تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع): کسی که در پی برآوردن نیاز برادر مسلمان خود باشد، تا زمانی که در این راه است خ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821187204




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

تعادل در قوای نفسانی خویشتن


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: جام جم : پيش از آن كه اخلاق را تعريف كنيم ، لازم است به 2 نكته كه در حقيقت اخلاق و تعريف آن موثر است ، اشاره كنيم: 1- فلاسفه گفته اند از كيفيات نفساني ، آنچه سريع الزوال و زودگذر باشد آن را حال و آنچه ثابت و مستمر بوده ، به طوري كه به عنوان طبيعت ثانويه او به حساب آيد، آن را ملكه گويند. پس ملكه ، كيفيتي از كيفيات نفساني است راسخ در نفس است. 2-انسان در كارهايي كه با اراده و اختيار خود انجام مي دهد، غالبا محتاج به تدبر و تفكر است ، يعني هر كاري كه بخواهد انجام دهد ابتدا خود آن كار را سپس منافع و ضرر و خير و شري كه بر آن مترتب است ، تصور مي كند. پس از تصديق به منافع و اين كه انجام آن كار براي او مفيد است نسبت به آن ميل و شوق پيدا مي كند و پس از گذراندن اين مراحل تصميم بر انجام آن مي گيرد يادر صورت تصديق به ضرر و اين كه آن كار براي او ضرر و شر است ، از انجام آن خودداري مي كند. ولي در بعضي كارها، انسان بر اثر ممارست و تمرين و پي درپي انجام دادن ، نياز به تامل و تفكر ندارد، بلكه خودكار عمل مي كند، همانند شخص بخشنده در بخشش و كمك به مستمندان ، يا فرد شجاع در رفتن ، به ميدان نبرد و حمله به دشمن. اين گونه افراد بر اثر تكرار، به صورت ملكه در نقششان درآمده است و به عنوان طبيعت ثانويه آنان جلوه مي كند به طوري كه در انجام آن نيازي به محاسبه و تفكر ندارند و بدون مقدمه وارد عمل مي شوند. اصطلاحا چنين ملكه و هيات راسخه در نفس را خلق مي گويند. با توجه به 2 نكته تعريف اخلاق در اصطلاح اهل فن روشن مي شود كه اخلاق عبارت است از ملكات نفساني كه به سبب آن ، كارها به آساني بدون نياز به تفكر و تروي از نفس صادر شود. علم اخلاق ، فني است كه درباره ملكات انساني بحث مي كند و انسان را از آثار رذائل و عادات زشت شيطاني آگاه كرده و براي رسيدن به هدف عالي كه داشتن ملكه فضائل اخلاقي است ، رهنمون مي كند. خواجه نصيرالدين طوسي اخلاق را اينچنين تعريف مي كند:«خلق، ملكه اي بود كه نفس را مقتضي سهولت صدور فعلي بود از او بي احتياج تفكري و رويتي.» اصطلاح رايج و تعريف شايع اخلاق همين بود كه بيان شد; ولي دو تعريف ديگر هم براي اخلاق ذكر كرده اند كه در هر دوي آنها، عنوان اخلاق بر خود عمل و رفتار انسان اطلاق شده است نه بر ملكات نفساني او: 1-هر كاري كه متصف به حسن و قبح بوده و صاحب آن مستحق مدح و ذم باشد آن كار را اخلاق مي گويند. 2- به هر عمل خير و خوب اخلاق اطلاق كرده و هر عمل زشت و شر را خلاف اخلاق گويند. تعريف علم اخلاق پس از روشن شدن معناي اخلاق ، اينك به تعريف علم اخلاق مي پردازيم تا روشن شود علم اخلاق چيست و عهده دار چه مسووليتي است و از كدام اقسام حكمت است؟ حكمت نظري ياعملي؟ در اينجا نيز بايد پيش از تعريف به 3 نكته اشاره كنيم: 1- موجودات به 2 دسته تقسيم مي شوند: اول: موجوداتي كه در پيدايش و ايجاد آنها، انسان هيچ نوع دخالتي ندارد، مثل زمين ، آسمان ، كوه ، دريا و خلاصه همه موجودات خارجيه كه وجود آنها در حيطه قدرت و اختيار انسان نيستند. دوم: موجوداتي كه تحقق و پيدايش آنها از اراده و اختيار انسان سرچشمه مي گيرد، يعني انسان است كه با اختيار و اراده خود آنها را ايجاد مي كند، مثل همه ملكات نفساني انسان از قبيل عدالت ، شجاعت ، عفت ، سخاوت ، كرامت و امثال اين امور. 2- در كتابهاي فلسفي ، حكمت را در علم به حقايق موجودات آنچنان كه هستند به قدر طاقت بشري تعريف و سپس آن را به 2 بخش تقسيم كرده اند: حكمت نظري و حكمت عملي. علم به حقايقي كه انسان در پيدايش آنها دخالتي ندارد، مثل علم به آسمان ، زمين و... را حكمت نظري و علم به موجودات و حقايقي كه انسان در ايجاد و پيدايش آنها دخالت دارد مانند علم به زيبايي عدل و زشتي ظلم و امثال آن را حكمت عملي خوانده اند. و سپس هر يك از حكمت نظري و عملي را به اقسامي تقسيم كرده اند كه اخلاق ، بخشي از حكمت عملي است ، زيرا حكمت عملي به 3 دسته تقسيم مي شود: تهذيب اخلاق ، تدبير منزل و سياست مدون. 3- حكما در عين اين كه اخلاق و تهذيب نفس را بخشي از حكمت عملي مي دانند; اما براي آن نوعي قداست قائل شده كه براي تدبير منزل يا سياست مدون چنين امتيازي قائل نشده اند، لذا در تعريف علم اخلاقي كلماتي از قبيل متعالي و مقدس را به كار مي برند. پس از روشن شدن نكات سه گانه و اين كه اخلاق از حكمت عملي نشات مي گيرد. اينك در تعريف آن گفته مي شود علم اخلاق عبارت از علم چگونه زيستن. البته اين چگونگي ، هم شامل رفتار مي شود و هم شامل ملكات و كيفيات نفساني ، يعني علم به اين كه انسان چگونه بايد رفتار كند و واجد چه ملكاتي باشد و چه كيفيتي از كيفيات را به دست آورد كه متعالي و مقدس باشد تا در پرتوي آن رفتار صحيح و ملكات خوب و نيكو، به سعادت و كمال نهايي خود برسد. اينجاست كه علم اخلاق پس از علم توحيد اشرف علوم به حساب آمده است. زيرا انسان بدين وسيله است كه در نشاه آخرت به كمال نهايي خويش رسيده و در نشاه دنيوي نيز به يك زندگي وارسته از همه قيد و بندهاي خواسته هاي نفساني دست مي يابد. آيا انسان از نظر اخلاق تغييرپذير است؟ در كتب علم اخلاق اين بحث مطرح است كه آيا انسان از نظر اخلاق عوض مي شود يا نه؟ گروهي با دلايل متعدد به مخالفت برخاسته و معتقدند انسان از نظر آداب و اخلاق عوض نمي شود و گروهي ديگر با دلايل ديگر به جنگ مخالفان برخاسته و ثابت مي كنند انسان از نظر اخلاق عوض مي شود. دلايل مخالفان گروهي با استناد به حديث معتقدند اخلاق انسان قابل تغيير نيست. حديث اول از رسول اكرم (ص) كه مي فرمايد: «الانسان معادن كمعادن الذهب و الفضه» (انسان مثل معدن هاي طلا و نقره است). به همان نحوي كه معدن طلا و نقره عوض شدني نيست ، انسان هم چنين است. اين گروه مي گويند تحصيل و كسب اخلاق براي كساني كه فاقد آن اخلاق باشد، محال است ، زيرا خلق روحي مانند خلق صوري است و همچنان كه خلقت جسماني را نمي توان تغيير داد و كسي قدرت آن را ندارد كه كوتاهي خود را به بلندي و زشتي خود را به زيبايي و سياهي رنگ خود را به سفيدي تبديل كند و همچنين كسي قادر نيست كه اخلاق زشت خويش را مانند بخل ، حسد، كبر و غيره را از خود دور كند و صفات نيكي از قبيل سخاوت ، شجاعت ، صدق و صفا را جاي آنها بنشاند. دلايل موافقان موافقان در اين ارتباط دلايل زيادي دارند كه ما فقط 3 دليل آنان را در اينجا مي آوريم: 1- صفات خوب و بد از ذاتيات و فطريات بشر نيست والا بايستي صاحب هر خلقي از زشت و زيبا از ابتداي خلقتش به آن صفات و اخلاق متصف باشد با آن كه بالبداهه چنين نيست ، زيرا طفل ابتداي كودكي فاقد جميع صفات رذيلت و فضيلت است و سپس در دامان پدر و مادر و مدرسه و محيط شهر به يكي از اين دو صفات متصف مي گردد. خداوند در قرآن كريم مي فرمايد: «والله اخرجكم من بطون امها تكم لا تعلمون شيئا و جعل لكم السمع و الابصار و الافئده» (خدا شما را از شكم مادرتان خارج ساخت در حالي كه هيچ چيز نمي دانستند آن گاه گوش و چشم و دل به شما ارزاني داشت تا به وسيله آن به فضايل اخلاق و علم و معرفت نايل گرديد.) در آيه ديگري از قرآن كريم كه خداوند مي فرمايد: «اوست خدايي كه ميان افراد درس نخوانده پيغمبري بزرگوار از همان مردم برانگيخت تا آيات خدا را تلاوت كند و آنها را از اخلاق زشت پاك سازد و كتاب و حكمت را به آنان بياموزد، با آن كه پيش از اين در ورطه جهالت بودند.» 2- اگر اخلاق را نتوان عوض كرد و تغيير و تبديل داد، پس دعوت به انبياؤ با اكتساب فضايل و اجتناب از رذايل دعوت لغو و باطل خواهد بود. حكما و علما و فضلا و راهنمايان بشر همه دليل بر امكان اين مساله است. تحليل اين اصل رواني و اجتماعي آن است كه اگر چه تربيت در افراد مختلف بشر يكسان نبوده برخي بزودي تربيت و تهذيب را مي پذيرند و بعضي ديرتر و بعضي تربيت كردن آنان بسيار صعوبت دارد، اما چنان نيست كه اصولا نتوان آنها را تربيت كرد. النهايه چون حدود تربيت انبياؤ و نيز منوط به شرايطي بوده و بنا ندارند از تحت شرايط امكاني بشري خارج شوند و تنها ابلاغ احكام و ارائه منافع و فوايد اخلاق خوب و ضرر و مفاسد اخلاق بد براي اجراي برنامه آنان كافي است. 3- تجربه تاريخ بهترين شاهد آن است كه در هر زماني افراد فاسدي بودند كه بعضي از آنها خيلي زود تغيير دروني دادند و از مسير انحراف اخلاقي نجات يافتند. نمونه اي از متحولان اخلاقي فضيل زاهد بصري يا كوفي كه در جواني از دزدان و راهزنان معروف بوده او روزي عاشق دختري شد و به عنوان رسيدن به معشوقه از ديوار خانه او بالا مي رفت. ناگهان شنيد شخصي اين آيه را مي خواند: «الم يان للذين آمنوا ان تخشع قلوبهم لذكر الله.» (آيا وقت آن نرسيده كه بنده هاي مومن دلهايشان به ياد خدا آرام گيرد.» اين آيه آنچنان درون اين راهزن را تغيير داد كه فوري گفت: «يا رب قد آن.» يعني وقت آن شد كه بيدار شوم. برگشت و به خرابه اي پناهنده گشت. ناگهان ديد گروهي مسافر با هم مشورت مي كنند كه در اين راه ممكن است فضيل باشد، چه بهتر كه تا صبح در اينجا بمانيم. فضيل كه تازه توبه كرده بود به آنها قول امنيت داد و بالاخره يك روزي مجاور خانه كعبه شد و روز عاشوراي سال 187 هجري قمري از دنيا رفت ; بنابراين افراد فاسد الاخلاق عوض مي شوند و بعضي از آنها مي توانند در ديگران هم اثر بگذارند. نظريه ارسطو ارسطو حكيم يوناني كه 380 سال قبل از ميلاد مسيح مي زيسته و از شاگردان افلاطون بود، مي گويد: ممكن است ، اشرار به وسيله تاديب از خوبان گردند، ولي اين مطلب كليت ندارد، زيرا در بعضي ها كاملا اثر مي گذارد و در بعضي ها مقدار كمي اثر مي گذارد و در بعضي ها اصلا اثر ندارد. روش اخلاقي اسلام در تهذيب انسان براي تهذيب انسان 3 روش و راه وجود دارد: 1- روش علماي اخلاقي يوناني قديم و ديگران: اين روش علماي اخلاق كه بر مبناي دنيوي و مقبوليت در نظر مردم بنا شده بود، هر كاري كه در نظر مردم خوب است بايد آن را انجام داد تا پيش مردم بزرگ شد يا اگر فلان عمل فوايدي در دنيا دارد آن را انجام دهند مي بينيم مبناي اين روش ، خوبي و بدي در نظر مردم است و ملاك اخلاق و صفات خوب داشتن نفع مادي است. از اين رو مي كوشيدند صفاتي را كه ضرر مادي دارد و در نظر مادي دارد و در نظر مردم خوب نيست از خود دور كنند و صفاتي كه نفع مادي دارد و مردم آن را مي پسندند در خود ايجاد كنند. 2- روش انبيا كه مبناي اين مكتب پاداش هاي اخروي و اجر و ثواب خدايي است. در اين مكتب انسان درصدد كسب فضايل اخلاقي بر مي آيد چون پيامبران وعده داده اند كه هر كس اعمال خوب انجام دهد و رفتار و حالاتش زيبا باشد در آن دنيا بهشت جاودان كه مملو از نعمتهاي فراوان خداست پاداش او خواهد بود. «ان الله اشتري من المومنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه» (خدا از مومنان جان و مالشان را در ازاي بهشت مي خرد.) از طرف ديگر به انسان هشدار داده اند كه اگر گرد اعمال زشت و اخلاق بد بگردد، در آن دنيا جز ايشان جهنم و عذاب دردناك خواهد بود. انسان در مكتب انبيا سعي و كوشش مي كند كه صفات و اعمالي كه او را به جهنم مي كشاند از خود دور كند و كارها و اخلاقي كه او را به بهشت مي رساند در خود زنده كند. 3- روش قرآني: اين روش در هيچيك از اديان الهي و مكاتب اخلاقي پيشين يافت نمي شود و مختص به قرآن مجيد است. روش قرآن در ساختن انسان هايي والا با اخلاقي نيك و ارزشمند، به اين صورت است كه مي كوشد انسان را از نظر اوصاف و طرز تفكر، طوري تربيت كند كه ديگر در فكر و دل او محل و موضوعي براي رذايل اخلاقي باقي نماند. به عبارت ديگر قرآن با پيشگيري و تربيت هاي لازم اجازه نمي دهد رذايل اخلاقي در دل انسان راه پيدا كند تا در صدد برطرف كردن اين رذايل برآيد ; بلكه از اول دل او را با ايمان و عشق به خدا پر مي كند و نتيجه ايمان به خدا هم جز اعمال و صفات نيك ، چيز ديگري نخواهد بود. پس طريقه قران براساس توحيد خالص و كامل بنا شده است ، توحيدي كه تنها در اسلام ديده مي شود و خاص اسلام است. قرآن مجيد روش اول را نمي پسندد و براي ساختن انسان ها روش خود و روش انبيا را به كار مي برد. آيات و روايات اسلامي در ضمن بالا بردن سطح ايمان و درجه تعبد در انسان و معتقد ساختن او به غيب و معاد، از طرفي او را مسوول اعمال و رفتار خويش مي داند و سعادت و خوشبختي يا بدبختي و بيچارگي در دنيا و آخرت را معلول رفتارهاي خود انسان مي داند و از طرف ديگر براي جلوگيري از سقوط بيشتر و بازگشت به خدا وي را به عفو و بخشش و خداوند اميدوار مي كند. تهذيب نفس يا جهاد اكبر در اهميت تهذيب نفس از رذايل اخلاقي همين بس كه آن را جهاد اكبر ناميده اند. حديث معروفي كه پيامبر اكرم (ص) به مجاهدين اصحابش پس از مراجعت از يكي از جنگها فرمود: «مرحبا بقوم قضوا الجهاد الاصغر و بقي عليهم الجهاد الاكبر، فقيل: يا رسول الله ما الجهاد الاكبر؟ قال: جهادالنفس.» (آفرين بر جمعيتي كه جهاد كوچك را انجام دادند و جهاد اكبر بر آنها باقي مانده است ، عرض كردند: جهاد اكبر كدام است ؟ فرمودند: جهاد و مبارزه با هوسهاي نفساني.) بدين جهت بعضي بزرگان اصحاب حديث در كتابهاي خود بحثهاي مربوط به تهذيب اخلاق را در كتاب جهاد عنوان كرده و آن را جزو جهاد دانسته اند. و در بعضي از احاديث در ذيل اين روايت ، اين جمله نيز از آن حضرت نقل شده: (برترين جهاد، جهاد با هوسهاي نفساني است كه در درون سينه آدمي است.) اين بيان به خوبي مي تواند منطق اسلام را در اين مساله حياتي روشن سازد و پس از بررسي و مطالعه ، حقايق زير از آن كشف مي شود: در درون وجود انسان هميشه نيروي متضادي است كه صورت يك صحنه جنگ را دارد و سرنوشت انسان بستگي به پيروزي يكي از اين 2 قسمت از نيروها دارد. اين جهاد از اين رو به جهاد اكبر مشهور شده كه يك جهاد ابدي و پايان ناپذير است ، بعلاوه يك نبرد داخلي هميشه از يك نبرد خارجي خطرناك تر است و گذشته از اينها شكست در جهاد نتيجه اي جز شقاوت و بدبختي ندارد. در صورتي كه شكست در جهاد معمولي ممكن است موجب كسب افتخار شهادت شود. به عبارت ديگر، جهاد با دشمن بيروني هرگز شكست واقعي ندارد، اما احتمال شكست در جهاد با نفس فراوان است. اين جهاد با اين كه ناراحت كننده است ، رمز تكامل انسان است ، زيرا تكامل معمولا نتيجه تضادها و كشمكش قواي نفي و اثبات است و به همين جهت انسان تا در كوران حوادث قرار نگيرد و با مشكلات دست و پنجه نرم نكند، ورزيده نمي شود، همان طور كه امير مومنان علي (ع) فرموده است: «درختان جنگلي كه هميشه با امواج حوادث روبه رو هستند چوبشان محكم تر و بادوام تر است.» و از اينجا رمز آفرينش اين نيروهاي متضاد و رمز آفرينش هوسهاي نفساني روشن مي شود. جهاد با دشمن ظاهري ممكن است احيانا براي منظورهاي مادي (جمع آوري غنايم يا تحصيل شهرت و امثال آن) صورت گيرد، ولي جهاد با نفس هميشه به منظور تحصيل كمال كسب فضيلت خواهد بود و پيروزي در آن نشانه تصميم و اراده و قدرت ايمان و علو همت و بزرگي شخصيت انسان است. علي اصغر صرفه جو




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 424]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن