واضح آرشیو وب فارسی:جهان نیوز: مرگ اگر مرد است، گو نزد من آي!
متن اين گفتوگو را ميخوانيم:
روزهاي پاياني سال 90 بود كه با تلفن همراه استاد جلال ذوالفنون تماس گرفتم. مثل هميشه آرش اوستا، مدير برنامههاي استاد تلفن را جواب داد و قرار شد چند روز بعد به ديدار استاد بروم تا گفتوگويي داشته باشيم اما استاد بيمار شد و مصاحبه ما انجام نشد. بعد هم كه استاد به رحمت خدا رفت و حسرت اين گفتوگوي پاياني بر دل ما ماند...
و حالا دو ماه بعد از درگذشت استاد، با آرش اوستا مدير برنامههاي استاد درباره شخصيت ايشان و همچنين مكتب ذوالفنون كه قرار بود فعاليت خود را آغاز كند به گفتوگو نشستيم.
- از چه زماني با استاد ذوالفنون همكاري داشتيد؟
از سال 1380 خدمت استاد بودم. چند سالي شاگرد ايشان بودم و بعد هم به پيشنهاد خودشان وارد ساير فعاليتهاي فرهنگي ايشان شدم. استاد علاقه خاصي به برگزاري نشستهايي با موضوع بررسي فلسفه هنر و تكنيك نوازندگي داشت و جلساتي را با اين موضوعات برگزار ميكرد و مديريت جلسات به عهده من بود. از سال 1388 هم مدير برنامههاي ايشان بودم و هم در كنسرتهايشان اجرا داشتم؛ در واقع ميتوانم بگويم من سهتار را با ذوالفنون شناختم و آن را فهميدم.
-تفاوت نگاه ايشان را در چه ميبينيد؟ استاد ذوالفنون نخستين كسي بود كه كار گروهنوازي سهتار را روي صحنه برد. هميشه براي ما ميگفت كه تا پيش از فعاليت ايشان، سهتار يك ساز محفلي بوده كه در بخشهايي از يك آلبوم يا در بداهه نوازي يا تكنوازي از آن استفاده ميشده است. ذوالفنون با كارهايش در آلبومهاي «شيدايي» «آتش در نيستان» و «گل صد برگ» گروه نوازي سهتار را در آلبوم مطرح كرد و ايشان نشان داد كه با سهتار هم ميتوان كار گروهي انجام داد. بعد هم وقفهاي در كار خود داشت و بيشتر دنبال بداههنوازي و بررسي جايگاه رديف در موسيقي ايراني و كارهاي پژوهشي و آموزشي بودند.
- در آخرين ديداري كه با ايشان داشتم درباره شكلگيري مكتب ذوالفنون صحبت كردند. اين مكتب شكل گرفت يا خير؟
بله. استاد جلساتي را با چند نفر از شاگردانشان داشتند و برنامهريزيهاي لازم را انجام داده بودند، اما متاسفانه پيش از شروع جلسات اصلي مكتب فوت كردند. جلسات به خواسته همسر استاد برگزار خواهد شد، اولين جلسه رسمي مكتب ذوالفنون نيز هفته گذشته برگزار شد و من به عنوان يكي از اعضاي مكتب ذوالفنون كار را پيگيري ميكنم.
-در مكتب ذوالفنون چه اهدافي دنبال ميشود؟
در اين مكتب فقط بحث نوازندگي و تكنيك موسيقي مطرح نيست، استاد به دنبال امتزاج يك انديشه و تكنيك نوازندگي بودند و هميشه ميگفتند تا زماني كه هنرمند انديشيدن را ياد نگيرد نميتواند كار خلاقه انجام دهد. البته به هيچ وجه قصد نداشت انديشههاي خود را در اين مكتب ارائه كند و تاكيد داشت هنرمند كسي است كه جدا از بحث نوازندگي، مفاهيم و ارزشها را هم ياد بگيرد و مطالعه كند. ذوالفنون واقعا عارفانه فكر ميكرد و زندگي ميكرد.
-از چه نظر؟
خيلي بزرگوار بود. هيچ وقت از كسي كينهاي نداشت. هرگز نشنيدم پشت سر كسي بد بگويد يا قضاوت كند.
-رابطهاش با اهالي موسيقي چطور بود؟ با آنها مشكل يا اختلافي نداشت؟
هرگز. با اينكه متوجه ميشدم با چه كساني موافق يا مخالف است اما هرگز درباره كسي حرف خاصي نميزد. حتي يك بار از قول استاد حرفهايي درباره يكي از بزرگان موسيقي زده شد كه ايشان وقتي متوجه شد همه حرفها را تكذيب كرد. استاد خيلي سعي بر مهرباني داشت، دقيقا هميشه ميگفت: «غرض نقشي است كز ما جاي ماند» وقتي ميگفتم: خب يعني چه؟ چه نقشي؟ ميگفت: نقش مهرباني. اينكه دلي را نشكنيم كافي است. معتقد بود نياز نيست حتما صاحب سبك باشيم يا خيلي خلاق باشيم. مهم اين است كه قطعهاي را با همه وجودمان اجرا كنيم تا در وجود مخاطب بنشيند.
- افراد زيادي به استاد ذوالفنون اين انتقاد را داشتند كه راهش را عوض كرده و بر خلاف گذشتهها كه با بزرگان موسيقي كار ميكرده، با جوانان مشغول كار است. برخي هم ميگفتند شهرت ايشان به خاطر همان چند كاري است كه با شهرام ناظري و... انجام داده است.
استاد به دنبال امتزاج يك انديشه و تكنيك نوازندگي بودند و هميشه ميگفتند تا زماني كه هنرمند انديشيدن را ياد نگيرد نميتواند كار خلاقه انجام دهد. البته به هيچ وجه قصد نداشت انديشههاي خود را در اين مكتب ارائه كند. مطمئن هستم افراد صاحبنظر اين ديدگاه را ندارند. اگر آلبومهايي را كه استاد با شهرام ناظري، حسامالدين سراج و عليرضا افتخاري داشتهاند آناليز كنيم، ميبينيم در همه كارها يك خط فكري و پيوند معاني وجود دارد. بخشي از انتقادات هم شايد به خاطر اين موضوع است كه استاد پس از مدتي كم كار شد و بيشتر دنبال بحث آموزش و پژوهش بود.
مهم تعداد آلبومهايي نيست كه يك هنرمند در آنها حضور دارد و نبايد اين موضوع ملاك قضاوت شود. بايد ديد هنرمند چقدر در راه اعتلاي هنر تلاش كرده است و با اين نگاه درباره او نظر داد. او دوست داشت بتواند زواياي فكري خودش را بين هنرمندان جوان تكثير كند و از اين طريق تاثير گستردهاي بر موسيقي بگذارد. باور كنيد از وقتي استاد فوت كرده مدام سعي ميكنم مانند او رفتار كنم. فكر ميكنم ديگر شاگردان استاد نيز همين طور باشند.
-روي ديدگاههاي استاد نسبت به موضوع آموزش خيلي تاكيد كرديد. در اين باره نيز توضيح دهيد.
استاد اعتقادي به آموزشگاهها به شكل ديگران نداشت و ميگفت هر كسي بخواهد در كلاسهاي ذوالفنون شركت كند، من را پيدا ميكند. هنرجويي را كه به خاطر نام من روي يك تابلو بيايد، نميخواهم. كتابهاي آموزشي تار و سهتار استاد ذوالفنون هنوز هم پرفروشترين كتاب موسيقي ايراني است و به چاپ 58 رسيده است. البته ايشان در زمينه آموزش يك برنامه ديگر هم داشت و ميگفت كه سهتار نوازي و آموزش آن را به شكل دو زبانه كار كنيم و به شكل مولتي مديا عرضه كنيم تا علاقهمندان ايراني و غيرايراني موسيقي سنتي بتوانند از آن استفاده كنند.
-فكر ميكنم استاد خيلي رسانهاي نبودند. درست است؟
بله. به همين خاطر بسياري اسمش را شنيده بودند اما او را به چهره نميشناختند. يادم ميآيد يك بار كنسرت داشتيم. وقتي به محل برگزاري رسيديم يك نفر از ما پرسيد اينجا چه خبر است؟ استاد گفت مگر خبر نداريد ذوالفنون اجرا دارد. مرد با هيجان گفت: واقعا! استاد هم گفت بله و ما رفتيم. كلي هم خنديديم از اينكه مرد متوجه نشده بود با خود ذوالفنون حرف زده است. آنها كه استاد را از نزديك ميشناختند، او را بيشتر يك آدم فرهنگي ميديدند تا اقتصادي. چون جمعيت كنسرت برايش خيلي اهميت نداشت. بيشتر به مخاطب انديشمند علاقه داشت و هميشه ميگفت به دنبال بالا بردن تعداد مخاطب بودن، خوب نيست. در برنامههايمان اسم خيريه كه ميآمد، بدون چون و چرا ميپذيرفت و ميگفت كار خير است، پول اهميتي ندارد. هميشه ميگفت فكر بچههاي شهرستان باشيم. درآمدزايي از كنسرتها چندان برايش مهم نبود و ميگفت درآمد در حد جبران هزينهها باشد، كافي است. به همين خاطر هم بود كه در هر استان دو، سه شاگرد خوب را تربيت كرد تا شيوهاش را ادامه دهند.
- اثر منتشر نشدهاي از استاد در دست داريد؟
بله. كتابي هست تحت عنوان «همنشيني علم و عرفان» كه ابتدا به زبان انگليسي و بعد به زبان فارسي چاپ ميشود.
-بهترين خاطرهاي كه از استاد داريد، چيست؟
ذوالفنون هميشه زنده است و مرد بيجانشين موسيقي ايراني است. نميتوان گفت بهترين خاطره كدام است اما با اين حال خاطرهاي فراموشنشدني از ايشان دارم. مشغول جمعآوري كارهاي آخرين آلبوم استاد بوديم. نيمههاي شب با صداي ساز استاد بيدار شدم. ديدم استاد ساز به دست روي تخت نشسته است. گفتم: استاد خوابت نميآيد؟ گفت: اين نتها كه به سراغم ميآيند، در ذهنم ميچرخند و تا وقتي روي ساز نياورمشان دست از سرمبرنميدارند.
ساز ميزد و وسطش هم برايم حرف ميزد و از ميكلآنژ ميگفت كه گفته وقتي يك سنگ را ميتراشم خودم ميدانم توي آن چه خبر است اما ميتراشم كه ديگران ببينند. بتهوون هم درباره نتهايي كه سراغش ميآمدهاند حرف ميزده. بعد هم ميگفت: من هم ميزنم تا تو بفهمي چه در ذهن من ميگذرد.
-استاد از مرگ هم حرف ميزد؟
بله، اما هيچ وقت نميترسيد. هميشه اين شعر مولانا را ميخواند كه مرگ اگر مرد است گو نزد من آي/ تا در آغوشش بگيرم تنگ تر. هيچ مشكلي با مرگ نداشت.
- خبري درباره بزرگداشت استاد از سوي شما منتشر شد. كمي درباره برنامههاي اين مراسم توضيح دهيد.
خبري كه منتشر شد، گفتههاي من نبود. اما با اين حال قرار است بزرگداشت ايشان در تالار وحدت با همكاري معاونت هنري وزارت فرهنگ و ارشاد برگزار شود. جا دارد از آقايان حميد شاهآبادي، محمد ميرزماني و عظيمي كه قول دادند فعاليت مكتب ذوالفنون را حمايت كنند هم تشكر كنم.
سه|ا|شنبه|ا|29|ا|فروردين|ا|1391
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جهان نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 174]