محبوبترینها
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1853157414
دعوت فراموش نشدنى
واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: دعوت فراموش نشدنى
آن شب همانند شبهاى قبل بعد از صرف شام، استحمام و پوشیدن لباسهاى تمیز و پاك راهى مسجدالحرام شدم رساله عملیّهُ و یك كیسه پارچهاى سفید را همراه برداشتم تا اگر كسى سؤالى كرد و جوابش در ذهنم نبود، از رساله استفاده كنم. بعد از 20 دقیقه طىّ مسیر به مسجدالحرام رسیدم، كفشهایم را داخل كیسه گذاشته، با احترام وارد مسجدالحرام شدم چشمم به كعبه افتاد، چه زیبا و با شكوه جلوه مىكرد! مردم همگى با لباسهاى سفید دور كعبه طواف مىكردند، مسجدالحرام به وسیله نورافكنهاى متعدّدى روشن و هوا دلپذیر بود. مردم مشغول راز و نیاز با خالق یكتا. یكى گریه و استغفار از گناهان مىكرد. دیگرى نماز مىخواند، سوّمى مشغول خواندن قرآن بود. عدهاى از تشنگى به منبعهاى آب خنك یا آب چاه زمزم هجوم مىبردند، عدهاى نیز كه براى انجام طواف و شركت در نماز جماعتِ صبح در حرم حضور یافته بودند، در كنار و گوشهاى به خواب رفته بودند. گروهى از زنان ایرانى مشغول حرف زدن در باره خرید روزانه بودند، به آنان تذكّر دادم كه در مسجد سخن گفتن از دنیا كراهت دارد و ... و من مانند عدهاى دیگر مقابل حجرالاسود و مستجار نشسته بعد از خواندن دو ركعت نماز تحیت مسجد، مشغول نوشتن نامهاى براى خانوادهام شدم. علت این كه در مسجدالحرام نامه مىنوشتم روشن است؛ ترسیم كردن وضع مسجدالحرام و طواف كنندگان به دور خانه خدا و نماز گزاران مىتوانست حالت عرفانى و معنوى در وجودم ایجاد كند. در نامه به همسرم وعده دادم كه یك طواف به نیت او انجام دهم و ... .نظرى به ساعت انداختم كه حدود یك ساعت به اذان صبح مانده بود، بهترین فرصت براى راز و نیاز و نماز شب بود .حال لحظاتى به اذان مانده بود که صداى اذان صبح بلند شد. پس از اقامه نماز صبح فرصت مناسبى بود براى طوافى كه وعدهاش را در نامه به همسرم داده بودم، امّا خیلى خسته بودم، به طورى كه ناى راه رفتن نداشتم به هر صورتى بود طواف را شروع كردم، مطاف بسیار شلوغ بود به طورى كه نتوانستم از داخل مطاف طواف كنم ناچار از خارج آن هم به شعاع 30 مترى طواف كردم، هنوز دور هفتم تمام نشده بود كه یك نفر آخوند دربارى كه روى منبر نشسته و سخنرانى مىكرد، توجّهم را به خود جلب كرد، موضوع صحبتش طاغوت بود، و منظورش ما شیعیان بودیم؛ زیرا اماكن متبركه را مىبوسیم و به آنان تبریك مىجوییم! آنان بوسیدن ضریح، قبر و ... را شرك مىدانند كسى را كه این اماكن را ببوسد طاغوتى مىشمارند! باید به آنها گفت كه ما سنگ و آهن و چوب را به عنوان تبریك مىبوسیم نه به عنوان عبادت. حضرت یعقوب پیراهن یوسف را مىبوسد، مىبوید، به چشمش مىمالد و شفا پیدا مىكند.سیره حضرت رسول اکرم، امامان و اصحاب این بود كه حجر را مىبوسیدند و ... بهرحال طواف را تمام كردم و نماز طواف را هم خواندم، هوا روشن شده بود، هنوز به در مسجد نرسیده بودم كه چشمم به گروهى سرباز نظامى افتاد كه دستهایشان را محكم به هم گرفته بودند، با سرعت وارد مسجد شده و خودشان را به مستجار رساندند و طوافِ طواف كنندگان را قطع كردند. من كه روبروى آنها بودم، از یك نفر سعودى كه شاید امنیتى بود سؤال كردم كه چه خبر شده؟ گفت: امروز مىخواهند كعبه را شستشو دهند، پرسیدم مگر امروز چندم ماه است؟ گفت: اوّلِ ماه. گفتم: چه كسى كعبه را مىشوید گفت امیرالحاج مكه. پرسیدم اسم او چیست؟ گفت: الآن خودت او را مىبینى و ...هنوز سخنان ما تمام نشده بود كه امیر الحاج به همراه دو نفر دیگر وارد مسجد شدند او عینكى طلایى رنگ به چشم و عبایى مشكى بر دوش داشت. یك چپى سفید و یك عقار سیاه كه رسم عربها است بر سرش گذاشته بود. من هم كه لباس روحانى بر تن داشتم به آنها شبیه بودم عبایم مانند آنها مشكى و پیراهنم عربى بود. تنها فرقمان این بود كه من عمامه بر سر داشتم و آنها چپیه. توكّل بر خدا كردم و به همراه آنان راه افتادم و گفتم تا جایى كه مىشود با اینها مىروم شاید توانستم به داخل كعبه راه یابم. با آنان تا جلوى صف نظامىها كه راه طوافكنندگان را سد كرده بودند آمدم. جلوى ما خیلى خلوت شده بود. وقتى كه فشار طواف كنندگان زیاد شد، سربازها از پشت ما خانه خدا را دور زدند و ما را میان طواف كنندگان قرار دادند، ما هم از میان طواف كنندگان وارد حجر اسماعیل كه زیر ناودان طلا واقع است شدیم، آنجا را از قبل آماده براى ورود امیرالحاج كرده بودند. من نیز كه قیافه جدى به خود گرفته بودم از جلوى صف سربازها به همراه امیرالحاج وارد حجر شدم، بعد از خواندن دو ركعت نماز زیر ناودان طلا، به امیرالحاج گفتم: من كارت ورود به داخل كعبه را ندارم، آیا بدون كارت مىشود داخل خانه شد؟ گفت: ممكن است. بیش از حد خوشحال شدم، منتظر حادثه بعدى بودم كه امیرالحاج گفت: برویم طواف كنیم. سربازها مطاف را از طواف كنندگان خالى كرده بودند. ابتدا ما چهار نفر طواف كردیم هنگام نیت با امیرالحاج آمدم نزد حجرالاسود و بعد از بوسیدن شروع به طواف كردم، وقتى كه به مستجار رسیدیم، ضلعى كه به حجر مانده آن را لمس كردیم، اما از دور دوّم تا دور هفتم دیگر حج را نبوسیدیم؛ زیرا چند نفر داخل صف بودند و منتظر استلام و فقط با دست اشاره مىكردیم و سلام مىدادیم. در دور هفتم حجر را بوسیدیم، بعد از اتمام طواف با امیرالحاج آمدیم نزدیك در و دعا خواندیم؛ زیرا آنجا دعا مستجاب مىشود و آنجا را حطیم مىگویند. حطیم محلّى است كه مردم در آنجا ازدحام مىكنند و به یكدیگر فشار وارد مىآورند و همدیگر را له مىكنند و حطیم یعنى له كردن ...
هر كسى براى خودش دعا كرد ولى بعد از مدتى كه خوب به دعاى امیرالحاج گوش كردم دیـدم دعایش براى مسلمین و نصرت اسلام است بعد از دعا با او به پشت مقام حضرت ابراهیم رفتیم و نماز طواف خواندیم. بعد از خواندن نماز، شخصى از فرماندهان عالى ارتشى، وارد مسجد شد، امیرالحاج و اطرافیانش به احترام او بپاخاستند و با او سلام و علیك كردند. من هم كه نزدیك آنها بودم سلام و علیك كردم و با او دست دادم. فرصت خوبى بود براى طواف كردن، یك طواف مستحبى براى رسول خدا بجا آوردم و در هر دور حجر را بوسیدم. وقتى كه خوب به داخل حجرالاسود نظر كردم دیدم سه نقطه در داخل آن وجود دارد كه با رنگ سنگ فرق مىكند. اینجا به یاد خوابم افتادم كه قبل از عزیمت به حج دیده بودم كه با عدّهاى از حجّاج وارد مسجدالحرام شدیم و من حجرالاسود را بوسیدم و دیدم كه داخل حجر سه نقطه وجود دارد كه با رنگ حجر متفاوت است و یك دوربین نیز زیر حوله احرامم گذاشتهام ... مسأله دوربین هنوز برایم تعبیر نشده بود. در یكى از این هفت دور بود كه یكى از برادران صدا و سیما را دیدم و از او خواهش كردم كه عكسى به یادگار از حجرالاسود از من بیندازد او هم قبول كرد و یك عكس از من گرفت و قضیه دوربین در اینجا تعبیر شد. بعد از اقامه نماز طواف بود كه چند نفر پلكان خانه خدا را كه زیرش چرخ داشت و به وسیله موكت زیبایى فرش شده و بالاى آن كولر گازى نصب گردیده بود آوردند. این كولرى بود كه خانه را خنك مىكرد. دستور دادند كه مهمانان زیر ناودان طلا جمع شده، منتظر باشند. تعدادى از زائران ایرانى از جمله آقایان رضایى فرمانده سپاه و آقاى شمخانى فرمانده نیروى دریایى با عدهاى از همراهانشان در آن جمع حضور داشتند. شخصى صدا زد ده نفر ده نفر وارد خانه خدا شوید و زیارت كنید. ده نفر اول كه جلوتر از ما بودند به داخل خانه رفتند. شخصى سفارش مىكرد كه كارتهاى خود را روى سینه بچسبانید، در دلم غوغایى بپا شده بود، چرا كه كارت ورود نداشتم. امّا امید به خدا داشتم و قبل از حج از خدا خواسته بودم كه وارد خانهاش شوم، مسجد یك پارچه شور و شعف بود. جمعیّت با تكبیر و ذكر چشم به داخل خانه دوخته بودند. پرده خانه خدا را همان لحظهاى كه با امیرالحاج وارد حجر اسماعیل شدیم حدود سه متر بالا زدند و یك پرده سفید كرباسى به اندازه یك متر به آن آویزان نمودند. جلوه خاصى به كعبه داده بود. به همراهانِ آقاى رضایى گفتم: آماده باشید كه ما ده نفر دوم باشیم، همین كه گفته شد ده نفر دوّم من اوّلین نفر بودم كه جلوى پلكان قرار گرفتم، خواستم بالا بروم كه چند نفر نظامى مانع شدند و گفتند: كارت، در همین لحظه چشمم به همان فرمانده ارتشى كه قبلاً با او دست داده و سلام و علیك كرده بودم افتاد. میان پلكان ایستاده بود، به او اشاره كردم او هم متوجه شد كه نظامىها از من كارت مىخواهند با دو دست اشاره كرد و به آنها گفت بگذارید بیاید بالا، بسیار خوشحال شدم، با سرعت به طرف بالا رفتم و از آن فرمانده تشكر كردم، اوّل در كعبه را كه از طلا بود بوسیدم. با پاى راست داخل خانه شدم. داخل خانه تاریك بود اما نورانیت زیادى داشت فورا یك جاى خالى كه طرف ضلع پشت در طلا بود پیدا كردم، در آنجا دو ركعت نماز خواندم؛ البته در كناب خوانده بودم كه باید به گوشههاى خانه نماز خواند امّا از آنجا كه اكثریت با اهل تسنّن بود من ابتدا به طرف هر ضلع نماز خواندم بعد كه علماى شیعى آمدند و عدّهشان زیاد شد به طرف گوشهها نماز خواندم.كف خانه از سنگ مرمر به رنگ كِرِم روشن بود و اطراف آن را با سنگ قهوهاى به صورت سجاده كه یك نفر بتواند نماز بخواند در آورده بودند. وقتى كه از در طلا وارد خانه مىشوى دست راستت در گوشه و ركن شامى یك مكعب مستطیل؛ مانند كانال كولر كه یك متر در یك متر ساخته شده و یك در طلا با قفل و دستگیرهاى زیبا دارد كه داخل آن یك نردبان قرار داشت كه به وسیله آن پشت بام مىروند و پرده بیرونى را روز دهم ذیحجةالحرام تعویض مىكنند. دیوار داخلى با سنگ مرمر به رنگ كِرِم روشن كار شده و یك پرده سبز روشن مانند پرده بیرونى، آویزان بود كه به شكل عدد 8 بر روى آن نوشته شده بود «لااله الاّ الله، محمّد رسول الله» و كلماتى مانند «یا حنّان»، «یا منّان». این پرده از سقف تا حدود دو متر و نیم به كف خانه مانده آویزان بود و زینتى خاص به داخل خانه داده بود، سقف خانه به رنگ سیاه ظاهرا از چوب بود كه روكش شده بود و سه تیرك داشت كه بر روى سه ستون قرار گرفته بود. ستونها از طرف ضلع ناودان به طرف در امتداد داشت؛ چون طول ضلعى كه در خانه در آن واقع شد و ضلع پشتى آن حدود نیم متر بیشتر از دو ضلع دیگر است لذا وقتى كه داخل مىشوى كعبه به صورت مكعب مستطیل دیده مىشود، به احتمال زیاد ستونها از چوب بودند به رنگ شترى تیره و به قطر بدن انسان كه به طرف بالا كم مىشد و پایین آن یك مكعب مربع قرار داشت به اندازه 75 سانتى متر. ستون طرف ناودان تقریبا یك متر و نیم و ستون طرف حجرالاسود نیز یك متر و نیم است؛ یعنى اگر انسان نماز بخواند یك نفر به راحتى از پشت او مىتواند بگذرد. بین ستون حجرالاسود و ستون وسطى یك سنگ وجود دارد بسیار زیبا كه به اندازه 2 متر طول و 75 سانتى متر عرض دارد و یك متر ارتفاع كه اطراف آن را با چوب مزیّن كردهاند و آیات قرآن بر روى آن نوشته شده است. روى آن، دو، سنگ 50 در 50 وجود داشت كه از فیروزه و به رنگ سبز با كمى رگه است. و روى آن یك شیشه قرار داشت كه مىگویند پیامبر خدا در اینجا نماز خوانده است. طول آن در جهت طول خانه است. وقتى كه در داخل دیوار روبرو را نگاه مىكنى مىبینى كه بر روى آن سه سنگ نوشته وجود دارد؛ دو تا اندازه هم در كنار و یكى وسط آن دو است كه كنار هم به اندازه یك متر در نیم متر و سنگ وسطى به اندازه یك متر در یك متر كه از عقیق است و روى آن آیاتى از قرآن نوشته شده ولى رنگ دو سنگ دیگر سفید است كه یكى به تاریخ دویست هجرى نوشته شده و به سختى خوانده مىشد.وقت كم بود، شخصى صدا مىزد: «خدا شما را رحمت كند بروید تا ده نفر دیگر داخل شوند» حدود یازده نماز دو ركعتى براى خود، پدر، مادر و همسرم خواندم. براى عزت اسلام و مسلمین و برادران و خواهران دینى دعا كردم. عباى خود را به كف خانه خدا كه كمى خاك از سال گذشته داخل نشسته بود مالیدم و سینه خود را به دیوار آن گذاشتم و از خدا خواستم كه مرا همانطور كه داخل خانه خود كرده، داخل بهشت هم بگرداند ...از خانه خارج شدم. آن روز حال دیگرى داشتم گویى چشمانم نورانىتر شده بود. حس مىكردم از دنیا بیزار شدهام اثر عجیبى در وجودم گذاشته بود. خدا را سپاس گفتم كه دعایم را مستجاب و خواستهام را بر آورده ساخت. امیدوارم دعاى دیگرم را نیز اجابت كند و به دیدار امام زمان(عج) نائل شوم و مرا از یاران آن حضرت قرار دهد همانگونه كه از یاران خیمنى ـ قدس سرّه ـ قرارم داد.البته قبل از خروج، كنار در خانه آمدم، در آنجا هم نماز خواندم عربى عبا بر دوش به خودش عطر مىزد. از او خواستم كه مقدارى از عطرش بر روى دستمالم كه به دیوار و خاك كعبه متبرك كرده بودم بریزد و او هم اجابت كرد. عطر خوش بویى بود. داخل كیسه پلاستیكى گذاردم و كنار در آمدم و آن را بوسیدم و با احترام خارج شدم. آمدم پشت مقام و نشستم، در همین لحظه ولیعهد عربستان را دیدم كه براى شستشوى خانه خدا آمده بود و دو شمشیر طلا بر كمر او قرار داشت كه داراى علامت پرچم عربستان بود. دو نفر با لباس محلّى كه مسلح به كُلت بودند با دو ردیف خشاب كه به علامت ضربدر بر بدن خود بسته بودند در دو طرف او ایستاده بودند. چند نفر از خواجگان حرم نیز براى پذیرایى از مهمانان در اطراف مقام ایستاده بودند.بعد از اندكى نشستن پشت مقام، به اتفاق آقاى رضایى و شمخانى و همراهان ایشان از مسجد خارج شدیم.با خوشحالى به طرف هتل آمدم. داستان را براى روحانى و مدیر كاروان نقل كردم كه روحانى نیز براى حجّاج دیگر تعریف كرده بود و زائرین براى گرفتن تبرّك به سوى من هجوم آوردند. عبایم را به آنان دادم. خاك عبا را به خود مىمالیدند و آن دستمال معطّر را به مقدارى قند مالیدم و به زائرین دادم و یك بسته نقل و نبات را هم با آن دستمال متبرك كردم و بعد از عید به زائرین دادم و مقدارى از نباتها را براى اقوام و دوستان به ایران آوردم ... و این خاطرهاى بود فراموش نشدنى از داخل خانه خدا .روحانى معین محمد تقى پاشائى24/4/1371 14/محرم/1413 منبع:مجله میقات حج، شماره 5 ، سید حسن اسلامى ، با تصرف پیوند به :قربانی نفسوعده وصلدر آرزوی دو قطره اشکنگاهی کوتاه به تبیین مناسک حج
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 170]
صفحات پیشنهادی
دعوت فراموش نشدنى
دعوت فراموش نشدنى-دعوت فراموش نشدنىآن شب همانند شبهاى قبل بعد از صرف شام، استحمام و پوشیدن لباسهاى تمیز و پاك راهى مسجدالحرام شدم رساله عملیّهُ و یك كیسه ...
دعوت فراموش نشدنى-دعوت فراموش نشدنىآن شب همانند شبهاى قبل بعد از صرف شام، استحمام و پوشیدن لباسهاى تمیز و پاك راهى مسجدالحرام شدم رساله عملیّهُ و یك كیسه ...
آستارا، شهر بامهاي سفالي و خاطره هاى فراموش نشدنى
آستارا، شهر بامهاي سفالي و خاطره هاى فراموش نشدنى-آستارا، شهر بامهاي سفالي و ... تابلوي سفيد و نوشته مشكي پررنگ شما را به خوردن يك آش دوغ گرم دعوت مي كنند هر چند ...
آستارا، شهر بامهاي سفالي و خاطره هاى فراموش نشدنى-آستارا، شهر بامهاي سفالي و ... تابلوي سفيد و نوشته مشكي پررنگ شما را به خوردن يك آش دوغ گرم دعوت مي كنند هر چند ...
دى ماريا، فرشته نجات آرژانتين المپيك همه خوشبختى ها را به من ...
28 آگوست 2008 – گل زدن و در كنار مارادونا بودن لذتى فراموش نشدنى است.* از اين كه باسيله تو را به تركيب بزرگسالان دعوت كرده چه احساسى دارى؟** هميشه خواب آن را مى ...
28 آگوست 2008 – گل زدن و در كنار مارادونا بودن لذتى فراموش نشدنى است.* از اين كه باسيله تو را به تركيب بزرگسالان دعوت كرده چه احساسى دارى؟** هميشه خواب آن را مى ...
عكاسى خبرى در گفتوگو با بهمن جلاليبعد بصرى عكس خبري، فراموش ...
عكاسى خبرى در گفتوگو با بهمن جلاليبعد بصرى عكس خبري، فراموش ... عكس شده است جزيى انكار ناپذير و حذف نشدنى از نشريات. .... سال گذشته به ايشان پيشنهاد دادم جلسهاى بگذاريم و از عكاسها دعوت كنيم تا بيايند و بيشتر با اين موضوع آشنا شوند.
عكاسى خبرى در گفتوگو با بهمن جلاليبعد بصرى عكس خبري، فراموش ... عكس شده است جزيى انكار ناپذير و حذف نشدنى از نشريات. .... سال گذشته به ايشان پيشنهاد دادم جلسهاى بگذاريم و از عكاسها دعوت كنيم تا بيايند و بيشتر با اين موضوع آشنا شوند.
سپهر حيدرى: با استيلى قهرمان آسيا هم مى شويم
فراموش نشدنى است. وقتى در لحظات پايانى ... از اينكه دعوت نشده ام ناراحتم اما تمام تلاشم را انجام مى دهم تا بالاخره روزى سر از تيم ملى درآورم.• فكر مى كنى چه تيمى در يورو ...
فراموش نشدنى است. وقتى در لحظات پايانى ... از اينكه دعوت نشده ام ناراحتم اما تمام تلاشم را انجام مى دهم تا بالاخره روزى سر از تيم ملى درآورم.• فكر مى كنى چه تيمى در يورو ...
ولی امر مسلمین : حوادث غزه به طور قطع به پيروزی حق بر باطل ...
... اباعبداللَّه الحسين و پديدآورندهى حماسهى فراموش نشدنى و بيداركنندهى امت اسلام در ... حالا اينكه امام حسين دعوت شد براى حكومت در كوفه و حركت كرد به كوفه، اينها ظواهر ...
... اباعبداللَّه الحسين و پديدآورندهى حماسهى فراموش نشدنى و بيداركنندهى امت اسلام در ... حالا اينكه امام حسين دعوت شد براى حكومت در كوفه و حركت كرد به كوفه، اينها ظواهر ...
دل پيه رو تا جام جهانى ۲۰۱۰ مى ماند؟!
25 آگوست 2008 – آلكس دل پيه رو يك نام فراموش نشدنى براى فوتبال ايتاليا است! ... جدال دوستانه چهارشنبه شب گذشته مقابل اتريش به اردوى آتزورى ها دعوت مى شود.
25 آگوست 2008 – آلكس دل پيه رو يك نام فراموش نشدنى براى فوتبال ايتاليا است! ... جدال دوستانه چهارشنبه شب گذشته مقابل اتريش به اردوى آتزورى ها دعوت مى شود.
متن كامل خطبههاي نماز جمعه تهران
حقاً و انصافاً هر كدام از اين دو مرد بزرگ به نحوى حقوق فراموشنشدنى دارند و ياد فراموش نشدنىاى از آنها در ذهنها و در تاريخ ما خواهد ماند. يكى از مطالبى كه امروز در اين خطبه ...
حقاً و انصافاً هر كدام از اين دو مرد بزرگ به نحوى حقوق فراموشنشدنى دارند و ياد فراموش نشدنىاى از آنها در ذهنها و در تاريخ ما خواهد ماند. يكى از مطالبى كه امروز در اين خطبه ...
بازتاب استعفاى پروین در شبكه هاى عرب
آسیا فراموش نشدنى خواند. ... Asp · حماس دعوت مصر براي مذاكره درباره تبادل اسرا با رژيم صهيونيستي را پذيرفت · اهراممصر و پاكيزگى محيطزيست · بازتاب استعفاى ...
آسیا فراموش نشدنى خواند. ... Asp · حماس دعوت مصر براي مذاكره درباره تبادل اسرا با رژيم صهيونيستي را پذيرفت · اهراممصر و پاكيزگى محيطزيست · بازتاب استعفاى ...
- متن کامل بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با کارگزاران ...
اين براى تاريخ بشر يك روز فراموش نشدنى است. ... آوردند، براى آنها روشن و تبيين كنند؛ آنها را دعوت كنند به اينكه درصدد انجام وظيفه بربيايند؛ اين وظيفهى همهى ماست.
اين براى تاريخ بشر يك روز فراموش نشدنى است. ... آوردند، براى آنها روشن و تبيين كنند؛ آنها را دعوت كنند به اينكه درصدد انجام وظيفه بربيايند؛ اين وظيفهى همهى ماست.
-
گوناگون
پربازدیدترینها