واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: علامت طالعبيني متولدين ماه مهر، ترازو است. خيلي از دختر پسرهاي دمبخت كه كتابهاي طالعبيني هندي و چيني و بوركينا فاسويي را با دقت ورق ميزنند و لابهلاي سطور خصوصيات متولدين ماههاي مختلف، به دنبال همسر ايدهآل خود ميگردند؛ همين كه به صفحه «متولدين ماه مهر» ميرسند لبخند ژگوندي كنج لبشان مينشيند و يك مزرعه نيشكر و چغندرقند توي دلشان سبز ميشود كه بهبه و چهچه... اينه! آره خودشه... خود خودشه... هميشه كه جوان نبايد معتاد شود، كراك و شيشه مصرف كند، دزد و قاچاقچي از آب در آيد تا مردم بگويند «اغفال شده»! نه، اين دسته از افراد جامعه را نيز ميتوان با جرات به جرگه اغفالشدگان پيونداند! چرا كه آنها با ديدن ترازو – علامت متولدين اين ماه – خيال كردهاند طرفشان «بابا تو ديگه كي هستيترين» آدم عالم است و اهل تعادل و ميانهروي و از اين قسم حرفها... ولي زهي خيال باطل كه تجلي اين سمبل، شايد تنها درتناسب اندام متولدين اين ماه نمود كند. از آنجا كه تقريبا اكثر متولدين مهرماه، هيكل ميكل ميزون ميباشند. اگر يك روز توي خيابان ديديد ملت انگشت اشارهشان را نشانه گرفتهاند طرف يك بابايي كه اصلا هم شبيه «محراب فاطمي» نيست و دارند داد ميزنند «اه... رضا قرايي! همون كه توي مردان آهنين بود» شما ميتوانيد با اطمينان حكم صادر كنيد كه مشاراليه (كسي كه مورد اشاره قرار گرفته) يك مهرماهي است. اما بهتر است از همين ابتدا آب پاكي را بريزيم روي دست آن دسته از خانمهايي كه خيال ميكنند اگر ماشين آخرين مدل شوهر مهرماهيشان را بزنند خرد خاكشير كنند، شوهرشان با وقار و آرام و متعادل، عينهو يك ترازوي دو كفه ميزان، ميآيد و دكلمه ميكند «آه، همسر عزيزم، فداي سرت اگه...» و يا آن دسته از آقايوني كه خيال ميكنند اگر به علت بينظمي از كار اخراج شوند، عيال مهرماهيشان در كمال صحت و سلامت و تعادل مسئله را ميپذيرد و قبول ميكند كه عشق بهتر از ثروت است. نخير... لطفا از اين صابونها به شكم مبارك نماليد. حق با شماست... مهرماهيها يك پا ترازو هستند براي خودشان. اما ترازويي كه توي يك كفهاش سنگ صد مني گذاشتهايم و توي كفه ديگرش سنگ يك مثقالي... و هي بايد سنگها را سبك سنگين كنيم تا شاقول ترازو ميزان شود. تازه متولدين مهرماه قرن بيست و يكم، رگههايي از تمدن و ترازوهاي ديجيتالي را هم دارند و از آنجا كه عنصر وجودشان هم باد است، با وزش نسيمي تعادلشان را از دست ميدهند. چراغ سبز شكرگزار هستيم يكي از خصلتهاي خوب ما ايرانيان، اين است كه انسانهايي شكرگزار هستيم، بهطور حتم بارها با افرادي برخورد كردهايد كه در تنگدستي كامل به سر ميبرند اما دائما خدا را شكر ميكنند، آنها سعي ميكنند حتي در شرايط سخت هم به شكرگزاري مشغول شوند و اين جزئي از خصلت پاك ايرانيان است...در جامعه و اجتماع هم وضع بدين شكل است. ما در اطرافمان، با انسانهايي مواجه ميشويم كه پس از هرگونه كسب و كاري خدا را شكر ميكنند، كه البته هستند عدهاي قليل كه به هيچ عنوان در اين بحث به حساب نميآيند... واژه «خدا را شكر» را شما در روز چند بار ميشنويد؟ درواقع به هر كجا كه ميرويد خدا را شكر از زبان افراد مختلف جامعه به گوش شما ميرسد، پس از صرف غذا، پس از بلند شدن از بستر بيماري، پس از كسب و كار، پس از به گوش رسيدن يك خبر خوش و حتي پس از به گوش رسيدن يك خبر بد، كه تازه باز هم وقتي ميشنويم فلان كار يا فلان چيز بد بود باز هم ميگوييم خدا را شكر، ما به همين هم راضيايم... اين واژه روزي چند بار از دهان ميليونها نفر خارج ميشود و جزئي از زندگي مردم است. شما چند مرتبه در روز اين واژه را ميگوييد؟ يكبار، دو بار، چند بار؟ چراغ قرمز عاشق ميز هستيم! شايد عدهاي با خواندن اين چند سطر از دست ما ناراحت شوند و عدهاي هم بگويند، نه سخن تمام و كمال است و درست ميگوييم... اينكه بيشترمان عاشق پست و مقام هستيم و در حالي كه سواد آن كار را نداريم اما دلمان ميخواهد به روشهاي مختلف، به پست و مقام برسيم و فرقي هم نميكند كه در اين راه، پا به شانه چند نفر ميگذاريم، چقدر غيبت ميكنيم، چقدر بدي اين و آن را ميگوييم، چقدر به همديگر تهمت ميزنيم تا سرانجام به آن پست برسيم، اين در حالي كه به هيچ عنوان قابليت، توانايي و سواد آن كار را نداريم. اما دو دستي ميز را ميچسبيم و حاضريم هر كاري كنيم تا آن ميز از ما گرفته نشود و اگر هم با مديري مواجه شويم كه عشق ميز و قدرت نباشد، سعي ميكنيم به نوعي زير پاي او را خالي كنيم تا خودمان جاي او بنشينيم، البته اين مورد ربطي به مدير و كارمند ندارد. بلكه ممكن است در ارتباط با دو همكار هم باشد كه رده شخصي، كمي از ديگري بالاتر است. شايد بگوييد، اين به حسادت ارتباط دارد، اما بايد گفت كه حسادت مهمترين دليل آن است، اما بايد قبول كنيم كه حس جاهطلبي و پست و مقام در وجود خيلي از ماهاست، درواقع در وجود فردي كمتر و در وجود شخص ديگر بيشتر... در پايان بايد اشاره كرد كه اين حس نميتواند، احساس بدي باشد، اما به اين شرط كه سواد و قابليت انجام آن را داشته باشيم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 263]