واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: سلطان وفا
هرچند كه راه هنر مدح نپویمحیف است ز اوصاف اباالفضل نگویم پرسند اگر سرور و سلطان ادب كیستجز نام اباالفضل به هر بزم نگویم روزى اگر از شهر وفا گم شوم آن روزكویى بجز از خانه عباس نجویم امروز اگر خار سر راه وفایمفردا چو گلى پیش ره یار برویم وقت است كه ساقى، مِى اخلاص و صفا راریزد به سر و صورت و حلقوم و گلویم صد مخزن دیوان چه كنم مدح و ثنایشجز غنچه وصفش نتوان هیچ ببویم عمری است به درگاه اباالفضل گدایمهمواره ثنا خوان خداوند وفایم من ساقى ام و باده من مدح نگار استمدیون اباالفضل بود هركه خمار است لب تشنه از این در اَحَدى دور نگرددمیخانه عشاق مگر بى كس و كار است هربتكده را حاوى یكصورت و معنىاستمقصود من از بت رخ زیباى نگار است امشب كه پرى خانه معشوق گشودندرخسار مگو صورت او باغ بهار است او جن و پرى نیست كه انسان كریم استمشغول خداوند به هر لیل و نهار است شب قائم زهد است و سحر عازم هیجاگه عابد سجاده و گه شیر شكار است دلدار من آن است كز او عید بریزداز قامت او یكسره توحید بریزد من تا به ابد دامن عباس بگیرمخواهم كه سر برگ گل یاس بمیرم او داده مرا سر خط جانبازى و ایثاراینگونه ز استاد وفا درس بگیرم استاد مسلم به على اكبر لیلاستهرچند كه فرمود: تویى مرشد و پیرم ما در كَنَف یار چه گوئیم كه اربابفرمود: كه عباس بود پشت و مجیرم او دست على؛ دست على دست خداوندهیهات من از دست خدا دست نگیرم جا داشت رُخ كعبه دوباره بشكافدگوید چو پدر بر پسر امروز اسیرم آن ماه كه خیزد به قدش جا زد خورشیدآمد ز نهان خانه خمخانه توحید خمخانه توحید همین جاست بیائیدمیخانه امید همین جاست بیائید كیل نظر و سنجش نور است جمالشپیمانه خورشید همین جاست بیائید آن معجزه را چشم مگو باغ ستاره استگلخانه ناهید همین جاست بیائید گر در طلب زندگى خُلد برینیدآن خانه جاوید همین جاست بیائید آنجا كه شنیدید ازل تا به قیامتمستانه مستید همین جاست بیائید این است به واللَّه خداوند مجسمپایانه تمجید همین جاست بیائید آن پاكدلانى كه به خلقت چو عروسندجا داشت كه دستان اباالفضل ببوسند موساست عصایش نى دستان اباالفضلعیساست خود از جُرگه مستان اباالفضل الیاس كه بر مجمع دریاست مُوكِّلخود تشنه یك جرعه مستان اباالفضل ایوب كه صبرش به جهان است زبانزددر صبر بُود مات غمستان اباالفضل ذوالكفل، كه مىكرد كفالت به رسولانخود تحت تكفل پى دستان اباالفضل یوسف كه بود بین رسل جلوه خورشیدباشد رخ او شمع شبستان اباالفضل ادریس كه درسش همه بود آیه حكمتدر درس وفا طفل دبستان اباالفضل آن شكه كه مخول تب نمرود، شكستهحیران بت روى اباالفضل نشسته دل تشنه افراطى لبخند اباالفضلسر، طالب خطاطى سربند اباالفضل خواهند چو بخشند قداست به كلامىآید به زبان آیه سوگند اباالفضل اوتاد اگر همت عباس بخواهندبایست ببندند كمربند اباالفضل قامت نه قیامت نه، امامت به پناهشخلّاق نیاورد همانند اباالفضل دانید كه نسل قمر نور كدامند؟آرى مه و خورشید دو فرزند اباالفضل چون صاحب تیغ علوى باز بیایدباشد علمش دست توانمند اباالفضل زیباست كمى روضه عباس بخوانیمسخت است ز پرپر شدن یاس بخوانیم در میكده كام عطش آشام كه دیده؟میخانه بى ساقى و بى جام كه دیده؟ از دست كریمى ز بلندى كرامتبر پاى كریم این همه اكرام كه دیده؟ بر روى زمین گرد علمدار رشیدىمشك و علم و بیرق گمنام كه دیده؟ در گرد طواف حرم خون خدایىبر جسم شفق لاله احرام كه دیده؟ از بعد رجز خوانى خونین حماسهبالین سر یار، دل آرام كه دیده؟ دو دیده و یك قلب به یك تیر ندوزنداین شكل معمایى اهرام كه دیده؟ تا قامت اللهى آن ماه دو تا شداى واى، ستون كمر شاه دو تا شد محمود ژولیده
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 154]