تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 12 تیر 1403    احادیث و روایات:  حضرت مهدی (عج):خدا با ما است و نيازمند ديگرى نيستيم، و حق با ما است و باكى نداريم كه كسى از...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803885228




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

حمله به ايران بدترين سناريوي ممكن است آقاي كرونيگ !


واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: حمله به ايران بدترين سناريوي ممكن است آقاي كرونيگ !
انتشار مقاله‌اي با نام «زمان حمله به ايران فرا رسيده است» كه قرار است، نسخه كامل آن در شماره آتي مجله «فارين افرز» چاپ شود، فضاي روشنفكري و سياستگذاري آمريكا را در آخرين روزهاي سال 2011 تحت تأثير قرار داده است. در اين نوشتار، نويسنده خطر برنامه هسته‌اي ايران را فوري در نظر گرفته و دولت آمريكا را تشويق به حمله «محدود» نظامي به تأسيسات هسته‌اي ايران مي‌كند؛ مقاله‌اي كه با پاسخ استاد ايراني روابط بين الملل مواجه شده است
سرويس سياست خارجي ـ انتشار مقاله‌اي با نام «زمان حمله به ايران فرا رسيده است» كه قرار است، نسخه كامل آن در شماره آتي مجله «فارين افرز» چاپ شود، فضاي روشنفكري و سياستگذاري آمريكا را در آخرين روزهاي سال 2011 تحت تأثير قرار داده است.
در اين مقاله، نويسنده خطر برنامه هسته‌اي ايران را فوري در نظر گرفته و دولت آمريكا را تشويق به حمله «محدود» نظامي به تأسيسات هسته‌اي ايران مي‌كند.
«ماتيو كرونيگ»، نويسنده اين نوشتار و استاد جوان دانشگاه جرج تاون آمريكاست كه سابقه كار در دفتر دونالد رامسفلد، وزير دفاع سابق آمريكا را در دوران گذراندن Ph.D. خود در سال‌هاي 2006 ـ 2005 دارد.

انتشار اين مقاله در زمان كنوني و در مجله پر نفوذ و تأثيرگذار «فارين افرز» كه مربوط به «شوراي روابط خارجي» آمريكاست، مي‌تواند مورد استقبال هر دو جريان اصلي آمريكايي، دمكرات‌ها و جمهوري خواهان قرار گيرد، به ويژه كه انتخابات رياست جمهوري نزديك است و گويا، مسأله برنامه هسته‌اي ايران به عنوان محور سياست خارجي آمريكا مورد توجه كانديداها قرار گيرد.

نظر به اهميت اين مسأله، دكتر كيهان برزگر، رئيس مركز مطالعات خاورميانه و رئيس گروه روابط بين‌الملل دانشكده علوم سياسي واحد علوم تحقيقات، مقاله مورد نظر را نقد كرده و پاسخ ادعاهاي وي را داده كه به شرح زير مي‌آيد:

نويسنده مقاله با طرح چهار مبحث، مي‌كوشد تا راهكار نظامي عليه ايران را توجيه كند: نخست، فوري بودن خطر برنامه هسته‌اي ايران؛ دوم، كارآمدي حمله نظامي به ايران؛ سوم، توان آمريكا در مديريت چالش‌هاي پس از يك حمله نظامي و چهارم، منافع ناشي از حمله به ايران.

نخست، فوري بودن خطر

نويسنده بحث مي‌كند كه سال‌ها فشارهاي بين‌المللي و انجام عمليات جاسوسي همچون ويروس استاكس نت و ... براي متوقف كردن برنامه هسته‌اي ايران موفق نبوده، به گونه‌اي كه به تازگي IAEA گزارش داده كه ايران بر فعاليت‌هاي تسليحاتي اتمي خود افزوده و تنها شش ماه با ساخت سلاح هسته‌اي فاصله دارد. حتي ايران برنامه‌ريزي مي‌كند كه فعاليت‌هاي تسليحاتي خود را به مكان‌هاي امنتري انتقال دهد كه اين مي‌تواند كارآمدي حمله در آينده را كمتر كند. اگر ايران بازرسان آژانس را بيرون كند و غني‌سازي را به 90 درصد افزايش دهد و سانتريفيوژهاي پيشرفته را به قم (فردو) منتقل كند، ديگر دير مي‌شود؛ پس آمريكا بايد پيش‌دستي كند و مانع از تحقق اين امر شود.

نويسنده ادامه مي‌دهد، در چنين شرايطي، بسياري از كشورهاي منطقه درباره كارآمدي سياست آمريكا در برخورد با برنامه هسته‌اي ايران ترديد دارند و راه خود را براي مقابله با اين برنامه در پيش گرفته‌اند. نتيجه اين امر، آغاز يك رقابت تسليحاتي اتمي در منطقه، افزايش قدرت منطقه‌اي ايران، انتقال تسليحات هسته‌اي از سوي ايران به گروه‌هاي طرفدار خود در منطقه و مهمتر از همه، درگيري احتمالي هسته‌اي ايران و اسراييل در آينده خواهد بود كه با توجه به محدوديت اين دو كشور در كنترل و هدايت جنگ هسته‌اي، يك فاجعه بزرگ براي امنيت ملي آمريكا به شمار مي‌آيد. نتيجه همه اين مسائل اين خواهد بود كه ايران خواسته‌هاي خود را بر عملكرد و سياست‌هاي آمريكا در منطقه خاورميانه تحميل خواهد كرد.

از نظر نويسنده، تهديدات ايران به ناچار واشنگتن را مجبور به در پيش گرفتن راه‌هايي براي بازدارندگي ايران مي‌كند. اگر آمريكا بخواهد به بازدارندگي متعارف روي آورد، بايد نيروهاي شناخته شده دريايي و زميني خود را مدت طولاني در منطقه نگه دارد و پايگاه‌هاي هميشگي خود را تقويت و ميلياردها دلار كمك مالي به متحدين خود بكند تا توانايي دفاع از خود در برابر ايران را داشته باشد. حتي شايد واشنگتن مجبور به حمايت از متحدين خود با چتر اتمي شود.
در اين شرايط، مهار ايران براي آمريكا با هزينه‌هاي سياسي، امنيتي و نظامي فراواني در منطقه روبه‌رو خواهد بود و اين درست هنگامي است كه آمريكا در ركود اقتصادي قرار دارد؛ افزون بر اينكه اين نوع مهار متعارف، ممكن است دهه‌ها طول بكشد و با توجه به پيچيدگي مسائل منطقه خاورميانه، شايد سرانجام هم منجر به موفقيت نشود.

در اينجا نوع نگاه نويسنده به بزرگ و «فوري جلوه دادن» خطر برنامه هسته‌اي ايران به نوعي يادآور انديشه‌هاي نئومحافطه‌كاري در آمريكا و پيروي از ديدگاه اسراييلي در برخورد با برنامه هسته‌اي ايران است:

نخست: نويسنده برنامه هسته‌اي ايران را به نوعي مفهوم سنتي نئومحافظه‌كاران يعني تعريف ايران به عنوان تهديد اصلي منطقه يا «ايران هراسي» وصل و اينكه منافع آمريكا در رفع اين تهديد را به مسئوليت‌پذيري آمريكا در حفظ امنيت متحدان منطقه اي مرتبط مي‌كند.

دوم: نويسنده از ضعف سنتي نگاه نئومحافظه‌كاران نسبت به برنامه هسته‌اي ايران رنج مي‌برد؛ يعني نمي‌تواند بين دو تم تسليحاتي و بازدارندگي و تم صلح آميز برنامه هسته‌اي ايران جدايي دانسته و تعادل برقرار كند. او از اين واقعيت غافل مي‌شود كه گزارش اخير آژانس بيشتر جنبه سياسي داشته و در راستاي رضايت قدرت‌هاي بزرگ به ويژه آمريكا صادر شده و اينكه هدف اصلي آن به اذعان محافل غربي «تشديد فشارها» بر ايران بوده است.

سوم: نويسنده هدف اصلي از تشديد فعاليت‌هاي هسته‌اي ايران را ارتباط آن با تسليحاتي شدن در نظر مي‌گيرد و از درك اين مسأله غافل مي‌شود كه فعاليت‌هاي اخير ايران، انتقال سانتريفيوژها به سايت فردو، اعلام سايت جديد و ... بيشتر با هدف ايجاد «برابري سياسي» در روند مذاكرات و در پاسخ به سياست‌هاي تحريم‌هاي سخت غرب است تا تشديد جنبه تسليحاتي برنامه هسته‌اي ايران.

چهارم: درباره آغاز يك رقابت تسليحاتي در منطقه، بايد گفت كه حتي تسليحاتي شدن برنامه هسته اي ايران الزاما به معناي اشاعه تسليحات اتمي در منطقه نيست؛ براي نمونه، برنامه تسليحاتي اسرائيل، به رغم وجود تخاصم شديد با اعراب در دهه‌هاي 1960 و 1970 منجر به حركت عربستان يا مصر براي دستيابي به سلاح‌هاي هسته‌اي نشد.

پنجم: درباره انتقال تسليحات اتمي به گروه‌هايي همچون حزب الله و حماس، نويسنده از سابقه عملكرد و رفتار ايران غافل مي‌شود؛ براي نمونه، ايران به رغم دارا بودن تسليحات شيميايي و بيولوژيك متعهد به عدم انتقال آنها به گروه‌هاي نامبرده بوده و حتي يكي از فعال‌ترين كشورها در نابودي تسليحات فوق در ميدان جهاني بوده است؛ افزون بر اينكه يكي از كشورهاي فعال در زمينه حركت به سوي خاورميانه عاري از سلاح‌هاي هسته اي است.

سرانجام اين كه: نويسنده توجيه جنگ پيش‌دستانه و حمله احتمالي اسرائيل براي جلوگيري از يك خطر فوري را در شرايطي مطرح مي‌كند كه گزارش آژانس، صراحتي در تأكيد بر انحراف در برنامه هسته‌اي ايران ندارد.
در اينجا، ديدگاه ارتدوكس، نويسنده به نوعي با انديشه نئومحافظه‌كاري آمريكايي و ديدگاه اسراييلي درباره فوري بودن خطر و توجيه حمله همگام مي‌شود؛ به عبارت ديگر، توجيه حمله صرفا بر مبناي فعاليت صلح‌آميز غني سازي ايران مطرح مي‌شود كه بنا بر قوانين NPT حق ايران است. بر كسي پنهان نيست كه هدف اين ديدگاه، نگه‌ داشتن انحصار هسته اي رژيم اسراييل در خاورميانه است.

دوم؛ كارآمدي حمله نظامي به ايران

نويسنده با طرح ديدگاه منتقدين حمله نظامي، همه تلاش خود را به كار مي‌گيرد تا نشان دهد چرا يك حمله محدود نظامي در اوضاع كنوني، مي‌تواند كارساز باشد. نخست اين كه منتقدين حمله مي‌‌گويند، چون آمريكا از مكان‌هاي كليدي هسته‌اي ايران آگاهي ندارد و اينكه ممكن است مكان‌هايي باشند كه به آژانس گزارش نشده‌اند، حمله نظامي به ايران كاملاً موفق نخواهد بود، چون منجر به نابودي كامل برنامه هسته‌اي ايران نمي‌شود.

پاسخ «كرونيگ» اين است كه احتمال وجود سايت‌هاي هسته‌اي گزارش نشده، بسيار كم است، چون نيروهاي اطلاعاتي آمريكا و بازرسان آژانس و همچنين نيروهاي مخالف حكومت در گذشته بموقع درباره اين سايت‌ها گزارش داده‌اند و چون معمولاً ساخت سايت‌ها زمان زيادي طول مي‌كشد، واشنگتن زمان كافي براي كشف آن‌ها خواهد داشت؛ بنابراين، احتمال آن كم است كه ايران بتواند پنهان‌كاري كند.

استدلال دوم منتقدين حمله اين است كه نيروگاه‌هاي اتمي ايران در سطح كشور پراكنده و در زيرزمين هستند؛ بنابراين، حمله به آنها دشوار است و اينكه ايران نيروگاه‌هاي خود را در نزديكي مراكز پرجمعيت شهري ساخته، براي اين است كه در صورت حمله، منجر به تلفات گسترده غير نظامي خواهد شد.

پاسخ كرونيگ به اين نقد، به‌كارگيري حمله «محدود» نظامي است. اين حمله صرفاً براي از بين بردن نيروگاه‌هاي غني‌سازي در اصفهان، اراك و فردو ـ كه در بالاي سطح زمين و آسيب‌گريز هستند ـ كارآمد است و در مورد نطنز هم مي‌توان از بمب‌هاي Bunker-busting ـ كه قدرت ورود به زير زمين را دارند ـ بهره گرفت.

درباره تلفات غير نظامي هم مي‌توان حمله را در شب انجام داد، اهداف غير مهم را از ليست حمله بيرون ساخت و اهداف را دقيقاً برگزيد كه به منطقه آسيب كمتري برسد. به هر حال، تلفات اصلي بيشتر پرسنل نظامي، مهندسين، دانشمندان و تكنسين‌ها خواهند بود.

در اينجا بايد گفت، در درجه نخست، در سطح تحليل نويسنده تعادل وجود ندارد. نويسنده از يك سو، توانايي متعارف آمريكا در از بين بردن تأسيسات هسته‌اي ايران را بيش از اندازه در نظر مي‌گيرد. از سوي ديگر، توانايي ايران در دفاع از خود و هدايت يك جنگ نامتقارن در منطقه را دست‌كم مي‌گيرد.

دوم: اينكه نويسنده خود اذعان مي‌كند كه ايران توان پنهان‌كاري اندك براي ساخت سايت‌هاي جديد دارد، همچنان بر فوري بودن خطر تأكيد مي‌كند و اين در حالي است كه آژانس انرژي اتمي بر درست بودن فعاليت‌هاي هسته‌اي صلح آميز ايران صحه گذاشته و بازرسان آژانس هم همواره از ايران بازديد مي‌كنند.

سوم: در همين ارتباط، نويسنده بار ديگر به نوعي در تعارض سنتي و ساده‌انگارانه نئومحافظه‌كاران در نگاه به قدرت نامحدود آمريكا در پيشبرد اهداف نظامي خود با ابزار جنگ گرفتار شده است؛ تصوري كه منجر به طولاني شدن جنگ عراق و افغانستان شده كه در اولي نزديك به 4500 نيروي آمريكايي و يك تريليون دلار و شايد بيشتر هزينه شد. نويسنده با نگاهي سياه و سفيد اين گونه مي‌پندارد كه آمريكا دست به حمله مي‌زند و به راحتي از آن خارج مي‌شود، بدون اينكه پيامدي براي آن داشته باشد.

چهارم: تناقض نويسنده در برقراري ارتباط با افكار عمومي آمريكا و جهان با ژست‌هاي حقوق بشري براي پايين آوردن تلفات حمله است كه خود به نوعي چالش اصلي نئومحافظه‌كاران است؛ به عبارت ديگر، حل معماي ورود به جنگ براي اقناع افكار عمومي در شرايطي كه تمايلات جنگ‌طلبانه در آمريكا در حداقل ممكن است.

سوم، كنترل چالش‌هاي احتمالي يك حمله نظامي در سطح منطقه

در اينجا كرونيگ تلاش دارد، نشان دهد كه آمريكا مي تواند پيامدهاي يك جنگ محدود را از لحاظ مديريت بحران در سطح منطقه كنترل كند. او چالش‌هاي حمله را به خطر افتادن امنيت آمريكا و نظام بين‌المللي، افزايش ركود اقتصاد جهاني و از زاويه تأثير بر سياست داخلي ايران مورد بررسي قرار مي‌دهد.

او نخست ديدگاه منتقدين حمله را اين گونه دسته‌بندي مي‌كند:

1 ـ در صورت حمله، ايران ممكن است به نيروهاي آمريكايي و متحدان آن در منطقه و مناطق مسكوني خليج فارس و حتي اروپا حمله موشكي كند.

2ـ ايران مي‌تواند نيروهاي متحد خود در منطقه را عليه غرب به عنوان يك نيروي بازدارنده بسيج كند، مسائل قومي در عراق را دامن بزند و تحولات اخير جهان عرب را تحت تأثير قرار دهد كه اين مسأله مي‌تواند، اسراييل و كشورهاي عربي متحد آمريكا در منطقه را وارد جنگ با ايران كند.

3- متحدان قدرتمند ايران يعني چين و روسيه ممكن است به اين سياست آمريكا واكنش نشان دهند.

4- ايران تهديد خود درباره بستن تنگه هرمز را عملي مي‌كند و اين منجر به افزايش قيمت جهاني نفت در شرايط ركود اقتصادي جهان مي‌شود.

اما كرونيگ استدلال مي‌كند كه اين مسائل، قطعي نيستند و آمريكا توان اين را دارد كه پيامدهاي مسائل فوق را كاهش دهد؛ افزون بر اينكه آمريكا نيازي ندارد، حكومت در ايران را تغيير دهد و از اين لحاظ مي‌تواند به حكومت اطمينان دهد كه تنها قصد نابود كردن برنامه هسته‌اي ايران را دارد.

ولي به هر حال، ايران به راه‌هاي گوناگون اقدام متقابل از طريق نيروهاي متعارف خود خواهد كرد. در اين صورت، آمريكا بايد پرسنل نظامي غير ضروري خود را از منطقه بيرون كند، نيروهاي خود را در زير زمين نگه دارد كه در هنگام حمله، كمتر آسيب‌پذير باشند و راهكار‌هايي از اين قبيل.
در اينجا واشنگتن بايد خطوط قرمز خود را براي ايران مشخص كند كه اگر از آن‌ها بگذرد با حمله همه جانبه روبه‌رو خواهد شد. پس از حمله هم آمريكا بايد به سرعت از پيامدهاي حمله و شيوع احتمالي جنگ در منطقه بكاهد. در اينجا واشنگتن مي‌تواند تل آويو را همانند جنگ اول خليج فارس (1990) قانع كند كه پاسخ متقابل به ايران در صورت حمله ايران ندهد (اشاره نويسنده به پرتاب موشك‌هاي صدام حسين به اسرائيل است).

سرانجام اينكه آمريكا مي‌تواند با باز كردن ذخاير استراتژيك نفتي خود از پيامدهاي منفي افزايش قيمت نفت بكاهد و متحدان عربي خود در منطقه خليج فارس را قانع كند كه بر افزايش توليد نفت اقدام كنند. در اينجا مطمئناً كشورهايي مثل عربستان با آمريكا همراه مي‌شوند. چون خود خواهان حمله به ايران هستند و اينكه آمريكا با ايجاد ائتلاف و اجماع بين‌المللي مي‌تواند از پيامدهاي احتمالي شيوع بحران در منطقه و جهان بكاهد.

اما نويسنده واقعيت‌هاي بسياري را در اين بخش ناديده مي‌گيرد:

نخست: براي ايران حمله «محدود» آمريكا با حمله «همه جانبه»، تقريباً يكي است و اين اعلام جنگ در سطح منطقه خواهد بود؛ يعني جايي كه نقطه امتياز ايران است. استراتژي دفاعي ايران بر «امنيت به هم پيوسته» است؛ يعني ناامني براي ايران، ناامني براي منطقه؛ بنابراين، ساده‌انگارانه است كه گمان شود حكومت در ايران به دليل حفظ پايه‌هاي خود، حمله محدود آمريكا را بي پاسخ خواهد گذاشت، به ويژه كه حمله به تأسيسات اتمي ايران باشد كه از مشروعيت ملي و ژئواستراتژيك براي ايران برخوردار است و دفاع از آن، خود به نوعي به مشروعيت حكومت وابسته است.

دوم: نويسنده تلاش دارد برنامه هسته‌اي ايران را صرفاً يك برنامه حكومتي جلوه دهد، در حالي كه آخرين آمارها كه توسط مؤسسات غربي انجام شده، نشان مي دهد كه بيشتر مردم ايران از برنامه هسته اي صلح آميز ايران حمايت مي‌كنند.

سوم: نويسنده كاملاًمسأله بسيج عمومي و واكنش مردم نسبت به حمله آمريكا را ناديده مي‌گيرد و از درك آن نكته غافل مي‌شود كه براي حكومت در ايران، هيچ راهي براي ايجاد انسجام داخلي بهتر از مقابله با دشمن خارجي نيست.

چهارم: نويسنده اساساً جنبه ژئوپليتيك و سياسي برنامه هسته اي ايران را ناديده مي‌گيرد و بر جنبه نظامي آن تأكيد مي‌كند؛ غافل از اينكه «منطقه‌اي كردن» برنامه هسته اي ايران، دقيقاً در راستاي تأثيرگذاري آن بر سياست منطقه‌اي با هدف بازدارندگي سياسي بوده است؛ بنابراين، بر خلاف تحليل نويسنده، حمله نظامي آثار شديد منطقه‌اي و جهاني خواهد داشت و احتمالاً آمريكا قادر به كنترل آن نخواهد بود.

پنجم: نويسنده اتحاد و ائتلاف اعراب منطقه با آمريكا در شرايط حمله را بسيار غير واقع بينانه در نظر گرفته است. درست است كه اعراب از برنامه هسته‌اي ايران نگرانند، ولي مطمئناً موافق جنگ در منطقه نخواهند بود، چون منجر به بي‌ثباتي و فرار سرمايه‌ها از منطقه مي‌شود. در اينجا تحريم‌هاي سخت، شايد بيشتر مورد توجه آنها باشد، چرا كه از لحاظ اقتصادي هم به سودشان است. رژيم‌هاي عربي و به ويژه عربستان، خود نگران تأثير ناآرامي‌هاي ناشي از تحولات جهان عرب بر سياست داخلي خود هستند و براي همين، احتمال آن كم است كه با ماجراجويي جديد نظامي آمريكا همراه شوند كه خود منجر به بي ثباتي بيشتر در منطقه خواهد شد. اين مسأله، ناشي از عدم درك نويسنده از واكنش اعراب در شرايط بي‌ثباتي و تنش است. مثلا اعراب شايد در آغاز از لشكركشي آمريكا در عراق در 2003 استقبال كردند، ولي هنگامي كه مشروعيت آن ها از طريق فشار افكار عمومي به چالش كشيده شد، خواهان خروج آمريكا از منطقه شدند.

ششم: يك حمله نظامي بر خلاف ديدگاه نويسنده، منافع و امنيت ملي آمريكا را تأمين نخواهد كرد، چون خود منجر به بي ثباتي در منطقه در شرايطي مي‌شود كه آمريكا نيروهاي خود را از عراق بيرون كرده و مي‌خواهد از افغانستان تا سال 2014 برود. مگر اينكه نويسنده اعتقاد داشته باشد، بي ثباتي در منطقه به سود منافع ملي آمريكاست.

هفتم: نويسنده بحث مي‌كند كه مي‌توان اسراييل را قانع كرد كه به ايران حمله نكند؛ اما از واقعيت‌هاي سياسي منطقه‌اي غافل مي‌شود و اينكه ايران عراق نيست و اسراييل هم برنامه هسته‌اي ايران را همانند موضوع عراق در نظر نمي گيرد. حمله به اسراييل، دقيقاً امتياز ايران براي تحت تأثير قرار دادن مسائل منطقه اي خواهد بود و مقامات ايراني هم همواره بر آن تأكيد كرده‌اند.

هشتم: نويسنده ايجاد ائتلاف و اجماع در سطح جهاني را بسيار ساده فرض كرده است و تعمداً نگفته كه اگر قرار بود، اجماعي صورت گيرد تاكنون انجام مي‌شد؛ بنابراين، اين مسأله، ناشي از درك نداشتن نويسنده از محدوديت‌هاي قدرت آمريكا در سطح جهان است و اينكه علت مخالفت جامعه جهاني با آمريكا در استفاده از زور براي جلوگيري از «يكجانبه گرايي» اين كشور است كه خود، دقيقاً تهديدي براي امنيت جهاني است. در واقع، كرونيگ يكجانبه‌گرايي آمريكايي را در شرايط تمايل به چندجانبه گرايي در جهان ترويج مي‌كند.

چهارم، زمان حمله كه نويسنده زمان كنوني را براي حمله مناسب مي‌داند

در اينجا نويسنده، بحث اصلي مخالفان حمله را مطرح مي‌كند كه مي‌گويند، چنين حمله‌اي برنامه هسته‌اي ايران را كامل نابود نمي‌كند و اينكه آمريكا توان سياسي و نظامي لازم براي حمله دوباره را ندارد و اين تنها باعث ديركرد در يك امر اجتناب‌ناپذير مي‌شود. نتيجه اينكه پيامدهاي حمله پيش‌‌بيني ناشدني و اينكه يك راهكار نظامي، مي‌تواند ايران را به سمت تسليحاتي كردن برنامه هسته‌اي خود سوق دهد.

در اينجا نويسنده مي‌گويد، به هر حال ايران بنا به گزارش آژانس انرژي اتمي، گام‌هاي مهمي به سوي تسليحاتي شدن برداشته و تنها هنگامي متوقف مي‌شود كه آمريكا وارد عمل شود و برنامه هسته‌اي ايران را كاملاً نابود كند.

در اينجا نويسنده آورده است كه «زمان» براي آمريكا بسيار ارزشمند است، چون يك حمله نظامي، مي‌تواند فعاليت‌هاي هسته‌اي ايران را دست‌كم چند سال به عقب بيندازد يا حتي همانند مورد عراق 1981 و سوريه 2007 منجر به توقف كامل آن شود.

بحث ديگر نويسنده، تأثير حمله بر سياست داخلي ايران است. او مي‌گويد، استدلال منتقدين اين است كه حمله منجر به تثبيت قدرت اصولگرايان خواهد شد، ولي از نظر نويسنده، اين مسأله ديگر دير شده و آنها هم‌اكنون نيز در رأس قدرت هستند و اينكه يك حمله نظامي حتي مي‌تواند به نيروهاي مخالف حكومت فضاي لازم براي فشار به حكومت را بدهد. اما به هر حال، آمريكا نبايد اولويت منافع آمريكا را فداي مسائل سياست داخلي ايران و در جلوگيري از دسترسي ايران به تسليحات اتمي كند.

اما نويسنده در اين بخش نيز دچار تناقضات آشكار است:

نخست: واكنش افكار عمومي منطقه‌اي و بين‌المللي را ناديده مي‌گيرد و اينكه مي‌توان به راحتي حمله كرد و از بحران به درآمد. نويسنده اين امر را كلا ناديده مي‌گيرد كه برنامه هسته‌اي صلح آميز ايران در نزد افكار عمومي منطقه و جهان به هر حال از درجه‌اي از مشروعيت برخوردار است.

دوم: نويسنده بيش از اندازه بر تم تسليحاتي برنامه هسته‌اي ايران تأكيد مي‌كند؛ اينكه بگويد حمله منجر به خروج ايران از NPT و حركت به سوي بازدارندگي مي‌شود با سياست‌هاي ايران ـ كه خواهان ادامه فعاليت‌هاي هسته‌ايش در چهارچوب مقررات آژانس انرژي اتمي و NPT است ـ هماهنگ نيست. اين ديدگاه اساساً يك ديدگاه ارتدوكسي آمريكايي است؛ افزون بر اينكه نويسنده در اينجا بر جنبه منفي گزارش‌هاي آژانس انرژي اتمي بيش از اندازه تأكيد مي‌كند.

سوم: نويسنده درباره به تأخير انداختن يا توقف كامل برنامه هسته‌اي ايران با آوردن مثال‌هاي عراق و سوريه، بر اهميت و گستردگي برنامه هسته‌اي ايران توجه نمي‌كند، چرا كه از لحاظ پيشرفت تكنولوژيكي، بومي بودن، نيروهاي آموزش ديده و غيره قابل مقايسه با آن كشورها نيست. نويسنده خود در جايي مي‌گويد: برنامه هسته‌اي ايران به نقطه بدون بازگشت رسيده است؛ يعني ايران توانايي‌هاي لازم را دارد.

چهارم: نويسنده در حالي زمان كنوني را براي حمله مناسب مي‌داند كه آمريكا در بدترين زمان ممكن براي حمله است؛ يعني در شرايطي كه نيروهاي خود را از منطقه بيرون مي كند و اقتصاد جهاني در ركود گسترده‌اي است.

پنجم: اما مهمترين انتقاد به نويسنده در اين بخش، مربوط به عدم درك او از واكنش داخلي در ايران است. تجربه نشان داده كه گروه‌هاي منتقد به دليل ماهيت ملي بودن و استراتژيك برنامه هسته اي ايران از هيچ گونه راهكار نظامي استقبال نخواهند كرد. هر آگاه سياسي مسائل داخلي ايران درمي‌يابد كه ورود مخالفين به اين مسأله به معناي «خودكشي سياسي» براي آنها خواهد بود. افرادي چون كرونيگ از اهميت تقدس مبارزه با نيروهاي خارجي در فرهنگ ملي ايران كاملاً بي‌خبر هستند. اين امر، خود را در قضيه اتهام ترور عليه ايران به خوبي نشان داد؛ افزون بر اينكه تناقض ديگر نويسنده اين است كه از يك سو مي‌گويد آمريكا بايد از نيرو‌هاي داخلي مخالف استفاده كند و از سوي ديگر، تأكيد مي‌كند كه آمريكا با اولويت دادن منافع ملي‌اش، نبايد خود را فداي آنها كند.

نويسنده با آوردن اين مباحث، نتيجه مي‌گيرد كه حمله در اوضاع كنوني، بهتر از تحمل درد هسته‌اي بودن ايران در آينده است و اينكه اگر حمله موفقيت آميز باشد:

1 ـ منجر به متوقف شدن تلاش ملت‌هاي ديگر منطقه براي هسته‌اي شدن و به دنبال آن، مانع از اشاعه هسته‌اي مي شود.
2 ـ مانع از برخورد احتمالي ايران و اسراييل مي‌شود، چرا كه از لحاظ عدم توانايي آنها در كنترل بحران خطرات بسياري خواهد داشت.
3 ـ حمله حساب شده آمريكا، مانع از چشم‌انداز يك ايران داراي تسليحات اتمي مي‌شود، چرا كه با امنيت ملي آمريكا در تضاد است.

سرانجام اينكه آمريكا بايد بين يك جنگ متعارف و يك جنگ اتمي احتمالي با ايران، يكي را برگزيند و اين در حالي است كه راهكار نويسنده، حمله جراحي گونه (محدود) نظامي، جلوگيري از اقدامات متقابل انتقامي، كاهش سريع شيوع بحران است.

اما بخش نتيجه‌گيري در واقع بدترين بخش اين نوشتار است كه به نوعي جمع اضداد است، زيرا با همه اينها، مشخص نيست كه آمريكا چگونه مي‌خواهد حمله كند، از پيامدهاي اقدامات تلافي جويانه ايران بكاهد و آني جلوي بحران را بگيرد؟!

شنبه|ا|10|ا|دي|ا|1390





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تابناک]
[مشاهده در: www.tabnak.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 198]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن