تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833390895
داستان صفت «خردمند» و سفر حضرت زینب(س) به مصر
واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: کتاب - ابن عباس» که از او روایت میکند، میگوید: «بانوی خردمند، زینب دختر علی چنین گفت...» زینب، بدین لقب به طوری معروف شده بود که وقتی «بانوی خردمند» میگفتند، زینب فهمیده میشد. به گزارش خبرآنلاین، عایشه بنت الشاطی از نویسندگان مصری است که چند کتاب درباره شخصیتهای دنیای اسلام بخصوص مادر پیامبر، همسران پیامبر و دختران پیامبر نوشته است. وی کتابی درباره حضرت زینب(س) دارد به نام «بطله کربلا» که با ترجمههای متعددی منتشر شده، اما ترجمه مرحوم آیت الله صدر روانتر از سایر ترجمه هاست. انتشارات موسسه بوستان کتاب این اثر را به اهتمام سید باقر خسرو شاهی با عنوان «بانوی کربلا؛ حضرت زینب (س)» تا به حال چندین بار منتشر و روانه بازار نشر کرده است. در پیشگفتار این کتاب آمده است: «مطالبى که در صفحات این کتاب خواهید خواند، تنها سرگذشت پرماجراى «بانوى کربلا» نیست بلکه رویدادهایى است تکان دهنده و غم انگیز از تاریخ مسلمانان در مقطع خاصى از تاریخ صدر اسلام که در اثر برخورد دو حرکت کاملا متفاوت و متضاد- بعد از رحلت پیغمبر اکرم صلى الله علیه وآله - به وجود آمد، حرکتى که مىکوشید روش و منشرسول خدا صلى الله علیه وآله را در تمام ابعاد فکرى و اجتماعى و... دنبال کرده و نگاهبان سنن الهى باشد و حرکتى که مىخواست نظام سیاسى و اجتماعى دوران جاهلیت را در قالب دیگر و مورد قبول خویش، بر کرسى نشاند. اهل بیت عصمت علیهم السلام و خاندان پیغمبر خدا، همراه یاران اندک و خدا باوران قلیل بر عقیده خویش پاى فشرده و «اسلام ناب محمدى» را از گزند نامحرمان حفظ نمودند، البته جان بر سر عقیده گذاشته و تاوان بس سنگینى پرداختند که حماسه پرسوز و گداز حسینى در ایام عاشورا از همان گونههاست.» نویسنده در بخشی از کتاب پدران و نیاکان زینب کبری (س) را معرفی میکند، پس از معرفی وِیژگیهای دوران ولادت این گوهر در مدینه در سال ششم هجرت، به دوران غمبار کودکی حضرت که مصادف با رحلت رسول خدا (ص) و شهادت مادرش حضرت فاطمه (س) است، میپردازد. در این بخش با عنوان «کودکی اندوهناک» میخوانیم: «اگر بتوانیم خود را تا مدتى به فراموشى بزنیم و غمهایى که بر این کودک وارد شده و پنجمین سال عمر او را پریشان کرده، نادیده بگیریم، زیرا که دوبار در این سال، مصیبت مرگ عزیزترین کسان و محبوبترین نزدیکانش را به چشم دیده، و اگربتوانیم دمى از نگریستن بهسایههایى که گهواره این کودک را فرا گرفته بود وکودکىاش را به شکنجه انداخت دستبرداریم و به قسمت دیگر از زندگانىدرخشان او نظر اندازیم، مىبینیم که زینب در خانه پدر موقعیتى را که بزرگتر از سناوست داراست. حوادث ناگوار، او را پخته کرده و آمادهاش نموده که جاى مادر سفرکردهاش را بگیرد و براى حسن و حسین و ام کلثوم مادر باشد و مهر مادرى را که به وسیله مداراى با کودک و از خود گذشتگى در برابر تمایلات او آشکار مىگردد، دارا بشود، هرچند در تجربه و زیرکى به مادر نرسیده باشد.» در مقطعی به ازدواج حضرت زینب (س) با عبدالله بنجعفر و ثمره این وصلت میپردازد. ترسیم صحنههائی از زندگی او در دوران امامت پدر بزرگوارش امیر المؤمنین (ع) و برادر مظلومش امام حسن مجتبی (ع) و نقش آفرینی این شیرزن در حماسه کربلا، بخشهایی دیگر از این کتاب است. فصل عاشورایی زندگی وی، برجستهترین فصل کتاب محسوب میشود که سبکی روایی و داستان گونه دارد، تا آنجا که کاروان اهل بیت(ع)، با کاروان سالاری زینب کبری (س) به مدینه باز میگردد و احیاگر یاد عاشورا و رسواگر جنایات بنی امیه بر ضد خاندان نور و عصمت است، تا آنکه یک سال و نیم پس از حادثه کربلا، از دنیا میرود. در قسمتی از این بخش با عنوان «در پى خون خواهى» آمده است: «... زینب از این دنیا نرفت مگر وقتى که لذت پیروزى را در کام ابنزیاد و یزید و بنىامیه از میان برد و قطراتى از زهرى کشنده در جامهاى پیروزمندان فرو ریخت. هنوز زینب از مجلس یزید قدم بیرون ننهاده بود که یزید احساس کرد در فرحى که از کشتن حسین به او دست داده، خللى راه یافت و روزبهروز در افزایش بود تا کمکم به صورت یک پشیمانى گزنده درآمد و سه سال آخر عمر یزید را تیره و تارکرد و از ناحیه او به ابن زیاد شر بسیارى رسید. هنوز سه سال نگذشته بود که آتش غضب پنهانى که با کندى پخته شده بود، شعلهور گردید و زبانه کشیدن آغاز کرد و اخگرهاى سوزندهاش را به هر سو پراکند. شهر کوفه فریاد کشید: خون خواهان حسین کجایند؟ سال ۶۶ شاهد قتلگاه دیگرى در عراق بود که براى خون خواهى از قتلگاه کربلا پدید آمده بود. از کسانى که در کشتن حسین شرکت کرده بودند، ۲۴۰ تن در یک واقعه کشتهشدند. فراریان را سخت دنبال مىکردند، وقتى که دستگیر مىشدند از آنان مىپرسیدند: حسینبن على کجاست؟ کسى را که امر داشتید بر او صلوات بفرستید، کشتید؟ آنگاه براى هر کدام یک جور کشتن در نظر مىگرفتند که مناسب با جنایتى بود که در کربلا مرتکب شده بودند. ولى داستان به این خون خواهى پایان نیافت. و دنباله داشت و هنوز دنباله دارد و زینب، برانگیزاننده تمام این وقایع و شوراننده همه این حوادث بود....» هرچند که بافت کلی کتاب، بیشتر داستانی است ولی با نقلهایی از منابع، فضایل و شخصیت علمی و اجتماعی آن حضرت را هم ترسیم میکند. در فصلی که با عنوان «خردمند بانوی بنی هاشم» به ازدواج این بانو با پسر عمویش عبدالله بن جعفر میپردازد، به جلوههایی از علم، فصاحت، شمایل و فضایل او اشاره دارد: «... مردم آن عصر در کربلا و در مجلس استاندار کوفه و مجلس یزید بن معاویه، سخنانی از زینب میشنوند که فصاحت و بلاغتش همه را متعجب میکند، به همان اندازهای که امروز ما را به تعجب میاندازد و همگی به فوق العادگی او و سخنوری و سحر بیانش، گواهی میدهند. به نقل «جاحظ» از «حزیمه اسدی»: «پس از شهادت امام حسین (ع) وارد کوفه شدم و سخنان پرمغز و شیوای زینب را شنیدم. من ناطقتر و گویندهتر از او، زنی را ندیدم. گویا از زبان امیرالمومنین علیبن ابیطالب (ع) سخن میگفت!» این، شمایل زینب است، به طوری که او را در کربلا دیدهایم و چنان که در زمان جوانیاش نمونهای از فضایل برای ما نمایان شده، زیرا میشنویم که او در مهربانی و رقت قلب به مادرش و در دانش و پرهیزگاری به پدر مانند بوده و چنانچه بعضی از روایات، میگوید: زینب دارای مجالس علمی ارجمندی بوده که زنانی که میخواستند احکام دین را بیاموزند، در آن مجلس حاضر میشده و کسب دانش میکردند. صفات برجستهای در زینب جمع بوده که هیچ یک از زنان عصر او، دارا نبودهاند. لذاست که «بانوی خردمند بنیهاشم» گردید. «ابن عباس» که از او روایت میکند، میگوید: «بانوی خردمند، زینب دختر علی چنین گفت...» زینب، بدین لقب به طوری معروف شده بود که وقتی «بانوی خردمند» میگفتند، زینب فهمیده میشد. فرزندان او به چنین لقبی افتخار میکردند و به «زادگان بانوی خردمند» شناخته شده بودند.»
در بخشی از این کتاب با عنوان «آخرین سفر» میخوانیم: «بانوى بانوان آرزو داشت که چند روزه آخر عمر را در کنار جدش رسولخدا بگذراند، ولى بنى امیه از این هم جلوگیرى کردند. زینب و کسانى که همراهش بودند مصیبت هایى را که سبط رسول خدا از لشکر یزید دیده بود، مىگفتند و آن قربانگاه خونین را که امام حسین و شیعیانش را در آنسر بریده بودند، توصیف مىکردند. وجود بانوى بانوان زینب در مدینه کافى بود که آتش حزن بر شهیدان را شعلهورکند و مردم را بر ضد ستمکاران بشوراند، تا کار به جایى رسید که نزدیک شد شورشبرضد بنىامیه پیدا شود فرماندار مدینه به یزید گزارش داد: بودن زینب در میان اهل مدینه، احساسات را بر مىانگیزاند، او زنى است فصیح، خردمند، دانا، او و کسانى که با او هستند تصمیم گرفتهاند براى خونخواهى قیام کنند. یزید امر داد که باقىمانده اهل بیت را به شهرها و نقاط مختلف تبعید کرده وپراکندهشان سازد. فرماندار، از بانوى بانوان خواست که از مدینه بیرون رود و هر جایى که خواهداقامت کند. زینب که از اینسخن خشمگین شده و به هیجان آمده بود، گفت: «خداى مى داند که چهها بر سر ما آمده است، بهترین کس ما کشته شده، و باقى مانده ما را از این شهر به آن شهر چنان که چارپایان را مىرانند براندند و ما را بربارها سوار کردند، به خدا، هرگز بیرون نخواهم رفت هر چند خونمان ریخته شود». ولى زنان بنىهاشم از خشم آن ستمگر بر زینب بیمناک شدند، دور بانو را گرفتند و با ملایمت و مهربانى با وى سخن گفتند و هم دردى کردند و به خارج شدن از مدینهمتمایلش ساختند. زینب دختر عقیلبن ابىطالب گفت: «دختر عموى عزیزم! خداى در وعدهاىکه به ما داده است، راست گفته، زمین را تحت اختیار ما خواهد گذارد، که از هر جایش بخواهیم بهره برگیریم و به همین زودى خداى کیفر ستمکاران را خواهد داد. سفرى کن به شهرى که در آسایش و امانباشى.» زینب به قصد مصر آماده سفر شد و مدینه را ترک گفت. وه که زینب چه بسیار سفر کرده! آیا باید تمام عمر را در خانه به دوشى از شهرى به شهرى به سربرد و روى زمینیک جا پیدا نکند که در آن بیاساید؟ بانوان بنىهاشم که به همراه زینب بودند، احساس کردند که بانوى خردمندشاننیرویش را از دست داده و تاکنون این سان ناتوان نبوده. او مات و حیرت زده مىنگرد و دیدگانش خشک گردیده و اشکى نمىفشاند، گویا هستى او درهم شکسته شده و برباد رفته است. مىخواهند مانوسش کنند و آشفتگىاش را بر طرف سازند، ولى جز بر بهت و پریشانىاش افزوده نمىشود. در آخر کار، به خاطرشان رسید کارى کنند شاید بار غمش سبک شود؛ از مصایب کربلا سخن گفتند، تا عقده دلش بترکد و بگرید. ولى اشک در حلقههاى چشمش سنگ شده بود و زخم قلبش چنان عمیق گشتهبود که شکافى کشنده ایجاد کرده بود. گرفتگى و اندوه بانوى بانوان در شبهاى اخیر مسافرت، از همه منزلها بیشتر بود. کاروان شبرو از خاک حجاز بگذشت؛ جایى که چمن زار کودکى و اقامت گاهپدران و نیاکان زینب بود و به خاک نیل نزدیک شد، جایى که زینب غریب است؛ نه کسى دارد و نه منزلى. ابرهاى تیره جهان را فرا گرفته بود و ماه در آسمان یافت نمىشد. بر بیابان شرقى مصر هوا ایستاده، سنگینى مىکرد. گویا درنگ کرده تا کاروان شب پیما را ببیند. وحشت و هراس آن فضاى پهناور را پر کرده بود. سپس وضع عوض شد. در همان دمى که بانوى بانوان به خاک نیل قدم گذارد، هلال شعبان سال ۶۱هجرت در افق نمایان شد، گروههایى از مردم براى استقبال بانوى بانوان جمعشده بودند. کاروان به سیر خود ادامه داد، تا به دهکدهاى نزدیک به بلبیس رسید، در آنجا گروههاى دیگرى از پایتخت دره نیل به استقبال آمده بودند. مسلمةبن مخلد انصارى فرمانفرماى مصر با عدهاى از اشراف و علماى آندیار که براى استقبال دختر زهرا و خواهر امام شهید آمده بودند. هنگامى که طلعت درخشان زینب که به نور شهادت تابش مىکرد نمایان شد، به یک باره همه به گریه درافتادند. گرداگرد کاروان را گرفتند و به راه ادامه دادند. هنگامى که به پایتخت رسیدند، مسلمه میهمان گرامى را به خانه برد، بانوى ما در آنجا نزدیک به یک سال اقامت کرد. در آن مدت جز در حال عبادت و گوشهگیرى دیده نشد. سپس، پایان دوره گردى فرا رسید. بنا بر ارجح اقوال، بانوى بانوان زینب در شب یک شنبه چهاردهم رجب سال ۶۲هجرت از دنیا رفت و دوچشمى که قربانگاه کربلا را دیده بود، برهم نهاده شد. وقت آن رسید که این پیکر ستم کشیده و لاغر بیاساید. سرزمین پاک مصر براى زینب بسترى نرم در اتاق خودش در خانه مسلمه فراهمکرد، همان جایى که زینب هنگام آمدن وارد شده بود و همان جایى که خودشخواسته بود که آخرین خوابگاهش باشد. قبرش زیارت گاهى شد که مسلمانان تا به امروز از هر شهرى و دیارى به زیارتشمى آیند و داستان دردهاى شورانگیزش در زبان نسلها و سالها باقى بماند.» ۲۹۱/۶۰
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 662]
صفحات پیشنهادی
داستان صفت «خردمند» و سفر حضرت زینب(س) به مصر
داستان صفت «خردمند» و سفر حضرت زینب(س) به مصر-کتاب - ابن عباس» که از او روایت میکند، میگوید: «بانوی خردمند، زینب دختر علی چنین گفت...» زینب، بدین ...
داستان صفت «خردمند» و سفر حضرت زینب(س) به مصر-کتاب - ابن عباس» که از او روایت میکند، میگوید: «بانوی خردمند، زینب دختر علی چنین گفت...» زینب، بدین ...
گفتگوی اختصاصی خبر با وزیرخارجه اسبق مصر - اضافه به علاقمنديها
گفتگوی اختصاصی خبر با وزیرخارجه اسبق مصر-بین الملل - وزیر امور خارجه سابق مصر در گفتگو با خبر ... داستان صفت «خردمند» و سفر حضرت زینب(س) به مصر .
گفتگوی اختصاصی خبر با وزیرخارجه اسبق مصر-بین الملل - وزیر امور خارجه سابق مصر در گفتگو با خبر ... داستان صفت «خردمند» و سفر حضرت زینب(س) به مصر .
نیاكان پیغمبراكرم(ص) - اضافه به علاقمنديها
داستان صفت «خردمند» و سفر حضرت زینب(س) به مصر نویسنده در بخشی از کتاب پدران و نیاکان زینب کبری (س) را معرفی میکند، پس از ... که مصادف با رحلت رسول ...
داستان صفت «خردمند» و سفر حضرت زینب(س) به مصر نویسنده در بخشی از کتاب پدران و نیاکان زینب کبری (س) را معرفی میکند، پس از ... که مصادف با رحلت رسول ...
به یاد یاران سفر کرده ...
داستان صفت «خردمند» و سفر حضرت زینب(س) به مصر اهل بیت عصمت علیهم السلام و خاندان پیغمبر خدا، همراه یاران اندک و خدا باوران قلیل بر ... حوادث ناگوار، او را پخته ...
داستان صفت «خردمند» و سفر حضرت زینب(س) به مصر اهل بیت عصمت علیهم السلام و خاندان پیغمبر خدا، همراه یاران اندک و خدا باوران قلیل بر ... حوادث ناگوار، او را پخته ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها