تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 17 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):چه بسیارند دانشمندانی که جهلشان آنها را کشته در حالی که علمشان با آنهاست، اما به حالش...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805263395




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

داستان یک خواستگاری


واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: داستان یک خواستگاری وبلاگ حقوق ایران و فرانسه جاتون خالی بعد از بیشتر از 2 ماه رفته بودم محلات ... شب 22 بهمن بود ... به محض ورود مامان اینا شروع به بحث های ازدواجی کردن ... بعد از کلی گفتمان (به جای کلمه نامأنوس دعوا!) خوابیدیم ... روز 22 بهمن در راهپیمایی شرکت کردیم ... وقتی اومدم خونه دیدم گوشی تلفن دست مامانم هست و داره یه جا زنگ می زنه و از کرامات من صحبت می کنه ... چند پرده ای از این اتفاق و ماجرا جالب بود ... پرده اول – در خانه ما...مامان {در حالی که پشت گوشی تلفن صحبت می کنه}: واسه یه امر خیر مزاحمتون شدیم. شنیدیم دخترتون هم الان محلات هستند. ما هم یه پسر داریم که .... و مشغول پایان نامه نوشتن هست. اما خودتون می دونین طبیعتا سربازی رو هم نرفته و کار ثابتی هم نداره!صدایی از پشت تلفن: خوب به سلامتی! تشریف بیارین! پرده دوم- همان شب در خانه دختر...{همه مشغول صحبت کردن هستند. کم کم تازه دارن جد و پدر جد همدیگه رو شناسایی می کنن. رسول چون به زور به این مکان آورده شده است و می خواهد لجبازی کند با اخم ساکت نشسته است}.پدر دختر} در حالی که سعی می کند لبخندی بزند}: خوب آقا رسول! از خودتون بگین. دانشگاه امام صادق درس می خوندید نه؟ الان چیکار می کنید؟رسول {خیلی بی تفاوت و سرد}: واحدهای دانشگاهم که تموم شدند. الان مشغول نوشتن پایان نامه هستم. اگه دفاع کنم باید برم سربازی!پدر دختر: خوب به سلامتی! پرده سوم- سه شب بعد در خانه دختر...{بعد از اینکه همگی دور هم جمع شدند و با هم بگو و بخند دارن و از نتایج تحقیقاتشات تعریف می کنند و اظهار می دارند که از هر کسی پرسیدند بلا استثنا تعریف کردند و گفتند که چقدر این دو خانواده به هم می خورند، موقع حرف های اصلی می رسد}.پدر دختر: خوب ... وظیفه هر دو خانواده فقط تا اینجا بود که همدیگر را بشناسند. از اینجا به بعد دیگر نظر خود دختر و پسر هست. پدر رسول: خوب اگه اجازه بدین دختر و پسر با همدیگه صحبت کنن!پدر دختر: بفرمائید...{متأسفانه از آوردن حرف های محرمانه !!! رد و بدل شده در آشپزخانه خانه دختر معذوریم} پرده چهارم و آخر- یک هفته بعد پشت تلفن...پدر دختر: نه نظر ما منتفی است. کار و سربازی برای ما خیلی مهمه. ما که نمی تونیم دخترمون را به یک آدمی بدیم که سربازی نرفته و کار ثابت نداره! -------------------------------------------------------------------------------- حاشیه 1: ظاهرا دختر و پسر به توافق رسیده بودند. اما برخلاف ادعاهای مطرح شده پدر (ر.ک. پرده سوم) نظرشان هیچ ارزشی نداشت تا باز هم بر این ادعا صحت بگذارد که اینجا ایران هست خارج که نیست! حاشیه 2: از اتفاقات جالب این ماجرا این بود که استخاره ای در این وسط گرفته شده که به دختره و بعد از اون رسول ابلاغ شد که خوب آمده ... ولی هنگامی که نتیجه به خانواده رسول ابلاغ شد گفتند استخاره بد آمده است. خانواده رسول هم کلی رسول را دعوا کردند که ببین چه آدمی شدی که استخاره هم واسه ات بد می آد!!! حاشیه 3: در زمان تصمیم گیری، زمزمه هایی در مورد مهریه در گرفته بود. منابع آگاه اظهار عقیده می کنند که بهانه کردن کار و سربازی و همچنین خلاف به عرض رسانیدن نتیجه استخاره کمی به خاطر ناز کردن و بالا بردن نرخ بوده است.    الله اعلم! منبع: وبلاگ رسول رضایی




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 339]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن