واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: نامش را گاه به گاه شنيده ايم و در گوشه گوشه کشور عکسهايي ديده ايم به نامش ، بس لطيف و گاه با فرياد ... کلبه وجنگل و هيزم ، مرتع ودشت واسبهايي روان ، رودخانه هاي زنده وجوشان ، آبي دريا و رنگ رنگ رنگ... سراغ کوچکپور کپورچالي – عکاس گيلاني و يکي از مشهورترين عکاسان ايران – را که مي گيري بايستي سفر کني . طبيعت گيلان پياپي هويداست وکيست که نداند زيبايي شالي ودريا را ... زيبايي از پس زيبايي که پشت سر مي نهي تازه به دريا رسيده اي و انزلي را پشت سر مي گذاري و پس از گذر از جاده اي که در يک سوآبي دريا و در سويي ديگر شالي و جنگل به کپورچال مي رسي ... رستورانش به نام وي پيداست و جاي پاي هنرمندان بسياري ازسراسر جهان را در آن حس مي کني ... بسيار ساده است اما تراوش هنر و زيبايي از آن به غايت پيدا ... دور تا دور رستوران عکسهايي به نمايش گذاشته شده که تک به تک از آن صبح مي رويد وايمان ، شادي ولبخند و گاه دست و بالي زخمي و سياه ... فردي ، گرم و مهربان براي نشستن در جايي مطلوب تورا فرا مي خواند و براي سفارش ،منو در اختيار نيست و آرام رنگ رنگ غذاهاي محلي را برايت ترسيم مي کند و خيالت را از آمدن به آنجا جمع ... صداي کيست ؟ خودش بود محمد کوچک پور کپورچالي ... يک نفر درخواست گرفتن عکس از غذاهاي محلي گيلان را براي کاربرد در پايان نامه اي به همين نام دارد و او البته که به آشپزخانه اي هدايتش مي کند که طعم غذاي خانگي دارد و غذا به دست مهربان مادر طبخ مي شود . اما کوچک پور با چه تعصبي از دانشجو درخواست کننده مي خواهد که اين عکسها را در پايان نامه استفاده نکند،چهره اش گر گرفته وموي سپيدش سببي است براي نشان دادن بيشتر اين گرگرفتگي و مي گويد : شما عکس مي گيريد اما عکاس نيستيد ، عکس را من به رايگان در اختيارتان مي گذارم اما بگذار گيلان آنگونه که هست نمايش داده شود . گروه ايرنا را براي گفت وگو به گالري عکسش راهنمايي مي کند که تنها يک ديوار اين دو را از هم سوا کرده ودر حين رفتن مي گويد من خاک خويش را دوست دارم و مي خواهم هويت وفرهنگ سرزمينم را به نسل جديد انتقال دهم وظيفه من است و آموزش مي دهم ... پيش از ثبات براي صحبت چشمت به هر تابلو عکس که زوم مي شود مي بيند ،و قاطع و سخت و مهربان و دردآلود مي گويد ، داستاني را که از پس هر لحظه که در گذر وحشي زمان به ثبت رسانده است... در عکسهايش ،پيرزني گيل پوش و بس سالخورده دست بر دهان نهاده ومي خندد وکوچک پور آن را جاي پاي زمان مي نامد و پيرمردي گيلک ، در مه آلود جنگلهاي مرتفع بار بر دوش نهاده بس سنگين و باز کوچک پور بر پاي عکسش مي نويسد : پدرم !کمرم ازغم سنگين نگاهت خم باد ... پيرزني دوربين را بر عکس بر چشم نهاده و شيرين مي خندد و پيرمرد نيزاصرار دارد که همانگونه از دوربين جنگل مه آلود را نظاره کند و تا حس اين شيرين خند مي خواهد به جانت رسوب کند مي گويد : کوچکپور آسان دوربين را به ميان آنان نبرده است اما راحت نيز سوژه هايش را رها نمي کند و به دو عکس کوچک در پاي همان عکس اشاره مي کند که در آن پيرمرد تصوير، در بستر با مرگ دست و پنجه مي سايد، يکي قرآن مي خواند و کوچک پور هندوانه در دهانش مي گذارد ... و ديگري جشن بود و شادي يک عروسي در دل ارتفاعات جنگلهاي گيلان و ديگري دسته دسته هيزم بود و دخترکي با موهايي پريشان تر از گيسوان جنگل تکيه داده بر هيزمها و نگاهش حرارت هيزمهاي خاموش را به تصوير مي کشيد... عکسها با حس و رنگ سخن مي گويند وگويي آرزوها را به تصوير کشيده است ، تصاويري که پس زمينه اش زمزمه گر رنگ است و احساس آدمها و چه خوب در عمق روح نافذ... در شهر زندگي مي کنيم و تا ديده ايم ماشين و آسمانخراش ، تا ديده اي دود و کارخانه ، تا ديده ايم شلوغي و ازدحام و زخمهاي تکنولوژي و اينک گويي عکسهاي کوچک پور از رويا برآمده اند... تو بي تقصيري و او چه خوب مي گويد در يکي ازعکسهايش که به اين وحشي تمدن گوشزد کن بگو نگهدار حرمت ما را ... مي گويد : ازسال 59 عکاسي را آغاز کرده و تا کنون 230هزار لحظه را به ثبت رسانده و اين را هم مي گويد که گيلان تواناي پرورش کوچک پورها يي را داراست که هر يک نماينده اي باشد سرشار ازسرزمين خويش ، اما بايستي زير پرو بالشان را گرفت و به آنان پر پرواز بخشيد... مي گويد تقديرهاي پيايي يونسکو، آساهي شيمبون ژاپن ، عکاسي بين المللي شانگهاي چين ، انجمن بين المللي خلاق انگلستان به همراه مدال برتر فياپ عکاسي آمريکا ، عکاسي بين المللي خانه فرهنگ بلژيک ، مسابقه بين المللي عکاسي نوک هيت کشور بلژيک برايش چشمگير مالي نبوده اما افتخارش برايش مي ماند و البته براي فرزندان سرزمينش ... کوچک پور مي گويد بايد ازسوي ارگانها نيز حمايت شود تا اين تصاوير به هر طريقي فرامرزي شود و بگويد که گيلان سرشار ،تنها طبيعت نيست ... مي گويد چرا بايد عکسهاي بيگانه در خانه هاي فرزندانمان رسوخ کند واين در حالي است که رازهاي نهفته اي در درون عکسهاي سرزمين مادري وجود دارد که مي تواند يک سرزمين را به خورشيد تابان برساند... مي گويد : بازديد کنندگان ،نگاتيوهاي من را متعلق به آينده بشريت مي دانند واين در حالي است که شرايط آرشيو تخصصي براي من هنوز مهيا نشده است. مي گويد رسالتش در عکاسي تمام نشده و عکس بشنواز ني وتاکا ( آيين محلي فرارسيدن بهار ) را بيش از ديگر آثارش مي ستايد و مي گويد : بايستي شرايط به گونه اي فراهم شود تا فرهنگمان حفظ شود. سريع مي گويد : چندين سال است که پيگير برقراري يک گالري عکس در انزلي است که هنوز به نتيجه نرسيده و بيمه هم نيست... برمي خيزد ومي گويد بايد برود ، کوچ در راه است و جاي ماندن نيست و بايد ثبت کند فريم به فريم از آن را ومي خندد و باز مي گويد: خوشا به حال آنکس که بر عرصه پهناور زمين هيچگونه تعلق خاطري ندارد... خداحافظي مي کنيم و يک به يک عکسها را مي گذريم رنگ است و جنگل ، مه و شقايق و باران ، آتش بازي پاييز و رنگ ، اشتياق زندگي ، زندگي و درد...و رمز زيباييشان هويدا نيست تا وصف شود، بزرگ بود و ازاهالي امروز ، مي گذريم و مي رويم ...ک/4 گزارش از مرضيه ضامن 604/1881
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 385]