واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: حماسه، داستان و شاهنامه
شاهنامه فردوسي منظومه حماسي و تاريخي ملت ايران است. براي تقسيمبندي شاهنامه آن را به سه دوره متمايز تقسيم کردهاند که داستان مرگ رستم در واقع پايان بخش مياني آن يا پايان دوره پهلواني است. لامارتين ميگويد: «حماسه شعر ملل است به هنگام طفوليت ملل، آنگاه که تاريخ و اساطير، خيال و حقيقت به هم آميختهاند و شاعر مورخ ملت است.» شاهنامه فردوسي، شاعر حماسه سراي ايران گواه صادق اين مدعاست.در تقسيمبندي حماسه نيز گفتهاند که حماسههاي اساطيري قديميترين و اصيلترين انواع حماسهاند که مربوط به دوران ما قبل تاريخ هستند. حماسهشناسان بخش نخستين شاهنامه را (که در آن از چگونگي خلقت سخن رفته است) جزء حماسههاي پهلواني ميدانند که جنبه اساطيري نيز دارد. برخي در بيان معناي واژه اسطوره بر اين باورند که اسطوره همان واژهاي است که در زبان انگليسي به دو صورت «Story» و «History» به جاي مانده است و اين ميرساند که اقوام قديم از اسطوره دو نوع تلقي داشتهاند يکي اينکه آن را افسانه و دروغ و ديگر اينکه آن را حقيقت و تاريخ ميپنداشتهاند. بدين معني حماسه پژوهان بر اين اعتقادند که اسطوره موضوعي است که زير ساخت آن حقيقت و تاريخ اعصار گذشته و روساخت آن افسانه است. با اندکي تامل در ابيات داستان مرگ رستم ميتوان ردپاي عناصر حماسه پهلواني را ديد. مواردي همچون دخالت عنصر پيشگويي در ابتداي داستان، اعتقاد به تقدير، نقش هوشمند حيواني چون رخش و مواردي از اين دست، جملگي از عناصر بارز حماسههاي پهلواني هستند. همچنين با دقت در سبک و سياق شاهنامه به اين حقيقت پي ميبريم که اين کتاب ارجمند در واقع مجموعهاي است از چند نمايش که براي خواندن سروده شدهاند و از اين نظر شاهنامه ميتواند يکي از منابع مهم شناخت ويژگيهاي نمايشي و دراماتيک تلقي شود.مهمترين بخش ادبيات نمايشي غمنامه يا تراژدي است و در شاهنامه داستانهايي چون رستم و سهراب، رستم و اسفنديار و داستان سياوش مثل اعلاي غمنامه يا تراژدي هستند. البته فردوسي داستان سراي بزرگ ايران سبک يگانه و شيوه خاص خود را براي بيان داستان حفظ ميکند و هرگز پيرو محض تراژدي پردازان يونان باستان نميشود و با توجه به اطلاعات ناقصي که از زندگي و احوال شخصي فردوسي داريم، دشوار است که بتوانيم بگوييم مثلا کتابي چون فن شعر ارسطو که از يوناني به عربي ترجمه شده بود، آيا به دست فردوسي رسيده و آيا وي از مطالب آن آگاهي داشته است يا خير؟ يا اينکه اين شاعر هنرمند از داستانهايي چون ايلياد و اوديسه و يا آثار سوفلکس آگاهي داشته است يا نه؟ ولي اين را ميدانيم که فردوسي در بيان داستانهايش کاملا تابع عقايد ارسطو و کتاب فن شعر نبوده است. شيوه فردوسي در بيان تراژدي همان است که دانسته يا ندانسته توسط تراژدي پردازان اواخر قرن هفدهم تحت عنوان تراژدي پهلواني از آن پيروي شده که در آن فردوسي بر خلاف پيروان مکتب کلاسيسيسم، اصول وحدت سه گانه مطرح شده توسط ارسطو را نقض ميکند.از اين رو نمايشنامهنويس بزرگي چون شکسپير در قرن هفدهم که اصول سه گانه نمايش کلاسيک را در هم شکست نيز ميتواند به نوعي از همفکران فردوسي قلمداد شود.فردوسي در اوايل داستان مرگ رستم ميگويد:دو گوش و دو پاي من آهو گرفت تهي دستي و سال نيرو گرفتهمانطور که پيداست شاعر حماسه سراي ما آنجا که ميخواهد به احوال شخصي خود بپردازد و بگويد که مورد هجوم تهي دستي و پيري قرار گرفته از لحن حماسي استفاده ميکند و ميگويد تهي دست و سال در او نيرو گرفتهاند و اين از مختصات سبک حماسي است که سخن چه در لفظ و چه در معني بايد فاخر و جزيل باشد و به حق فردوسي در اثر بزرگ خود رعايت اين امر را چنان که بايد کرده است. وي در آغاز داستان تصريح ميکند که داستان را به روايت شخصي به نام «آزاد سرو» که در شهر مرو زندگي ميکرده است نقل ميکند، پيرمردي که نژادش به سام نريمان ميرسد و نام خسروان را در اختيار داشته است و به شهادت بيت:يکي پير بد نامش آزاد سرو که با احمد سهل بودي به مرووي در زمان زندگي احمد سهل زندگي ميکرده است و با توجه به دوره زندگي احمد سهل که از بزرگان ساماني بوده است و در سال 307 هجري وفات يافته است و با توجه به سال تولد فردوسي يعني سال 329 هجري بعيد به نظر ميرسد که فردوسي شخصا آزاد سرو را ملاقات کرده باشد. به هر حال فردوسي به شهادت ابياتش چنين وانمود ميکند که خود شخصا محضر آزاد سرو را درک کرده است و اگر اينچنين باشد آزاد سرو در زمان روايت داستان و هنگام ملاقات با فردوسي بسيار پير بوده است. ولي سوالي که در اينجا مطرح است اين است که آيا داستان مرگ رستم و ديگر داستان هايي که فردوسي استادانه به نظم کشيده است با آنچه که از راويان و موبدان به صورت شفاهي شنيده يا با آنچه که در آثار مکتوب خوانده مو به مو مطابقت داشته است؟ در پاسخ عدهاي بر اين گمانند که فردوسي رعايت امانت را بيکم و کاست کرده است و آنچه را خوانده يا شنيده به نظم کشيده است و شواهدي چند بر اين مدعا عنوان ميکنند از قبيل:سرآوردم اين رزم کاموس نيز دراز سات و نفتاد از او يک پشيزگر از داستان يک سخن کم بدي روان مرا جاي ماتم بديو يا:بخواند آن بت مهربان داستان ز دفتر نوشته گه باستانو يا:مرا گفت کز من سخن بشنوي به شعر آري از دفتر پهلويهمه اين آراء ميتواند درست باشد، ولي هيچکدام نميتواند دليل قانع کنندهاي بر اين ادعا باشد که فردوسي هر آنچه را که ميشنيده به رشته نظم کشيده است، زيرا همانطور که ميدانيم يکي از مشخصات ادبيات حماسي مثلا ادبيات حماسي يونان اين است که شاعر در آغاز کار خود از الهه شعر ميخواهد منبع الهام او باشد و به او ياري دهد که به سرودن شعر بپردازد و شاعر اثر خود را در واقع نقل قولي از اين الهه ميداند و شايد اين الهه شعر همان باشد که در نزد فردوسي گاه مويد است، گاه دهقان و گاهي مهربان، البته شاعر هنگامي که ميگويد فلان داستان را از فلاني شنيدم ميتواند در واقع هم چنين بوده باشد، يعني اينکه کسي داستان را براي فردوسي تعريف کرده و يا فردوسي آن را در آثار مکتوب خوانده باشد، مثلا در همين داستان مرگ رستم، فردوسي در وصف آزاد سرو ميگويد:«کجا نامه خسروان داشتي» و در ادامه توصيف خود از شخصيت آزاد سرو ميگويد وي در عين اينکه سخنور توانايي است دانشمند هم هست. چنين به نظر ميآيد که اين پيرمرد سخنور و نقالي بوده است که موفق شده داستانهايي که از رستم نقل ميکرده را به رشته تحرير بکشد و شايد همين داستانهاي مکتوب به دست فردوسي رسيده است و يا اينکه آزاد سرو، نامه خسروان را در اختيار داشته و داستانهايي را که نقل ميکرده از ماخذ اين کتاب بوده است، ولي آنچه مهم جلوه ميکند دقت در بيت زير است:کنون کشتن رستم آريم پيش زدفتر هميدون به گفتار خويشفردوسي ميگويد به مدد ذهن پويا و هنر والاي خويش داستان را نقل ميکند. وي در جاي ديگر ميگويد:بگويم کنون آنچه زو يافتم سخن را يک اندر دگر بافتماين بيت صراحتاً به اين امر اشاره دارد که عمل يافتن سخن يعني داستانپردازي از طرف شخص خود اوست و اين ذهن هنرمند فردوسي است که به اخبار و شنيدهها و خواندهها جان ميبخشد و آنها را به صورت داستانهاي دلانگيز به نظم ميکشد.«گابريل گارسيا مارکز» در يکي از مصاحبههايش در پاسخ به چگونگي شکلگيري رمان «عشق سالهاي وبا» گفته است که يک خاطره دوره کودکي از عشق پدر و مادرش به يکديگر و نيز يک خبر کوتاه درج شده در ستون حوادث روزنامهاي اساس شکلگيري رمان را در ذهن وي بنا نهادهاند. اصولا کار و رسالت هنرمند اين است که از مواد اوليه خام و ناپخته محصول عالي هنري تهيه کند و آن را به جامعه انساني ارائه دهد، و کار فردوسي بزرگ با اندکي تسامح بيشباهت به آنچه گفته شد نيست. به نظر ميرسد او نيز افسانهها، حکايات و قصههايي را به عنوان مواد اوليه در اختيار داشته و آنها را به مدد روح بلند و قريحه بينظيرش تبديل به داستانهايي بلند کرده است که امروزه پس از گذشت قريب هزار سال ما وارثان ادب فارسي با افتخار سر در پيشگاه رفيع هنر والاي او فرود ميآوريم و از شاهکارش با تمام وجود لذت ميبريم و آن را ميآموزيم و به ديگران ياد ميدهيم.در قرن چهارم و اوائل قرن پنجم که ادبيات داستاني منحصر به حکايات و مقامات است و قهرمانان بيشتر تک بعدي هستند و ويژگيهاي خاصي را از خود بروز نميدهند، فردوسي قهرمانان داستانهايش را چنان پرورش ميدهد که امروز آن قهرمانان را به عنوان اشخاص واقعي ميپذيريم و در غالب اوقات با آن قهرمانان همذات پنداري ميکنيم.از طرفي فردوسي نشان ميدهد که با عنصر گفت وگو نيز به خوبي آشناست، از ياد نبريم که يک گفت وگوي خوب و موثر داستان را به جلو ميبرد و در خدمت کل نظام داستان است. به نحوي که اگر بخواهيم اين گفتوگوها را حذف کنيم ساختار داستان دچار خلل ميگردد. تصويرسازي يکي ديگر از هنرهاي فردوسي است. وي چنان به توصيف موصوف ميپردازد که موصوف را براي خواننده مجسم ميکند چنانچه تصاويري که فردوسي از طلوع خورشيد و دميدن صبح و يا غروب خورشيد و فرا رسيدن شب ارائه ميدهد در ادب فارسي کمنظيرند و تصاويري که از ميادين جنگ و نحوه مبارزه پهلوانان ارائه ميدهد کاملا بينظيرند.از ديگر هنرهاي شايان ذکر و در خور توجه فردوسي در سرودن شاهنامه رعايت ضرباهنگ است. فردوسي چنان حوادث و نقاط اوج و فرود داستانها را ماهرانه در متن داستانها پرورانده که يکدستي آنها بيهيچ کم و کاستي رعايت شده است. در واقع اين هنر ذاتي فردوسي است که خواننده را از اوج حرکت و غوغاي ميادين نبرد به مجالس رامشگري و صحنههاي کم تحرک ميکشاند و هم اوست که مکرر در مکرر در داستانها پس از مجسم کردن و به تصوير کشيدن رزمي نفسگير با آوردن چند بيت و گاهي با آوردن فقط يک بيت مقدمه مجلس بزمي را ميچيند که خواننده را از اوج هيجان به زير ميکشاند و آرامش را به او هديه ميکند.بهزاد الماسي روزنامه همشهري
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2603]