تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 12 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هیچ ثروتی چون عقل و هیچ فقری چون جهل و هیچ میراثی چون ادب و هیچ پشتیبانی چون مشورت نخ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1813680802




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

وبلاگ منتظر آقا آشنايي با امام رضا عليه السلام


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: وبلاگ "منتظر آقا "آشنايي با امام رضا عليه السلام
خبرگزاري فارس: امام رضا (ع)، هشتمين امام از اين پيشوايان پاك و گرامي است. امام رضا (ع) تنها امام از اين عزيزان است كه قبر مطهرش در ايران قرار دارد كه شيعيان براي زيارت آن همواره به آن جا مي روند.


به گزارش خبرنگار "سرويس فضاي مجازي " خبرگزاري فارس، نويسنده وبلاگ "منتظر آقا "، مطلبي را با عنوان "آشنايي با امام رضا عليه السلام " در يكي از پست‌هاي وبلاگ خود منتشر كرده است.
برپايه اين گزارش در بخشي از اين مطلب آمده است:

امام رضا (ع)، هشتمين امام از اين پيشوايان پاك و گرامي است. امام رضا (ع) تنها امام از اين عزيزان است كه قبر مطهرش در ايران قرار دارد كه شيعيان براي زيارت آن همواره به آن جا مي‌روند.
در اينجا لازم است مطالبي را درباره امام رضا (ع) بداني.

*نامهاي امام
امام رضا(ع) در سال 148 هجري قمري يعني حدود (1250) سال پيش در شهر مدينه به دنيا آمد. پدر ايشان امام موسي بن جعفر(ع)، يعني امام هفتم شيعيان و مادرشان بانويي بزرگوار و خردمند به نام (تكتم) يا (نجمه) بود. امام رضا(ع) در همان سالي زاده شد كه پدربزرگ ايشان، يعني حضرت امام جعفر صادق(ع)، به شهادت رسيد.
نام ايشان (علي ) است، ولي بر اساس شيوه اي كه در ميان اعراب مرسوم است، به وي (ابوالحسن) مي گفتند. اين گونه اسمها را (كنيه) مي نامند. علاوه بر نام و كنيه، گاه عنوان ديگري نيز به افراد مي دهند كه آن را (لقب) مي گويند. امام هشتم داراي لقب هاي متعددي است. از جمله معروف ترين اين القاب، (رضا)، (عالم آل محمد)، (غريب الغرباء)، (شمس الشموس) و (معين الضعفاء) است. ناميدن هر فرد به اين نامها، يعني اسم، كنيه و لقب دليل خاصي دارد. گفته اند كه وي را به اين جهت (رضا) لقب داده اند كه خدا از او راضي است.
دوران كودكي و جواني امام در مدينه گذشت. اخلاق نيكو، دانش فراوان، ايمان و عبادت بسيار از ويژگي هايي بود كه امام را مشخص مي ساخت.

*شخصيت اخلاقي امام
از خوش اخلاقي امام سخن بسيار گفته اند. در اين جا به چند نمونه آن توجّه كن و ببين كه امام در برخورد با مردم به چه نكات ريزي دقّت مي كرده است. همه اينها براي ما درس (چگونه زيستن) است:
ـ هيچ گاه با سخن خود، ديگران را آزار نداد.
ـ سخن هيچ كسي را قطع نكرد.
ـ به نيازمندان بسيار كمك مي فرمود.
ـ با خدمتگزاران خود بر سر يك سفره مي نشست و غذا مي خورد.
ـ هميشه چهره اي خندان داشت.
ـ هرگز با صداي بلند و با قهقهه نمي خنديد.
ـ هنگام نشستن، هرگز پاي خود را در حضور ديگران دراز نمي كرد.
ـ در حضور ديگران هرگز به ديوار تكيه نمي زد.
ـ به عيادت بيماران مي رفت.
ـ در تشييع جنازه ها شركت مي جست.
ـ از مهمانان خود، شخصا پذيرايي مي كرد.
ـ وقتي بر سر سفره اي مي رسيد، اجازه نمي داد تا به احترام او از جاي برخيزند.
ـ به پاكيزگي بدن، موي سر و پوشاك خود بسيار توجه داشت.
ـ بسيار بردبار و صبور و شكيبا بود.
اينها گوشه‌اي از اخلاق امام بود. آيا با داشتن اين اخلاق و رفتار نبايد خدا از او راضي و خرسند باشد؟ و آيا سزاوار نيست كه او را (رضا) بنامند؟
آيا كسي كه خدا از او خشنود است، مردم از او خرسند نيستند؟ اين گونه هست كه نام (رضا) براي آن امام بزرگوار برازنده و سزاوار است.

*امام در نگاه شاعران
از همان دوران امام رضا(ع)، شاعران و نويسندگان در وصف بزرگواري آن حضرت بسيار سروده اند و نوشته اند و هريك به گونه اي آن امام را به نيكي وصف كرده اند. شنيدني است كه شاعري بود به نام (ابونواس) كه در سرودن بسيار توانايي داشت. به او گفتند: تو درباره همه چيز شعر گفته اي ، كوه و دشت و شراب و موسيقي را در اشعار خود ستوده اي ، اما شگفتا كه در باره موضوع مهمي مانند شخصيت والاي امام رضا سكوت كرده اي ! در حالي كه تو ايشان را خوب مي شناسي و با اخلاق و رفتار و بزرگواري حضرت آشنايي كامل داري . ابونواس ابتدا در پاسخ گفت: به خدا سوگند، تنها بزرگي او مانع از انجام اين كار شده است، چگونه كسي چون من، درباره شخصيت برجسته اي همچون امام رضا(ع) شعر بسرايد؟ آن گاه شعري گفت كه چكيده معني آن چنين است:
از من نخواهيد كه او را بستايم، من را توان آن نيست تا انساني را مدح كنم كه جبرئيل خدمتگزار آستان پدر اوست.

*شخصيت معنوي امام
گفتيم كه امام رضا(ع) از نظر توجه به مسائل معنوي و پرداختن به امور عبادي نيز برجسته بود. روايتها و داستانهاي بسياري از اين جنبه زندگي امام در كتابهاي تاريخي نقل شده كه شنيدن آن براي همه ما جالب است. ما وقتي مي بينيم كه امام ما و پيشوايي كه او را به رهبري خود پذيرفته و زندگي او را الگوي خود قرار داده ايم، اين چنين عبادت مي كند و اين گونه به مسائل عبادي توجه دارد، خود نيز ناگزيريم كه همان شيوه را پيروي كنيم و از همان روش درس بياموزيم.
در اينجا به چند نمونه از نكاتي كه تاريخ نويسان در اين زمينه مورد توجّه قرار داده اند اشاره مي كنيم...
ـ شبها كم مي خوابيد و بيشتر شب را به عبادت مي پرداخت.
ـ بسياري از روزها را روزه مي گرفت.
ـ سجده هايش بسيار طولاني بود.
ـ قرآن بسيار تلاوت مي كرد.
ـ به نماز اول وقت پايبند بود.
ـ بجز هنگام نماز هم به مناجات به خدا انس داشت.
دوست عزيز من!
حتما مي داني كه پرداختن به اين مسائل به معني گوشه گيري نيست و نمازخواندن و روزه داشتن و تلاوت قرآن نبايد سبب رها كردن مسؤوليتهاي اجتماعي شود. زندگي امام رضا(ع)، خود بهترين نمونه براي اين امر است. اگر با ما باشي و دنباله اين متن را بخواني و در ديگر بخشهاي اين سايت نيز گشت و گذار كني ، خواهي ديد كه امام رضا(ع) كه در زمان خود بيشتر از هر كس ديگري عبادت مي كرد و نماز مي خواند و روزه مي گرفت، نه تنها از مسؤوليتهاي بزرگ اجتماعي گريزان نبود، بلكه پيوسته به امور مسلمانان اهتمام داشت و توجه به آن را يكي از بزرگترين رسالتهاي خويش مي دانست. پذيرفتن ولايتعهدي در آن شرايط خاص، يكي از آشكارترين نمونه هاي اين امر است.

*شخصيت علمي امام
امام رضا(ع) جايگاه علمي ويژه اي داشت. او از دانشي سرشار بهره مند بود و اين برجستگي علمي او در رويارويي با دانشمندان اديان و مذاهب ديگر، بهتر آشكار مي شد. جلسات و محافلي كه علما و دانشمندان مختلف گرد هم مي آمدند و به بيان ديدگاهها و نظرات خويش مي پرداختند، در آن زمان رونق خاصي داشت. حاكمان آن عصر، گاه براي جلوه دادن شكوه دربار خويش، گاه به منظور گرايش دانشمندان به دربار، و زماني براي اين كه بر عقيده كسي چيره شوند، در كنار مجالس ديگر، به برگزار كردن نشستهاي علمي نيز مي پرداختند. اين محافل كه به جلسات (مناظره) معروف بود، بهترين مكان براي ابراز شايستگي هاي علمي افراد به شمار مي رفت.
در عصر امام رضا (ع)، آن گاه كه همه دانشمندان جمع مي شدند و به گفت و گو مي پرداختند و سرانجام در پاسخ ديگران فرو مي ماندند، دست به دامان امام رضا(ع) مي شدند تا بر حقانيت مطلب خويش گواهي دهند.
در بالا گفتيم كه يكي از مهم ترين و معروف ترين لقب هاي امام رضا (ع)، (عالم آل محمد) است. اين كه از ميان همه امامان شيعه، حضرت امام رضا به اين لقب شهرت يافته است، خود دليل برجستگي آن امام از جهت دانشهاي رايج در زمان خويش و يافتن فرصت براي آشكارسازي آن علوم مي باشد.
اباصلت كه يكي از ياران امام است، از برادرزاده امام رضا (ع) روايتي نقل مي كند كه خواندني است. با توجه به اين روايت تو هم مي تواني بفهمي كه اين لقب حضرت از كجا آمده است. او مي گويد:
امام موسي بن جعفر(ع) به فرزندانش مي فرمود: برادرتان، علي بن موسي (يعني امام رضا)، عالم آل محمد است... نيازهاي ديني خود را از وي فرا بگيريد و آن چه را به شما آموزش مي دهد، به ياد داشته باشيد، زيرا پدرم امام صادق(ع) بارها به من مي فرمود: عالم آل محمد در نسل توست و اي كاش من مي توانستم او را ببينم.
شنيدن اين دو حديث هم حتما براي تو جالب است. يكي از زبان شيرين خود امام است و ديگري را يكي از ياران حضرت نقل كرده است....... حديث نخست اين است:
در حرم پيامبر(ص) مي نشستم و دانشمندان مدينه هرگاه در مسأله اي با مشكل روبرو مي شدند و از حلّ آن ناتوان مي ماندند، به سوي من رو مي آوردند و پاسخ مي گرفتند.
... و حديث دوم را عبدالسلام هروي نقل كرده كه در بيشتر نشستهاي علمي امام حاضر بوده است.
هيچ كسي را از امام رضا (ع) داناتر نديدم و هر دانشمندي كه او را ديده به دانش برتر او گواهي داده است. در نشستهايي كه گروهي از دانشوران و فقيهان و دانايان اديان گوناگون حضور داشتند، بر تمامي آنها چيره شد، تا آن جا كه همه آنان به ناتواني علمي خود و برتري امام اعتراف كردند و گواهي دادند.
يكي از نكاتي كه در بررسي شخصيت علمي امام مورد توجه همگان قرار گرفته و آن را بازگو كرده اند، اين است كه امام رضا (ع) با هر گروهي به زبان خودشان سخن مي گفت و به تعبير اباصلت، شيواترين و داناترين مردم به هر زبان و فرهنگي بود. اباصلت كه خود اين سخن را مي گويد، از اين تسلط امام به زبانهاي مختلف شگفت زده مي شود و اين تعجّب خود را به امام اظهار مي نمايد و امام در پاسخ مي فرمايد:
من حجت خدا بر مردم هستم. چگونه مي شود چنين فردي زبان آنان را درك نكند؟ مگر نشنيده اي كه اميرالمؤمنين علي (ع) فرمود: به ما (فصل الخطاب) داده اند، و آن چيزي نيست، جز آشنايي با زبان ديگران.
اينها همه، نمونه اي از شخصيت علمي امام است. در كتابهاي تاريخي كه به بررسي ابعاد مختلف زندگي امام رضا(ع) پرداخته اند، اين نكات به صورت گسترده مورد بحث قرار گرفته و رخدادهاي متعددي كه گواه برتري علمي امام است، بازگو شده است.

*شخصيت سياسي امام
تمام عمر امام رضا(ع)، چه آن زمان كه هنوز به مقام امامت نرسيده بود و چه آن گاه كه پس از شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام موسي كاظم(ع)، مسئوليت امامت و رهبري شيعيان را بر عهده داشت، در زمان حكومت عباسيان بود.
عباسيان با ادعاي انتساب به پيامبر اكرم(ص)، و با بهره گيري از احساسات مردم بر ضد امويان، توانستند آنان را از حكومت كنار بزنند و خود بر تخت فرمانروايي مسلمانان بنشينند. با سركوب امويان، آنان ديگر قدرت و تواني نداشتند كه خطر مهمي براي عباسيان به شمار روند. عباسيان تنها خطر براي حكومت خود را شيعياني مي دانستند كه با فرمانبري از امامان معصوم، حاكمان آن روزگار را ناحق مي شمردند و مي كوشيدند تا آنان را از حكومت ساقط كنند.
بنابراين، دشمن شماره يك حاكمان عباسي ، امامان شيعه بودند و به همين دليل است كه همه اماماني كه در روزگار اين حاكمان ستمگر مي زيستند، به دست آنان به شهادت رسيدند.... عباسيان ستم پيشه به اندازه اي بر شيعيان فشار آوردند و آنان را مورد تهديد و شكنجه و آزار و تبعيد و آوارگي قرار دادند كه حتي تاريخ نويسان نيز از بازگو كردن آن دچار شرمندگي شده اند.
ده سال از دوران امامت حضرت رضا(ع)، با حكومت هارون همزمان بود. در اين ده سال، موقعيت مناسبي براي مبارزه علني و رسمي براي امام رضا(ع) پديد نيامد و بيشتر تلاش سياسي امام به صورت پنهاني رهبري مي شد، اما در گوشه گوشه سرزمينهاي مسلمانان جنبشها و قيامهاي پياپي شيعيان، حكومت عباسي را به تنگ آورده و هارون در برخورد با آنها دچار سردرگمي شده بود. به اين گفت و گو كه ميان هارون و يكي از درباريان قدرتمند وي رد و بدل شده است توجّه كن:
_ اي هارون! اين علي بن موسي است، كه بر جاي پدر خويش تكيه زده و امامت و رهبري شيعيان را از آن خود مي داند. چه بايد كرد؟
_ آن خطايي كه در كشتن پدرش موسي مرتكب شديم براي ما بس است! يعني مي خواهي تمام آنان را بكشم؟! مگر مي شود؟
اما... در ميان همه حاكمان عباسي ، مأمون چهره اي ديگر داشت. او كه برادر خود، امين را كشت تا خود به حكومت برسد، در برخورد با شيعيان و به ويژه شخص امام رضا(ع) از راهي ديگر وارد شد و شيوه اي ديگر را در پيش گرفت.
در اين جا خوب است به چند نمونه از اظهار نظر تاريخ نويسان درباره شخصيت پيچيده مأمون آگاه شوي تا دريابي كه امام رضا(ع) با چه انسان مرموزي روبرو بوده است.
يكي مي گويد:
مأمون از نظر دورانديشي ، اراده قوي ، بردباري ، دانش، زيركي ، بزرگي ، شجاعت و جوانمردي از همه عباسيان برتر بود.
ديگري مي نويسد:
مأمون در عين حال كه در مجالس عيش و نوش شركت مي جست، به كتاب و فلسفه و بحث و جدل و مناظره علمي و مباحث فقهي و... علاقه شديد داشت!
ديگري مي گويد:
گاهي مانند يك ديندار دلسوز، مردم را به علت كوتاهي در نماز و فرو رفتن در لذات و پيروي از شهوات و... نكوهش مي كرد و آنان را از عذاب الهي مي ترساند، و زماني خودش در بزم خوشگذراني و مجالس عيش و نوش شركت مي نمود.
يكي هم چنين اظهار مي دارد:
مأمون زيرك ترين حاكمان عباسي و داناترين ايشان به فقه و كلام بود.
... و از اين يك بشنو كه مي گويد:
مأمون روزي ادعاي تشيع مي كرد و وجودش را لبريز از دوستي و عشق به علي (ع) نشان مي داد و در فاصله اي اندك، نقاب از چهره برمي گرفت و تا آن جا پيش مي رفت كه حاضر نبود در مجلس او حتي از عنصر تبهكار و جلادي همچون حجاج بن يوسف، خرده بگيرند.
آيا همزماني با چنين موجود پيچيده و ابهام آلودي كه تلاشي جز پايداري بيشتر حكومت عباسي ندارد، اما در همان حال، بزرگترين مخالف خود، يعني شخص امام رضا(ع) را به ولي عهدي خويش برمي گزيند، آسان است؟
به هرحال، مأمون با اين خصوصياتي كه داشت، پس از رسيدن به قدرت، و به منظور پايدار ساختن اركان حكومت خود، تصميم گرفت با امام رضا(ع) به گونه اي ديگر برخورد نمايد. پس، براي امام نامه نوشت و حضرت را به ولي عهدي خود منصوب كرد. امام ابتدا از پذيرش اين امر خودداري فرمود، اما پيگيري و پافشاري مأمون و خودداري امام، به آن جا انجاميد كه مأمون دو تن را به نمايندگي از سوي خود كه در خراسان بود، روانه مدينه كرد و آنان در نزد امام هدف خود را چنين بيان كردند:
مأمون ما را مأمور كرده كه شما را به خراسان ببريم.
امام هم كه شيوه هاي حاكمان را مي شناخت و مي دانست مأمون كه از كشتن برادر خود پروا ندارد، از اين تصميم خود دست بردار نيست، ناگزير از ترك مدينه شد.

*هجرت امام به خراسان
امام رضا(ع) هنگامي كه خود را ناچار به سفر يافت، براي اين كه ناخرسندي خود را از اين سفر اعلام فرمايد، چندين بار در كنار حرم مطهر پيامبر اكرم(ص) حضور يافت و به گونه اي به زيارت پرداخت كه همگان فهميدند اين سفر مورد رضايت امام نيست.
يكي از شاهدان اين ماجرا نقل مي كند كه امام را در حال زيارت ديدم، نزديك رفتم و براي اين كه امام در آستانه سفر است به ايشان شادباش گفتم، اما حضرت چنين پاسخ داد:
مرا به حال خود بگذار! من از جوار جدم پيامبر(ص) خارج مي شوم و در غربت از دنيا خواهم رفت!
پس از آن هم، امام همه اقوام و نزديكان خود را فراخواند و در جمع ايشان فرمود:
بر من گريه كنيد! زيرا ديگر به مدينه بازنخواهم گشت.
اين امر نشان مي دهد كه امام با نقشه شوم مأمون آشنا بوده، ولي راهي جز پذيرفتن تصميم وي نداشته است.
باري ، امام به همراه فرستادگان مأمون مدينه را پشت سرگذاشته، رهسپار خراسان شد، جايي كه مأمون در آن جا مي كرد.
بنا به فرمان مأمون، مسير امام از مدينه تا خراسان، به گونه اي تعيين گرديد كه مردم شهرهاي شيعه نشين از ديدار امام محروم شوند. زيرا اگر شيعيان موفق مي شدند از نزديك امام خود را زيارت كنند و با ايشان ديدار نمايند و از سخنان آن حضرت بهره مند شوند، بيش از پيش به وي ارادت مي يافتند و اين خود خطر بزرگي براي حكومت مأمون به شمار مي آمد. بنابراين، شهرهاي كوفه و قم از مسير سفر امام حذف گرديد. اما در اين كه امام از كدام مسير به خراسان و شهر مرو رسيده است، ميان تاريخ نويسان اختلاف است. خلاصه مسيرهايي كه براي اين سفر نقل شده از اين قرار است:
1 ـ مدينه، بصره، اهواز، فارس (شيراز)، اصفهان، ري ، سمنان، دامغان، نيشابور، توس، سرخس، مرو.
2 ـ مدينه، بصره، اهواز،اصفهان، كوه آهوان، سمنان، نيشابور، توس، سرخس، مرو.
3 ـ مدينه، بصره، اهواز،اصفهان، يزد، طبس، نيشابور، توس، سرخس، مرو.
4 ـ مدينه، بصره، اهواز، فارس (شيراز)، كرمان، طبس، نيشابور، توس، سرخس، مرو.
اگر به اين نقشه مراجعه كني ، مي تواني مسير سفر تاريخي امام را بهتر در ذهن بسپاري .
حديث سلسلة الذهب
امام رضا(ع) در اين سفر تاريخي ، هر جا كه توانست كوشيد تا مردم را با اسلام، قرآن، تشيع، اخلاق اسلامي ، آرمانهاي ديني و احكام مذهبي آشنا سازد. از جمله مهمترين فرازهاي اين سفر، توقف امام در نيشابور و سخن تاريخي ايشان در جمع گروه بسياري از مردم و حديث شناسان اين شهر است.
آشنايي با اين سخن و حديث امام براي همه ما جالب است.
اين حديث به (سلسلة الذهب) شهرت دارد. دليل اين نامگذاري را خواهي دانست. اما بهتر آن است كه نخست، با چگونگي بيان حديث و اصل آن آشنايي پيدا كني :
دو تن از حديث شناسان نيشابور خدمت امام رضا(ع) رسيده، گفتند:
اي بزرگوار!
اي بازمانده از دودمان امامان!
اي سلاله پاك پاكان!
اي فرزند پيامبر!
به حق پدران و اجداد پاك و نياكان نيكومقام سوگندت مي دهيم كه پرده را برداري ، رخسار خود را به ما نشان دهي و حديثي از نياكان خود را براي ما بازگو فرمايي ... تا خاطره اي فراموش نشدني از شما داشته باشيم.
امام كاروان را از حركت بازداشت، پرده هودج را كنار زد...
انبوه جمعيت مي كوشيدند تا خود را به امام نزديك كنند...
اما آنان كه حديث مي نوشتند از مردم خواستند كه آرام باشند تا آنان بتوانند سخن امام را بشنوند و آن را براي تاريخ ثبت كنند و به يادگار بنويسند.
آن گاه امام چنين فرمود:
پدرم بنده شايسته خدا، موسي بن جعفر،
از پدرش جعفر بن محمد،
و او از پدرش محمد بن علي ،
و او از پدرش علي بن الحسين،
و او از پدرش حسين بن علي ،
و او از پدرش علي بن ابي طالب،
نقل كرده كه از پيامبر(ص) شنيده است،
و پيامبر از جبرئيل دريافت كرده
كه خداوند فرموده است:
كلمه لا اله الا الله دژ استوار من است. هر كس كه وارد آن دژ شود از عذاب من ايمن خوهد بود.
گوشها شنيدند و قلمها نوشتند... در ميان مردم همهمه افتاد. دهها هزار مرد و زني كه اين سخن را دريافتند آن را براي يكديگر باز مي گفتند... كاروان امام به راه افتاد، اما حضرت ندا در داد و آن را از رفتن بازداشت و فرمود:
با شرايط آن... و من از شرطهاي آن هستم.
امام در اين حديث بسيار كوتاه و فشرده، نكات بسيار بلندي را بيان فرموده است. به اين نكات توجه كن:

1 ـ اهميت مسأله توحيد و محور بودن آن در انديشه اسلامي .
2 ـ پيوستگي معارف خاندان امامت به شخص پيامبر اسلام(ص) و به سرچشمه وحي .
3 ـ پيوند گسست ناپذير توحيد با رهبري .
4 ـ تثبيت امامت حضرت رضا عليه السلام و ردّ ديدگاه كساني كه به امامت ايشان باور نداشتند.

اما چرا اين حديث را (سلسلة الذهب) ناميده اند؟
وقتي جمله اي از كسي نقل مي شود، گاه چندين نفر در بازگو كردن آن نقش دارند و آن را از قول كسان ديگر روايت مي كنند. اين افراد را در اصطلاح علم حديث، (سلسله سند حديث) مي گويند. مثلاً در همين حديث، كه امام رضا(ع) اين سخن را از قول پدران خود نقل مي فرمايد، اين افراد، سلسله سند اين حديث ناميده مي شوند. از آن جا كه همه اين افراد، امامان عزيز ما شيعيان هستند، اين حديث در تاريخ به عنوان حديثي كه همه سلسله سند آن طلايي و زرّين هستند معروف شده است و آن را (سلسلة الذهب، يعني رشته طلايي ) نام داده اند.
اين حديث از آن زمان كه از زبان مبارك امام شنيده شد، همواره مورد توجه و عنايت حديث شناسان، تاريخ نويسان و هنرمندان بوده است. تا كنون نيز هنرمندان آن را به شيوه هاي مختلف نوشته و عرضه كرده اند. با انتخاب اينجا مي تواني چندين تابلو را كه اين حديث را در آن نوشته‌اند، ببيني .

*امام رضا عليه السلام در خراسان
به هرترتيب، امام رضا(ع) وارد شهر مرو، مقر حكومت مأمون شد. مأمون مجلسي آراست و در آن امام را در مراسمي رسمي ، به ولي عهدي خود منصوب كرد. حضرت در آن مجلس، حكم مأمون را گرفته، بر آن يادداشتي نوشت و با تيزبيني و درايتي كه برخاسته از مقام امامت ايشان بود، به ارزشهاي والاي اسلامي اشاره نمود و در برابر دسيسه اي كه مأمون چيده بود با ياد و نام اهل بيت عليهم السلام، حقانيت ايشان و تصريح به عمر كوتاه خود، فهماند كه اين منصب را با انگيزه شخصي نپذيرفته و تنها عامل قبول اين سمت، پافشاري مأمون بوده است.

برخوردهاي حكيمانه امام با اين مسأله، چه در طول سفر و چه در ايام اقامت در مرو، سبب شد تا بر خلاف پندار مأمون، امام بيش از گذشته در ميان مردم شناخته شود و در دل ايشان جاي گيرد.. اين امر موجب اين شد كه مأمون در فاصله اي نه چندان دراز، از ترفند شكست خورده خود احساس ناراحتي كند و در انديشه محدود ساختن فعاليت هاي امام و حتي از ميان بردن ايشان فرو رود.
يكي از نشانه هاي اين امر، جلوگيري وي از برپايي نماز عيد فطر به امامت حضرت رضا عليه السلام است.
دو تن از شاهدان، واقعه را چنين روايت كرده اند:
عيد فطر فرا رسيد... مأمون _ شايد _ به دليل بيماري ، به امام رضا(ع) پيام داد كه نماز عيد را به جاي وي برپا دارد. امام، بر پايه آن چه قبلاً شرط كرده بود كه در مراسم حكومتي دخالت نكند، از قبول اين امر خودداري ورزيد. اما مأمون پيك فرستاد كه هدف از اين پيشنهاد، تثبيت امر ولايت عهدي شماست و دوست دارم مردم به اين وسيله اطمينان پيدا كنند كه ولايتعهدي را براستي پذيرفته اي !
امام پيشنهاد وي را پذيرفت به اين شرط كه نماز را همچون جدّش رسول خدا (ص) برپا دارد. مأمون هم قبول كرد و دستور داد تا نظاميان و درباريان و همه مردم صبح روز عيد نزديك خانه امام گرد هم آيند و امام را از منزل تا محل نماز همراهي نمايند.
امام از خانه خارج شد، در حالي كه خود را خوشبو ساخته، عبايي بر دوش انداخته، عمامه اي بر سر نهاده، عصايي در دست گرفته و با پاي برهنه، با گامهايي استوار رهسپار شد تا نماز عيد را بخواند. امام كه تكبير مي گفت، فرياد تكبير مردم در سراسر شهر طنين انداخت، نظامياني كه سواره بودند از مركب پياده شدند، و همه به پيروي از امام، پاي خويش را برهنه ساختند.
فضل بن سهل، وزير زيرك مأمون، با ديدن اين صحنه، خود را به خليفه رساند و مأمون را از جوّ شهر آگاه ساخت و يادآور شد كه اگر اين گردهمايي ادامه يابد، جايگاه خليفه در ديدگاه مردم از ارجمندي مي افتد و همه دلها به امام مي گرود. پس مأمون نيز فرمان داد كه امام را از نيمه راه بازگرداندند و نماز اقامه نشد.
در بازگشت، امام با اندوه بسيار فرمود:
بارخدايا! اگر وضعيت كنوني جز با مرگ من دگرگون نمي شود، هم اينك در آن شتاب فرما!

*شهادت امام رضا عليه السلام
مأمون كه روز به روز گرايش بيشتر مردم به امام رضا(ع) را مي ديد، در برابر هم مسلكان خود، يعني خاندان عباسي هيچ بهانه اي نداشت. پس تصميم گرفت راهي بغداد شود تا از نزديك با ايشان به گفت و گو بنشيند.
اما آيا او در اين سفر چه ارمغاني براي آنان به همراه داشت؟
آيا مي توانست امام را از ولايتعهدي بركنار كند؟
آيا مي توانست بيعت گسترده اي كه از مردم گرفته بود، ناديده بگيرد؟
آيا مي توانست واكنش مردم به بركناري امام را تحمل كند؟
آيا مي توانست در برابر ناخرسندي انبوه شيعيان و پيروان امام، دليل قانع كننده اي بياورد؟
اين جاست كه بارديگر مأمون چهره واقعي خود را نمايان مي سازد و به خشونت پنهان و سياست بازي روي مي آورد.
او نخست، وزيرش فضل بن سهل را مي كشد و بر جنازه او اشك مي ريزد و براي يافتن قاتلان او جايزه تعيين مي كند و آن گاه كه آنان را دستگير مي كنند، آنان شهادت مي دهند كه مأمون خود به اين كار فرمان داده است، اما او ناباورانه آنان را مي كشد.
سپس برنامه حذف امام رضا(ع) را دنبال مي كند، اما مي كوشد كه اين برنامه را به گونه اي عملي سازد كه دامان خود او از اين امر پاك نشان دهد. پس در راه سفر به بغداد، در توس توقف مي كند و در همان جا با خوراندن انار يا انگور زهرآلود به حضرت، امام رضا(ع) را مسموم مي سازد و مانند آن چه پس از قتل فضل بن سهل كرد، در اين جا نيز بر پيكر پاك امام اشك مي ريزد و حضرت را در كنار قبر پدر خود هارون الرشيد دفن مي كند.
امام رضا(ع) پيشتر، شهادت خود به دست مأمون را به برخي از ياران خود گوشزد كرده بود. از جمله يك بار به دو تن از اصحاب خويش فرموده بود:
اينك هنگام بازگشت من به سوي خدا فرا رسيده و زمان آن است كه به جدم رسول خدا(ص) و پدرانم بپيوندم. تومار زندگي ام به انجام رسيده است. اين حاكم خودكامه (مأمون) تصميم گرفته است كه مرا با انگور و انار مسموم به قتل برساند.
در ميان نقل قول هاي گوناگون درباره روز و ماه و سال شهادت امام رضا(ع)، مشهورتر آن است كه حضرت در روز جمعه، آخر ماه صفر سال 203 هجري قمري به شهادت رسيده، در حالي كه 55 سال از عمر مبارك امام سپري شده است.

*آيا مي داني از آن تاريخ تا كنون چند سال مي گذرد؟
محل شهادت امام هم به گفته همه تاريخ نويسان، شهر توس و محل دفن ايشان نيز در باغ حميد بن قحطبه در سناباد بوده كه بعدها (مشهد الرضاـمحل شهادت امام رضا عليه السلام) نام گرفته و اينك به نام مشهد شهرت دارد.
آري ... دوست عزيزم!
گويا چنين مقدّر بود كه فرزندي از نسل پاك پيامبر اكرم (ص) و امامي از امامان شيعه، در سرزميني دور از مدينه پيامبر به شهادت رسد، تا مرقد نوراني اش قلب ميليونها انسان خداجوي دلباخته را به ولايت فراخواند و بارگاهش پناهگاه دلهاي شكسته اي باشد كه در اين سوي خاك در پناه آن مزار با شكوه به آرامش رسند.

*سلام بر هشتمين امام پاك!
سلام بر هشتمين جانشين پيامبر!
سلام بر او....
آن گاه كه زاده شد...
آن گاه كه مظلومانه به شهادت رسيد..
و آن گاه كه در اوج عظمت و شكوه، گام بر صحنه رستاخيز گذارد.
انتهاي پيام/

پنجشنبه|ا|8|ا|اسفند|ا|1387





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 166]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن