واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ > ادبیات - داوود غفارزادگان نویسنده آثاری همچون «ما سه نفر هستیم» و «فال خون» در گفتوگو با خبرآنلاین درباره تاریخ مصرف ادبیات صحبت کرده است. سجاد صاحبان زند: «تاریخ مصرف» آثار ادبی، همچون بسیاری دیگر از فرآوردههای بشری، دغدغه بسیاری از افراد است. این موضوع به طور همزمان چند نکته را در خود دارد که گاه این موضوعات در برابر هم قرار میگیرند. کسی که سراغ ادبیات میرود، از سویی به جاودانگی فکر میکند و از سوی بسیاری از مسائل جاری اجتماعی را در نظر دارد. اما کمتر اتفاق میافتد که بتوان با توجه به مسائل روزمره اجتماعی، اثری ماندگار خلق کرد. از سوی دیگر، نویسنده بسیار متفاوت با یک مورخ یا تحلیلگر عمل میکند و این سبب میشود که او نگاهی متفاوت به مسائل داشته باشد و اگر چنین نباشد، اثر مهر زمان بر خود میبیند و به سرعت، از ارزش میافتد. در متنی که در ادامه میآید، در این مورد با داوود غفارزادگان صحبت شده است. وی تا کنون آثاری همچون «ما سه نفر هستیم»، «فال خون» و «بینام اعترافات» را منتشر کرده است. غفارزادگان همچنین سه کتاب را آماده چاپ دارد.به گمان شما آیا این نیاز در ادبیات وجود دارد که در عین نداشتن تاریخ مصرف، به مسائل و مشکلات پیرامونش بپردازد؟ به گمان من در این مورد نمیتوان حکمی قطعی داد. یک جامعه فعال و پویا به هر جور خواندنیای نیاز دارد، یعنی همانطور که ما به کتابهای ماندگار نیاز داریم، به کتابهایی که برخی آنرا تاریخ مصرفدار میمانند نیز نیاز داریم. برخی از آثار به مسائل روز میپردازند و شرایط روز را مطرح میکنند برخی دیگر، مسائل ازلی - ابدی بشری را. اما نمیتوان یک جامعه پویا را از هر دوی این گرایشها بینیاز دانست. کتابهای باب روز، سبب کتابخوان کردن قشر عظیمی از مردم جامعه میشوند. اما نیاز جامعه تنها معطوف به این کتابها نیست. مردم جامعه به کتابهایی که مسائل کلی بشری را مطرح میکنند، همچون عشق و مرگ، خیانت و ترس نیز نیاز دارند، هرچند که ممکن است این توجه خیلی عمومی نباشد. گاه ممکن است کمی طول بکشد تا مردم این دسته از آثار را بشناسند و گاه ممکن است آن اثر مسائلی را مطرح کنند که از روزگار خودش جلو باشد. با این همه من معتقدم آثاری ماندگار خواهند بود که علاوه بر توجه روح زمانه، به ابدیت نیز توجه دارند. آثار موفق ایرانی، متقدمان و متاخران، و آثار به جامانده غیر ایرانی این نکته را اثبات میکند. یعنی اثر موفق، اثری است که به هر دوی اینها توجه داشته باشد. بله. به هر حال نویسنده که خارج از زمان و مکان نیست. او در زمان و شرایط خاص زندگی میکند و بالطبع به دلیل حساسیتهای روحیاش، حتی ممکن است بیش از دیگران از این شرایط تأثیر هم میگیرد. از همین روست که حتماً از فضای پیرامونش متاثر خواهد شد. به عنوان مثال اثری همچون«بوف کور»که آنرا اثری تجریدی میدانند، نیز تحت تأثیر زمانه خودش بوده است؟من تاکنون کتابی را نخواندهام که به خوبی«بوف کور»زمانه رضاخان را نشان داده باشد. من به هیچ وجه این اثر را آبستره نمیدانم و به شدت شرایط درزمانی روزگارش را به نمایش گذاشته است. از سویی، مولفههای موجود در«بوف کور»به شدت شرقی و ایرانی است.اگر شما این رمان را به دقت بخوانید، میبینید که تا چه اندازه از اشعار عطار نیشابوری تأثیر گرفته است. با این همه نمیتوان تأثیر ادبیات غرب را بر«بوف کور»نادیده گرفت، چرا که صادق هدایت با ادبیات و زبان فرانسوی آشنایی داشت. این تأثیرپذیری هم نقطه منفی کار نیست، چرا که بسیاری از آثار مطرح، با تأثیرپذیری از دیگر آثار نوشته شدهاند. صادق هدایت، تا آن جایی که شرایط روزگارش اجازه داده، آن را توصیف کرده است. او به خوبی فضای تاریک روزهای رضاخانی، گزمههای مستی را که در کوچهها میچرخیدند، ریا کاری و بسیاری را مسائلی را که در آن دوره وجود داشت، در«بوف کور» نشان داده است. اما توجه به مسائل روز در این رمان، فارغ از اندیشههای عام بشری مطرح نمیشود. همین نکته است که سبب شده تا این کار بارها و بارها خوانده شود و مهم نیست که شما از این کتاب خوشت میآید یا نه، چرا که مخاطبان به هر حال این کتاب را میخوانند. با توجه به مسائلی که گفتید، نیازی نیست که «به روز بودن» و متاثر شدن از فضای روز جامعه، به شکلی عیان در کار وجود داشته باشد. درست است؟همه اینها به فردیت و نگاه نویسنده و اثری که خلق میکند، بستگی دارد. نویسنده نمیتواند فارغ از زمانهاش باشد و هر کاری را که دلش خواست، انجام دهد. یعنی نمیتواند به سفارش زمانه کاری کند...بسیاری از مسائلی که نویسنده به سمت آنها میرود، تحمیل ضرورتهاست. به هر حال جامعه ضروریاتی دارد و از نویسنده چیزهایی را میطلبد. ممکن عدهای ناآگاهانه و تنها از روی ضرورت فطری کاری را انجام دهند و عدهای دیگر، همچون دکانداران، تنها برای اقتضای بازار به مسائل روز توجه داشته باشند. آیا میتوان در میان این دسته از آثار، یعنی آثاری که به ضرورت بازار نوشته شدهاند، اثر قابل توجهی یافت؟بله، احتمال خلق یک اثر ماندگار، با همین مصالح و نوع نگاه هم وجود دارد، چرا که ما در عرصه ادبیات، بر خلاف سایر حوزهها، تعریف خیلی روشن و دقیقی نداریم و نمیتوانیم برای آثار به سادگی مرز تعیین کنیم. تعریف یک اثر کامل در ادبیات، بسیار متغیر است، یعنی هر نویسندهای ممکن است جهانی تازه را برای ما خلق کند. ما هیچ چارچوبی نداریم که به نویسنده توصیه کند که از فلان موضوع بنویسد و از فلان موضوع نه. حتی نمیتوان به او گفت که چگونه بنویسد. مسائل اساسی بشری 30-40 تاست که آنها را ردهبندی کردهاند و همه فیلمهای سینمایی و رمانها بر اساس همین موضوعها شکل میگیرد. نمیتوان نویسندهها را محدود کرد. مثلاً ممکن است نویسندهای سراغ همین موضوعات محدود برود و اثری خلق کند که برای همیشه در تاریخ ماندگار میشود، اما نویسندهای دیگر از پس کار برنمیآید و کارش نمیماند. همه اینها به قدرت و توان نویسنده بستگی دارد. من به شدت با این نکته مخالفم که ما مدام به دنبال این باشیم که برای همه چیز تعریف داشته باشیم و بخواهیم برای همه چیز محدودیت قائل شویم. من با این نکته مخالفم که مدام به نویسنده گوشزد شود که نوشتن از فلان موضوع خوب و از فلان مسئله بد است. در واقع نباید نویسنده را محدود کرد...بله. هیچ محدویتی نباید در کار باشد. هر کس شناختی از دنیا دارد و برای خود حدودی را قائل شده است. از همین روست که هر نویسندهای بنا بر آنچه که خود فکر میکند درست است رفتار میکند. چندی پیش در یکی از نمایشگاههای خارج از کشور بودم. در آنجا مسئلهای را دیدم که به گمان من، در اینجا وجود ندارد. در کشورهای اروپایی، کسی بابت نوشتن کتابهای عامهپسند سرزنش نمیشود و نویسنده آثار عامهپسند نیز به هیچ وجه کار خودش را دست کم نمیگیرد.نویسنده این سبک، ژانر کارش را میشناسد و توی این شیوه کاری، حرفهای است. او از سویی برای خودش و کارش احترام قائل است و دیگران نیز اینچنیناند. نویسنده آثار عامهپسند به هیچ وجه ادعای تولستوی بودن هم ندارد. یعنی در نهایت کار او مشخص است. اما در اینجا جایگاهها مشخص نیست. میبینی که طرف اثر مبتذلی نوشته است، اما دار و دستهای دور و برش راه میاندازد و میخواهد از هر طریقی که شده، ایجاد جریان کند و کارش را بر سرزبانها بیندازد. یعنی بدون آنکه کار خاصی انجام داده باشد، تولید خاصی در جریان باشد، طرف میخواهد تنها با استفاده از شگردهای رسانهای، کارش را مطرح کند، آن هم اثری را که در چنین سطحی نیست. وقتی که شما، اثری عامهپسند تولید میکنی، اولین هدفت مخاطبان گسترده و عام هستند، پس چه نیازی به این جریانهای رسانهای داری. اگر هم برای خواص کار میکنی، اجازه بده که خودشان ارزش کارت را متوجه شوند. انگار هیچکس جایگاه خودش را قبول ندارد. ممکن است طرف از این داستانهای اصطلاحا «دوزاری» بنویسد و مدام مصاحبههای جنجالی انجام دهد. برعکس قضیه هم وجود دارد. نتیجه خاصی هم در تاریخ ادبیات ندارد.نتیجه خاصی هم ندارد. هر کس در حال انجام کار خودش است و نتیجهاش را انتظار بکشد. ما نباید یک اثر عامهپسند و تجربی را با هم مقایسه کنیم. اینجا که گود زورخانه نیست. هرکس ارزش خودش را دارد. درست است؟احسنت. من چند روز مصاحبهای از نویسندهای خواندم که با موی سفید و اینکه شاگرد فلانی بودهام، خواندم. او در یک صفحه، به صد نفر فحش و بد و بیراه گفته بود. به فلان نویسنده انتقاد کرده بود که کار سریعدوزی کرده. اما همین آدم که حدود شصت سال از عمرش میگذرد، هنوز یک کار «سرپا» ندارد، اما مدام در حال مصاحبه کردن و اظهار فضل است. یا میبینی که نویسندهای بسیار جوان، تا فرصتی یافته به بدترین شکلی، همه را زیر سؤال برده است.علت همه ماجراها این است که جایگاه افراد مشخص نیست و همه به کار همدیگر دخالت میکنند. به نظر من، نوشتن در هر ژانری میتواند آثار خوبی داشته باشد، اما نویسنده باید به کارش وارد باشد. مثلاً میتوان از یک موضوع باب روز، اثری ماندگار خلق کرد و از یک تم ازلی - ابدی، کاری بسیار نازل و سطحی. «تاریخ مصرف» ادبیات را نمیتوان خیلی ساده کشف کرد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 291]