واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: اعتماد چگونه؟ چه قدر؟
وقتي ميگوييم «زندگي» ، بايد به مفهوم «نياز» هم توجه کنيم. انسانها، حيوانات، گياهان و حتي ستارهها و کهکشانها نيز، براي اينکه به حيات خود ادامه دهند، به عاملهاي پيراموني متعددي نياز دارند. سرنوشت کره ماه و کره زمين، به جاذبهاي بستگي دارد که آن دور را در مداري مشخص قرارداده است. اگر يکي از آنها از اين مدار خارج شود، ديگري محکوم به مرگ است.
«جاذبه»، کرهاي است که اين دو را به هم وصل ميکند. همچنين، هر دوي آنها به «جاذبه» خورشيد و سيارات ديگر وابستهاند. همه موجودات روي زمين به آب، هوا و غذا نيازمندند. اين عاملها مانند گرهاي محکم، موجودات را به هستي و ادامه حيات پيوند ميدهد.انسانها براي ادامه زندگي خود، علاوه بر آب و هوا و غذا، به ارتباط با يکديگر نيز احتياج دارند. يکي از مهارتهاي زندگي، «مديريت نيازهاي بشري» است.بين يک انسان با انساني ديگر، بايد گرهاي وجود داشته باشد تا آنها بتوانند در کنار هم، با آسايش و اطمينان زندگي کنند. بقاي دوستيها، روابط خانوادگي و زندگي معمولي در اجتماع، در گروي حفظ گرهاي است که اصليترين و ابتداييترين گره براي اجتماعي شدن انسان است و «اعتماد» نام دارد.سعي کنيد، فردي صادق، راستگو، خوشقول، امانتدار، وفادار و منطقي باشيد. اين صفتهاي خوب از شما فردي قابل اعتماد ميسازندپيش از پيدا شدن محبت، عشق و علاقه بين انسانها، ابتدا اعتماد پديد ميآيد. پيش از پديد آمدن اعتماد، هيچگونه دوستي يا محبتي اتفاق نميافتد. وقتي به کسي علاقه پيدا ميکنيد، پيش از اعتماد به او، نميتوانيد علاقه خود را به او ابراز کنيد. و اگر اين کار را بکنيد، احتمال پشيماني شما در آينده بسيار بالا خواهد بود.پس نياز باعث ميشود که با يکديگر ارتباط داشته باشيم و براي ايجاد هر گونه ارتباطي (حتي خريد يک کالا از مغازه)، بايد اعتماد پديد آمده باشد اين اعتماد، گرهاي است که دوستيها و روابط را به وجود ميآورد.اعتماد چيست؟اعتماد يعني اطمينان از اينکه طرف مقابل در روابطش با شما، قصد ضربه زدن ندارد. اطمينان از اينکه او نيز شما را دوست دارد. اعتماد يعني رسيدن به شناختي معمولي و معقول درباره ارتباط افراد و تعيين حدود و مرزها براي ايجاد ارتباط. چگونه اعتماد کنيم؟يک اصل ديني، اخلاقي و انساني به ما ميگويد: «همه افراد خوبند، مگر اينکه بدي آنها ثابت شود.»اما اين اصل به ما نميگويد که همه افراد به يک درجه خوبند. از طرف ديگر، در هر جامعهاي افرادي وجود دارند که ظاهري خوب دارند، اما در باطن چنين نيستند. بين يک انسان با انساني ديگر، بايد گرهاي وجود داشته باشد تا آنها بتوانند در کنار هم، با آسايش و اطمينان زندگي کنند. بقاي دوستيها، روابط خانوادگي و زندگي معمولي در اجتماع، در گروي حفظ گرهاي است که اصليترين و ابتداييترين گره براي اجتماعي شدن انسان است و «اعتماد» نام دارد. گاهي وقتها تجربيات ما در زندگي و ضربه خوردن از افرادي که فکر ميکردهايم خوب هستند، نظر ما را نسبت به اصل فوق عوض ميکند. عدهاي از مردم معتقدند. «همه افراد بدند، مگر اينکه خوبي آنها ثابت شود.»اصل دوم غلط است. علاوه بر اينکه گناه بزرگي به حساب ميآيد، باعث ميشود ما به سختي به کسي اعتماد کنيم و کم نيستند.اينگونه افراد سختگير که در نهايت، به انزوا و تنهايي روي ميآورند و دچار مسائلي ميشوند که تنهايي و انزوا براي انسان پديد ميآورد. بسياري از مسائلي که از سوي همسن و سالهاي شما در ارتباط با دوستي و دوستيابي مطرح ميشوند، پيرامون موضوع اعتماد ميچرخند. بسياري از شما، چوب اعتمادهاي بيجاي خود را خوردهايد. پس چه کار بايد کرد؟ آيا بايد به همه اعتماد کرد؟ يا بايد به همه بياعتماد بود؟
به نظر من، همانطور که گفتم، در اعتماد کردن بايد به «درجهبندي» آدمها بپردازيم. بهتر است شما به جاي سياه (بد) يا سفيد (خوب) ديدن افراد، همه را خاکستري فرض کنيد. يعني همه آدمها را موجوداتي بدانيد که خوبند، اما گاهي هم کارهاي بد انجام ميدهند. بهطور معمول، شما به همه مردم به يک اندازه اعتماد نداريد. آيا شما براي سپردن امانت خود، بيشتر به يک مغازهدار اعتماد ميکنيد يا به عابري که نميشناسيد؟ بله. شما به يک مغازهدار اعتماد بيشتري داريد، چون يک مغازهدار براي حفظ اعتبار خودش هم که شده، در امانت شما خيانت نميکند. اما عابري که نميشناسيد، ممکن است دزد باشد.دومين عاملي که در اعتماد کردن نقش اساسي دارد، عامل «احساس» است. هرگز از روي احساسات عاطفي به کسي اعتماد نکنيد. ممکن است کسي با تاثير گذاشتن روي احساس شما بتواند، گولتان بزند. حتي ممکن است به دليل احساسات عاطفي خود، به کسي دل ببنديد که جدا شدن از او سخت باشد و از قضا، وي فرد نابابي باشد. شما بايد با عقل و منطق، بتوانيد بر احساسات خود چيره شويد. اعتماد يعني اطمينان از اينکه طرف مقابل در روابطش با شما، قصد ضربه زدن ندارد. اطمينان از اينکه او نيز شما را دوست دارد. اعتماد يعني رسيدن به شناختي معمولي و معقول درباره ارتباط افراد و تعيين حدود و مرزها براي ايجاد ارتباط.عامل سوم براي اعتماد کردن، تعيين «محدوده» براي آن است. روابط انسانها با هم، براساس بده و بستان است. لبخند ميزنيد و لبخند ميگيريد؛ غضب ميکنيد و غضب ميبينيد؛ امانت ميدهيد و امانت ميگيريد؛ پول ميدهيد و کتاب ميگيريد. اين بده وبستان دائمي در روابط آدمها، براساس نيازي است که به امکانات همديگر دارند. آنچه ميدهيد، بستگي به درجه اعتماد شما دارد و همين باعث محدود کردن اعتماد ميشود. لبخند زدن به ديگران محدوديتي ندارد. اما دادن هويت، شخصيت، و محبت کردن به ديگران محدوديت دارد. شما نميتوانيد به همه کس اعتماد کنيد. هويت خود را بدهيد تا هويت تازهاي بگيريد. شما ميتوانيد همه را دوست داشته باشيد. وقتي کسي در قبال دوست داشتن شما، چيزهاي تازهاي ميخواهد، بايد ببينيد تا چه اندازهاي مي توانيد خواسته او را تامين کنيد. مثلا اسرار خود را نميتوانيد براي همه کساني بازگو کنيد که دوستشان داريد.
امام علي (ع) ميفرمايند: «با دوستان خود آنقدر در دوستي پيش برويد که اگر روزي دشمن شما شدند، افسوس نخوريد. و با دشمنانتان آنقدر دشمني کنيد که اگر روزي دوست شما شدند، راهي براي اين دوستي باقي مانده باشد.»ميتوان از اين جمله، چنين نتيجه گرفت که ما نبايد بهصورت نامحدود به ديگران اعتماد کنيم. تعداد زيادي از همسن و سالهاي شما هستند که از اين مساله شکايت دارند. آنها در دوستي آنقدر بيگدار به آب زدهاند که در مدت کوتاهي، تمام اسرار زندگي خود را براي دوستانشان بيان کرده و آن دوستان متاسفانه رازدار نبوده و تمام اسرار را به نحوي فاش کردهاند.تا جايي که ممکن است، نبايد اسرار خود را حتي نزد صميميترين دوستانتان بيان کنيد. البته شما گاهي مجبور هستيد، قسمتي از رازهاي خود را با ديگران درميان بگذاريد. اين کار بايد هنگامي صورت بگيرد که مطمئن هستيد، دوستتان راز شما را فاش نخواهد کرد و اطمينان داريد که بيان اين راز، ميتواند باعث جلب کمک وي در حل مشکلات شما شود.روابط انسانها با هم، براساس بده و بستان است. لبخند ميزنيد و لبخند ميگيريد؛ غضب ميکنيد و غضب ميبينيد؛ امانت ميدهيد و امانت ميگيريد؛ پول ميدهيد و کتاب ميگيريد. اين بده وبستان دائمي در روابط آدمها، براساس نيازي است که به امکانات همديگر دارند. آنچه ميدهيد، بستگي به درجه اعتماد شما دارد و همين باعث محدود کردن اعتماد ميشودپس بايد به کسي اعتماد کنيد که او را ميشناسيد و بعد، با امتحان کردن او بفهميد، قابل اعتماد است. وقتي به کسي اعتماد کرديد، حدودي براي وي قائل شويد. اين موضوع درباره همه کساني که با شما زندگي ميکنند، صادق است.قابل اعتمادترين افراد، پدر و مادر هستند. برادر و خواهر، در درجه دوم قرار ميگيرند. به همين ترتيب، بستگان نزديک مثل، دايي، عمو، خاله و عمه، از نظر درجه اعتماد در رده پايينتري قرار دارند. اين درجه بنديها بايد فقط و فقط براساس آگاهي، دانش و تجربه شخص شما صورت بگيرد.فقط يک نکته ضروري و جدي را بهطور گذرا يادآوري ميکنم که: در اعتماد کردن به جنس مخالف خود، در اين سن و سال که محصل هستيد، بسيار سختگير باشيد. چگونه اعتماد ديگران را به خود جلب کنيم؟شما از کسي که ميخواهيد به او اعتماد کنيد، چه انتظارهايي داريد؟فکر ميکنم پاسخ شما اينها باشند:1- ميخواهيد با شما صادقانه برخورد کند.2- ميخواهيد هرگز از او دروغي نشنويد.3- ميخواهيد او خوش قول باشد.4- ميخواهيد امانتداري باشد.5- ميخواهيد در روابط با شما معقول و منطقي باشد.6- ميخواهيد در پيمان دوستيتان وفادار باشد.و...چه چيزهاي ديگري از کسي که قصد داريد به او اعتماد کنيد، انتظار داريد؟ حالا براي جلب اعتماد ديگران، سعي کنيد خودتان اينگونه باشيد. ديگران نيز انتظار دارند.سعي کنيد، فردي صادق، راستگو، خوشقول، امانتدار، وفادار و منطقي باشيد. اين صفتهاي خوب از شما فردي قابل اعتماد ميسازند. پس اين صفتها را در خودتان تقويت کنيد. وقتي اين گونه باشيد، قابل اعتماد ميشويد؛ بهخصوص نزد والدين خود. براي مثال فرض کنيد، ميخواهيد براي جشن تولد دوستتان به خانهاش برويد. بايد جا و مکان، و زمان رفت و برگشتتان را به والدين بگوييد، در رعايت اين زمانها بکوشيد و در سر راه خود به جاي ديگري نرويد. بدون تعجيل، سر وقت برويد و بدون تأخير، سروقت بر گرديد.قابل اعتمادترين افراد، پدر و مادر هستند. برادر و خواهر، در درجه دوم قرار ميگيرند. به همين ترتيب، بستگان نزديک مثل، دايي، عمو، خاله و عمه، از نظر درجه اعتماد در رده پايينتري قرار دارند.با اين کار، صداقت، راستگويي و خوشقولي خود را اثبات ميکنيد. وقتي والدين شما بدانند که معقول هستيد، براي کار خوب به آنجا ميرويد و حواستان هست که اگر در آن مجلس افراد نابابي باشند، شما در آن مجلس نميمانيد يا با آنها ارتباط بر قرار نميکنيد، به شما اعتماد بيشتري خواهند داشت. آنها بايد بدانند که به چهارچوب قوانين خانوادگي خود وفادار هستيد و هرگز کاري نميکنيد که اعتبار و شأن خانواده خود را پايين بياوريد.شما با تقويت اين شش صفت در خود، قابل اعتماد ميشويد؛ براي همه. پس اين قابل اعتماد بودن را در سراسر زندگي خود حفظ کنيد. اعتماد گره محکمي است که پيوند شما را با ديگران پايدار نگه ميدارد. عليرضا متولي
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 454]