خبرنگار سينمايي فارس در مورد تبديل دو جايزه صدا به يك . ... جعلی در برخی بخشهای یوسف پیامبر سلحشور: من با افراد بی نماز کار نمیکنم!
رئيس اداره نهضت و سواد آموزي خرمشهر: ميانگين سواد در خرمشهر ...
10 سپتامبر 2008 – رئيس اداره نهضت و سواد آموزي خرمشهر: ميانگين سواد در خرمشهر بيش از ... سعيد زماني امروز در گفتگو با خبرنگار فارس در خرمشهر افزود: با ... در راه رشد باسوادي و جلوگيري از بازگشت بي سوادي به شهرستان داشته است. ... در كليه كلاس هاي سواد آموزي، آموزش نماز و طرح خواندن با خانواده با اهدا كتابچه ساده نويسي عنوان كرد.
10 سپتامبر 2008 – رئيس اداره نهضت و سواد آموزي خرمشهر: ميانگين سواد در خرمشهر بيش از ... سعيد زماني امروز در گفتگو با خبرنگار فارس در خرمشهر افزود: با ... در راه رشد باسوادي و جلوگيري از بازگشت بي سوادي به شهرستان داشته است. ... در كليه كلاس هاي سواد آموزي، آموزش نماز و طرح خواندن با خانواده با اهدا كتابچه ساده نويسي عنوان كرد.
برگزاري كلاس روش تبليغ حجتالاسلام قرائتي در قم
گفتگو با رئيس بي نمازها و بي سوادها از طرفي تلويزيون هم مهمترين رسانه تبليغاتي است و در حقيقت دانشگاهي است که حتي در ... هم هنرمند، هم آخوند گفتوگو با ...
گفتگو با رئيس بي نمازها و بي سوادها از طرفي تلويزيون هم مهمترين رسانه تبليغاتي است و در حقيقت دانشگاهي است که حتي در ... هم هنرمند، هم آخوند گفتوگو با ...
-
اجتماع و خانواده
پربازدیدترینها