واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک:
مريم خدارحمي يكي از بازيگران جواني است كه در مجموعه يك وجب خاك به ايفاي نقش پرداخت. وي در سال 1362 در اصفهان متولد شد. او پيش از اين در توليدات سيماي اصفهان چون گلهاي شمعداني، نقش جهان و... بازي داشته است. خدارحمي فيلم مردي كه گيلاسش را خورد را در كارنامه خود به ثبت رسانده و همچنين تله فيلمهاي به سوي آسمان، معجزههاي روزانه، تاوان عشق، پدر كاغذي و... از جمله كارهاي اوست. از سريالهاي او ميتوان به آرزوهاي شيرين، پاتوق، خانه شش در، پاي پياده و سايهاي در تاريكي اشاره كرد. او به تازگي در سريالهاي دفتر خانه شماره13 و رهايي بازي كرده است. هشت سال جنگ تحميلي عراق عليه ايران صدمات غيرقابل جبراني را به مردم وارد كرد بعد از آن هم تا چندين سال خانوادهها منتظر بازگشت عزيزانشان بودند در اين ميان خانواده خدارحمي هم از اين داستان غم انگيز سهم به سزايي داشتند. زماني كه مريم 4 ساله بود شاهد واقعه تلخ به اسارت رفتن عمويش مسعود بوده است: عمويم 3 سال بعد آزاد شد. هنوز صحنههايي را كه به وطن بازگشت به ياد دارم. چون تمامي اهالي محل جمع شده بودند و شور و هيجان زيادي داشتيم. به خاطر ضايعات ناشي از شكنجههاي جسمي و روحي كه هنوز آثارش به شكل بيماري گوارشي و پوستي به قوت خود در او باقي بود، روز به روز شديدتر ميشد و دكترها گفتند بايد با اين وضعيت بسازد. با اين حال باز هم اميد داشتيم كه او پيش ما بماند چون 36 سال بيشتر نداشت اما افسوس بالاخره سال 78 شهيد شد. خيلي ضربه سنگيني به ما وارد شد به طوري كه مادربزرگم از غصه مرگ او تاب نياورد و فوت كرد. يكي از حوادثي كه هم ميتواند بد باشد و هم خوب، به سال گذشته برميگردد زماني كه خدارحمي مشغول بازي در يكي از فيلمهايش بوده است: مادرم رفته بود خانه خواهرم در اصفهان. در اين ميان حال مادرم به صورت اورژانسي بد شده بود و از بيمارستان با من تماس گرفتند ولي من به خاطر حرفه خاصم بازيگري نتوانستم تا 3 روز به اصفهان بروم، سختي زيادي كشيدم تمام سكانسها را با بغض بازي كردم و تنها كاري كه كردم از خدا خواستم مادرم را برايم نگه دارد. بعد از 3 روز كه به من اجازه دادند بروم زمانيكه پيش مادرم حاضر شدم باخبر شدم او در آستانه سكته مغزي بوده و به طور معجزهآسايي آن را رد كرده است. اما اتفاقي كه ميتوانست درجا موجب مرگ مريم خدارحمي شود هنگام بازي در سريال رهايي ساخته حسين تبريزي بود: ميلههاي آهني قطور و ضخيمي را به سقف بسته بودند و من هم دقيقا زير آنها نشسته بودم و دوربين هم كاشته شده بود روبهرويم. من يكلحظه از جا بلند شدم كه لباسم را مرتب كنم ناگهان ميله بزرگي بافاصله نيم سانتي متري از من سقوط كرد، دوستان برايم نگران شدند اما من بيش از هرچيز در شوك بودم كه چطور شد بيدليل جابه جا شدم و فكر ميكنم خواست خدا بود كه اتفاقي برايم نيفتاد. جام جم
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 210]