تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 29 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):خداوند فرمود: «... هرگاه بنده بگويد: بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم، خداى متعال مى‏گ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816856790




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

داستان تلخ زنی که شوهرش معتاد بود


واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: داستان تلخ زنی که شوهرش معتاد بود فرهاد كه نمي فهميد دارد چكار مي كند مقداري از وسايل خانه را شكست و بعد به سراغ پدرم رفت و آبروي او را جلوي در و همسايه برد. با اين شرايط فهميدم كه صبركردن هيچ فايده اي ندارد براي همين هم با دو پسرم به خانه پدرم رفتم و تقاضاي طلاق دادم ! والدين براي ازدواج فرزندان خود تحقيقات کاملي کنند.به گزارش پايگاه اطلاع رساني پليس، شرح يک داستان واقعي به شرح ذيل است:  پدرم سرش به كار خودش گرم بود و مادرم هم مي گفت : ليلا جان ! وقتي پدرت فرهاد را تاييد كرده حتما بي دليل نيست ، پس تو هم جواب مثبت بده !بعد از مراسم خواستگاري ، پدرم گفت : به نظر من پسر خوبي است و خانواده خوبي هم دارد ، اما تو خودت هم نظرت را بگو و اگر دوست داري به "فرهاد" جواب بده ! نمي دانستم بايد چكار كنم . مثل هر دختر ديگري در اين شرايط حسابي فكرم مشغول شده بود ، كسي هم نبود تا راهنمايي ام كند. من يكي دو روز فرصت خواستم و بالاخره بله را گفتم ، ما با يك دنيا آرزوهاي قشنگ مراسم عروسي مان را برگزار كرديم و در خانه اي اجاره اي ساكن شديم . وقتي پا از خانه پدرم بيرون مي گذاشتم مادرم دستم را گرفت و با چشماني اشك آلود گفت : دخترم ، سعي كن در زندگي به حرف شوهرت گوش كني ، به او احترام بگذار تا خوشبخت شوي ! او راست مي گفت و من هم سعي خودم را كردم. زن جوان پس از چند ثانيه سكوت ادامه داد : چند روز اول زندگيمان به خير و خوشي گذشت اما هنوز يك هفته از برگزاري مجلس عروسيمان نگذشته بود كه با چهره واقعي فرهاد آشنا شدم. او آدم بي مسئوليتي بود و سركار هم نمي رفت و از همه بدتر اين كه فرهاد اعتياد به مواد مخدر داشت ومتوجه شده بود كه من پي به اعتيادش برده ام براي همين هر وقت دنبال فرصتي مي گشتم تا چند كلمه با هم صحبت كنيم بداخلاقي مي كرد. يك ماه ديگر هم گذشت و من به خاطر آبرويم به كسي چيزي نگفتم تا اين كه يك روز كه خانه را جمع و جور مي كردم متوجه شدم شوهرم مقداري مواد مخدر را در اتاق پنهان كرده است. پلاستيك سنگين و سياه به نظر مي رسيد ! ديگر طاقت نياوردم و وقتي او به خانه برگشت تهديدش كردم كه قصد جدايي از او را دارم. " فرهاد" شوكه شده بود ضمن اين كه خيلي هم مي ترسيد مبادا كسي بويي ببرد،او هيچ چيزي نگفت، پلاستيك را برداشت و بيرون رفت. دلواپس شده بودم تا اين كه سر شب با يك جعبه شيريني و دسته گل به خانه برگشت،فرهاد پس از عذرخواهي قول داد كه ديگر اشتباهش را تكرار نكند، باز هم صبر كردم و چيزي نگفتم . بعد از مدتي من باردار شدم و خدا به ما دو پسر دوقلو داد، در اين شرايط فرهاد به جاي اين كه بيشتر به فكر زندگي اش باشد دوباره خودش را در چاه اعتياد انداخت و روز به روز هم حالش بدتر شد، قيافه شوهرم به دليل اعتياد تغيير كرده بود و ديگر لازم نبود در مورد اعتيادش به خانواده ام چيزي بگويم. پدرشوهرم فكر مي كرد اگر به ما پول و خرجي بدهد كارها درست خواهد شد، در اين حال و روز پدرم خودش را مسبب بدبختي من مي دانست و مي گفت: طلاقت را بگير. اما من به خاطر دو پسر كوچكم قبول نكردم و گفتم صبر مي كنم همه چيز درست مي شود، افسوس كه قايق روياهايم غرق شد چون فرهاد يك روز كه خمار شده بود از من پول خواست و من به او گفتم پولي ندارم ، او داد و بيداد راه انداخت و گفت: هرطور شده جورش كن ! فرهاد كه نمي فهميد دارد چكار مي كند مقداري از وسايل خانه را شكست و بعد به سراغ پدرم رفت و آبروي او را جلوي در و همسايه برد. با اين شرايط فهميدم كه صبركردن هيچ فايده اي ندارد براي همين هم با دو پسرم به خانه پدرم رفتم و تقاضاي طلاق دادم ! در اين لحظه "ليلا" اشك هايش را پاك كرد و گفت : ازدواج من و مشكلاتي كه برايم بوجود آمد ، باعث شد تا پدر و مادرم براي ازدواج خواهرم تحقيقات كاملي بكنند و او الان زندگي خوبي دارد. زن جوان در پايان با لبخندي تلخ گفت: چه خوب است كه آدم فريب ‌ظاهر كسي را نخورد.




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 601]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن