واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > میرفتاح، سیدعلی - از قدیم هم گفتهاند ظلم بالسویه عدل است هفته گذشته، ماجرای این منشور اخلاقی را در برنامه 90 تلویزیون دیدید؟ هم جذاب و فرحبخش بود، هم تأسفبرانگیز و عبرت آموز. یک جاهای بحث، هم میشد خندید، هم میشد گریست؛ هم میشد همه چیز و همهکس را به تمسخر گرفت، هم میشد توی سر کوبید و افسوس خورد. نه برای فوتبال و چهارتا فوتبالیست منشوری، بلکه برای نزول به مقامی که حالا باید بابت ریش و مو و ابروی مردم، متر و سانتیمتر بگذارند و فکری به حال این بداخلاقیهای فراگیر کنند. کجا بودیم، به کجا رسیدهایم؟ چه بودیم، چه شدهایم؟ چه فکر میکردیم، چه شد؟ تازه توی تلویزیون بود و در انظار مردم، دهانشان بسته بود و خیلی چیزها را نمیتوانستند بگویند. تازه خودداری کردند و مراعات آبروی مردم را کردند و تقوا به خرج دادند، این را گفتند که شنیدید، ببینید اگر در جمع خصوصی بودید و ملاحظات دوربین و آنتن و این چیزها نبود چه میشنیدید؟ بحث البته فقط منحصر به سر و وضع و زیر ابروی ورزشکاران و تتوی روی بازو و شانه و پلینگ و بددهنی حضرات و این چیزها نیست. گفتند اعتیاد هم هست، دوپینگ هم هست، دلالی بازیکن هم هست، چیزهایی هم هست که به قول آقای عزیز محمدی به خودشان گفتهاند و خودشان میدانند چه کنند و کجا روند که از زیر ضربدر منشوری بیرون بیایند. البته من هم به همراه دوستانم موقع پخش این برنامه ناخواسته خندیدم و از شما چه پنهان بدم هم نیامد که در این آسیای نوبتی، حالا نوبت به ورزشکاران رسیده و حالا همه را سر پل نگه داشتهاند و دارند حسابکشی میکنند. این همه به بقیه گیردادند، حالا طوری نمیشود که چند صباحی هم به از ما بهتران میلیاردر گیر بدهند. از قدیم هم گفتهاند ظلم بالسویه عدل است. اما با آن حال آنقدر وضع فوتبالیستها، توی این چند ساله خوب شده است که توپ منشور هم داغانشان نکند. بخیل که نیستیم، خدا بیشترشان بدهد. اینها را میگویم که بابت خندههای مکرر، در موقع مذاکرات سه تفنگدار، دچار عذاب وجدان نشوم. تقریباً یک هفتهای از آن شب 90 میگذرد. احتمالاً امشب هم، اگر از بالا تذکری نداده باشند، تتمه آن بحث را خدمت بینندگان عرضه خواهند کرد، اما فکر میکنم چیزی که مغفول مانده و کسی به آن اشاره نمیکند، این موضوع مهم است که چه شده که حالا به اینجا رسیدهایم که بابت اعتیاد و زیرابرو برداشتن و بددهنی و ریش استایل گذاشتن، باید قانون وضع کنیم. اگر یک مورد و دو مورد بود، میشد با ریش سفیدی و کدخدامنشی، گوشه و کناری مسئله را حل کرد. اما وقتی قانون مینویسند و منشور اعلام میکنند، یعنی کار از دست در رفته و حساب از یکی، دو نفر گذشته. بزگری که توی گله افتاده، چنان همه را به سرعت مریض کرده که آقایان را شتابزده به فکر چاره انداخته. برای اینکه بدانید منظورم چیست، شما را به قصه هاروت و ماروت ارجاع میدهم. تفصیلش را میتوانید در قصص قرآن طبری یا سورآبادی پیدا کنید و بخوانید، اما اجمالش این است که هاروت و ماروت دوفرشته بودند که دائم از دست بشر و مفسدههای بشر گلایه میکردند و پیش خدا از این همه فسق و فجوری که بشر مرتکب میشد شکایت میبردند. آنها مدعی بودند که اگر به جای انسان پا بر زمین بگذارند و خلیفه خدا بر زمین شوند، هیچکدام از این مفسدهها را مرتکب نمیشوند. بالاخره خداوند آنها را به کسوت انسانی درآورد و به زمین فرستادشان. اصل قصه به مراتب قشنگتر از چیزی است که من دارم به سرعت تعریف میکنم. اما چاره نیست. همانطوری که بر آن دو فرشته وقت تنگ بود، برای من هم جای بازگویی قصه نیست. روز به انتها نرسیده بود که دو فرشته به خود آمدند و دیدند که هم شرب خمر کردهاند، هم با زنی گرد آمدهاند و هم کودکی را سر بریدهاند و هم پیش از اینها رمز بازگشت به آسمان را لو دادهاند. به قول ایرج، هم مادر خود را زد و هم کشت پدر را. دور نشستن و فریاد «لنگش کن» سر دادن کاری ندارد. مهم این است که بیامدبلیوی دویست میلیونی زیر پایت باشد و در عنفوان جوانی و شادابی و زیبایی باشی و خانه توی شمران داشته باشی و از این باشگاه در نیامده سردست دهتا باشگاه دیگر بخواهندت و هر چه ناز کنی، با رغبت تمام بکشندت و هر چه پول بخواهی بدهندت و توی هر مهمانی که بروی روی سر صاحبخانه جا داشته باشی و. . . مرگ میخواهی برو گیلان. خدا وکیلی شما جای آنها بودید چه میکردید؟ اشتباه نکنید، کار آنها را توجیه نمیکنم، اما یک وقت هاروت و ماروت بازی در نیاورید. به جای گیر دادن به اینها به فکر اصلاح سیستم معیوبی باشید که بچه مردم را از عصر معصومیت به مقام نمرودی میرساند و ره سقوط صدساله را یکشبه فرارویشان میگذارد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 324]