واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: اعتراف دختر تاجر به دزدي ميليوني از پدرش دختر يك تاجر تهراني براي ازدواج با پسر مورد علاقهاش به گاوصندوق پدرش دستبرد 50 ميليوني زد. اين دختر سادهلوح شرط پسر مورد علاقهاش را براي ازدواج پذيرفت و با ترفندي خاص اقدام به اين سرقت كرد. بهمنماه سال جاري مرد تاجري به دادسراي شهيد هاشمي مراجعه كرد و از سرقت گاوصندوق خود خبر داد. وي به بازپرس پرونده گفت: براي انجام ماموريتكاري بايد به يكي از كشورهاي اروپايي سفر ميكردم، به همينخاطر سراغ گاوصندوق خانهام رفتم تا براي رفتن به سفر دلارهايم را بردارم اما وقتي گاوصندوق را باز كردم شوكه شدم. چون 1500 دلار و همه طلاهاي همسرم به ارزش 50 ميليون تومان به سرقت رفته بود. وي افزود: اين در حالي است كه در اين مدت هيچ مورد مشكوكي نديدم و هيچكس جز اعضاي خانوادهام نميدانستند كه كليد گاوصندوق را در كجاي خانه جاسازي كردهام. بعد از شكايت اين مرد ثروتمند بازپرس پرونده تحقيقات گسترده خود را آغاز كرده و به اين فرضيه دست يافت كه سرقت از سوي يكي از اعضاي خانواده رخ داده است. در حالي كه تحقيقات نشان ميداد كه كسي جز دختر خانواده، سارق گاوصندوق نيست، همسر تاجر ثروتمند نزد بازپرس حقايق تازهيي را فاش كرد. اين زن به بازپرس گفت: دخترم «شبنم» از چند ماه پيش با پسر جواني به نام «مسعود» آشنا شده است. من به رفتارهاي دخترم مشكوكم، چون 2 روز پيش تلفني با دوستش صحبت ميكرد و ميگفت كه من نقشه را اجرا كردهام. با به دست آمدن اين سرنخ بازپرس دستور احضار دختر جوان را به دادسرا صادر كرد. اين دختر جوان وقتي پيشروي بازپرس دادسراي ناحيه10 حاضر شد راز سرقت گاوصندوق پدر تاجرش را فاش كرد. وي گفت: 4 ماه پيش در ميدان آزادي منتظر تاكسي بودم كه پسر جواني به بهانه پرسيدن آدرس نزد من آمد. وي خودش را مسعود معرفي كرد و شماره تلفنش را به من داد. فرداي آن روز با مسعود تماس گرفتم و نزديك خانهمان يكديگر را ملاقات كرديم. وي افزود: در طول اين مدت اسرار زندگيام را براي مسعود تعريف كردم. او ميدانست پدر من ثروت زيادي دارد و با ترفندي خاص مرا فريب داد. مسعود براي ازدواج شرطي گذاشت و من هم پذيرفتم. شرط او اين بود كه من كليد گاوصندوق پدرم را در اختيار او قرار دهم تا مسعود بعد از سرقت خودرويي بخرد و به خواستگاري من بيايد. اين دختر ادامه داد: من علاقه زيادي به ازدواج با مسعود داشتم و پذيرفتم تا نقشه را اجرا كنم. از سوي ديگر مسعود در يك خانواده فقير بزرگ شده بود و اگر با اين شرايط به خواستگاريام ميآمد، پدرم با اين ازدواج مخالفت ميكرد. من ميدانستم كه پدرم كليد گاوصندوق را پشت قفسه كتابخانه جاسازي ميكند به همينخاطر كليد را برداشتم و روز حادثه در غياب پدر و مادرم، حميد وارد خانهمان شد. با همدستي پسر مورد علاقهام گاوصندوق را باز كرده و مقداري طلاي مادرم و 1500 دلار پدرم را به سرقت برده و به مسعود تحويل دادم. بعد از اظهارات اين دختر جوان، مسعود، سارق طلا و دلارها بازداشت شد. وي پيشروي بازپرس پرونده قرار گرفت و گفت: وقتي فهميدم شبنم دختر يك مرد تاجر است نقشه سرقت از گاوصندوق پدرش را طراحي كردم. وي افزود: به بهانه ازدواج وي را فريب دادم و بعد از سرقت، طلاها را به يك مالخر فروختم و قصد داشتم يك خودرو مدل بالا بخرم كه در دام پليس گرفتار شدم. بعد از اعترافات اين خواستگار قلابي، دستور بازداشت وي صادر شد و تحقيقات در اين زمينه از سوي بازپرس پرونده ادامه دارد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 253]