تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 19 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):بدانيد كه بدترين بدها، علماى بدند و بهترين خوبان علماى خوبند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805808559




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مجید حالا بزرگ شده!


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: همراه با مجیدِ قصه های مجیدمجیدی و مجیدی و مجیدی!

سید مرتضی آوینی جایی نوشته بود كه ای كاش می‌شد تنها، این مجموعه را ببیند تا در آن خلوت، گریه‌اش را كسی نبیند، به خاطر بی‌پیرایگی همه چیزش؛ آدم‌ها، مكان‌ها و لحن فیلم و لهجة آدم‌هایش و بیشتر از همه بی‌پیرایگی پسربچة تخسی كه شیرین زبان بود به شیرینی گزهای زادگاهش. او حالا چند سال است عیالوار شده است، همان پسر معنوی هوشنگ مرادی كرمانی.***به نظر خودت از كجا شروع كنیم؟فكر كنم برای همان «قصه‌های مجید» و خاطره‌هایش آمده‌اید و احتمالا دوست دارید بدانید مثلا باقربیگی بعد از این سال‌ها كجاست و چی كار می‌كند و...زدی توی خال، از آن موقع چندسال می‌گذرد؟فكر كنم 15 سال.هنوز با پوراحمد در ارتباط هستی؟ارتباط كاری نه! اما هر از گاهی زنگی می‌زنم و احوال‌پرسی می‌كنم. به هر حال ایشان سرشان شلوغ است. به «بی‌بی» هم سر می‌زنم.حالا كه به گذشته نگاه می‌كنی، فكر نمی‌كنی آن روزها یا بعدش اشتباه هم كرده‌ای؟چون توی خانواده ما كسی چنین تجربه‌ای نداشت و من هم یك بچه محصل بودم، فكر می‌كنم نباید هر دعوتی یا مصاحبه‌ای یا برنامه‌ای را می‌پذیرفتم. چون خیلی اطلاعی نداشتم، فكر می‌كردم اگر نه بگویم زشت است یا مردم ناراحت می‌شوند و باید حتما قبول كنم. بعد از مدتی فهمیدم این محبوبیت را به راحتی به دست نیاورده‌ام كه راحت از دست بدهم. برای همین مدتی كنار كشیدم.آن روزها پوراحمد می‌گفت شاید مجید مردی بشود و من بخواهم از آن مرد در فیلم‌هایم استفاده كنم. هنوز موقعش نشده یا تو نخواستی؟راستش من كه نخواستم، چون آقای پوراحمد كارش را خوب بلد است. مطمئنم هر وقت بداند كه من به دردش می‌خورم، خبرم می‌كند. اتفاقا چند وقت پیش قرار بود یك سریال كار كنند و بنا بود من هم باشم، اما شرایطش جور نشد. به هر حال، تو كارهای سینمایی هم اگر نقشی برایم بود، حتما خبرم می‌كردند.راستی با آقای مرادی كرمانی ارتباط داری؟هر وقت بیایند اصفهان، می‌روم می‌بینمشان و هر دو خیلی خوشحال می‌شویم، چون همیشه به من می‌گویند تو پسر معنوی من هستی!از ماجرای آشنایی‌‌ات با آقای پوراحمد و اصلاً چگونگی انتخاب شدنتان بگو.دوم راهنمایی بودم كه در كلاس زده شد و مدیر مدرسه سه چهار نفر از بچه‌های كلاس را صدا زد بیرون. من هم جزء آن‌ها بودم. من هم از همه‌جا بی‌خبر، گفتم ما كه شیطانی یا كاری نكردیم. جریان چی هست؟تا این‌كه وقتی وارد دفتر مدرسه شدم، دو نفر مرد قدبلند نشسته بودند. مدیر گفت این آقایان آمده‌اند برای تهیه یك سریال تلویزیونی هنرپیشه انتخاب كنند، بعدش كمی با هم صحبت كردیم و قرار شد برویم منزل آقای پوراحمد و تست ویدیویی بدهیم.جالب است بگویم كه من قرار را اشتباه فهمیده بودم و یك روز دیر رفتم خانه آقای پوراحمد. وقتی در زدم و ایشان آمدند گفتند دیر آمده‌ای و دیگر همه‌چیز تمام شده! من هم گفتم خب، باشد. ولی آقای پوراحمد گفتند صبر كنم تا فیلم‌بردار بیاید و تست بدهم. خلاصه تست ویدیویی گرفته شد و بعد چند روز به من خبر دادند قبول شده‌ام. خیلی خوشحال شدم. البته كلی هم نذر و نیاز كرده بودم!مثلاً چی؟كه اگر قبول شدم، نمازم را مرتب بخوانم و ترك نكنم.برخورد خانواده و مردم پس از پخش اولین قسمت سریال چه بود؟زمان پخش سریال، اول دبیرستان بودم. شنبه‌ای بود كه می‌خواستم بروم مدرسه، خیلی سخت بود. از بعضی لحاظ خوب بود و از بعضی لحاظ خسته‌كننده و ناراحت‌كننده بود. خانواده و آشنایان هم باورشان نمی‌شد كه سریال به این خوبی درآمده باشد و من به این خوبی از پس نقشم برآمده باشم.درمورد سكانس آخر فیلم «شرم» صحبت كن، آن‌جایی كه عصبانی شده‌ای ساختگی بود؟این سكانس آخر كه من عصبانی می‌شدم و برمی‌گشتم به آقای پوراحمد و عوامل، ساختگی بود! خود آقای پوراحمد آن را به فیلم‌نامه اضافه كردند و دیالوگ‌های آن را نوشت و من هم بازی كردم. فكر كنم هدف آقای پوراحمد این بود كه مردم و مخصوصاً جوان‌های علاقمند به این كار با پشت صحنه، سختی كار، دردسرها و... آشنا شوند و بدانند كه كار آسانی نیست.بعد از پخش آن قسمت تا الان كه 15 سالی گذشته، بیشترین سؤالی كه از من می‌شود همین است كه آن قسمت واقعی بود؟ بعضی‌ها هم می‌گویند حیف شما بود كه ادامه ندادید بازیگری را و اگر تو قسمت شرم با آقای پوراحمد دعوا نمی‌كردی، الان بازهم با هم كار می‌كردید. !بعد از این سال‌ها چه چیزی از قصه‌های مجید برایت مانده است؟تنها چیزی كه برایم مانده این است كه هنوز كه هنوز است، مردم كه من را توی خیابان می‌بینند، خوشحال می‌شوند. این بزرگ‌ترین خوشحالی برای من است. واقعاً خدا خیلی من را دوست داشته .

منبع : همشهری





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 319]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن