تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 12 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هر کس دو رکعت نماز بخواند و بداند چه می گوید، از نماز فارغ می شود، درحالی که میا...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820348556




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

‌اصلاح‌طلبي‌ غربي‌ و فلسفه‌ تجدد ايراني


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: ‌اصلاح‌طلبي‌ غربي‌ و فلسفه‌ تجدد ايراني
خبرگزاري فارس: مقاله‌ به‌ شواهدي‌ براي‌ تفكيك‌ تئوريك‌ و تاريخي‌ ميان‌ دو جريان‌ "اصلاح‌طلبان‌ اسلامي " و "رفورميستهاي‌ غربگرا " پرداخته‌ و اين‌ دو طرز فكر را به‌ موازات‌ يكديگر در دوران‌ مشروطه‌ تعقيب‌ و بررسي‌ تطبيقي‌ مي‌كند و با استناد به‌ روزنامه‌هاي‌ اصلاح‌طلبان‌ اسلامي‌ در حوزة‌ مشروطه‌ خواه‌ نجف، موارد اختلاف‌ نظر اين‌ دو جريان‌ را به‌ بحث‌ مي‌گذارد.


اين‌ نوشته‌ ناظر به‌ كنكاش‌ فكري‌ و سياسي‌ در بخشي‌ مهم‌ از تاريخ‌ تحولات‌ سياسي‌ ايران‌ مي‌باشد و متمركز بر دوره‌اي‌ است‌ كه‌ دو تفسير از نهضت‌ اصلاحي‌ مشروطه‌خواهي‌ در صحنه‌ مانده‌ و هر دو مدعي‌ مشروطه‌ و آزادي‌ و اصلاحات‌ بودند. حوزة‌ آزاديخواه‌ نجف‌ اشرف‌ با مجتهدين‌ بزرگ‌ و مراجع‌ مؤ‌سس‌ مشروطه‌ مثل‌ آيت‌ا خراساني‌ و آيت‌ا نائيني‌ و صدها مجتهد و متفكر و دين‌شناس‌ برجسته‌ در ذيل‌ دكترين‌ تفكر و تمدن‌ اسلامي‌ به‌ طرح‌ نظريات‌ اصلاحي‌ خود در مورد نهضت‌ مشروطه‌ و مفاهيم‌ جديد آن‌ مي‌پرداختند و در مشروطه‌ دوم‌ (از شروع‌ مجلس‌ دوم‌ تا قبل‌ از اولتيماتوم‌ روسها) در تقابل‌ با روند حاكميت‌ جديد سكولار و شبه‌ غربي‌ مشروطه‌ دوم‌ حضور داشته‌ است. در اين‌ فضا كه‌ علماي‌ مشروعه‌ خواه‌ از صحنه‌ سياسي‌ ايران‌ كنار زده‌ شده‌اند و از طرف‌ ديگر حكومت‌ در دست‌ احزاب‌ اعتدالي‌ و دمكرات‌ و انجمن‌هاي‌ سر‌ي‌ و غيره... قرار داشت‌ حوزه‌ نجف‌ به‌ نقد ريشه‌اي‌ مباني‌ و اصول‌ تفكرات‌ غربي‌ در همة‌ زمينه‌هاي‌ اجتماعي‌ اعم‌ از فكري‌ و سياسي‌ و فلسفي‌ و ادبي‌ دست‌ مي‌زند. ما مي‌كوشيم‌ نمونة‌ مختصري‌ از اين‌ نقد و تقابل‌ فكري‌ را كه‌ در حقيقت‌ بيانگر دو گرايش‌ عمده‌ در اصلاح‌طلبي‌ در تاريخ‌ ايران‌ است، ارائه‌ داده‌ و دو خط‌ اصلاح‌طلبي، يكي‌ در ذيل‌ انديشه‌ و تمدن‌ اسلامي‌ و ديگري‌ در ذيل‌ تفكر و تمدن‌ غرب‌ را به‌عنوان‌ دو شاخص‌ تفكيكي‌ براي‌ بررسي‌ مسائل‌ امروز ملاك‌ قرار مي‌دهيم.
نقد جوهرة‌ فرهنگي‌ تجدد و رفورميزم‌ غربي‌ در حوزه‌ شيعي‌ آزاديخواه‌ مشروطه، مسئلة‌ مهمي‌ بود كه‌ شريعت‌ خواهان‌ و مفسرين‌ ديني‌ مشروطه‌ در دورة‌ دوم‌ آن‌ انقلاب‌ بدان‌ پرداختند. دو ديدگاه‌ سكولار و غير سكولار در بسياري‌ مسائل‌ در مقابل‌ هم‌ قرار گرفته‌ و حوزه‌ مشروطه‌ خواه‌ ديني‌ نجف، خود را موظف‌ به‌ تبيين‌ فكري‌ مسئله‌ مي‌ديد. هرچند بخاطر غوغاسالاري‌ و كثرت‌ مطبوعات‌ سطحي‌ انديش‌ و سياست‌ باز و مصلحت‌ جو، اين‌ نقاديها و تأملات‌ به‌طور جدي‌ به‌ جامعه‌ ايران‌ نرسيد و با توجه‌ به‌ سركوب‌ شدن‌ جريان‌ مشروعه‌ خواه‌ در تهران، جريان‌ تجدد مشروطه‌خواه‌ حاكم‌ بر ايران‌ و مجلس‌ شورا لزومي‌ در ترويج‌ و بسط‌ اين‌ تفكر ديني‌ در حوزه‌ مشروطه‌ نمي‌ديد، بلكه‌ بخاطر نفوذ مراجع‌ مشروطه‌خواه‌ نجف‌ حتي‌ در مقابل‌ آن‌ ايستادگي‌ فكري‌ و يا تحريف‌ و سانسور و كم‌توجهي‌ مي‌نمود. با اين‌ وصف‌ اين‌ نقاديها نه‌تنها در فكر سياسي‌ نجف‌ و رشد و باروري‌ نوعي‌ اجتهاد سياسي‌ در شيعه‌ بسيار مؤ‌ثر افتاد و حتي‌ مي‌توان‌ ثورة‌العشرين‌ و بلكه‌ استقلال‌ عراق‌ را مرهون‌ اين‌ جنبش‌ ديد، بلكه‌ بعدها اين‌ جريان‌ به‌وسيله‌ گروهي‌ از فقها بار ديگر به‌ ايران‌ بازگشت. توجه‌ به‌ اين‌ قطعه‌ تاريخي‌ و سطور كمتر خوانده‌ شدة‌ آن‌ مي‌تواند در ارزيابي‌ امروز ما نسبت‌ به‌ حوزة‌ تجدد و غربشناسي‌ بسيار مهم‌ باشد، اينك‌ به‌ بازخواني‌ چند نمونه‌ در اين‌ خصوص‌ مي‌پردازيم:
"درة‌النجف " در جزء اول‌ ضمن‌ مقالة‌ "اصلاح‌ ادبي " به‌ بيان‌ روح‌ سكولاريزم‌ در سياست‌ غربي‌ مي‌پردازد:
"يكي‌ از سياسيون‌ اروپ‌ مي‌گويد كه‌ فعلاً‌ هيچ‌ دولتي‌ به‌ جامعه‌ دينيه‌ قائم‌ نيست، مگر در نواحي‌ افريقا و حال‌ آنكه‌ تمام‌ دول‌ اروپا به‌ جامعه‌ دينيه‌ قائمند؛ يونان، بلغار، صرب، جبل‌ السود، رومانيا و غيرها داراي‌ استقلال‌ نشد مگر به‌ جامعه‌ دينيه. قفقاز، بحر عمان، الجزاير، عدن، بوسنه‌ و هرسيك‌ و غيرها ملحق‌ و جزء مستعمرات‌ اروپا نگرديد مگر بدين‌ واسطه. مصر و قبرس‌ و غيرها مختلف‌ نگشت‌ مگر به‌ اين‌ جهت. باز هم‌ به‌ آواز بلند مي‌سرايند كه‌ ما را كاري‌ به‌ دين‌ و آئين‌ قومي‌ نيست‌ و حال‌ آنكه‌ دعاة‌ آنها در اطراف‌ عالم‌ پراكنده‌ و كتب‌ و رسائل‌ دينيه‌ را مجاناً‌ مي‌دهند و سالي‌ كرورها خرج‌ اين‌ راه‌ كرده، باز هم‌ گويند كار به‌ دين‌ كسي‌ نداريم. مستر گلادستون‌ خيال‌ و عزم‌ محو و برداشتن‌ قرآن‌ مجيد مي‌كند و مي‌گويد تا اين‌ در ميان‌ است‌ اروپا نخواهد ترقي‌ كرده‌ و بر تمام‌ شرق‌ مستولي‌ گردد باز هم‌ كاري‌ به‌ دين‌ كسي‌ ندارند. تدريس‌ علوم‌ دينيه‌ اسلاميه‌ را در مكاتب‌ اسلاميه‌ خود جداً‌ منع‌ و شعار مسلمانان‌ را به‌ سختي‌ مانعند. "
هفته‌ نامة‌ "نجف " در شماره‌هاي‌ مختلف‌ در مورد تعارض‌ كم‌ و زياد تجدد غرب‌ با فرهنگ‌ و ماهيت‌ جامعة‌ ايران‌ مطالبي‌ آورده‌ است، در شمارة‌ 4 سال‌ اول‌ نجف‌ اينگونه‌ اظهار شده‌ است:
"ارباب‌ جرايد ما كه‌ مربي‌ عقول‌ عامه‌ هستند، عادات‌ اورپائيان‌ را علي‌الاطلاق‌ در اذهان‌ مردم، بزرگ‌ نمايش‌ مي‌دهند و عاقبت‌ امر را نمي‌دانند. خوب‌ است‌ مراعات‌ ديانت‌ مملكت‌ و عنصر غالب‌ را نموده، ملاحظات‌ لازمه‌ را معمول‌ دارند، ارباب‌ جرايد كه‌ امناي‌ ملت‌ هستند در كشف‌ خير يا شر از سنوات‌ اروپا از تكاليف‌ خود چشم‌ نپوشند و حتي‌المقدور به‌ واسطه‌ مراعات‌ تكليف‌ خودشان‌ از ذكر معايب‌ ظاهره‌ اهالي‌ اورپا دريغ‌ ننمايند. كسي‌ كه‌ هدايت‌ واعظ‌ و نصيحت‌ قومي‌ را متحمل‌ مي‌شود لازم‌ است‌ بر او كه‌ در هر موقع، نفع‌ و ضرر آن‌ قوم‌ را اعلام‌ كند، اين‌ ترتيب‌ كه‌ امروزه‌ ارباب‌ جرايد در پيش‌ گرفته‌ و مردم‌ را به‌ يك‌ طرف‌ تشويق‌ مي‌نمايند بندرت‌ آنكه‌ مردم‌ را مطلع‌ كنند به‌ مضار آن، در چنين‌ كار عاقبت‌ صحيح‌ به‌نظر نمي‌رسد زيرا كه‌ امروز حيثيات‌ اهالي‌ كه‌ به‌دست‌ ارباب‌ قلم‌ است‌ اگر در اخلاق‌ و آداب‌ مردم‌ مفسده‌ ظاهر شود مسئوليت‌ آن‌ برعهده‌ ارباب‌ قلم‌ است. از ارباب‌ قلم‌ انتشار خوب‌ و بد برمي‌آيد، ارباب‌ قلم‌ قادرند بر انقلاب‌ مردم‌ به‌ هر جهتي‌ كه‌ بخواهند. "
نويسنده‌ در بررسي‌ عوارض‌ تجدد غربي‌ قائل‌ به‌ تفكيك‌ جنبه‌هاي‌ مثبت‌ و منفي‌ آن‌ است:
"مگر ممكن‌ نيست‌ كه‌ اصول‌ صحيح‌ را از اروپائيان‌ اخذ كنيم‌ و زاويه‌ غيرصحيحه‌ فاسده‌ را طرد نمائيم، آيا قومي‌ در عالم‌ يافت‌ مي‌شود كه‌ داراي‌ هيچ‌ عيبي‌ نباشد. هر ملت‌ داراي‌ امور صحيحه‌ و فاسده‌ هستند، فرقي‌ كه‌ هست‌ آنچه‌ اصول‌ صحيحه‌ بيشتر باشد سعادت‌ آن‌ قوم‌ بيشتر خواهد بود. پس‌ ارباب‌ قلم‌ مكلفند كه‌ احصأ كنند اصول‌ صحيحه‌ آنها را و به‌ ملت‌ خود تبليغ‌ نمايند و مفاسد آنها را نگذارند وارد شود و ضرر بر حيثيات‌ قوميه‌ و دينيه‌ آنها وارد آورد؛ چنانكه‌ عاقل‌ بصير فعلاً‌ مي‌بيند كه‌ ميكروبات‌ سامه‌ كه‌ به‌ واسطه‌ مسافرين‌ جاهل‌ ما حمل‌ شده‌ و در روح‌ ملت‌ كار مي‌كند و اگر در رفعش‌ تعجيل‌ نكنيم‌ مخل‌ مليت‌ و ديانت‌ ما خواهد شد. "
‌الف‌ - نقد اصول‌ تمدن‌ سكولار و مدنيت‌ غرب‌
اولين‌ شماره‌ مجله‌ "الغري " به‌ ضرورت‌ مجله‌اي‌ به‌ "زبان‌ ملي " كه‌ از "علميات‌ نافعه‌ و سياسيات‌ دينيه‌ و جوامع‌ كلمه‌ اسلاميه " سخن‌ بگويد اشاره‌ شده‌ و از تمدن‌ و ميزان‌ انطباق‌ آن‌ با "دين‌ حنيف‌ اسلام " بحث‌ كرده‌ است‌ و "حكومت‌ شورويه " را از "ضروريات‌ مذهب‌ مسلمين " مي‌داند. همين‌ مي‌تواند از دغدغه‌هاي‌ حوزة‌ نجف‌ و انعكاس‌ آن‌ در جرايد اين‌ شهر پرده‌ بردارد. بحث‌ مهمي‌ كه‌ اگر ادامه‌ و رشد مي‌يافت، مي‌توانست‌ نه‌تنها فرهنگ‌ سياسي‌ امروز ما را تعالي‌ بخشد، بلكه‌ در ميزان‌ شناخت‌ ما از مغرب‌ زمين‌ و از نسبت‌ ما با آن‌ ديار پرده‌ها بردارد و اصول‌ و حدودي‌ را معين‌ نمايد. نويسنده‌ در باب‌ اول‌ از شمارة‌ اول‌ پيرامون‌ تمدن‌ و تدين‌ بحث‌ مبسوطي‌ را آغاز و تمدن‌ را "قبول‌ شهري‌ نمودن‌ و ملتزم‌ به‌ لوازم‌ شهريه‌ شدن " تفسير كرده‌ و تدين‌ را "قبول‌ دين‌ نمودن‌ و به‌ لوازم‌ دينداري‌ عمل‌ كردن " معنا مي‌كند، آنگاه‌ تمدن‌ را مؤ‌خر از تدين‌ دانسته‌ زيرا "قبول‌ شهريت‌ نمودن‌ يعني‌ قانون‌ هيئت‌ جامعه‌ را ملتزم‌ شدن... به‌ عبارت‌ اوضح‌ تمدن‌ وصفي‌ است‌ كه‌ از مرتبه‌ اعمال‌ قانون‌ انتزاع‌ مي‌شود و شخص‌ عامل‌ قانون‌ را متمدن‌ گويند "نويسنده‌ سپس‌ به‌ سراغ‌ يكي‌ از مباحث‌ اصلي‌ آن‌ زمان‌ رفته‌ و اين‌ بحث‌ كه‌ "چه‌ قانوني‌ بايست‌ مجري‌ باشد و مقنن‌ اصلي‌ كيست؟ " را به‌ ميان‌ مي‌كشد و در اين‌ مورد به‌ يكي‌ از مهمترين‌ وجوه‌ اختلاف‌ مفسرين‌ شريعت‌خواه‌ در مشروطه‌ با مشروطه‌خواهان‌ غير ديني‌ اشاره‌ نموده‌ و راجع‌به‌ خداوند و دستورات‌ انبيأ به‌عنوان‌ مؤ‌سس‌ واقعي‌ قوانين‌ مي‌پرسد:
"آيا مقنن‌ اين‌ قانون‌ بايست‌ كسي‌ باشد كه‌ همه‌ مردم‌ رقبة‌ عبوديت‌ او را طوعاً‌ و كرهاً‌ به‌ رقبة‌ خود گذارده‌ و به‌ جز از اطاعت‌ و انقياد او براي‌ خود مفر‌ و مخلصي‌ ندانند، يا آنكه‌ مي‌شود كه‌ افراد هيئت‌ جامعه‌ خود آنها برحسب‌ عقول‌ و تصورات‌ خود قانوني‌ تأسيس‌ نمايند... به‌ عبارت‌ اخري، مقنن‌ بايستي‌ خدا باشد... "
"از اول‌ امر، مرام‌ را جاهلا به‌ صلاح‌ امور هم‌ خلق‌ كند و قروني‌ به‌ همين‌ قرينه‌ به‌ آنها بگذرد تفاوتي‌ ندارد، با اينكه‌ از اول‌ كار موازين‌ صلاح‌ و فساد را به‌ آنها بياموزد و لكن‌ آنها، آن‌ را در موقع‌ عمل‌ نپذيرند. "
اين‌ موضع‌ نويسنده‌ در مقابل‌ پرسشي‌ طرح‌ مي‌شود كه‌ تجددخواهان‌ غربي‌ مشروطه‌ طرح‌ مي‌كردند كه‌ بشر با تجربة‌ ماد‌ي‌ خود مي‌تواند به‌ اصول‌ سياسي‌ و قانون‌ مدني‌ دست‌ يابد:
"اين‌ مطلب‌ را قهراً‌ سرمشق‌ عملي‌ خود قرار داده، طبقات‌ بعد هم‌ قهراً‌ متعابعت‌ خواهند نمود، آن‌ وقت‌ رفته‌ رفته‌ مي‌بيني‌ كه‌ پس‌ از ازمنة‌ طويله‌ هيئت‌ جامعة‌ بشري‌ قوانين‌ معاشيه‌ خود را از روي‌ تجاربي‌ كه‌ طبقات‌ متقاليه‌ منصرمه‌ در آحاد آحاد، موارد متعدده‌ تحصيل‌ نموده‌ تأسيس‌ كرده‌ و يك‌ دفعه‌ همه‌ حيثيات‌ انتظاميه‌ خود را دارا شده، به‌ علاوه‌ آنكه‌ طبع‌ بشري‌ قابل‌ تعليم‌ است، وقتي‌كه‌ از چند طبقه، چند چيز سرمشق‌ به‌ طبقات‌ متأخره‌ رسيده، خود طبقات‌ متأخره‌ قهراً‌ تايك‌اندازه‌تربيت‌ برآنها مي‌افزايند. "
اين‌ پرسش، نزاع‌ پنهان‌ دو تفكر ديني‌ و سكولار را در ساليان‌ نخستين‌ مشروطه‌ مطرح‌ مي‌كند و جالب‌ اينجاست‌ كه‌ ورود و اثبات‌ ديني‌ اين‌ تفكر و مقابله‌ با جنبه‌ عرفي‌ و تجربي‌ و غيرديني‌ بحث، هيچگاه‌ در كلام‌ و تاريخ‌ مشروطه‌خواهي‌ ايران‌ شياع‌ نيافت‌ و هميشه‌ نجف‌ و بزرگان‌ ديني‌ آن‌ نويد و حامي‌ بي‌چون‌ و چراي‌ مشروطه‌اي‌ معرفي‌ مي‌شدند كه‌ در پايتخت‌ و در مجلس‌ شورا و انجمن‌هاي‌ سري‌ اجرأ مي‌گشت. توجه‌ به‌ اين‌ متن‌ و متون‌ مشابه، تحريف‌ و سانسور فكري‌ جدي‌ مشروطه‌خواهان‌ و جريانات‌ مشروطه‌ساز غربگرا را در اين‌ نقطه‌ افتراق‌ از نجف‌ و علماي‌ آزاديخواه‌ متدين‌ آن‌ به‌خوبي‌ نشان‌ مي‌دهند. به‌ هر حال‌ نويسنده‌ مقاله‌ پرسش‌ مذكور را اينگونه‌ جواب‌ مي‌دهد:
"اولين‌ عيب‌ اين‌ كلام‌ كه‌ هر عقل‌ سليم‌ از قبول‌ آن‌ امتناع‌ ورزد، آن‌ است‌ كه‌ صانع‌ عالم‌ كه‌ ساحت‌ اقدسش‌ از آلايش‌ هرگونه‌ بخل‌ و ظلم‌ و سفه‌ و بحث‌ معرا و مبرأ است‌ با كمال‌ قوت‌ و نهايت‌ قدرت‌ او به‌ ارشاد و هدايت‌ عباد خود به‌ قانون‌ جامعي‌ كه‌ مؤ‌دابه‌ صلاح‌ و رشاد آنها بوده‌ باشد بايست...
در همان‌ شمارة‌ اول‌ در مقاله‌اي‌ با نام‌ "لايحه‌ يكي‌ از افاضل‌ عظام " اين‌ انتقاد صورت‌ واضح‌تري‌ به‌ خود گرفته‌ و نويسنده، انتظام‌ اجتماعي‌ و قانون‌ و مدنيت‌ را تا آنجا كه‌ به‌ رفاه‌ حال‌ مردم‌ و تنظيم‌ امور معاش‌ و زندگي‌ آنان‌ مربوط‌ مي‌شود قبول‌ كرده‌ و معتقد است‌ اين‌ مسائل‌ "صورت‌ صحيح‌ داشته‌ و ظاهراً‌ مخالفت‌ با قواعد شرع‌ ندارد.اما اشكال‌ در صورت‌ ديگر مسئله‌ رخ‌ مي‌نمايد:
"(اين‌ مطلب) ابداً‌ صورت‌ صحيح‌ نداشته‌ و مطابق‌ هيچ‌ عقل‌ و آئين‌ نبوده، در انظار بعضي‌ از فرنگي‌ها جلوه‌ مي‌نمايد و مقصودشان‌ از مشروطيت‌ نه‌ تقويت‌ اسلام‌ و نه‌ حفظ‌ وطن‌ و نه‌ آبادي‌ مملكت‌ است‌ و غرضي‌ ندارد به‌ جز حريت‌ مطلقه‌ و لاقيدي‌ محض‌ و اشاعة‌ فحشا و منكرات‌ و اجراي‌ رسوم‌ و آدابي‌ كه‌ لوث‌ مشروطيت‌ و افتضاح‌ عالم‌ انسانيت‌ است.
نويسنده‌ توانايي‌ اسلام‌ را در ايجاد جامعه‌اي‌ صحيح‌ و متعالي‌ مورد تأكيد قرار داده‌ و با اين‌ تعابير صف‌ خود در حوزه‌ مشروطه‌خواه‌ نجف، از خط‌ تجدد افراطي‌ غربگرايان‌ در ايران‌ جدا مي‌نمايد:
"اساس‌ تمدن‌ را بر مبناي‌ متقنه‌ اسلاميه‌ تأسيس‌ نموده‌ و نقشه‌ امورات‌ و دوائر مملكت‌ را از روي‌ قواعد محكمه‌ دين‌ حنيف‌ اسلام‌ بردارند. "()
سپس‌ در تفكيك‌ بين‌ اصول‌ تجدد و مظاهر آن‌ در باب‌ علوم‌ جديد مي‌گويد:
"به‌ قدر ضرورت‌ و احتياج‌ از علوم‌ جديدة‌ خارجه، آن‌ مقداري‌ كه‌ متعلق‌ بر ترقيات‌ مملكت‌ است‌ آورده‌ و در مملكت‌ نشر بدهيم‌ و اساس‌ دين‌ حنيف‌ خودمان‌ را حفظ‌ نموده‌ و مملكت‌ خودمان‌ را تعمير نمائيم‌ و اعلي‌ درجه‌ تمدن‌ و اقصي‌ مرتبه‌ تدين‌ رسيده‌ به‌ عزت‌ در دين‌ خود نائل‌ خواهيم‌ شد...
"اگر شيوه‌ تقليد از اراجيف‌ فرنگيان‌ را پيش‌ گرفته، عادات‌ سيئه‌ و اخلاق‌ رذيله‌ آنها را كمال‌ انسانيت‌ فهميده‌ از جاده‌ مستقيمه‌ شرع‌ و دين‌ بيرون‌ برويم، بالقطع‌ و اليقين‌ از آنجا رانده‌ و از اينجا مانده، از ذلت‌ دنيوي‌ خلاصي‌نيافته‌ و بر نكتب‌ اخروي‌ گرفتار خواهيم‌ شد. خسرالدنيا والاخره‌ ذلك‌ هو الخسران‌ المبين.
‌ب‌ - نقد فرنگي‌ بازي‌ و اجنبي‌زدگي‌ در ايران‌ (اصلاحات‌ از نوع‌ غربي)
بعد از تعطيل‌ شدن‌ مجله‌ "الغري " مجلة‌ "درة‌النجف "، در اولين‌ جزء در سال‌ 1328 قمري، مسئله‌ تجدد و تمدن‌ را كه‌ در اولين‌ شماره‌ الغري‌ به‌ بحث‌ گذاشته‌ شده‌ بود، دنبال‌ نمود. نويسنده‌ مقالة‌ اصلي‌ و آغازين‌ درة‌النجف‌ ضمن‌ انتقاد از رواج‌ اعتماد به‌ فرنگيان‌ و مشرب‌ فرنگي‌ اظهار مي‌نمايد:
"امروز دول‌ عظميه‌ اسلاميه‌ مثل‌ ايران‌ از براي‌ يك‌ كرور ليرا در شرف‌ آن‌ است‌ كه‌ حيات‌ استقلال‌ خود را رهن‌ گذارد و به‌ گردن‌ سي‌ كرور گويندة‌ كلمة‌ توحيد طوق‌ رقيت‌ تثليث‌ بنهد درحالي‌ كه‌ بانكهاي‌ اجانب‌ از ثروتهاي‌ اعيان‌ و اشراف‌ مسلمانان‌ مملو است، ممالك‌ خارج‌ از تجار مسلمين‌ آباد و معمور و اگر كه‌ بخواهند به‌ ازاي‌ يك‌ كرور ليراده‌ كرور، نه‌ به‌ رسم‌ اعانه، بلكه‌ به‌عنوان‌ قرض‌ بدهند و قرض‌ كنند كه‌ خزانة‌ دولت‌ اسلاميه‌ متبوعه‌ خودشان‌ كه‌ امروزه‌ به‌ حكم‌ قانون‌ اساسي‌ در تحت‌ نظارت‌ همة‌ افراد ملت‌ است‌ به‌ منزله‌ يكي‌ از بانكهاي‌ لندن‌ و برلن‌ است، مي‌توانند يك‌ نفر اروپايي‌ در هر نقطه‌ از ممالك‌ اسلاميه‌ كه‌ باشند صندوق‌ امانت‌ آنجا مي‌گردد. نمايندگان‌ اجانب‌ در پايتخت‌ اسلام‌ ولي‌ اوقاف‌ و وصي‌ اموال‌ مي‌شوند.
نويسنده‌ در ترويج‌ غيرت‌ و حميت‌ وطني‌ به‌عنوان‌ عاملي‌ براي‌ حيات‌ ملي‌ و قومي‌ و ناب‌ و كمياب‌ بودن‌ اين‌ مهم‌ در شرق‌ نسبت‌ به‌ غرب‌ اظهار مي‌دارد:
"همين‌ گوهر گرانبهاي‌ عروة‌الوثقي‌ مليت‌ و حبل‌المتين‌ قوميت‌ بود كه‌ يك‌ مشت‌ ماهي‌گيران‌ وحشي‌ جزيره‌ بريطانيا را از روي‌ علم‌ و دانش‌ به‌ قطعات‌ خمسه‌ كره‌ سلطنت‌ داد. حال‌ چسان‌ او را به‌ ملاحظه‌ چند دينار از دست‌ دهيم، چنانكه‌ مسلمانان‌ از دست‌ دادند.
‌ج‌ - اصول‌ تمدن‌سازي‌ و تطبيق‌ ماهيت‌ تمدن‌ غرب‌ و اسلام‌
در بحث‌ تطبيق‌ تمدن‌ها و اينكه‌ چه‌ چيزي‌ وجه‌ اصلي‌ يك‌ تمدن‌ است، در درة‌النجف‌ بحث‌ زيادي‌ صورت‌ گرفته‌ و در اغلب‌ اين‌ مباحث‌ سطحي‌ انديشي‌ و اشتباه‌ متجددين‌ غربگرا و فرنگي‌ مشرب‌ ايران‌ و سوء برداشت‌ آنان‌ مورد مذمت‌ قرار مي‌گيرد. درة‌النجف‌ در هر فرصتي‌ صف‌ و مشرب‌ خود را از اين‌ تفسير و تأويل‌ از تمدن‌ جدا مي‌كند؛ به‌عنوان‌ مثال‌ در ضمن‌ مطلبي‌ كه‌ در مورد تأسيس‌ چند مدرسه‌ و بيمارستان‌ و مؤ‌سسه‌ جديد عام‌المنفعه‌ كه‌ توسط‌ يكي‌ از شيعيان‌ در شام‌ انجام‌ و افتتاح‌ شده‌ اظهار مي‌دارد كه‌ برداشت‌ ما از تمدن‌ اسلامي‌ انجام‌ اينگونه‌ امورات‌ و تأسيسات‌ است:
"تمدن‌ ديگران‌ همان‌ اقتباس‌ از تمدن‌ غربي‌ است‌ كه‌ مشوب‌ به‌ هزار جهت‌ شهوترانيهاي‌ حيواني‌ است‌ و اما اين‌ تمدن‌ مأخوذه‌ از تمدن‌ اسلامي‌ و سراسر مطابق‌ با موازين‌ قامت‌ انساني‌ است.
بحث‌ شكوك‌ و شبهات‌ تمدن‌ جديد بر تمدن‌ اسلامي‌ بحث‌ مقاله‌ اصلاح‌ ادبي‌ درة‌النجف‌ جزء ششم‌ است:
"شبهاتي‌ كه‌ در اين‌ دوره‌ در السنه‌ مردم‌ شايع‌ شده‌ و مي‌شود شكوكي‌ است‌ كه‌ از طرف‌ تمدن‌ حديث‌ كه‌ در اين‌ زمان‌ شيوع‌ يافته‌ بر تمدن‌ اسلامي‌ و حدود دينيه‌ ورود كرده‌ و اذهان‌ بعضي‌ از كساني‌ كه‌ به‌ موازين‌ تمدن‌ اين‌ ايام‌ كه‌ در ممالكت‌ غربيه‌ مطرح‌ مذاكره‌ و مدارسه‌ است‌ انس‌ گرفته‌اند مشوش‌ نموده‌ و به‌ اين‌ خيال‌ واهي‌ انداخته‌ كه‌ بعضي‌ از قوانين‌ اسلاميه‌ خلاف‌ مقتضاي‌ تمدن‌ بشري‌ است‌ و از روز اول‌ مبناي‌ آن‌ توحش‌ بوده‌ و يا اگر به‌ حسب‌ ادوار سابقه‌ كه‌ مبدأ ظهور اسلام‌ است‌ مناسب‌ تمدن‌ آن‌ دوره‌ بوده، لكن‌ در اين‌ ادوار عمل‌ به‌ آنها از روي‌ توحش‌ است‌ نه‌ تمدن‌ بشري‌ و اين‌ شبهة‌ واهيه‌ از طرف‌ غرب‌ است‌ كه‌ به‌ بلاد شرقيه‌ اسلاميه‌ سرايت‌ نموده‌ و تدريجاً‌ در السنه‌ و افواه‌ بعضي‌ از كساني‌ خود را سالك‌ مسلك‌ تمدن‌ عصري‌ مي‌دانند دائر شده.
پيشنهاد نويسنده‌ است‌ كه‌ بايد از محتواي‌ مقالات‌ غربي‌ كه‌ ريشه‌ اين‌ مطالب‌ است‌ آگاهي‌ كامل‌ يافت:
"كساني‌ كه‌ حارس‌ اسلاميه‌ هستند از كتب‌ و لسان‌ معارضين‌ به‌ اسلام‌ خبردار شوند ولو آنكه‌ عارضين‌ به‌ آن‌ السنه‌ را به‌ ترجمه‌ آن‌ كتب‌ وادارند پس‌ از آن‌ در كمال‌ تيقظ‌ و بيداري‌ در مقام‌ حفظ‌ و حراست‌ دين‌ كه‌ وظيفه‌ فريضه‌ آنها است‌ برآيند و به‌ بيانات‌ شافيه‌ و عبارات‌ وافيه‌ اسرار كتاب‌ و سنت‌ را كه‌ از چشم‌ اغيار محجوب‌ و مستور است‌ به‌ لساني‌ ساده‌ و روشن‌ مكشوف‌ دارند و حقانيت‌ تمدن‌ اسلامي‌ را در مقابل‌ تمدن‌ غربي‌ و ساير تمدنات‌ ناقصه‌ كالنار علي‌ علم‌ بر همه‌ عالميان‌ ظاهر و هويدا نمايند.
اينكه‌ اصول‌ تمدن‌ به‌طور كلي‌ چگونه‌ اخذ مي‌شود بايستي‌ در قالب‌ فلسفه‌ تاريخ‌ و قوانين‌ اجتماعي‌ بحث‌ گردد. در مورد اخذ مدنيت‌ و قواعد آن، ديدگاه‌ نجف‌ قائل‌ به‌ سير از تقليد به‌ ابداع‌ است‌ زيرا حلول‌ اين‌ روح‌ و ذهنيت‌ خود شرايط‌ و قواعدي‌ مي‌خواهد. نجف‌ در اين‌باره‌ مي‌نويسد:
"بالجمله‌ مدنيت‌ اولاً‌ بواسطه‌ امور تقليديه‌ است‌ و ترقي‌ از آن‌ مرتبه، منوط‌ است‌ به‌ اضمحلال‌ امور تقليديه‌ و خيلي‌ مشكل‌ است‌ كه‌ انسان‌ بتواند امور تقليديه‌ را به‌ منشئات‌ و مخترعات‌ جديده‌ و بتواند باقي‌ ندارد آن‌ امور جديده‌ را و حفظ‌ كند آنها را، بديهي‌ است‌ اگر يك‌ عاداتي‌ در قومي‌ رسوخ‌ كرد و عاداتي‌ براي‌ آنها ملكه‌ شد انتقال‌ از آنها خيلي‌ مشكل‌ است، اين‌ است‌ كه‌ اقوام‌ حين‌ قدرت‌ بر ارتقأ به‌ محاسن‌ نيافته‌ و ثوره‌هاي‌ سخت‌ در آنها اثر ندارد، زيرا كه‌ اگر اختلاف‌ در مسلك‌ آنها پيدا شد و حزبهاي‌ مختلف‌المسلك‌ در آنها پيدا شد يا آن‌ دو مرتبه‌ پيوسته‌ به‌ همديگر گرديده، در تحت‌ همان‌ عادات‌ و رسوم‌ طبيعي‌ مي‌رود و يا آن‌ اختلاف‌ منجر به‌ پراكندگي‌ و نفاق‌ مي‌شود كه‌ نتيجه‌ آن‌ ذلت‌ و انحطاط‌ است. پس‌ بهترين‌ نعمتهاي‌ عالم‌ آن‌ است‌ كه‌ در هر جمعيت‌ متوجه‌ به‌ محافظه‌ نظامات‌ و عادات‌ سالفه‌ نشود. پس‌ از آن‌ به‌طور تدريج‌ و با كمال‌ اطمينان‌ انتقال‌ پيدا شود از عادتي‌ به‌ عادت‌ اكمل‌ از آن‌ و اين‌ مطلب‌ بسيار شريعت‌ را نائل‌ نگرديد مگر دولت‌ رومان‌ در ازمنه‌ سابقه‌ و دولت‌ انگليس‌ در عصر حاضر.
بحث‌ مهم‌ ديگر كه‌ در حوزه‌ نجف‌ مورد توجه‌ قرار گرفته‌ بود، نحوه‌هاي‌ برخورد با غرب‌ بود و اينكه‌ كداميك‌ از لايه‌هاي‌ تفكر غربي‌ و تمدن‌ اروپايي‌ مد نظر و مورد توجه‌ ايرانيان‌ قرار گرفته‌ و آيا آنان‌ در طرح‌ مسئله‌ غرب‌ دچار افراط‌ و تفريط‌ شده‌ و يا اينكه‌ مسئله‌ را در موضع‌ خود طراحي‌ و بازسازي‌ نموده‌اند؟ به‌ اين‌ پرسشها در جرايد و مكتوبات‌ نجف‌ پاسخ‌ داده‌ شده‌ است.

‌غرب‌شناسي‌ ايرانيان‌ (تقليد، اقتباس، نقد)
در شمارة‌ دوم‌ درة‌النجف‌ مصاحبه‌اي‌ از يكي‌ از مسلمانان‌ به‌نقل‌ از جرايد اسلامبول‌ به‌ چاپ‌ رسيده‌ كه‌ در حقيقت، هشداري‌ به‌ مشروطه‌خواهان‌ و متجددين‌ ايران‌ است‌ كه‌ خوش‌بيني‌ و ساده‌نگاري‌ آنان‌ را نسبت‌ به‌ غرب‌ به‌ نقد مي‌كشد. درة‌النجف‌ از قول‌ مسلمان‌ ژاپني‌ مي‌نويسد:
"چهل‌ سال‌ است‌ كه‌ دولت‌ ژاپن، مشروطه‌ شده‌ و اگرچه‌ در ظرف‌ اين‌ مدت‌ ترقيات‌ خارق‌العاده‌ از آنها به‌ عرصه‌ ظهور رسيده‌ ولي‌ فقط‌ يك‌ نكته‌ مهمه‌ كه‌ جالب‌ انظار رجال‌ بزرگ‌ ژاپني‌ گرديده‌ اين‌ است‌ كه، طرز حيات‌ اروپا در مملكت‌ ما شيوع‌ يافته‌ و به‌ واسطه‌ اختلاط‌ آنها عادات‌ مليه‌ ما روز به‌ روز در شرف‌ فنا و اضمحلال‌است‌ و اگر چنانچه‌ اصول‌ معيشت‌اروپادرمملكت‌ ما يك‌ دفعه‌ عموميت‌ پيدا كند بالطبيعه‌ اخلاق‌ عموميه‌ ما فاسد خواهد شد، از عواقب‌ وخيمه‌ و نتايج‌ ميشومه‌ اين‌ وضع‌ منحوس‌ انديشناك‌ نموده‌ و درصدد حفظ‌ اخلاق‌ عموميه‌ و عادات‌ مليه‌ مملكت‌ برآمده، در فكر جلوگيري‌ از شيوع‌ اين‌ امراض‌ مهلكه‌ افتادند.
درة‌النجف‌ با نقل‌ مصاحبه، در تطبيق‌ متن‌ روزنامة‌ اسلامبول‌ با شرايط‌ تجددخواهان‌ ايران‌ مي‌نويسد:
"چه‌قدر شايسته‌ و درخور توجه‌ است‌ كه‌ ابنأ موطن‌ اصلي‌ ما از بيانات‌ شافيه‌ اين‌ مرد نجيب‌ ژاپني‌ كه‌ نور اسلام‌ قلب‌ او را روشن‌ داشته‌ به‌ خود آيند و به‌نظر دقت‌ در كلام‌ صداقت‌ انتظام‌ او نظر اندازند شايد بشود كه‌ از خواب‌ غفلت‌ بيدار شوند و قلت‌ آنها اندكي‌ به‌ حال‌ ايران‌ رقت‌ كند و از اين‌ همه‌ جد و جهد كه‌ در اشاعه‌ دادن‌ عادات‌ اروپا در اين‌ مملكت‌ خراب‌ دارند دست‌ بردارند و تمدن‌ و تربيت‌ را فقط‌ به‌ اين‌ ندانند كه‌ اطفال‌ شش‌ يا هفت‌ ساله‌ خود را از مادرها ببرند و به‌ مصارف‌ زياده‌ به‌ روسيه‌ يا جاهاي‌ ديگر روانه‌ دارند كه‌ از طفوليت‌ به‌ خلق‌ و خوي‌ طبيعي‌ آنها بار آيد و از عادات‌ و فطريات‌ وطنيه‌ بالمره‌ منسلخ‌ شود، از خاك‌ ايران‌ كه‌ بيرون‌ رفت‌ يك‌ عدد (نفر شيرخوار) اسلامي‌ بود، به‌ خاك‌ ايران‌ كه‌ برگشت‌ يك‌ نوجوان‌ روسي‌ محض‌ وارد شد. آيا ممكن‌ است‌ كه‌ هيچ‌ ناداني‌ از همچه‌ نوجواني‌ اميد حُب‌ وطن، سعي‌ و كوشش‌ در آبادي‌ و ازدياد غرب‌ و شوكت‌ وطن‌ و اميد شرف‌ قوميت‌ و غيرت‌ وطنيت‌ داشته‌ باشد...
درة‌النجف‌ نتيجه‌ فاجعه‌آميز اين‌ نوع‌ مشي‌ و مشربها را به‌ بحث‌ گذاشته‌ است:
"ملتي‌ كه‌ تازه‌ از خواب‌ غفلت‌ بيدار شده‌اند و چشمهاي‌ خود را ماليده‌ به‌ اطراف‌ نگاه‌ كردند ديدند كه‌ منابع‌ ثروتشان‌ در شرف‌ زوال‌ و بعضي‌ از آنها زايل‌ شده‌ و نوع‌ حرف‌ و صنايع‌ مملكتي‌ آنها باطل‌ و از دست‌ رفته‌ و رشته‌ تجارت‌ و اكتسابات‌ نوعيه‌ آنها در تحت‌ اقتدار اجانب‌ افتاد و اگر جلوگيري‌ نكنند بالمره‌ نابود شدند و به‌ كلي‌ دست‌ نشانده‌ آنها و اسير آنها خواهند شد... در اين‌ صورت‌ آيا بايد كه‌ در مقام‌ معاشرت‌ با خارجه‌ كه‌ مي‌خواهند صنايع‌ و حِرف‌ لازمه‌ امروزي‌ را از آنها اخذ كنند و علوم‌ متداوله‌ لازمه‌ را تعليم‌ بگيرند به‌ كلي‌ خود را از دست‌ بدهند و طوطي‌ صفت‌ در مقابل‌ آينه‌ هرچه‌ كه‌ در استاد هست‌ اقتباس‌ كنند.
و سپس‌ نتيجه‌ مي‌گيرد:
"اگر كه‌ اهل‌ دين‌ نيستند و درد دين‌ ندارند، لااقل‌ كه‌ اهل‌ دنيا هستند و شرف‌ و عزت‌ قومي‌ و استقلال‌ ملي‌ را طالبند.
ديگر مظاهر سطحي‌ نفوذ غرب‌ و تجدد در ايران‌ نيز مورد انتقاد درة‌النجف‌ قرار مي‌گيرد:
"چيزي‌ كه‌ از اين‌ كش‌ مكش‌ و آمد و شد با خارجه‌ در ايران‌ حادث‌ شد، تغيير لباس‌ به‌ سبك‌ اروپا، تجديد عمارات‌ به‌ سبك‌ اروپا، مبل‌ اطاق‌ و اساس‌الدار به‌ سبك‌ اروپا، گل‌ خانه‌ و پارك‌ها به‌ سبك‌ اروپا، ووو و با اينكه‌ درآمد مملكت‌ ما تاب‌ تحمل‌ اين‌ جور خرجهاي‌ گزاف‌ و بلندپروازيها را نداشت، ليكن‌ چون‌ دوره، دورة‌ استبداد بود و هر عيب‌ كه‌ سلطان‌ پسند مي‌كرد هنر مي‌شد و هرچه‌ آن‌ خسرو مي‌كرد شيرين‌ بود و احدي‌ را ياراي‌ نفس‌ كشيدن‌ نداشت. اين‌ بود كه‌ اين‌ درد بي‌دوا بود، ليكن‌ امروز كه‌ ملت‌ در حقوق‌ ملكي‌ خود آزاد است‌ و وكلا به‌ حقوق‌ آنها ناظر و نگرانند، بناست‌ اين‌ دردها بي‌دوا بماند. ولي‌ تا به‌ حال‌ كه‌ اثري‌ از معالجه‌ بروز نكرده‌ و معلوم‌ نيست‌ كه‌ اطباي‌ مملكت‌ در مقام‌ علاج‌ اين‌گونه‌ امراض‌ مهلكه‌ و سموم‌ قاتله‌ هستند يا خير؟ يا در مقام‌ اين‌ برخواهند آمد كه‌ حركات‌ و سكنات‌ اهل‌ مملكت‌ را تدريجاً‌ از روي‌ امور طبيعت‌ و ملكات‌ غريزيه‌ كه‌ مناسب‌ خود آنهاست‌ قرار دهند و ميزان‌ مصارف‌ نوعيه‌ را از روي‌ ميزان‌ دخل‌ عمومي‌ برداشت‌ كنند.
از ديگر آدابي‌ كه‌ نويسنده‌ درة‌النجف‌ معتقد است‌ براي‌ ايران‌ در دراز مدت‌ فاجعه‌ مي‌آفريند نگاه‌ اروپايي‌ به‌ زن‌ و تفاوت‌ فاحش‌ آن‌ با نگاه‌ جامعة‌ اسلامي‌ به‌ زن‌ است.
"البته‌ بر هر كس‌ معلوم‌ است‌ كه‌ عادت‌ تمام‌ اروپا در وضع‌ معاشرت‌ با نسوان‌ در كمال‌ ضديت‌ و مباينت‌ است‌ با عادت‌ تمام‌ مسلمين. در اين‌ باب‌ در اروپا زنها و مردها در هر مورد كه‌ باشد با يكديگر ممزوج‌ و مخلوطند و در همه‌ مجامع‌ چه‌ عمومي، چه‌ غيرعمومي‌ محشور و داخلند و در نوع‌ اشغال‌ و اعمال‌ زندگي‌ با يكديگر بر يك‌ نسق‌ شريك‌ و سهيمند، چنانكه‌ اصناف‌ مردها با همديگر در هر كاري‌ داخلند، زنها با آنها به‌ همين‌ طرزند و در نوع‌ آداب‌ تمدن‌ و تربيت‌ فرقي‌ مابين‌ آنها نيست‌ و طريق‌ تربيت‌ در هر دو يكي‌ است. اما زنهاي‌ مسلمين‌ كه‌ بالمره‌ از مردها خارجند و دسته‌ آنها با دسته‌ مردها ممزوج‌ نمي‌شود، حتي‌ زنهاي‌ چادرنشينها كه‌ صورت‌ آنها مكشوف‌ است، باز مثل‌ اروپا با مردها يك‌ دسته‌ و يك‌ كاسه‌ نيستند و اشغال‌ نوعيه‌ در امور زندگاني‌ غير از اشغال‌ مردها است‌ و در عادت‌ آنها زنها براي‌ كاري‌ و مردها براي‌ كار ديگرند.
به‌نظر محقق‌ و نويسنده‌ مزبور، نتيجه‌ عدم‌ دقت‌ در امر تعليم‌ و تربيت‌ اسلامي‌ بانوان‌ و جايگزيني‌ تقليد و اقتباس‌ چه‌ خواهد بود:
"در اين‌ صورت‌ تمدن‌ مملكت‌ ما، نه‌ تمدن‌ اسلامي‌ خواهد بود و نه‌ تمدن‌ اروپا، بلكه‌ يك‌ تربيت‌ مركب‌ از داخل‌ و خارج‌ را طي‌ نموده‌ و عمر خود را به‌ آخر رسانيده‌ و به‌ همين‌ ملاحظه‌ قبول‌ ازدواج‌ ننموده‌ و از قبول‌ ديانت‌ كاتوليك‌ هم‌ مستنكف‌ است.
نويسنده‌ نقل‌ روزنامه‌ها و جرايد اروپايي‌ را در مورد مضرات‌ اين‌ تربيت‌ و نابودي‌ مذهب‌ مسيح‌ در آن‌ ديار يادآور شده‌ و شيوع‌ آن‌ را در بافت‌ جامعة‌ ايران‌ به‌ منزله‌ نابودي‌ مليت‌ و تسلط‌ كامل‌ فرهنگ‌ غرب‌ مي‌داند. طريق‌ نفوذ اين‌ مسئله، ترويج‌ مدارس‌ غربي‌ در ايران‌ دانسته‌ شده‌ است:
"مكاتيب‌ و مدارسي‌ كه‌ اجانب‌ در بلاد ما مفتوح‌ نموده‌اند و همچنين‌ نتيجه‌ اين‌ نحو معاشرت‌ و اختلاطي‌ كه‌ مابين‌ ارباب‌ تمدن‌ ما و اهل‌ اروپا فعلاً‌ مشهود است‌ جز رسوخ‌ عاديات‌ و طبايع‌ يروپ‌ و انزجار مردم‌ از غريزه‌ و طبيعت‌ ايرانيت‌ و شئون‌ اسلاميت‌ چيز ديگري‌ نيست. "
‌الف‌ - نقد مظاهر تمدن‌ غرب‌ در نجف‌
اينكه‌ ايرانيان‌ در برخورد مستقيم‌ با مغرب‌زمين‌ به‌ چه‌ نكات‌ و نقاطي‌ توجه‌ كرده‌اند موضوع‌ جالب‌ و مهمي‌ در بررسي‌ بحث‌ تجدد و متجددين‌ در طول‌ سدة‌ اخير ايران‌ مي‌تواند باشد، نقطة‌ شروع، نقطة‌ اوج‌ و يا افول‌ اين‌ توجه‌ چگونه‌ بوده‌ است‌ و اصولاً‌ اين‌ مهم‌ چه‌ سيري‌ را در تاريخ‌ فكر اجتماعي‌ و سياسي‌ ايران‌ طي‌ نموده‌ است. تمركز بر اين‌ موضوعات‌ در مقطع‌ تاريخي‌ مشروطه‌ آنهم‌ از ديدگاه‌ يك‌ جناح‌ مشروطه‌خواه‌ آزادي‌ طلب‌ ديني‌ نسبت‌ به‌ اين‌ پرسش‌ها در ايران‌ مي‌تواند از مسائل‌ مهم‌ و ريشه‌اي‌ در فكر ايرانيان‌ و تفكر معاصر ما باشد. جريدة‌ نجف‌ در شماره‌هاي‌ متعدد خود در عناوين‌ مختلف‌ اين‌ مسائل‌ را مورد توجه‌ قرار داده‌ و ديدگاههاي‌ فضلأ و علماي‌ حوزة‌ نجف‌ و فرهيختگان‌ آن‌ ديار را در جريدة‌ خود ابراز مي‌نموده‌ است. در شماره‌ 5 اين‌ جريده‌ در مورد مسافرت‌ برخي‌ اتباع‌ ايراني‌ به‌ اروپا و دستآورد آن، مطلب‌ جالب‌ توجهي‌ منتشر شده‌ كه‌ نقل‌ آن‌ خالي‌ از لطف‌ و فايده‌ نخواهد بود.
"... آيا نشر مذهب‌ (تولستو) از كدام‌ يك‌ كمتر است‌ يا بدون‌ قوة‌ متفكر مطالب‌ (بورجوا) مفاسدش‌ از چه‌ كمتر است، آيا سالي‌ چه‌ قدر ابنأ وطن‌ عزيز ما به‌ اروپا مي‌روند و چه‌قدر در آنجا توقف‌ مي‌كنند و تا چه‌ مقدار ثروت‌ مملكت‌ از همين‌ راه‌ در خارجه‌ صرف‌ مي‌شود و در مراجعت‌ به‌ جز بعضي‌ كلمات‌ نرسيده‌ و نفهميده‌ براي‌ وطن‌ چه‌ سوقات‌ مي‌آورند، آيا هيچ‌ ملاحظه‌ نموده‌اند كه‌ ما از قومي‌ انتخاب‌ شده، به‌ اين‌ صفحه‌ آمده‌ايم‌ تا لوازم‌ معيشت‌ آنها را فراهم‌ نمائيم... مقصود اصلي‌ ما از مسافرت‌ به‌ اروپا تماشاي‌ (تئاتر) و (سيمونگراف) و امثال‌ آن‌ نباشد، لكن‌ بدبختانه‌ بعد از مراجعت‌ به‌ وطن‌ به‌جاي‌ تحصيل‌ علوم‌ (اقتصادي) اگر فرضاً‌ بي‌ديني‌ و لامذهبي‌ را سوقات‌ نياورد، لااقل‌ عاداتي‌ از معيشت‌ را با خود مي‌آورند كه‌ سالي‌ مبلغ‌ كثيري‌ تنخواه‌ آنها به‌ خارجه‌ مي‌رود. بعد از همه‌ اينها امروز براي‌ تلگرافخانه‌ و پست‌خانه‌ و ساير اشيأ معلم‌ و ناظر از خارجه‌ بايد طلب‌ نمائيم. يا اگر مدرسه‌ فلاحيت‌ و شبه‌ آن‌ باز شود معلم‌ از خارجه‌ بايد طلبيد آيا تمام‌ فصول‌ علم‌ اقتصاد ما معمول‌ و مهذب‌ شده‌ و همين‌ يكي‌ مورد حاجت‌ و موضوع‌ بحث‌ مانده، آيا مفاسد دنبال‌ اينگونه‌ امور كه‌ سبب‌ تفرق‌ كلمة‌ دينيه‌ است، هنوز معلوم‌ نشده‌ يا اينكه‌ در اينها مثل‌ تأسيس‌ (سيرك) و (لاتاري) و... مي‌كوشند "
مطلب‌ مهم‌ مورد تأكيد نويسنده‌ پريشاني‌ ملت‌ از اين‌ افكار غيرضروري‌ است:
"آيا جاي‌ اين‌ است‌ كه‌ در اين‌ مضيقه‌ بواسطه‌ بعضي‌ كلمات‌ با عادات‌ مضره‌ اقدام‌ ديگر، افكار عامه‌ را پريشان‌ نمائيم‌ و متصل‌ به‌جاي‌ اينكه‌ وظيفه‌ خود را وصل‌ كردن‌ و رفع‌ موجبات‌ انزجار بدانيم‌ همت‌ به‌ تكثير مواد انزجار مي‌گماريم‌ و از درج‌ مقالات‌ مضره‌ و منافات‌ اسلام‌ هيچ‌ روا نداريم. گويا از كارخانه‌ ازل‌ فقط‌ از براي‌ همين‌ اشاعات‌ مضره‌ از كار درآمده‌ايم‌ و از اين‌ گذشته‌ در مطالب‌ سياسيه‌ هم‌ فقط‌ ما را مبتلا به‌ اينگونه‌ امراض‌ مزمنه‌ كنند. "
تماس‌ با غرب‌ از زواياي‌ مختلف‌ مد نظر و ارزيابي‌ حوزة‌ مشروطه‌ خواه‌ نجف‌ بوده‌ است‌ و آنان‌ نگرش‌ غربي‌ متجددين‌ ايران‌ را با حساسيت‌ دنبال‌ مي‌كردند در زمينة‌ مدارس‌ جديد، علوم‌ و فنون‌ جديد و فلسفه‌هاي‌ غربي‌ مسائل‌ را از بُعد نظري‌ و با نوعي‌ "ديدگاه‌ انتقادي " مورد تجزيه‌ و تحليل‌ قرار مي‌دادند. اما اين‌ همه‌ در حوزه‌ فكر و نظر و جدلهاي‌ مدرسه‌اي‌ و مباحثات‌ نظري‌ يك‌ مسئله‌ و صورت‌ قضيه‌ است‌ و صورت‌ ديگر مسئله‌ جنبة‌ عملي‌ و ورود جنبه‌ها و عوارض‌ مادي‌ و عيني‌ مي‌باشد. نقادي‌ و تفسير اين‌ سير عملي‌ و افراط‌ و تفريط‌هايي‌ كه‌ در اين‌ قسمت‌ شده‌ است‌ مي‌تواند براي‌ شناخت‌ تاريخ‌ ايران‌ حتي‌ تا امروز و تا دهه‌هاي‌ بعدي‌ قابل‌ مطالعه‌ و حساسيت‌زا و ملاك‌آور باشد. متأسفانه‌ اين‌ مسئله‌ در چارچوب‌ زماني‌ مورد بحث‌ و البته‌ تا دهه‌هاي‌ بعدي‌ به‌ آنجا كشيده‌ شد كه‌ در يك‌ عبارت‌ "سلطه‌ غرب " و "نفوذ اجانب " را به‌ همراه‌ آورد. در زمان‌ مشروطه‌ و رياست‌ آخوند خراساني‌ اين‌ نغمه‌ آغاز شد و مسئله‌اي‌ جدي‌ را فراروي‌ مشروطه‌خواهان‌ و آزاديخواهان‌ گذاشت‌ و اتفاقاً‌ ملاكي‌ مهم‌ از تقسيم‌بندي‌ رجال‌ آزاديخواه‌ گرديد. اين‌ مسئله‌ دير يا زود به‌ سراغ‌ همة‌ ائتلاف‌هاي‌ سياسي‌ كه‌ پشت‌ سر تجدد قرار دارند در هر زماني‌ خواهد آمد. به‌ هرحال‌ از مراجع‌ نجف‌ در مورد حكم‌ كساني‌ كه‌ اين‌ مرز يعني‌ مرز اسلام‌ و كفر و يا ايراني‌ و فرنگي‌ را برمي‌دارند سئوال‌ مي‌شود و آقايان‌ مراجع‌ نجف‌ جواب‌ مي‌دهند:
"البته‌ جايز نيست‌ و از معاصي‌ كبيره‌ است، اگر مقصر باشد به‌ مؤ‌منين‌ لازم‌ است‌ با وجود شرايط، نهي‌ از منكر نمايند و اگر جاهل‌ است، ارشاد نمايند و بفهمانند به‌ او و به‌ همة‌ مردم‌ كه‌ اين‌ فروختن‌ دين‌ است‌ به‌ دنيا و اسلام‌ است‌ به‌ كفر. "
‌ب‌ - مشروطة‌ ضد انگليسي‌ در نجف‌
از نكات‌ قابل‌ توجه‌ و نظر در مشروطيت‌ نجف‌ و ديدگاه‌ ديني‌ آزاديخواهان‌ آن‌ حوزه، جنبة‌ ضد استعماري‌ در كنار استبدادزدايي‌ بوده‌ است. از اين‌ نظر مشروطه‌خواهان‌ نجف‌ نه‌تنها نسبت‌ به‌ حضور و نفوذ روسها با مخالفت‌ جدي‌ برخورد مي‌نمايند بلكه‌ با نفوذ و رسوخ‌ و سلطة‌ فرهنگي‌ و سياسي‌ انگلستان‌ و غرب‌ نيز به‌طور گسترده‌ و جامع‌ در تقابل‌ بوده‌اند. در غالب‌ صفحات‌ و رسائل‌ و جرايد حوزه‌ نجف‌ اين‌ تفكر ضد انگلستان‌ به‌خوبي‌ قابل‌ رؤ‌يت‌ است. به‌عنوان‌ نمونه‌ در شمارة‌ 16 جريدة‌ نجف‌ كه‌ در شوال‌ 1328 قمري‌ منتشر شده، از مبارزات‌ مسلمانان‌ هندوستان‌ عليه‌ انگلستان‌ تمجيد بسيار نموده‌ و گزارش‌ مي‌دهد كه‌ يكي‌ از اقدامات‌ حسنه‌ مسلمانان‌ هند بعد از آگاهي‌ از آزادي‌ ايران‌ را چنين‌ برمي‌شمارد:
"چند نفر را به‌ ايران‌ براي‌ آگاه‌ ساختن‌ عمومي‌ اهالي‌ ايران‌ از حقيقت‌ مدنيه‌ و سياسيه‌ گسيل‌ داشتند و اين‌ ترس‌ و رعب‌ بي‌جهتي‌ كه‌ در قلوب‌ ايرانيان‌ از انگلستان‌ جاي‌ گرفته‌ خارج‌ نمايند. عده‌اي‌ به‌ سمت‌ تبريز و عده‌اي‌ به‌ سمت‌ خراسان‌ و عده‌اي... يكي‌ از آنها موسوم‌ به‌ (سوفي) قلمي‌ دارد در كمال‌ قوت.
جريده‌ نجف‌ در ضمن‌ اين‌ مقاله‌ ضمن‌ حمله‌ به‌ سياست‌ و فرهنگ‌ انگلستان‌ و خشونت‌ آنان‌ در سركوب‌ آزاديخواهان‌ واقعي‌ به‌ شرح‌ جنايات‌ و فشارهاي‌ انگلستان‌ عليه‌ شخص‌ مذكور مي‌پردازد و از بوشهر گزارش‌ مي‌دهد كه، در بوشهر قونسل‌ انگليس‌ چه‌ كوششها براي‌ گرفتاري‌ او نموده‌ هزار روپيه‌ انعام‌ وعده‌ كرده‌ بود به‌ اشخاص‌ كه‌ گرفتارش‌ نمايند. مقاله، نقد مشروطه‌ نجف، به‌ غرب‌ و سياست‌ تبعيض‌آميز آن‌ را اينگونه‌ بيان‌ مي‌كند:
"بلي‌ اين‌ است‌ جزاي‌ علم‌ و دانش، و حق‌گوئي ".
از جمله‌ مواردي‌ كه‌ دولت‌ انگلستان‌ تبليغ‌ بسيار مي‌نمود و متجددين‌ داخل‌ ايران‌ هم‌ بر روي‌ آن‌ تأكيد و تحريض‌ مي‌نمودند اين‌ نكته‌ بود كه‌ انگلستان‌ چون‌ جزو ملل‌ متمدن‌ و منادي‌ آزادي‌ است‌ از همة‌ آزاديخواهان‌ و عدالت‌طلبان‌ حمايت‌ و همراهي‌ مي‌نمايد. اين‌ سياست‌ بخصوص‌ براي‌ مقابله‌ با نفوذ روسها در ايران، از طرف‌ انگلستان‌ و انگليس‌ دوستان‌ ايراني‌ ابراز مي‌شد. اما در موقع‌ اولتيماتوم‌ روسها و سپس‌ تجاوز آنان‌ بطلان‌ عملي‌ اين‌ نظريه‌ بيشتر از گذشته‌ معلوم‌ شد و حوزه‌ نجف‌ كه‌ حوزة‌ ضد غرب‌ و داراي‌ گرايشات‌ ضد استعماري‌ قوي‌ بود، فرصت‌ را مغتنم‌ شمرده‌ به‌ دنبال‌ نامة‌ آيت‌ا خراساني‌ به‌ دولت‌ انگليس‌ و انتقاد از سكونت‌ آنان، مطبوعات‌ و رسائل‌ نجف‌ هم‌ به‌ كار افتاده‌ و فكري‌ را كه‌ از زمان‌ بست‌نشيني‌ در سفارت‌ انگليس‌ در تهران‌ به‌ غلط‌ در برخي‌ اذهان‌ در مورد آزاديخواهي‌ و عدالت‌پروري‌ دولت‌ فخيمه‌ مطرح‌ شده‌ بود، به‌ بطلان‌ و كذب‌ خود در منظر عمومي‌ رسانيد. اين‌ انتقاد در حقيقت‌ از بحث‌ از تجاوز خواهي‌ و سلطه‌طلبي‌ انگلستان‌ شروع‌ و به‌ نقد ليبراليزم‌ و فلسفه‌هاي‌ آزاديخواهي‌ غربي‌ و دو چهره‌ بودن‌ سياست‌ و فرهنگ‌ مغرب‌زمين‌ مي‌رسد. نجف‌ در شماره‌ 20 سال‌ 1329 قمري‌ در اين‌ مورد مي‌نويسد:
"انگلريزيان‌ كه‌ صدها سال‌ است‌ خود را خادم‌ جامعه‌ انسانيت‌ قلم‌ داده‌ و در حوزه‌ بشري‌ خود را اولين‌ متمدن‌ و صاحب‌ اخلاق‌ ارائه‌ داده‌ است، در اين‌ مورد از حقوق‌ شخصي‌ گذشته، حقوق‌ نوعي‌ يك‌ ملك‌ مظلوم‌ را پايمال‌ اغراض‌ و هواهاي‌ نفساني‌ مي‌نمايد. گرچه‌ آنچه‌ را كه‌ انگلريزيان‌ درباره‌ خود اعتقاد داشته‌ يا آنكه‌ پيشرفت‌ مسلك‌ و پولتيك‌ خود را به‌ اشاعه‌ آن‌ خيال‌ نموده‌اند، هيچكس‌ آن‌ را حقيقت‌ ندانسته‌ و از پولتيك‌ او مطلع‌ و آگاه‌ شده‌ و درواقع‌ او را مختلس‌ و اولين‌ وحشي‌ دنيا مي‌دانند. مگر انگلريزيان‌ نيستند كه‌ سيصد ميليون‌ هندي‌ را در سيه‌چال‌ ذلت‌ و حقارت‌ اسير كرده‌اند؟ مگر انگلريزيان‌ نيستند كه‌ حقوق‌ مصريان‌ را پايمال‌ اغراض‌ نفساني‌ و حركات‌ وحشيانه‌ خودنموده‌اند؟ مگرانگلريزيان‌ نيستند كه‌ محض‌ غصب‌ حقوق‌ قومي‌ با اعدأ عدو‌ خود روسيا عقد اتحاد نسبت‌ و تأييد خيالات‌ ظالمانه‌ آن‌ غدار را مي‌نمايند. مسلمانان‌ خيال‌ نكنند كه‌ اين‌ دولت‌ با آنها دشمني‌ دارد، بلكه‌ در حقيقت‌ اين‌ دولت‌ بقاي‌ انسان‌ را درحضيض‌ذلت‌ و عزلت‌ خواستكار و دشمني‌ با نوع‌ بشر دارد،... انگلريزيان‌ بدانند كه‌ در هر عصر و قرن، هركس‌كه‌ نظر به‌ تواريخ‌ اندازد انگلريزيان‌ را بزرگترين‌ مانع‌ و عائق‌ حقوق‌طلبان‌ و سعادت‌ بشري‌ خواهند ديد. "
‌پي‌نوشت‌ها :

. درة‌النجف، جزء اول، سال‌ 1328 قمري، مقاله‌ اصلاح‌ ادبي.
. نجف، سال‌ اول، شماره‌ 4، دوم‌ جمادي‌ الاول‌ 1328 قمري.
. نجف، سال‌ اول، شماره‌ 4، دوم‌ جمادي‌ الاول‌ 1328 قمري.
14 - . الغري، چاپ‌ نجف، 1328 قمري.
. درة‌النجف، جزء اول، 1328 قمري.
. درة‌النجف، جزء اول، 1328 قمري.
. درة‌النجف، جزء چهارم‌ و پنجم، غره‌ رجب‌ 1328 قمري.
. درة‌النجف، جزء ششم، شعبان‌ 1328 قمري.
. همان.
. نجف، شماره‌ 27، محرم‌ الحرام‌ 1329 قمري.
. درة‌النجف، جزء دوم، 20 ربيع‌الثاني‌ 1328 قمري.
. همان.
. همان.
. همان.
. درة‌النجف، جزء دوم، 1328 قمري.
. درة‌النجف، جزء دوم، 1328 قمري.
. درة‌النجف‌ جزء سوم، جمادي‌ الاول‌ 1328 قمري.
. درة‌النجف‌ جزء سوم، جمادي‌ الاول‌ 1328 قمري.
. جريدة‌ نجف، شماره‌ 5، سال‌ اول، 9 جمادي‌ الاول‌ 1328 قمري.
. همان.
. نجف، شماره‌ 6، 16 جمادي‌ الاول‌ 1328 قمري.
. نجف، شماره‌ 16، شهر شوار 1328 قمري.
. همان.
. همان.
. نجف، شماره‌ 20، ذي‌ الحجه‌ 1329 قمري.

نويسنده: موسي‌ نجفي‌

يکشنبه|ا|18|ا|اسفند|ا|1387





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 176]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن