تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 6 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):دين را پناهگاه و عدالت را اسلحه خود قرار ده تا از هر بدى نجات پيدا كنى و بر هر دشم...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

بهترین وکیل تهران

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

خرید یخچال خارجی

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

سلامتی راحت به دست نمی آید

حرف آخر

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

کپسول پرگابالین

خوب موزیک

کرکره برقی تبریز

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

سایت ایمالز

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1812768300




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

داستان خنده دار ۱۰ سال در کما...


واضح آرشیو وب فارسی:آلامتو:

داستان خنده دار ۱۰ سال در کما... | www.Alamto.Com
چشم‌هایتان را باز می‌کنید. متوجه می‌شوید در بیمارستان هستید. پاها و دست‌هایتان را بررسی می‌کنید. خوشحال می‌شوید که بدن‌تان را گچ نگرفته‌اند و سالم هستید.. دکمه زنگ کنار تخت را فشار می‌دهید. چند ثانیه بعد پرستار وارد اتاق می‌شود و سلام می‌کند. به او می‌گویید، گوشی موبایل‌تان را می‌خواهید. از این‌که به خاطر یک تصادف کوچک در بیمارستان بستری شده‌اید و از کارهایتان عقب مانده‌اید، عصبانی هستید. پرستار، موبایل را می‌آورد. دکمه آن را می‌زنید، اما روشن نمی‌شود. مطمئن می‌شوید باتری‌اش شارژ ندارد. دکمه زنگ را فشار می‌دهید. پرستار می‌آید… «ببخشید! من موبایلم شارژ نداره. می‌شه لطفا یه شارژر براش بیارید»؟ «متاسفم. شارژر این مدل گوشی رو نداریم». «یعنی بین همکاراتون کسی شارژر فیش کوچک نوکیا نداره»؟ «از ۱۰سال پیش، دیگه تولید نمی‌شه. شرکت‌های سازنده موبایل برای یک فیش شارژر جدید به توافق رسیدن که در همه گوشی‌ها مشترکه». «۱۰سال چیه؟ من این گوشی رو هفته پیش خریدم». «شما گوشی‌تون رو یک هفته پیش از تصادف خریدین؛ قبل از این‌که به کما برید». «کما»؟! باورتان نمی‌شود که در اسفند۱۳۸۷ به کما رفته‌اید و تیرماه ۱۴۱۲ به هوش آمده‌اید. مطمئن هستید که نه می‌توانید به محل کارتان بازگردید و نه خانه‌ای برایتان باقی مانده است. چون قسط آن را هر ماه می‌پرداختید و بعد از گذشت این همه سال، حتما بوسیله بانک مصادره شده است. از پرستار خواهش می‌کنید تا زودتر مرخص‌تان کند. «از نظر من شما شرایط لازم برای درک حقیقت رو ندارین». «چی شده؟ چرا؟ من که سالمم»! «شما سالم هستید، ولی بقیه نیستن». «چه اتفاقی افتاده»؟ «چیزی نشده! ولی بیرون از این‌جا، هیچکس منتظرتون نیست». چشم‌هایتان را می‌بندید. نمی‌توانید تصور کنید که همه را از دست داده‌اید. حتی خودتان هم پیر شده‌اید. اما جرأت نمی‌کنید خودتان را در آینه ببینید. «خیلی پیر شدم»؟ «مهم اینه که سالمی. مدتی طول می‌کشه تا دوره‌های فیزیوتراپی رو انجام بدی».. از پرستار می‌خواهید تا به شما کمک کند که شناخت بهتری از جامعه جدید پیدا کنید.. «اون بیرون چه تغییرایی کرده»؟ «منظورت چه چیزاییه»؟ «هنوز توی خیابونا ترافیک هست»؟ «نه دیگه. از وقتی طرح ترافیک جدید رو اجرا کردن، مردم ماشین بیرون نمیارن». «طرح جدید چیه»؟ «اگر راننده‌ای وارد محدوده ممنوعه بشه، خودش رو هم با ماشینش می‌برن پارکینگ و تا گلستان سعدی رو از حفظ نشه، آزاد نمی‌شه». «میدون آزادی هنوز هست»؟ «هست، ولی روش روکش کشیدن». «روکش چیه»؟ «نمای سنگش خراب شده بود، سرامیک کردند». «برج میلاد هنوز هست»؟ «نه! کج شد، افتاد»! «چرا؟ اون رو که محکم ساخته بودن». «محکم بود، ولی نتونست در مقابل ایرباس A380 مقاومت کنه». «چی؟!…. هواپیما خورد بهش»؟ «اوهوم»! «چه‌طور این اتفاق افتاد»؟ «هواپیماش نقص فنی داشت، رفت خورد وسط رستوران‌ گردان برج». «این‌که هواپیمای خوبی بود. مگه می‌شه این‌جوری بشه»؟ «هواپیماش چینی بود. فیلتر کاربراتورش خراب شده بود، بنزین به موتورها نرسید، اون اتفاق افتاد». «چند نفر کشته شدن»؟ «کشته نداد». «مگه می‌شه؟ توی رستوران گردان کسی نبود»؟ «نه! رستوران ۴سال پیش تعطیل شد».. «چرا»؟ «آشپزخونه‌اش بهداشتی نبود». «چی می‌گی؟!… مگه می‌شه آخه»؟ «این اواخر یه پیمانکار جدید رستوران گردان رو گرفت، زد توی کار فلافل و هات‌داگ….». «الان وضعیت تورم چه‌جوریه»؟ «خودت چی حدس می‌زنی»؟ «حتما الان بستنی قیفی، ۱۴هزار تومنه». «نه دیگه خیلی اغراق کردی. ۱۲هزار تومنه». «پراید چنده»؟ «پرایدهای قدیمی یا پراید قشقایی»؟ «این دیگه چیه»؟ «بعد از پراید مینیاتور و ماسوله، پراید قشقایی را با ایده‌ای از نیسان قشقایی ساختن». «همین جدیده، چنده»؟ «۷۰میلیون تومن». «پس ماکسیما چنده»؟ «اگه سالمش گیرت بیاد، حدود ۲ یا ۲ و نیم….». «یعنی ماکیسما اسقاطی شده؟ پس چرا هنوز پراید هست»؟ «آزادراه تهران به شمال هم هنوز تکمیل نشده». «تونل توحید چه‌طور»؟ «تا قبل از این‌که شهردار بازنشسته بشه، تمومش کردن». «شهردار بازنشسته شد»؟ «آره». «ولی تونل که قرار بود قبل از سال۱۳۹۰ افتتاح بشه». «قحطی سیمان که پیش اومد، همه طرح‌ها خوابید». «چندتا خط مترو اضافه شده»؟ «هیچی! شهردار که رفت، همه‌جا رو منوریل کشیدن. مترو رو هم تغییر کاربری دادن». «یعنی چی»؟ «از تونل‌هاش برای انبار خودروهای اسقاطی استفاده کردن». «اتوبوس‌های BRT هنوز هست»؟ «نه! منحلش کردن، به جاش درشکه آوردن. از همونایی که شرلوک هلمز سوار می‌شد». «توی نقش‌جهان اصفهان دیده بودم از اونا…» «نقش‌جهان رو هم خراب کردن». «کی خراب کرد»؟ «یه نفر پیدا شد، سند دستش بود، گفت از نوادگان شاه‌عباسه، یونسکو هم نتونست حرفی بزنه». «خلیج‌فارس چه‌طور؟» «اون هم الان فقط توی نقشه‌های خودمون، فارسه. توی نقشه گوگل هم نوشته خلیج صورتی». «خلیج صورتی چیه»؟ «بعضی‌ها به نشنال‌جئوگرافیک پول می‌دادن تا بنویسه خلیج عربی، ایران هم فشار میاورد و مدرک رو می‌کرد. آخرش گوگل لج کرد، اسمش رو گذاشت خلیج صورتی…» «ایران اعتراضی نکرد»؟ «چرا! گوگل رو فیلت.ر کردن». «ممنونم. باید کلی با خودم کلنجار برم تا همین چیزا رو هم هضم کنم». «یه چیز دیگه رو هم هضم کن، لطفا»! «چیو»؟ «این‌که همه این چیزها رو خالی بستم». «یعنی چی»؟ «با دوست من نامزد شدی، بعد ولش کردی. اون هم خودش را توی آینده دید، اما خیلی زود خرابش کردی. حالا نوبت ما بود تا تو را اذیت کنیم. حقیقت اینه که یک ساعت پیش تصادف کردی، علت بیهوشی‌ات هم خستگی ناشی از کار بود. چیزیت نیست. هزینه بیمارستان را به صندوق بده، برو دنبال زندگی‌ات»! «شما جنایتکارید! من الان می‌رم با رییس بیمارستان صحبت می‌کنم». «این ماجرا، ایده شخص رییس بیمارستان بود». «ازش شکایت می‌کنم»! «نمی‌تونی. چون دوست صمیمی پدر نامزد جدیدته».   گردآوری: آلامتو  

۱۰م بهمن
۱۳۸۹





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: آلامتو]
[مشاهده در: www.alamto.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 286]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن