تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارش‌های سیل‌آسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارش‌های سیل‌آسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان می‌شوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستوران‌ها و کافه‌ها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1834959508
ترس شمس از جلال
واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ > چهرهها - عبدالعلی دستغیب پیش از اینکه دیدار یا دوستی با شمس آل احمد داشته باشم،او را به واسطه داستانها و مقالاتی که در مطبوعات مینوشت، میشناختم.یادم می آید سال 1346 در دبیرستانی که درس میدادم، همکاری داشتم به نام «اکبر نیک خواه »که با شمس آل احمد دوستی داشت و جلسات دوستانهای هم به صورت ماهانه دریکی ازکافههای تهران برگزارمیکردند، همان جا این دوست ،با اصرار از من دعوت کرد تا دراین جلسات شرکت کنم و درهمان اولین دیدار رفاقتی بین من و شمس آل احمد شکل گرفت. درواقع پیش ازاینکه رفاقتم با جلال آل احمد شکل بگیرد،شمس را شناختم. شمس برخلاف برادرش جلال آل احمد، آدمی ملایم و و اهل شوخی و طنز بود در واقع او آن شور و حرارت جلال را نداشت. برخلاف جلال که اهل داستان و سیاست بود، زیاد داستان و سیاست را جدی نمیگرفت. او -درهمان دورانی که به اتفاق کافه میرفتیم- دوکتاب منتشر کرد، اما این کتابها داستان نبودند. در واقع او داستان هایش را پس از فوت برادرش جلال منتشر کرد. یک روز در زمان حیات جلال از او پرسیدم :« چرا داستان هایت را در قالب کتاب چاپ نمیکنی؟» گفت:« من از جلال میترسم؛ میترسم چیزی بگوید ومن کلا بی خیال نوشتن بشوم.» داستانهای شمس ساختار بسیار سادهای داشتند و بازگو کننده مشاهدات روزانه او بودند .مسائل خانوادگی و روابط همسایهها هم در داستانهای او نقش پر رنگی داشت.شمس با اسلام کاظمیه، منوچهر خبره زاده و غلامحسین ساعدی از مریدان جلال محسوب می شدند، در جلساتی که درکافه فیروز داشتیم، میآمدند و شرکت میکردند و بیشتر هوا خواه حرفهای جلال آل احمد بودند. جلال پیش از فوتش، درگیلان ساختمانی ساخته بود و آنجا زندگی میکرد، یادم می آید او تازه فوت شده بود،. از شمس درباره علت مرگ جلال پرسیدم و شایعه ای که آن روزها وجود داشت که جلال را ساواک کشته است، او درپاسخم گفت که جلال به خاطر ایست قلبی فوت شده و ساواک درمرگ او نقشی نداشته است؛ اما بعدها موضعش را نسبت به مرگ برادرش تغییر داد و علت مرگ او را ساواک معرفی کرد. در سالهای گذشته به دلیل بیماری واقامت دوره ایم درشیراز او را کمتر دیدم؛ آن چندباری هم که دیدمش درمراسمهایی بود که برای بزرگداشت جلال آل احمد برگزار میشد و اتفاقا در این محافل، همواره با او به ذکر خاطراتی که با او ،جلال و دیگر دوستانمان داشتیم می پرداختیم. به نظرمن شمس آل احمد آل، اهل معاشرت ودرویش مسلک بود که دوستی با اوهرچند منقطع و کوتاه مدت، بازهم ارزشمند بود. من ضایعه درگذشت او را به خانواده و جامعه ادبی تسلیت میگویم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 238]
-
گوناگون
پربازدیدترینها