تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 18 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم(ص):بنده به ايمان ناب نرسد، مگر آن كه شوخى و دروغ را ترك گويد و مجادله (بگومگو) را رها كن...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805505239




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

اختصاصي فارس/ «حماس» به روايت«شيخ احمد ياسين»(3):جنگ1973 براي گدايي صلح بود نه آزادسازي سرزمين هاي اشغالي


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: اختصاصي فارس/ «حماس» به روايت«شيخ احمد ياسين»(3):جنگ1973 براي گدايي صلح بود نه آزادسازي سرزمين هاي اشغالي
خبرگزاري فارس:وقتي كه مصر جنگ 1973را آغاز كرد به برادرم گفتم: اميدوارم اين جنگ با هدف آزادي سازي انجام شود نه با هدف گدايي صلح. مع الاسف پيش بيني من محقق شد و هدف مصر از جنگ 1973، دستيابي به صلح با اسرائيل از كار درآمد.


*احمد منصور: به موضوع مبارزه ي مسلحانه و جهاد بر ضد اشغالگران اسرائيلي پس از اشغال غزه در سال 1947 رسيديم، اگر امكان داشته باشد مايليم قدري بيشتر درباره ي مبازره ي مسلحانه، چگونگي شكل گيري واشكال مختلف آن، توضيح دهيد.

*احمد ياسين: در واقع مبارزه ي مسلحانه عليه اسرائيل،و پديده شهركسازي و اشغالگري بريتانيا هيچگاه متوقف نشد بلكه بر اساس شرايط دچار تغيير شده و مراحل مختلف را پشت سر مي گذاشت. قبلا هم خدمت شما عرض كردم كه عده اي از مبارزين اخوان المسلمين مصر وگروهي ديگر از داوطلبان به فرماندهي شهيد احمد عبدالعزيز، در كنار ما بودند.

*احمد منصور: در جنگ 1948؟

*احمد ياسين: بله! اما پس از آن مرحله، درگيري ها متوقف شد، چندين سال بعد يعني در سال 1965 ، جنبش فتح تاسيس شد؛ تعدادي از دوستان به بنده پيشنهاد دادند كه به عضويت جنبش فتح در آيم اما من، اين پيشنهاد را نپذيرفتم...

*احمد منصور: علت عدم پذيرش شما چه بود؟

*احمد ياسين: فقط به يك علت و آن اينكه، جهان عرب در آن برهه، توان رويارويي با اسرائيل را نداشت و هر گونه مبارزه ي مسلحانه عليه اسرائيل از داخل كشورهاي عربي، زمينه را براي اشغال برخي كشورهاي عربي از سوي اسرائيل فراهم مي كرد، بنابراين، ما نه تنها نمي توانستيم فلسطين را آزاد كنيم بلكه در سرزمينهاي تازه اي را به اسرائيل واگذار مي نموديم و اين تنها علت عدم پيوستن بنده به فتح بود.

*احمد منصور: هنگام تاسيس فتح در سال 1965 و راه اندازي ارتش آزاديبخش ملي، مردم چه احساسي داشتند؟

*احمد ياسين: در مورد نيروهاي آزاديبخش خلق بايد بگويم كه اين نيروها تحت امر سازمان آزادي بخش فلطسين بودند اما فتح هنوز وارد ساف نشده بود.جنبش فتح پس از نبرد « الكرامه» در اردن و در جريان برگزاري كنفرانس سران كشورهاي عربي، به ساف پيوست. عرض من اين است كه مبارزه ي فلسطيني ها عليه اسرائيل از داخل خاك كشورهاي عربي، بسيار مشكل بود، من تنها به يك مثال اكتفا مي كنم: جنبش فتح تنها موفق به انجام يك عمليات در نوار غزه شد و طي آن توانست يك اتوبوس اسرائيلي را در شرق ديرالبلح منفجر كند...

*احمد منصور: اين عمليات در چه سالي اتفاق افتاد؟

*احمد ياسين: در سال 1965 ، پس از انجام عمليات، تهديدات و توپ و تشرهاي اسرائيل آغاز شد... مصر در آن برهه، توانايي مقابله با اسرائيل را نداشت بنابراين عاملان عمليات مذكور را دستگير و زنداني نمود. آن روزها شايع شده بود كه اخوان المسلمين در پي بين المللي كردن نوار غزه هستند ومي خواهند آن را نابود كنند، اين در حالي بود كه اصولا اخوان المسلمين، فعاليت خود را آغاز نكرده بود و اطلاعي از عمليات مذكور نداشت بلكه اين ساير گروهها بودند كه در صدد انجام عمليات بر ضد اسرائيل بودند. البته در آن دوره، مردم، فتح را نمي شناختند و نمي دانستند كه رهبران اين جنبش، از مسئولان سابق اخوان المسلمين هستند.

*احمد منصور: يعني واقعا همين طور بود؟

احمد ياسين: بله

*احمد منصور: يعني در واقع، جنبش فتح، توسط اخوان المسليمن تاسيس شد؟

احمد ياسين: بله! عناصري كه در آن برهه مورد اتهام قرار مي گرفتند و عضو فتح بودند، از اعضاي سابق اخوان المسلمين به شمار مي رفتند اما مردم از اين حقيقت اطلاعي نداشتند. سازمان آزاديبخش فلسطين، بارها در اردن مورد حمله قرار گرفت، البته در مصر نيز، ضرباتي به آن وارد آمد، به همين خاطر اعضاي ساف به عراق رفتند تا در آنجا به فعاليت خود ادامه دهند. نبرد سپتامبر و درگيري هاي ديگري در اردن به وقوع پيوست ونبردهاي ديگري نيز در لبنان روي داد كه از جمله ي آنها مي توان به « تل الزعتر» اشار نمود... مبارزات مسلحانه ي آن روز عليه اسرائيل، براي من قانع كننده نبود زيرا به عقيده ي من، اين مبارزات مي بايست در داخل فلسطين- و نه در خارج آن- انجام شود.

*احمد منصور: از ميان رهبران فتح كه سابقا" جز رهبران اخوان المسلمين بودند، كسي را به خاطر مي آوريد؟

*احمد ياسين: تعدادشان زياد بود...

*احمد منصور: اگر امكان دارد، نام برخي از آنها را بگوييد.

*احمد ياسين: مثلا آقاي «خليل الوزير»،«ابويوسف النجار»، «سليم زعنونه» كه رئيس مجلس ملي بود، «فتحي بلعاوي»، «صلاح خلف» و«رياض زعنونه» كه هم اكنون در قيد حيات است وبسياري افراد ديگر.

*احمد منصور: آيا يكي از همين شخصيتهاي برجسته اي كه نام برديد، از شما دعوت كرد به فتح ملحق شويد؟

*احمد ياسين: يكي از دوستان به نام «محمد اعرج» كه در منطقه ي ما زندگي مي كرد وسابقا" افسر ارتش عراق بود، اين موضوع را با من در ميان گذاشت. به او گفتم: من به اين كار معترضم وآن را به اين شكل قبول ندارم زيرا با اين كار، كشورهاي عربي به علت عدم توانايي مقابله با اسرائيل دچار مشكل مي شوند. او گفت: بايد به خدا توكل كنيم. پاسخ دادم:من قصد ندارم با ضرر زدن به كشورهاي عربي، به نفع اسرائيل عمل كنم زيرا ما در اين برهه، توانايي آزاد سازي فلسطين را نداريم. خلاصه اينكه بنده تنها به همين علت درخواست پيوستن به فتح را رد كردم وخودم را از اين معركه، كنار كشيدم تا اينكه سال 1967 فرا رسيد .در آن زمان جنبش اسلامي در وضعيت بسيار بدي قرار داشت.

*احمد منصور: چرا ؟

*احمد ياسين: به علت اينكه نه نيرو داشتيم ونه قدرت، جنگ وحشتناكي كه جمال عبدالناصر عليه اخوان المسليمن مصر به راه انداخته بود به مردم غزه نيز سرايت كرده بود، تصور كنيد كه من در مسجد اردوگاه شمالي، به ايراد خطبه ي نماز جمعه مي پرداختم اما جوانان از من مي گريختند و براي اقامه نماز به مساجد ديگر مي رفتند.

*احمد منصور: يعني تنها به خاطر حضور در نماز جمعه ي شما، مورد اتهام قرار مي گرفتند؟

*احمد ياسين: بله! همين طور بود. اگر كسي در نماز جمعه ي من حاضر مي شد در ليست اخوان المسلمين قرار مي گرفت و در نتيجه از ادامه ي تحصيل در خارج از كشور محروم مي شد، به زندان مي افتاد و ... هيچ كس نمي خواست دچار اين مشكلات شود، به همين خاطر ما در سال 1967 وضعيت بسيار بدي داشتيم؛ نه مي توانستيم از خود دفاع كنيم ونه امكاناتي داشتيم. با اين توصيفات، چاره اي جز گردآوري نيرو، سازمان دهي و دعوت از مردم نداشتيم. بنابراين، ده نفر از بهترين دوستانم را كه در قدس ونوار غزه بودند گردهم آوردم، قصد من اين بود كه افرادي را پيدا كنم كه براي اسلام كار كنند، ده نفر را پيدا كردم و جلسه اي را تشكيل داديم، قرارمان اين شد كه كارمان را آغاز كنيم، اما همه ي افراد كه اينگونه نيستند و آمادگي فعاليت عملي را ندارند، اين دسته افراد فقط حاضر به اعلام حمايت هستند اما از مشاركت عملي خودداري مي كنند.
به اين ترتيب از طريق راه اندازي كتابخانه، ايراد خطبه، تدريس، كتاب و نشريه، فعاليتهايمان را در مساجد آغاز نموديم. فكرش را بكنيد؛ در آن زمان، هر فردي كه كتابهاي اسلامي سيد قطب و ساير نويسندگان را مطالعه مي كرد، از نظر مردم، مجرم شناخته مي شد و مثل گاو پيشاني سفيد بود . جامعه به چشم يك مجرم، به او نگاه مي كرد.

*احمد منصور: يعني ديدگاه عموم مردم اينطور بود؟

*احمد ياسين: بله! كجاي كاريد؟ تبليغات احمد سيد، الاخبار و عبدالناصر، كار خودش را كرده بود. آنها اينطور تبليغ مي كردند كه اسلام گرايان، تپانچه در قرآن پنهان مي كنند، مي خواهند مراكز خيريه ي قاهره را منفجر كنند؟، قصد كشتن ام كلثوم، عبدالوهاب و فريد را دارند. خلاصه از اين دست تبليغات منفي بسيار انجام مي شد كه نمي خواهم وارد جزييات آن شوم. وضعيت آن روز ما، اجازه ي كار كردن را به ما نمي داد زيرا نيرو و تواني در اختيار نداشتيم، با اين وجود ما تصميمان را گرفتيم .... جوانهايي كه مايل بودند، به ما پيوستند، در مقابل تعداد بسياري از آنها وارد نيروهاي آزاديبخش خلق، فتح و ساير گروهها شده بودند و ما با آنها در تماس بوديم.من يكي از اين جوانها را سرزنش كردم و به او گفتم: براي چه مبارزه مي كني؟ پاسخ داد مگر من جز اين نارنجك، سلاح ديگري در اختيار دارم كه به وسيله ي آن از خود دفاع كنم؟ وقتي به او حمله كردند، با همين نارنجك از خود دفاع كرد تا اينكه مورد اصابت گلوله قرار گرفت و آنقدر از آن خون جاري شد كه به شهادت رسيد. در آن برهه، نيروهاي آزاديبخش خلق و جنبش فتح از آمادگي قبلي برخوردار بودند و مقاومت را رهبري مي كردند؛ درگيري هاي زيادي ميان اين نيروها و اشغالگران اسرائيلي، رخ داد و رزمندگان زيادي به شهادت رسيدند. اسرائيل ضربات متعددي را به ويژه در اردوگاهها، وارد مي آورد. مناطق و خيابانهاي مشخصي را ويران مي كرد و مردم ساكن در آن را آواره ي« عريش» و كرانه ي باختري كرد. هدف اسرائيل از حمله به اين اردوگاهها، تسهيل پيشروي ارتش اسرائيل بود زيرا خيابانهاي واقع در اردوگاهها، باريك بود وامكان پيشروي وحركت را از ارتش اسرائيل مي گرفت.
اسرائيلي ها، كم كم با استفاده از دستگاه جاسوسي شان، كنترل اوضاع را به دست گرفتند تا جايي كه، مقاومت به حالت نيمه تعطيل يا تعطيل كامل، درآمد...
*احمد منصور: چطور شد كه اسرائيل به اين مرحله رسيد و چيزي نمانده بود كه كار مقاومت را يكسره كند؟ اين حوادث در چه سالي رخ داد؟

*احمد ياسين: مقاومت تا سال 1973 ادامه يافت وبعد از آن، جوانهاي بسياري به زندان افتادند. اسرائيل كم كم مزدورانش را وارد صحنه كرد وگروه هاي مقاومت را مورد شناسايي قرار داد. در آن دوره، جوان ها عمليات بيشتري انجام نمي دادند؛ اما بي محابا با مسلسلهايشان به خيابانها مي آمدند و در خيابان به گشت زني مي پرداختند....

*احمد منصور: مگر اسرائيلي ها ، خيابانها را تصرف نكرده بودند؟

*احمد ياسين: بله همين طور بود، جوانهاي سلاح به دست از يك محل به محل ديگر مي رفتند و وقتي با سربازان اسرائيلي روبرو مي شدند، مسيرشان را تغيير مي دادند. در اين ميان، جاسوسان مزدوران، حركات اين جوانهاي مبارز را زير نظر مي گرفتند ومحل اجتماع يا مخفيگاه آنان را به اسرائيل اطلاع مي دادند، آنگاه سربازان اسرائيلي به مخفيگاه ها حمله مي كردند وجوانهاي مبارز را شهيد يا بازداشت مي نمودند. همكاري جاسوسان مزدوران با اسرائيلي ها به واسطه تطميع آنها انجام مي شد... كار به جايي رسيد كه مقاومت در سالهاي 1970، 1972 و 1973 تا حد زيادي متوقف شد.

*احمد منصور: شما به عنوان يك جنبش اسلامي، مشاركت سازمان يافته اي در مقاومت نداشتيد؟

*احمد ياسين: تا آن زمان خير... علت اين امر هم فقط كمبود امكانات بود. ما براي خريد سلاح، پولي در اختيار نداشتيم، مبارزاني وارد صفوف ما شده بودند اما امكانات نداشتيم، حقوق دريافتي بنده هم، فقط كفاف زندگي خودم را مي داد... از اين گذشته سازماني در اختيار نداشتيم كه بتواند بار سنگين مجاهدت را به دوش بكشد...

*احمد منصور: آن گروهي كه تشكيل داديد، چه شد؟

*احمد ياسين: با دو سه نفر از آنها كار را ادامه داديم زيرا برخي از آنها به اردن وعربستان رفتند ودر كشور نماندند. به حمد الله، كارمان را از صفر شروع كرديم وفعاليتهاي اسلامي را با تدريس، كتابخانه وسخنراني پي گرفتيم تا اينكه به مرحله اي رسيديم كه توانايي وآمادگي مبارزه را پيدا كرديم، به همين خاطر بعد سال 1982 و1983، كار خريد سلاح وآموزش را آغاز نموديم....
*احمد منصور( سخنش را ناتمام مي گذارد): آقاي شيخ احمد ياسين، از آغاز فعاليت شما در سال 1970 تا 1982، اين مرحله، يك جنبش بزرگ به حساب مي آيد.
*احمد ياسين: بله، پس از تشكيل سازمان داخلي، بر آن شدم كه مبارزه ي مسلحانه را آغاز كنم...

*احمد منصور: چگونه سازمان داخلي را شكل داديد واين سازمان به چه شكلهايي درآمد؟

*احمد ياسين: با همان روش آغازين، كارم را ادامه دادم. به اين ترتيب كه دو سه نفر را دور هم جمع مي كردم تا به مطالعه ي اسلام بپردازند و خود نيز آنها را راهنمايي مي كردم وهمين طور به كار ادامه دادم...

*احمد منصور: دقيقا به مطالعه ي چه چيزهايي مي پرداختند؟

*احمد ياسين: قرآن وسنت، البته قرآن در اولويت بود ودر كنار آن مطالعه ي سنت، حديث وتفكر اسلامي ماخوذه از كتابهاي مطرح نيز در دستور كار قرار داشت. آنها هر اثر مطرحي را كه دوست داشتند، مطالعه مي كردند...

*احمد منصور: شما چه افكاري را به اين جوانها آموزش مي داديد؟

*احمد ياسين: ما اهل فلسطين و مسلمان هستيم و دوست داشتيم كه اسلام، منشا همه مسائل زندگي ما باشد، از طرف ديگر مي خواستيم ميهنمان را آزادكنيم. بنابراين دو مساله براي ما اهميت داشت: يكي مساله ي وطن و ديگري مساله ي اصول وعقايد.
ما مي خواستيم دين خدا را در فلسطين اجرا كنيم وآن را به منصه ي ظهور برسانيم اما تا زماني كه اشغالگري اسرائيل ادامه داشت، نمي توانستيم دين خدا را حاكم كنيم بنابراين مي بايست ميهنمان را از اشغال نجات دهيم تا اسلام را درآن احيا نماييم... همه ي فعاليتهاي ما حول اين تفكر مي چرخيد.

*احمد منصور: آيا جوانها در اين موضوع با شما هم عقيده بودند؟

*احمد ياسين: در آغاز با دشواريهايي روبرو بوديم وهمانطور كه گفتم، مردم از هر گونه فعاليت اسلامي، گريزان بودند...، هركس به دستورات اسلامي مقيد بود، جزء اخوان المسلمين به حساب مي آمد وهمانطور كه مي دانيد مردم از اخوان المسلمين متنفر بودند زيرا اخوان المسلمين با جمال عبدالناصر مخالفت مي كردند؛ اين در حالي بود كه مردم، جمال عبدالناصر را مجاهدي بزرگ وميهن پرست مي دانستند كه در صدد آزادي جهان و امت عربي است. اين مردم وقتي به خودشان آمدند كه فاجعه(1967) رخ داده بود، آنها باور نمي كردند كه عبدالناصر و افسران بي فايده ي ارتش او، چنين عمل كنند.

*احمد منصور: آيا بعد از شكست سال 1967 هم، جمال عبدالناصر، محبوب مردم بود؟

*احمد ياسين: بله

*احمد منصور: اين، احساس عمومي مردم هم غزه بود!

*احمد ياسين: تصور كنيد؛ هنگامي كه عبد الناصر درگذشت، مردم به خيابانها ريختند واين شعار را سر دادند: خدا زنده است و عبدالناصر هم زنده است. عبد الناصر مرده بود ولي آنها شعار مي دادند كه او زنده است. در واقع، تبليغات آن زمان مصر، در نهادينه كردن مقاومت عربي، بسيار بسيار افتضاح وغير قابل تصور بود.

*احمد منصور: يعني بعد از شكست 1967 تا زمان مردم جمال عبدالناصر، عواطف مردم اينگونه بود؟ شما كه در غزه زندگي مي كرديد، عكس العمل مردم نسبت به خبر مرگ عبدالناصر را چگونه ارزيابي مي كنيد؟

*احمد ياسين: عرض كردم اكثر مردم بهت زده شده بودند اما اندك مردم آگاه از حقيقت جمال عبدالناصر مطلع بودند، من در آن زمان، خطيب جمعه مسجد العباس در غزه بودم؛ وقتي براي ايراد خطبه هاي نماز جمعه به مسجد رفتم، فكر كردند كه براي مراسم عزاداري جمال عبدالناصر به آنجا رفته ام اما خطبه ي جمعه ي من درست عكس چيزي بود كه آنها مي خواستند. به منبر رفتم واين آيه قرآني را تلاوت كردم: (( محمد تنها يك پيامبر است كه پيش از او پيامبران آمده اند اگر او بميرد و يا كشته شود آيا شما به آيين سابق خود باز مي گرديد وهر كس به آيين سابق خود بازگردد، هيچ زياني به خداوند نمي رساند وخداوند شكرگزاران را پاداش خواهد داد)). در آن خطبه اصول اسلامي را بر شمردم و به تبيين چرايي زندگي پرداختم وگفتم: اگر انسان به خاطر اسلام و دعوت اسلامي زندگي كند، سزاوار پاداش است اما اگر براي چيزي جز اسلام زندگي كند، نبايد براي او گريه كرد. پس از ايراد خطبه، يكي از حاضرين به نزد من آمد و گفت: فكر مي كني، مردم سخنانت را نفهميدند؟ به او گفتم: مگر من ديوانه ام كه به منبر بروم و سخناني را بر زبان بياورم كه مردم آنها را نفهمند؛ بر عكس قصد من اين بود كه مردم، سخنانم را بفهمند. به من گفت: چه انتظاري از عبدالناصر داري؟ گفتم: من انتظاري از او ندارم اما خداونداو را به قدرت رساند تا به دين الهي عمل كند و او نكرد. گفت: يعني خدا مي خواست عبدالناصر، احكام اسلام را اجرا كند يا با اسرائيل مقابله نمايد؟ گفتم هر دوي اينها يكي است؛ هر كس اسلام را به عنوان سلاح خود انتخاب نكند شكست مي خورد، عبدالناصر امانت الهي را ادا نكرد؛ اين خداوند بود كه مي خواست او امانتش را ادا نمايد وگرنه من انتظاري از عبدالناصر نداشتم. خلاصه خيلي تلاش كرديم؛ در يك مورد، مردم به خطيبي كه به عبدالناصر حمله كرده بود حمله ور شدند و او را كتك زدند؛ يعني تا اين حد به جمال عبدالناصر علاقمند بودند.

*احمد منصور: يعني تا اين حد؟

*احمد ياسين: بله! تبليغات، كار خودش را كرده بود؛ مردم مصر هم كه بعد از استعفاي جمال عبدالناصر، در حمايت از او به خيابانها ريختند، كاملا تحذير شده بودند. شما ببينيد؛ جمال عبدالناصر شكست را براي آنها به ارمغان آورده بود و مسئوليت آن را هم پذيرفته بود اما با حمايت مردم، دوباره زمام امور را به دست گرفت. اين روند، معانيي جز تحذير شدن مردم مصرندارد، هيچكس در دنيا پيدا نمي شود كه مسئوليت شكست را بپذيرد و دوباره قدرت را در اختيار بگيرد اما اين اتفاق در مصر افتاد. مقاومت آن روز، توسط جبهه ي خلق، فتح و نيروهاي آزاديبخش خلق، صورت مي گرفت... اسرائيل آنقدر به تعقيب اين گروهها پرداخت كه در نهايت اكثريت آنها، كشته شده يا به زندان افتادند... ما در آن مرحله، مشغول آماده سازي و سازماندهي بوديم تا اينكه در لحظه ي مناسب، تصميم گرفتيم و مبارزه ي مسلحانه عليه اشعالگران اسرائيلي را آغاز كنيم .

*احمد منصور: آيا پيش از اين مرحله، به تاسيس انجمنهاي اسلامي و نهادهاي رسمي ويژه ي جوانان پرداختيد؟

*احمد ياسين: بله

*احمد منصور: مهمترين اين نهادها چه بود؟

*احمد ياسين: در ابتدا، ملاحظه كرديم كه جوانان مايلند اوقات فراغت خود را به ورزش بپردازند به همين خاطر، يك انجمن اسلامي را در ساحل تاسيس كرديم بيشترين تمركز آن، روي ورزش همراه با تربيت ديني، اخلاقي و انساني، بود.

*احمد منصور: در چه سالي اين انجمن را تاسيس كرديد؟

*احمد ياسين: در سال 1967

*احمد منصور: نامش چه بود؟

*احمد ياسين: انجمن اسلامي

*احمد منصور: آيا براي تاسيس اين انجمن، جايي را اجاره كرديد؟

*احمد ياسين: خير

*احمد منصور: پس لابد محلي را براي گردهمايي اين جوانان فراهم نموديد؟

*احمد ياسين: خير! مقر اين انجمن در مسجد قرار داشت و يكي از اتاقهاي داخل مسجد را به اين امر اختصاص داديم ، به همين راحتي اين انجمن تشكيل شد.

*احمد منصور: مقر آن، همان مسجد العباس بود كه در ان به ايراد خطبه مي پرداختيد؟

*احمد ياسين: خير! مقر آن در مسجد شمالي بود كه پيش از سال 1967، امامت جمعه ي آن را بر عهده داشتيم، به هر حال اين انجمن راه افتاد و فعاليتهاي خوبي هم داشت...

*احمد منصور: اين انجمن به چه فعاليتهايي مي پرداخت؟

*احمد ياسين: مهمترين اولويت، فعاليت ورزشي، فعاليت ديني وبرگزاري گردهمايي ها، سخنراني ها و اردوها بود و مي توان گفت در جامعه ي آن روز، جهت گيري خوبي داشت...

*احمد منصور: استقبال جوان ها از اين برنامه ها چگونه بود؟

*احمد ياسين: استقبال خوبي داشتند.

*احمد منصور: يعني، اوضاع نسبت به دوران بعد از سال 1967 عوض شده بود؟

*احمد ياسين: خير، اما مردم بعد از شوك وارده به آنها، كم كم به خودشان آمدند و ديگر كسي درباره ي اخوان المسلمين، حرف نميزد و مساله ي اخوان المسلمين، فقط منحصر به اذهان نسل قديم مي شد اما نسل جديد، افكار سابق را قبول نداشت. من در مسجد العباس تلاش كردم كه اين مانع را از ميان بردارم، بنابراين، جزء سي ام تفسير سيد قطب- رحمة الله عليه - را به پنج جلد تقسيم كردم و از هر جلد، هزار تا دو هزار نسخه را به چاپ رساندم...

احمد منصور: منظورتان كتاب « في ظلال القرآن» است؟

احمد ياسين: بله! بعد از چاپ كتاب، آن را به صورت مجاني ميان مردم توزيع كردم؛ به اين ترتيب كتابخانه ها، مدارس و خيابانها پر از اين كتاب شد و سيد قطب و سايرين، به يك امر عادي براي جوانان و نسل جديد تبديل شدند و آن موانع رواني سابق، ديگر وجود نداشت.

*احمد منصور: اما شما فرموديد كه در آن دوره، جز درآمد شخصيتان، چيز ديگري نداشتيد؟

*احمد ياسين: درست است.

*احمد منصور: پس هزينه ي لازم براي چاپ اين كتاب را از كجا تامين كرديد؟

*احمد ياسين: يكي از خيرين به نزد من آمد و گفت: مي خواهم اين كتاب را به حساب خودم، چاپ كنم. به او گفتم: موافقم اما مردم با كتاب، ميانه ي خوبي ندارند؛ اگر اجازه بدهيد ما اين كتاب را به اجزاي كوچكتر تقسيم كنيم تا خواندن آن براي مردم، آسان باشد، او نيز با پيشنهاد من موافقت كرد. خلاصه، كار چاپ را با هزينه ي آن مرد خير آغاز كرديم. در ميانه ي راه، خير ديگري آمد وگفت: اگر فلاني اجازه بدهد من هم مي خواهم در تامين هزينه ي اين كار، شريك باشم؛ طبيعتا" آن خير اولي هم پذيرفت و به اين ترتيب، هزينه ي چاپ بعدي را خير دوم تامين كرد. خلاصه اينكه مي خواهم عرض كنم كه تامين هزينه از جانب من نبود بلكه خيريني مثل اين دو نفر به كمك مي آمدند....

*احمد منصور: پيش از وارد شدن به مرحله ي 1967، واقعه ي سپتامبر سياه و ساير كشمكشها، رخ داد، اين حوادث چه تاثيري بر روي شما داشت؟

*احمد ياسين: اين حوادث براي من كاملا قابل پيش بيني بود. همانطور كه خدمتتان عرض كردم جوانان ما و جوانان عضو فتح، نزد من آمدند و در مورد مساله ي اردن و كشمكشهاي دروني آن با من صحبت كردند. به آنها گفتم: در اردن، يك درگيري خونين رخ خواهد داد و ما بازنده ي اين درگيري خواهيم بود. گفتند: باور كردني نيست! گفتم: پس بنشينيد و تماشا كنيد.
فلسطينيان مستقر در اردن، رفتار منطقي و حكمت آميزي نداشتند و دچار هرج ومرج بودند؛ همين هرج ومرج باعث شده بود كه مردم اردن، دلخوشي از فلسطيني ها نداشته باشند. وقتي در سال 1968 به اردن رفتم با يكي از جوانان فلسطيني حاضر در آنجا ديدار كردم، اين جوان ساده به من گفت: من وارد فتح شده ام. پرسيدم: بسيار خوب، كه چي؟ جواب داد: ساكت شو، من خودم را وقف شما كردم، در اينجا باعث خلع درجه چند افسر اردني شده ام . گفتم آخر تو جوان نيم وجبي، مي خواهي افسران اردني را خلع درجه كني و آنها را آواره ي خيابانها بنمايي؟ همين امثال شما هستند كه مردم اردن را از فلسطيني ها بيزار كرده اند؟ اين چه كاريست كه مي كني؟ خلاصه اينكه رفتار فلسطيني ها در اردن، دقيق و درست نبود وهمين امور باعث شد كه پادشاه اردن به اردوگاههاي فلسطيني درخاك اين كشور حمله كند و همه ي فلسطيني ها را از خاك اين كشور اخراج نمايد. فلسطيني ها ناچار شدند بعد از اين حادثه ي اسف بار كه نام سپتامبر سياه بر آن گذاشته شد، به لبنان كوچ كنند...

*احمد منصور: تاثير غير مستقيم اين حوادث بر روي شما چگونه بود؟ به ويژه آنكه شما در داخل فلسطين اشغالي زندگي مي كرديد ومي ديد كه قدرت و توانايي اعراب به جاي هدف قرار دادن اسرائيل، صرف درگيري هاي داخلي شده است...

احمد ياسين: اين، دقيقا همان چيزي بود كه قبلا پيش بيني كرده بودم وبه خاطر آن از پيوستن به ساف خودداري نمودم، من مي خواستم ...

احمد منصور: يعني شما اين حوادث را پيش بيني كرده بوديد؟

احمد ياسين: بله! به همين خاطر وارد ساف نشدم ،زيرا در صورت انجام عمليات مسلحانه از داخل كشورهاي عربي بر ضد اسرائيل، از هر دو طرف مورد حمله قرار مي گرفتيم: هم اسرائيل به جنگ با ما بر مي خواست وهم كشورهاي عربي كه ما را پناه داده بودند زيرا اين كشورها مايل نبودند مرزهايشان از سوي اسرائيل مورد تجاوز قرار گيرد و در عين حال توان مقابله با اسرائيل را هم در خود نمي ديدند بنابراين تلاش مي كردند براي جلوگيري از تجاوز اسرائيل ما را مورد حمله قرار دهند؛ به عبارتي ديگر، ما بايد در مقابل دو دشمن مي ايستاديم: اسرائيل وكشوراهاي عربي! پاكسازي فلسطيني ها در اردن، يك حادثه ي بسيار طبيعي بود، سوريه نيز وقتي در لبنان مورد حمله قرار گرفت، همان اختلافاتي را تجربه كرد كه فتح دچار آن شد، كما اينكه درگيري هاي ميان «بد او» و «النهر البارد» كاملا طبيعي بود، به همين خاطر...

*احمد منصور:جناب شيخ احمد ياسين! آيا شما با بررسي داده هاي موجود، واقعا به اين نتيجه رسيده بوديد كه فتح دچار اين اختلافات، درگيري ها واين كشت وكشتار وتفرقه، خواهد شد؟

*احمد ياسين: بله! من پيش بيني مي كردم كه فسلطيني هاي حاضر در اردن به خاطر رفتارهاي نسنجيده، در معرض اين درگيري ها قرار بگيرند... اردن در حد واندازه ي رويارويي با اسرائيل نبود و هيچ كشوري نمي توانست به فلسطيني هاي حاضر در داخل مرزهاي آن كشور، اجازه دهد كه به اسرائيل حمله كنند زيرا در اين صورت، خود آن كشور به خطر مي افتاد، درست است كه نبرد« الكرامه» يك نبرد موفق بود اما اردن توانايي رويارويي با اسرائيل را نداشت و همين امر باعث اخراج فلسطيني ها از اردن شد. به هر حال، اين حوادث هم جزيي از تاريخ مردم فلسطين و اردن به شمار مي رود. يكي از فلسطيني هاي موجود در اردن، خالد بن شاكر نام داشت كه در امور داخلي اين كشور دخالت مي كرد به همين خاطر، پادشاه اردن خواستار تبعيد او شد و اين تصميم پادشاه اردن كاملا طبيعي بود زيرا هيچ كشوري، دخالت در امور داخلي خود را نمي پذيرد؛ درست است كه در هنگام ضعف، اقدامي انجام نمي دهد اما مترصد فرصتي است كه به اين دخالتها پايان دهد. شما مي دانيد كه كل جهان عرب، عليه فلسطين عمل مي كرد. كشورهاي عربي در پي فرصتي بودند تا با جلب حمايت ساير كشورهاي عربي، مقاومت را نابود كنند. در نظر آنها، نابودي مقاومت به نفعشان تمام مي شد زيرا اين امر، آنها را از كابوس رويارويي با اسرائيل نجات مي داد؛ اين در حالي است كه اسرائيل بيش از همه، از نابودي مقاومت سود مي برد.

*احمد منصور: آيا كسي در داخل فلسطين، نظرات و ديدگاههاي شما را قبول داشت؟

*احمد ياسين: بله! اين نظرات طرفداراني داشت. نكته اي كه در اينجا ذكر آن را لازم مي دانم اين است كه يك روز با برخي اعضاي فتح، جلسه اي تشكيل داده بوديم. به آنها گفتم: فلسطيني هاي خارج از كشور با كشورهاي عربي درگير خواهند شد. يكي از آنها گفت: اگر كشورهاي عربي آنها را مورد حمله قرار دهند، ما هم به اسرائيل ملحق شده و كشورهاي عربي را نابود مي كنيم. به او گفتم: انگار نمي فهمي چه كار مي گويي؟ تو مي خواهي با اسرائيل مبارزه كني يا با پيوستن اسرائيل به كشورهاي عربي حمله كني؟ همين اتفاق هم افتاد؛ هنگامي كه مبارزان فلسطيني مورد حمله ي اردن قرار گرفتند، تعدادي از آنها به اسرائيل گريختند و اين يك فاجعه اي بزرگ بود. به هر حال مساله فلسطين مرحله ي بسيار دشوار را پشت سر گذاشت و دچار ضعف بسياري شد. اگر فلسطيني ها درآن برهه، درست عمل مي كردند و با مردم و منافع دولتهاي و ملتهاي عربي، در نمي افتادند، مي توانستند حضور فلسطيني ها را در كشورهاي عربي تعميق ببخشند و از اين رهگذر فوايد زيادي را براي خود كسب نمايند...

*احمد منصور : آيا شما فلسطيني ها را مسؤول حوادث اردن، سوريه و ساير كشورهاي عربي بر ضد مبارزان فلسطيني حاضر در اين كشورها ، مي دانيد؟

*احمد ياسين : بخشي از اين مسؤوليت متوجه آنها بود، اما به نظر من ، دولتهاي عربي هم در اين مسأله مقصر بودند زيرا رابطه ي خود را با مبارزان فلسطيني ، سازمان ندادند و همراه آنها عليه دشمن صهيونيست، متحد نشدند. من از همان آغاز مطمئن بودم كه كشورهاي عربي در حد و اندازه ي رويارويي با اسرائيل نبودند اما مي بايست ما به جاي ضربه زدن به يكديگر، با هم متحد شده و دشمن اشغالگر را هدف قرار مي داديم؛ ما در مقابل دو گزينه قرار داشتيم : يا مي بايست با يكپارچگي در برابر دشمن مي ايستاديم و يا دچار درگيري هاي داخلي مي شديم كه نتيجه اي جز خوشحالي و پيروزي دشمن در پي نداشت.

*احمد منصور : هيچگونه هماهنگي و رابطه اي ميان شما و نيروهاي فلسطيني خارج از كشور وجود نداشت؟

*احمد ياسين : خير! چنين هماهنگي اي وجود نداشت زيرا آنها خود را مالك و پيشتاز مسأله ي فلسطين مي دانستند و فكر مي كردند ساير گروهها كاري انجام نمي دهند و در صحنه ي فلسطين حضور ندارند. آنها ديگران را خارج از چارچوب ميهن پرستان مي دانستند و معتقد بودند كه چون گروههاي ديگر وارد نبرد نشده اند؛ پس آنها را تنها گذاشته اند و به همين خاطر حقي ندارند . . .

*احمد منصور : اسرائيلي ها در آن مرحله چه رفتاري با شما داشتند؟

*احمد ياسين : اشغالگران اسرائيلي بعد از آنكه تلاش كردند مقاومت را از ميان ببرند ، همه انرژي خود را مصروف اين كردند كه اين نكته را اثبات كنند كه موفق شده اند كنترل كشور را به دست گرفته اند و ادارات دولتي، آموزش و پرورش و خلاصه همه چيز به وضعيت عادي خود بازگشته است و مردم فلسطين هم، چنان تعاملي با آنها برقرار كرده اند كه گويي دوست دارند اشغالگران اسرائيل براي هميشه در مناطق تحت اشغال باقي بمانند. در اين شرايط ما مي دانستيم كه امكان رويارويي با اسرائيلي ها را نداريم بنابراين تصميم گرفتيم مقدماتي را فراهم كنيم كه از طريق آن، خود را براي مرحله ي نبرد با اسرائيل آماده كنيم؛اين گونه بود كه موضوع تشكيل نهادهاي اسلامي از همين زمان آغاز شد و توانستيم دومين نهاد اسلامي را كه بزرگتر از انجمن اسلامي ساحل بود، راه اندازي كنيم ، نام اين نهاد تازه تأسيس را «مجمع اسلامي» گذاشتيم. . .

*احمد منصور : در چه سالي اين نهاد را تأسيس كرديد؟

*احمد ياسين : مجمع اسلامي همزمان با انجمن اسلامي، تشكيل شد اما تا سال 1979 نتوانستيم مجوز فعاليت آن را از مقامات اسرائيلي اخذ كنيم. . .

*احمد منصور : آيا اسرائيلي ها به خاطر فعاليتهايي كه انجام مي داديد، براي شما مزاحمتي ايجاد نمي كردند؟ آيا در معرض بازداشت يا بازجويي قرار گرفتيد؟

*احمد ياسين : در مورد تأسيس «مجمع اسلامي»، چنين چيزهايي وجود داشت. داستان تأسيس «مجمع اسلامي» از ساخت يك مسجد آغاز شد. من در اولين نشست مربوط به اين امر، شركت كردم و كميته اي را براي ساخت مسجد در منطقه ي « جورد الشمس» تشكيل داديم. در اين نشست، به جمع آوري كمكهاي مالي حاضرين در جلسه پرداختيم و اسامي را ثبت نموديم. وقتي اعضاي انجمن دست به كار مراحل اوليه ي كار شدند، به آنها گفتم : من نمي خواهم در اين امر دخالت كنم بنابراين شما خود كارها را انجام دهيد و اجازه بدهيد من در ساحل كار كنم. يك روز اعضاي كميته به ديدن شيخ سمير شرّاب - كه خدا رحمتش كند - رفتند و به او گفتند : مي خواهيم يك مسجد بسازيم. به آنها گفت : بسيار خوب ، با من بياييد تا هزينه ي ساخت مسجد را تأمين نمايم و شما را كمك كنم. گفتند : از اين بهتر نمي شود. با وي همراه شدند و براي جمع آوري كمكهاي مردمي به قدس رفتند. قرار بود نام مسجد را « قبا» بگذارند اما پيشنهاد شيخ شرّاب، اين بود كه به جاي مسجد، نام ديگري روي آن بگذارند. ديگران هم موافقت كردند و نام آن را «مجمع اسلامي» گذاشتند. . .

*احمد منصور : به عبارت ديگر ، دايره ي فعاليتهاي آن از حدود يك مسجد فراتر رفت.

*احمد ياسين : بله! به علت ناهمواري زمين، آن را به صورت يك طبقه ساختند و روي اين طبقه هم مسجد را بنا كردند.يكي از فعاليتهاي مجمع اسلامي ، راه اندازي مهد كودك در يكي از خانه هاي نزديك مسجد بود اما مشكل عمده ي مجمع اين بود كه مجوز راه اندازي آن را از مقامات اسرائيلي نگرفته بودند. آقاي شيخ شرّاب، رفتاري ديكتاتورمآبانه اي با عضاي «كميته ي ساخت مسجد» داشت و براي نظرات آنان اهميتي قائل نبود؛ به همين خاطر از او رنجيده خاطر بودند. يك روز اعضاي كميته نزد من آمدند و گفتند : دوست داريم با شما كار كنيم. به آنها گفتم : اجازه بدهيد در اين مسأله دخالتي نداشته باشم. گفتند : خير شما بايد وارد مجمع شويد. وقتي با اصرار آنها مواجه شدم به مجمع رفتم تا از چند و چون كار آگاه شوم. هنگاميكه جلسه ي كميته ي ناظر آغاز شد گفتند : به علت پيوستن اعضاي جديد به كميته ، بايد يك رئيس جديد انتخاب كنيم. رأي گيري شروع شد و من به عنوان رئيس كميته انتخاب شدم. احساس كردم كه اين امر ضربه ي بزرگي به شيخ شرّاب است و او آن را نخواهد پذيرفت. به اعضاي كميته گفتم : برادران! شيخ شرّاب عليه شما كار خواهد كرد و محال است اين موضوع را بپذيرد و به كار با شما ادامه دهد. گفتند : پذيرفتن يا نپذيرفتن ايشان براي ما اهميتي ندارد ؛ ما او را قبول نداريم. در مقابل شيخ شرّاب هم به موضع گيري عليه مجمع روي آورد. من نمي خواستم كار ما غير قانوني باشد زيرا قبلاً انجمن اسلامي را به صورت قانوني و از طريق اخذ مجوز راه اندازي كرده بودم و اگر به صورت غيرقانوني به فعاليت در مجمع ادامه مي دادم مقامات اسرائيلي، آن را تعطيل و مشكلاتي را براي ما ايجاد مي كردند؛ به همين خاطر فوراً اساسنامه ي مجمع را تدوين كرده و براي اخذ مجوز به وزارت كشور تحويل دادم... آنها هم در عرض يك روز مجوز فعاليت ما را صادر كردند اما چند ساعت بعد آن را پس گرفتند و گفتند : اشتباهي رخ داده و بايد آن را رفع كنيم، اما دروغ مي گفتند چون بعد از آن از صدور مجوز خودداري نمودند.آنها مهد كودك مجمع را هم بستند و بعد دفاتر مربوط به مجمع را براي تحقيقات مصادره نمودند، من و حاج احمد دلول را به كلانتري فراخواندند و ما را مورد بازجويي قرار دادند و در مورد چگونگي جمع آوري كمكهاي مردمي و تأسيس بدون مجوز مجمع، سؤالاتي را پرسيدند.نهايتاً پرونده ي ما به دادستاني ارسال شد تا ما را دادگاه محاكمه كنند.
اين موضوع در سال 1978 رخ داد و من در وضعيت بدي قرار داشتم؛ آن روزها تازه معاهده ي كمپ ديويد به امضا رسيده بود و آقاي شيخ محمد عوّاد كه در غزه زندگي مي كرد، مخالف ما بود و به اسرائيلي ها توصيه مي كرد به ما مجوز ندهند و مي گفت : اينها به هيچ دردي نمي خورند . . . اسرائيلي ها نامه اي را براي ما ارسال كردند كه در آن آمده بود : دادگاههاي قانوني، بدوي و اوقاف خواستار عدم اعطاي مجوز به شما شده اند . . . در واقع ما در آن موقع، مجرم محسوب مي شديم.

*احمد منصور : دادگاههاي قانوني و اوقاف زير نظر چه كساني بود؟

*احمد ياسين : اين دادگاهها زير نظر اسرائيلي ها بود. در مورد شيخ عوّاد هم بايد بگويم كه وي خواهان پيروزي و عزت اسلام نبود و احتمالاً در گذشته با گروههاي فراماسون همكاري مي كرد ، خلاصه اينكه . . .

*احمد منصور : هنوز هم در قيد حيات است؟

*احمد ياسين : بله! احتمالاً بيش از نود يا صد سال عمر داشته باشد. در آن شرايط سخت ، دست به دامن آقاي شيخ هاشم خازندار شديم؛ وي از اعضاي سابق اخوان المسلمين و از طرفداران معاهده ي كمپ ديويد بود. وي ساف را مورد سرزنش قرار مي داد و به آنها مي گفت : شما متوجه نيستيد؛ اين معاهده ، معاهده ي خوبي است. طرفداري ايشان از كمپ ديويد به حدي بود كه قصد داشت هيأتي را براي اعلام حمايت از امضاي اين معاهده به مصر اعزام كند. خلاصه اينكه يكي از دوستان را به نزد او فرستادم و او را از موضوع دستگيري و ارسال پرونده به دادستاني آگاه كردم. ايشان گفتند : مگر به شيخ احمد ياسين نگفتم كه نبايد دست روي دست بگذارد تا اسرائيلي ها بيايند و مجمع را تعطيل كنند. فرستاده ي من گفت : اين اتفاقي است كه افتاده است. شيخ هاشم گفت : بسيار خوب ، من به ديدن آنها مي روم. اگر اشتباه نكنم روز يك شنبه به همراه يكي از اعضاي مجمع به نام عبد العال به وزارت كشور رفت. اين شيخ هاشم زبان تندي داشت بنابراين در وزارت كشور شروع به داد و فرياد كرد . . .

*احمد منصور : يعني بر سر اسرائيلي ها فرياد كشيد؟

*احمد ياسين: خير اما به آنها گفت : اين شيخ عوّاد كيست كه به سخنش توجه مي كنيد، اين شخص از هيچ چيز خبر ندارد. گفتند : چطور؟ جواب داد : من اين مجمع و اعضاي آن را مي شناسم و آنها را تأييد مي كنم؛ خلاصه آنقدر از اين حرفها زد كه موافقت آنها را براي اعطاي مجوز جلب كرد.

*احمد منصور : يعني اسرائيلي ها را قانع كرد؟

*احمد ياسين: او گفت كه من قصد مسافرت به مصر را دارم اما به شما قول مي دهم كه بعد از بازگشت، مجوز لازم را برايتان اخذ كنم. بعد از آنكه از مصر بازگشت، مجوز را گرفت، در آن دوره، مجمع اسلامي به كار خود ادامه داد...

*احمد منصور( سخنش را ناتمام مي گذارد): به همراه انجمن اسلامي...
*احمد ياسين: فعاليت انجمن اسلامي در امور ورزشي خلاصه مي شد اما ما فعاليتهايش را در همه ي زمينه ها، گسترش داديم...

*احمد منصور: چگونه اين كار را انجام داديد؟

*احمد ياسين: فعاليت ما به لحاظ قانوني، شامل دعوت اسلامي ، حفظ قرآن، تربيت اسلامي جوانان، ساخت مدرسه، مسجد ودرمانگاه مي شد....

احمد منصور: يعني اسرائيلي ها اجازه ي انجام اين كارها را به شما دادند؟

احمد ياسين: قانون اجازه انجام اين كارها را به ما مي داد اما اسرائيلي ها در عمل، سد راه ما شدند؛ به گونه اي كه فعاليت ما فقط منحصر به مسائل ديني شد، خواستيم يك درمانگاه را افتتاح كنيم اما اجازه ندادند؛ وقتي مي خواستيم زكات را جمع آوري نماييم، دست وپاي ما را بستند وگفتند: جمع آوري و توضيح زكات ممنوع است، اگر مي خواهيد اين كار را انجام دهيد، بايد مبالغ جمع آوري شده را به يك حساب بانكي واريز نماييد و براي براي برداشت از آن، موافقت واجازه ي ما را بگيريد؛ وقتي در خان يونس مي خواستيم شعبه اي را افتتاح كنيم، مجوز آنها را صادر نكردند اما من به رغم خواسته ي آنها، شعبه ي خان يونس را افتتاح كردم با اين حال درحالي بود كه خودروهاي رزمي، تانكها وارتش اشغالگران اسرائيلي، محوطه ي مذكور را در محاصره ي خود داشتند، خلاصه اينكه آنها يك مجوز را براي ما صادر كردند اما به آن پايبند نبودند؛ در حقيقت آنها موافقتنامه ي كمپ ديويد را زير پا گذاشتند وعملا از اجراي آن خودداري نمودند به همين خاطر ما دائم با آنها درگير بوديم...

*احمد منصور: شما در آن مرحله، به عنوان رهبر و نماد جنبش اسلامي مطرح بوديد؟

*احمد ياسين: خير! من در آن دوره، دبير مجمع اسلامي يعني بزرگترين سازمان موجود در غزه بودم اما در واقع چيزي هم به عنوان رهبر جنبش اسلامي مطرح نبود...

*احمد منصور: آيا غير از شما، جنبش ها يا نهادهاي اسلامي ديگري هم راه اندازي شده بود؟

احمد ياسين: در آن زمان خير، فقط گروههاي متصرف وجود داشتند كه من با آنها رابطه ي حسنه اي داشتم و به ديدار آنها در ديرها مي رفتم ....

*احمد منصور: فعاليت گروهي شما در آن زمان، به صورت سري انجام مي شد يا علني؟

احمد ياسين: تمام اين فعاليتها مخفيانه انجام مي شد وهيچ چيز علني وجود نداشت ...

احمد منصور: يعني همه ي آن فعاليتها مخفيانه بود؟

احمد ياسين: بله، همه ي سازمانها مخفيانه كار مي كردند...

احمد منصور: آيا ايجاد سازماندهي مخفيانه، همراه با فعاليتهاي علني صورت مي گرفت؟

احمد ياسين : طبيعتا" فعاليتهاي تبليغاتي به صورت علني انجام مي شد اما بايد حساب فعاليتهاي علني را از فعاليتهاي سري جدا كرد...

احمد منصور: چه موقعه اولين مركز يا انجمن مخفي را راه اندازي كرديد؟

احمد ياسين: عرض كردم بعد از سال 1967

احمد منصور: آيا اين روند، بي وقفه، توسعه پيدا كرد؟

احمد ياسين: بله

احمد منصور: ميزان رشد وپيوستن مردم به شما چگونه بود؟

*احمد ياسين: عرض كردم، اين امر در آغاز بسيار كند پيش مي رفت اما بعد از سالهاي 1979 و 1980، كم كم روند مناسبي را پيدا كرد به اين معني كه به حالت گروهي درآمد وبعد از سال 1980 تبديل به يك جريان شد...

*احمد منصور: اگر اجازه بدهيد قدري پيرامون جنگ 1973 صحبت كنيم اين جنگ چه تاثيري روي فلسطيني هاي داخل كشور داشت واحساسات مردم نسبت به آن چگونه بود؟

احمد ياسين: در واقع، مردم بسيار خوشحال بودند وحوادث آنرا را پيگيري مي كردند تصور كنيد مصر كه همين چند سال پيش از اسرائيل شكست خورده بود؛ در جنگ 1973 توانست اسرائيل را شكست دهد و از خط بارلو عبور كند. اسرائيل با كمال وقاحت، مدعي بود كه اگر مصري ها وارد اين خط شوند، همه ي آنها را قتل عام خواهد كرد. پيروزي مصري ها بسيار جالب بود اما وقتي مصريها عقب نشستند، اسرائيلي ها نقشه ي شارون را اجرا كردند. خلاصه اينكه مردم فلسطين كاملا پيگير جنگ وپيروزي ها مصر در آن بودند وآرزو مي كردند كه اين پيروزيها ادامه يابد...

*احمد منصور: در آن دوره، هيچ نوع مقاومت مسلحانه اي در داخل فلسطين وجود نداشت؟

*احمد ياسين: خيلي كم همانطور كه خدمت شما عرض كردم، مقاومت در حال خاموش شدن بود زيرا تعداد مزدوران افزايش يافته واشغالگران ضربات سختي را به مبارزان وارد آورده بودند و ميتوان گفت كه مقاومت در آن برهه ي زماني، تقريبا فلج شده بود.

*احمد منصور: پيش از آنكه به بررسي فعاليتهاي اسلامي در مراحل بعد بپردازيم، مي خواهم نظر شما را را راجع به كمپ ديويد بدانم. اگر امكان دارد جنگ 1973 را به عنوان يك شاهد عيني براي بنده ارزيابي كنيد.

*احمد ياسين: وقتي كه مصر اين جنگ را آغاز كرد به برادر كوچكم فنحاوي گفتم: اميدوارم اين جنگ با هدف آزادي سازي انجام شود نه با هدف گدايي صلح. برادرم گفت: تو چه قدر كارها را پيچيده مي كني. گفتم: من كه چيزي نگفتم، فقط اميدوارم كه اين جنگ به منظور آزاد سازي باشد نه برقراري صلح. مع الاسف پيش بيني من محقق شد وهدف مصر از جنگ 1973، دستيابي به صلح با اسرائيل بود.
درعين حال اين جنگ يك نقطه ي عطف در كشورهاي عربي محسوب مي شود . اعراب به اين نتيجه رسيدند كه شكست ابدي نيست وملت ها مي توانند قدرت خود را بازيابند و به پيروزي دست يابند. اين جنگ به همه نشان داد كه ملتها تا ابد ضعيف نخواهند ماند و قدرت اسرائيل ، نابود شدني است و مي توان اسرائيل را شكست داد. اين يكي از عبرتهاي جنگ 1973 بود كه توان مضاعفي به ملتهاي عرب بخشيد.
ملتهاي عرب، عكس العمل خوبي نسبت به اين جنگ داشتند و فلسطيني ها هم خوشحال بودند اما برخي نيز بر اين عقيده بودند كه موافقتنامه ي كمپ ديويد، محاصره ي اسرائيل را در هم شكسته است و بازگرداندن صحراي سينا به مصر، اين كشور بزرگ عربي را از صحنه ي نبرد دور مي سازد. اين عده معتقد بودند كه خروج مصر از صحنه ي نبرد، به معناي پايان يافتن جنگ است زيرا مصر تنها كشور قدرتمند عربي است كه مي تواند معادله را تغيير دهد و ساير كشورهاي عربي، توان ايستادگي در برابر اسرائيل را ندارند.
از اين پس، وضعيت امت عربي دچار دگرگوني شد و امتيازدهي در برابر اسرائيل افزايش يافت، زيرا مصر به عنوان قدرتمندترين كشور عربي، معاهده ي صلح با اسرائيل امضا كرده و در مقابل، صحراي سينا را بازپس گرفته بود؛ در اين شرايط كاري از دست كشورهاي ضعيفتري چون اردن، سوريه و فلسطين بر نمي آمد. بنابراين كمپ ديويد، سرآغاز عقب نشيني اعراب در برابر اسرائيل غاصب به شمار مي رود.

*احمد منصور : شما ديدگاه خودتان را پيرامون جنگ 1973 بيان كرديد و پيش از آن هم علت عدم پيوستنتان به فتح را ذكر نموديد، وقتي از سال 1976 اوضاع به سمت صلح با اسرائيل پيش رفت چه احساسي داشتيد؟

*احمد ياسين : همانطور كه گفتم اين روند براي من قابل پيش بيني بود اما مردم فلسطين به هيچ عنوان معاهده ي كمپ ديويد را قبول نداشتند زيرا خروج مصر از صحنه ي نبرد به معناي مرگ فلسطين بود، ما دچار وضعيت بسيار بدي شديم؛ حتي سازمان آزاديبخش فلسطين هم رهبري مخالفان كمپ ديويد را بر عهده داشت؛ برخي اعضاي اين سازمان نزد من آمدند و مخالفت خود را با معاهده ي كمپ ديويد اعلام كردند.
از نظر من، اين معاهده بسيار خطرناك بود زيرا سرآغاز عقب نشيني اعراب محسوب مي شد؛ علت مخالفت من با كمپ ديويد اين بود كه يكپارچگي و اتحاد اعراب را بر هم مي زد و باعث خروج مصر از صحنه ي نبرد مي شد و اين به معناي مرگ و عقب گرد اعراب در مسأله ي فلسطين بو





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 140]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن