واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: هدفی بالاتر از یک زندگی
در ادامه سوالات بچه های نیم رخ ...با وجود ابهام در هدف جوانان و بعضا یاس در زندگی، به نظر شما چگونه برنامهریزی بکنیم و چه هدف و معیاری را انتخاب بکنیم؟البته این که شما گفتید ماهان اینطور هستیم، من نمیدانم منظورتان از ما کیست؟ حتما نباید منظورتان نسل جوان و نوجوان باشد؛ چون خیلی از جوانها این گونه نیستند، بعضیها این طورند، بعضیها هم نیستند. شما هم که این را مطرح میکنید، من اطمینان ندارم خودتان هم حتما این گونه باشید؛ ممکن است شما واقعا هیچگونه سر درگمی نداشته باشید، ولی البته چرا، بعضیها اینطورند.بچههای عزیز من! ببینید، هدف زندگی باید چیزی فراتر از خود زندگی باشد؛ چون وقتی شما چیزی را به عنوان هدف زندگی انتخاب میکنید، یعنی زندگی، وسیله و ابزاری برای آن است. غیراز این هست؟ یعنی حیات انسان، مقدمه و وسیلهای است برای آن هدف والا اگر- مثلا- این هدف را پولدار شدن قرار بدهیم. آیا واقعا میارزد که انسان، حیات و لحظات و آنات ارزشمند زندگی خود را صرف کند، برای این که پول به دست بیاورد؟! از پول میخواهد چه استفادهای بکند؟ چهار صباح دیگر با پول زندگی بکند!یعنی انسان در واقع بخش عمدهای از زندگی و حیات را مایه بگذارید، تا بتواند بخش دیگری را- که آن را هم حتما زندگی خواهد کرد- با کیفیت بهتری به کار ببرد، این معاملهی خیلی مغبونانهای است! هدف زندگی باید خیلی بالاتر از این باشد.انسان وقتی که به دنیا میآید و دورهای را میگذراند و از دنیا میرود، نفس این آمدن و رفتن، نشان دهندهی این است که آفریننده و خالق انسان، از این حرکت و از این جا بهجایی هدفی دارد. ما باید کاری کنیم که هدف ما در زندگی، با هدفی که خالق دارد، به هم نزدیک بشود؛ با هم تطبیق بکند. این درستترین کار است. انسان باید زندگی را جوری انتخاب بکند که وقتی این زندگی تمام شد، از آنچه که انسان به دست آورده، خشنود و خوشحال باشد. در لحظات آخر زندگی که انسان دارد از این دنیا خارج میشود، احساس نکند که دستش خالی است.بچههای عزیز من! ببینید، هدف زندگی باید چیزی فراتر از خود زندگی باشد؛ چون وقتی شما چیزی را به عنوان هدف زندگی انتخاب میکنید، یعنی زندگی، وسیله و ابزاری برای آن است.شما هر هدف مادی را که فرض کنید، اگر زندگی را صرف آن کردید، وقتی از دنیا دارید میروید، دستتان خالی است- هر چه میخواهد باشد- چیزی ندارید. باید هدفی فراتر از خود این زندگی مادی داشته باشید؛ که همان رضای خدا، آباد کردن خانهی آخرت و جلب خشنودی پروردگار است. شما باید این را هدف اصلی قرار بدهید، تا وقتی که زندگی تمام شد، احساس کنید که کارتان را انجام دادهاید.مثل این است که فرض کنید ما را ده، بیست روز به اردوگاهی میبرند، برای یک دورهی تمرین، آموزش، کار، یا ورزش؛ طبیعی است هر چه در این اردوگاه قرار میدهند، هدفی دارد. انسان وقتی در اردوگاهی وارد میشود. بدیهی است که برای مقصود و منظوری وارد میشود. وقتی این ده روز تمام شد، آدم باید احساس کند که دستاوردی دارد و از اینجا بیرون میرود. توجه میکنید؟ اگر دستاورد، در خود آن ده روز خلاصه شده باشد، ما خسارت کردهایم؛ یعنی ما در آخر کار، هیچ چیز در اختیار نداریم.البته من اردوگاه را که مثال میزنم، در واقع مثال ناقصی است؛ چون شما بعد از اردوگاه یک دوره و زندگی دیگری در ذهنتان هست، اما وقتتی که از این دنیا رفتیم، دیگر هیچ چیز نداریم، از این سرمایه، هیچ چیز در اختیار ما نیست. بعد از مردن، آن چیزی در اختیار ماست که آن را در اینجا برای خودمان فراهم کرده باشیم. هدف باید این طور انتخاب بشود.آن وقت چگونه این هدف انتخاب بشود؟ اگر شما در زندگی برای خودتان برنامهای بریزید که در آن، خدمت به مردم باشد و این هدف تامین بشود، وقتی زندگی را تمام میکنید، احساس میکنید که کار بزرگی را انجام دادهاید و دارید با دست پر میروید. چرا؟ چون خودتان را در راه خدمت به مردم گذاشتید. اگر هدف، خدمت به فرهنگ باشد همین طور است، اگر خدمت به کشور، خدمت به بشریت و هر کاری باشد که خدای متعال از آن خشنود است، وقتی زندگی شما تمام شد، آن لحظهای که دارید میروید، دستتان پر است. چرا؟ چون دارید سر محاسبهای میروید که نظر محاسبه کننده در این دورهی زندگی شما تامین شده است؛ یعنی آن کاری را که او خواسته، شما انجام دادهاید، دارید میروید و محمولهی خود را به او هدیه میدهید.
علت این که مقام شهادت، این قدر بالا و والاست، همین است که شهید در واقع، همهی زندگی خودش را به او میدهد؛ برای آن هدف و مقصودی که خدای متعال، آفرینش انسان را برای آن انجام داده است؛ یعنی اقامهی عدل، اقامهی زندگی سعادتمندانه برای انسانها، نزدیک شدن انسانها به خدا و اقامهی احکام الهی در جامعه. هدفها اینهاست دیگر؛ حیات طیبه!کسی که در راه خدا شهید میشود، به این معناست که در این راه، مجاهدت و تلاش کرده و سرانجام در این راه، جان خودش را از دست داده است. البته چنانچه در این راه، به مرگ طبیعی هم بمیرد، آن هم خیلی ارزش دارد؛ ولی اگر در این راه کشته بشود- یعنی همان شهادت- طبعا ارزش بسیار والاتر و بیشتری دارد، لذاست که این مقامش بالاست، برای خاطر این که همهی زندگی را یک جا تقدیم این راه کرده است.باید برنامهریزی را این طور بکنید. شما نگاه کنید، اگر میخواهید در جامعهی خودتان، در کشور خودتان برنامهریزی کنید، ببینید کدام یک از کارهایی که در جامعه وجود دارد، یا ممکن است در آینده باشد- یا هست، یا ممکن است باشد ممکن است یک کاری الان نباشد، ولی بتوان آن را ایجاد کرد و به وجود آورد- کدام یک از این سرگرمیها و اشتغالها میتواند جامعه و انسانها را به اهداف والای الهی و اسلامی نزدیک کند؛ ببینید آن کدام است، آن را انتخاب کنید.اگر آن را انتخاب کردید و البته کار کردید، میتواند همین هدف شما- یعنی این برنامهریزی- برای خود شما هم زندگی راحتی را به وجود بیاورد. یعنی وقتی ما میگوییم هدف خدایی انتخاب کنیم، معنایش این نیست که باید در مدت عمرمان گرسنگی بکشیم و زندگی را بد بگذارنیم؛ نخیر، کاملا میتواند جهتگیری خدایی باشد، در عین حال تامینکنندهی نیازهای زندگی انسان هم باشد.شما در جامعه، هر شغلی انتخاب کنید که به نفع مردم باشد، لابد درآمدی هم دارد، لابد زندگی مناسبی هم همراه آن هست؛ اما وقتی شما این را انتخاب کردید که به جامعه خدمت بکنید، برای این که امر الهی و دستور دینی را عمل بکنید، خودتان را به آن هدف، نزدیک کردهاید.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 401]