واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: اولین تلاش برای خلق یک قهرمان زن نصف و نیمه را «سیروس مقدم» با سریالی مثل «ریحانه» در قاب تلویزیون تجربه کرد و با سریالی مثل... عصر نامردها! سیروس مقدم برای دومین بار با قرار دادن یک زن به عنوان قهرمان قصه، هم رستگاران را پربیننده کرد و هم تلویزیون را از زیر سلطه قهرمانهای مرد درآورد.هر قصه چه نوشتاری باشد چه تصویری، کنار همه المانهایی که باید داشته باشد، معمولأ نیاز به یک «قهرمان» دارد. قهرمانی که داستان را بالا و پایین ببرد، روی اتفاقها تأثیر بگذارد و توی چشم بیاید. این «قهرمان» در سینما و تلویزیون ما بیشتر اوقات «یک مرد» بوده. عادتی که در سینمای ما از سالها قبل شکسته شده بود و بعضی از فیلمهای سینمایی پیشروتر جای «مرد قهرمانشان» را به «زن قهرمان» داده بودند. فیلمهایی مثل شوکران، پری، لیلا، عروس و... اما تلویزیون عقبتر از سینما حرکت کرد. در تلویزیون معمولاً رسم به «قهرمان» بودن یک زن نبوده. زنها تا مدتها شبیه «اشیاء صحنه» فقط برای پر کردن فضای قصه سریال بودند یا برای به دوش کشیدن بار عاطفی ماجرا تا اینکه بالاخره سریالهای تلویزیونی هم تکانی به خودشان دادند و «زنها» باری از ماجرای قصه را به عهده گرفتند. سریالهایی مثل «خواب و بیدار» و.... شخصیتهای زن برجسته ای داشتند که یا روی روند ماجراها تأثیر جدی میگذاشتند یا داستان حول محور شخصیت و قصه زندگی آنها میگشت. اما این زنها هنوز «قهرمان» نبودند. قهرمان قصه، یک مرد بود که این زنها در کنار او نفس میکشیدند. اولین تلاش برای خلق یک قهرمان زن نصف و نیمه را «سیروس مقدم» با سریالی مثل «ریحانه» در قاب تلویزیون تجربه کرد و با سریالی مثل «نرگس» به پختگی نسبی رساند و قهرمان تقریباً کاملی مثل نرگس را مهمان خانههای مردم کرد. حالا بعد از سه سال سیروس مقدم دوباره سراغ یک «زن قهرمان» رفته. «خجسته» قهرمان جدید آخرین سریال سیروس مقدم است. پخش «رستگاران» با «قهرمان زنش» که از «نرگس» جسورتر و کاملت راست بهانه ای شده تا نگاهی بیندازیم به شخصیتها و قهرمانهای زن سریالهای سیروس مقدم.سیروس مقدم در سریالهایش شمایل گوناگونی از زنهای ایرانی نشان داده. بوی نرگس، عطر ریحانهبا یک نگاه کلی به سریالهای سیروس مقدم که تعدادشان کم هم نیست، میتوان نتیجه گرفت جز دو- سه سریال، در باقی قصههایی که مقدم به تصویر کشیده، شخصیتهای زن پررنگ و تأثیر گذارند؛ آن قدرکه میتوانند قهرمان قصه باشند یا پا به پای قهرمان و هم اندازه او اتفاقهای داستان را پیش ببرند. اینها چند تا از مهمترین شخصیتهای زن کارهای مقدم هستند. نرگس (ستاره اسکندری)در برابر شوکت«نرگس» یکی از معدود مجموعههای تلویزیونی از سیروس مقدم است که قهرمان اصلی اش یک زن است. نرگس چه زمانی که زنده یاد پوپک گلدره با بازی برون گرا و شیرینش نقش او را بازی میکرد و چه زمانی که ستاره اسکندری با بازی درون گرا جایگزین او شد. زنی بود متکی به نفس که میتواند تکیه گاه اطرافیانش باشد، میتواند تمام بحرانهای دوروبرش را مدیریت کند و قادر است ابتکار عمل را در سختترین شرایط زندگی و در قبال بدخواهان و دشمنانش هم به دست گیرد. تأثیر گذاری نرگس بر اطرافیانش و همچنین وقایع پیرامون، از او شخصیتی موثر و قرص و محکم ساخت که رویاروییاش با شوکت بسیار جذاب و دیدنی از آب در آمده بود؛ شوکتی که در نوع خود به یکی از جذابترین نقش منفیهای این سالهای تلویزیون بدل شده بود. کار شکنیهای شوکت- با بازی خوب حسن پورشیرازی- ازدواج پر حاشیه خواهر نرگس با پسر شوکت، رابطه عاطفی نرگس با علیرضا اشکان، شبکهای از روابط، پیرامون نرگس پدید آورد و مواجهه او با هر یک از اینها در نوع خود جذاب از کار درآمده است. نحوه این مواجهه اما از نرگس یک شخصیت اسطوره ای ساخته که از میانه تمام بلاها و آتشها به سلامت بیرون میآید و او را به قهرمان بیرقیب داستانی بدل میکند که علاوه بر شوکت، دهها ناملایمات دیگر دارد که بی شک همگی در مقابل اراده نرگس از میان برداشته میشوند. شاید همین اقتدار بیخدشه، یکی از نقطه ضعفهای شخصیت پردازی نرگس باشد. روزحسرت (افسانه بایگان و مهراوه شریفی نیا)عروس و مادرزنروز حسرت، دو شخصیت زن مهم دارد؛ نرجس خانم که افسانه بایگان نقشش را ایفا میکند و عروس دومش مهراوه شریفی نیا. این دو شخصیت در کنار دو- سه شخصیت مرد، قصه را شکل میدهند و به خصوص مهراوه شریفی نیا در مقاطعی به قهرمان داستان بدل میشود. افسانه بایگان زنی است متدین و پایبند اخلاق. او تلاش کرده خانواده ای سالم و درستکار بسازد. بعد از بیمعرفتی پسرش نسبت به معصومه- عروس معلول و زمینگیر خانواده – نرجس با محبت بیش ازحد به عروس میخواهد کم محلی پسرش را جبران کند. بایگان در کنار فرامرز قریبیان آدمهای مثبت قصه اند. اما حکایت مهراوه شریفی نیا حکایت دیگری است. او در بسیاری از حجم قصه، رل ضد قهرمان را ایفا میکند، معتاد است، با پسر خانواده که زن هم دارد، ازدواج کرده و شده هووی معصومه، بارها به خاطر عشق پورسرخ تا پای ترک اعتیاد هم میرود ولی موفق نمیشود. او پای دوست داشتنش میایستد و هزینه میکند تا جایی که به خاطر باردار شدن و مخالفتش با سقط نوزاد، رو در روی پورسرخ قرار میگیرد. او روند داستان را گاه و بیگاه دچار تنش میکند و رویارویی اش را با قریبیان و بایگان لحظات پر هیجانی را پدید میآورد، همین که با وجود بچه در جانش، تبدیل به یک مادر میشود و کارکردش در قصه عوض میشود و به اردوی خوبها میپیوندد، به همراه تردیدها تصمیمهای آنی و حس مادرانه، شخصیت او را به جذاب ترین کاراکتر روز حسرت بدل کرده است. مسافر (پانته آ بهرام)معتاد با مزهشاید پانته آ بهرام هرگز در تلویزیون به اندازه نقشش در«مسافر» خوب دیده نشده باشد؛ یک زن ماجراجو، پرحرف، معتاد، با مزه و با معرفت با لقب «منیژه گریه او» که شاید محوریت قصه را به ابوالفضل پورعرب – داییاش – واگذار کرده باشد اما در مقاطع مختلف داستان، تأثیر گذار است. ارتباط با دایی اش ارتباط شیرینی است؛ دایی و خواهرزاده ای که اختلاف سنی کمی دارند و رابطه دوستانه خوشایندی میانشان برقرار است. بهرام جا به جا به پورعرب در شامورتی بازیهایش کمک میکند و جا به جا با دروغگوییها کارهای او را لاپوشانی میکند. از سوی دیگر، ارتباط عاطفی و جذابش با مرد جوان و باکلاسی چون دانیال حکیمی هم انگیزه ای میشود تا وجوه مثبت شخصیتش را بیشتر نمایان کند. دختری که به ضوابط بنیادی خانواده پایبند است و مرام و ذاتش از اساس خراب نیست. رابطه مرید و مرادی ای که میان او و پورعرب طراحی شده، بسیار جذاب است، همچنین حضور موثر و محوری اش در خانواده ای که پدر منقلی و برادر ناتو و عروس سرخانه ای هم دارد. روزهای زندگی (کتایون ریاحی) مهر مادرییکی از خانوادگیترین و پر آه و سوزترین قصههای سیروس مقدم در «روزهای زندگی» به تصویر درآمد؛ سریالی که موفقیت و شهرتش را مدیون این همین داستان پر سوز و گداز بود. کتایون ریاحی در نقش همسر مجید مظفری مهمترین زن روزهای زندگی بود؛ یک زن تحصیل کرده که به همراه همسرش بعد از سالها از خارج کشور به خانه قدیمی پدرشوهر برگشته بود و بیشتر از هر چیزی «یک مادر» بود. کتایون ریاحی که سالها از نعمت مادر بودن بی بهره بوده و نهایتاً توانسته یک دختر را به فرزندی قبول کند، جانش برای دخترش میرود. او آنقدر وابسته دختر کوچولوی شیرینش است و آن قدر از تفکر از دست دادنش وحشت دارد که به خاطر این وحشت، دچار ترس و اضطراب شدید روانی میشود. شخصیتی که کتایون با صدای لرزان و چشمهای مضطربش آن را باور پذیر کرده بود، به موازات حس عاشقانه و غلیظ مادری اش میترسد؛ ترسی که روی همه شخصیتها و روال قصه تأثیر میگذارد و او را به یک شخصیت ضعیف و حساس که خیلی زود به درجه استیصال میرسد، تبدیل میکند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 629]