تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 20 مرداد 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):اگر با اين شمشيرم بر بينى مؤمن بزنم كه مرا دشمن بدارد با من دشمنى نمى كند و اگر هم...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سایت ایمالز

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

خرید یخچال خارجی

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

خرید اقساطی خودرو

امداد خودرو ارومیه

ایمپلنت دندان سعادت آباد

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

الکترود استیل

سلامتی راحت به دست نمی آید

حرف آخر

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

کپسول پرگابالین

خوب موزیک

کرکره برقی تبریز

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1810479330




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

؛ اعترافات عاملان «جنايت ييلاق » در بازسازي صحنه قتل


واضح آرشیو وب فارسی:خراسان: ؛ اعترافات عاملان «جنايت ييلاق » در بازسازي صحنه قتل
؛زواياي ناپيداي «جنايت ييلاق » در بازساي صحنه قتل آشكار شد و متهمان در اعترافات خود درحضور قاضي امام وردي ( بازپرس ويژه قتل عمد)سرهنگ ضرغام مسئول شعبه قتل آگاهي و كارآگاه يزدي افسر تحقيق پرونده به تشريح چگونگي ماجرا پرداختند .

؛گزارش عيني خبرنگار خراسان
؛گزارش خبرنگار ما كه به همراه مراجع قانوني در محل حاضر شده بود، حاكي است: دستگيرشدگان كه پس از ارتكاب اين جنايت فجيع و فرار از صحنه جرم و در پي اعلام مراتب به بازپرس ويژه قتل با اقدام سريع و به موقع مقام قضايي و تلاش هاي همه جانبه و بدون وقفه كارآگاهان زبده شعبه جنايي آگاهي خراسان رضوي سرانجام در مدت زماني كمتر از ٦ ساعت از آغاز عمليات، يكي پس از ديگري شناسايي و در پنجه عدالت گرفتار شدند، روز دوشنبه پس از هدايت شدن به محل ارتكاب جرم به بازسازي صحنه قتل پرداختند آنان ضمن پاسخ گويي به سوالات مطرح شده مقام قضايي به تشريح چگونگي واقعه پرداختند و پرده از راز جنايتي كه مرتكب شده بودند برداشتند.قاسم (ح) جوان ١٩ ساله افغاني و يكي از متهمان پرونده در اين باره اظهار داشت: قبل از ظهر روز شنبه من به اتفاق ٢ تن ديگر از دوستانم به وسيله ٢ دستگاه موتورسيكلت (دو تركه) به جاغرق رفتيم، و پس از طي مسافتي نسبتا طولاني به نقطه اي خلوت رسيديم و در آن جا توقف كرديم. وي افزود: دوستمان احمد كه از چندي قبل با دختر جواني آشنا شده و او را هم با خود به اين جا آورده بود، همراه وي داخل يك خانه خرابه رفته و فرشي را پهن كردند و مشغول گفت و گو با يكديگر شدند. من و دوست ديگرمان حسن نيز جلوي همان خانه مخروبه نشسته بوديم كه ٢ مرد روستايي به ما نزديك شدند و پرسيدند شما كي هستيد و در اين جا چه مي كنيد؟ گفتيم آمده ايم تفريح كنيم.

يكي از آن ٢ مرد داخل همان اتاقك مخروبه بدون سقف سرك كشيد و با مشاهده احمد و دوست دختر او، متوجه وجود رابطه نامشروع بين آنان شد. مرد روستايي از من و حسن پرسيد شما با اين ها چه نسبتي داريد؟ ما از ترس گفتيم هيچي؛ ما با آن ها نسبتي نداريم كه آن مرد به ما گفت: اگر شما با اين جوان و دختر همراه او ارتباطي نداريد موتورسيكلت تان را برداريد و از همان راهي كه آمده ايد بازگرديد؛ ما چند قدمي از آن جا دور شديم كه آن مرد، احمد و دوست دختر او را از اتاقك بيرون آورد و گفت كه بايد با او به پايگاه بسيج بروند. احمد قبول نكرد و از مرد روستايي خواست كه موضوع را فراموش كند و كاري به كارشان نداشته باشد ولي او زير بار نمي رفت و با يادآوري اين نكته كه امروز، روز شهادت حضرت جواد الائمه (ع) است، اصرار داشت تا آن ها را به پايگاه بسيج ببرد. البته قبل از آن احمد را ارشاد و نصيحت كرده بود كه گويا فايده اي نداشت، در اين هنگام احمد به من و حسن اشاره كرد كه شما موتورسيكلت خود را برداريد و فرار كنيد و ما نيز به طرف موتورسيكلت رفتيم و مسافتي از آن جا دور شديم. احمد و دوستش نيز مدتي بعد به ما ملحق شدند با مشاهده سرو وضع و لباس هاي آغشته به خون او، از وي پرسيديم چه شد كه گفت: هيچي، كارش را ساختم و بعد هم به اتفاق متواري شديم.

؛من با احمد دوست بودم
؛پس از آن قاضي امام وردي از دختر جواني كه در همين باره دستگير شده است خواست تا خودش را معرفي كند و موضوع را شرح دهد و او كه خودش را مرضيه و ١٩ ساله معرفي كرد در پاسخ به اين سوال گفت: من اهل يكي از روستاهاي فريمان ام و مدتي قبل به وسيله تلفن با احمد دوست شدم. رابطه ما تا مدتي فقط تلفني بود تا اين كه پس از چندي به شهر آمدم و با او قرار گذاشتم و بعد هم با يكديگر دوست شديم و گاهي او را مي ديدم. روز شنبه هم احمد به سراغ من آمد و با هم براي گردش و تفريح و هواخوري به اين جا آمديم. ساعت حدود ١١ صبح بود كه به اين محل رسيديم ولي هنوز ٢٠ دقيقه از حضورمان نگذشته بود كه ٢ مرد آمدند و بعد از اين كه با احمد و دوستانش صحبت كردند و دريافتند كه ما براي چه منظوري به آن جا آمده ايم، مي خواستند ما را به پايگاه بسيج ببرند.احمد مقاومت كرد و همين امر منجر به بگومگو و مشاجره و در نهايت درگيري بين آن ها شد و در خلال همين درگيري بود كه احمد با چاقوي تيزي كه از قبل با خود همراه داشت، به آن مرد حمله و او را مجروح و غرق به خون نقش زمين كرد. من كه با مشاهده اين صحنه، وحشت كرده و خيلي ترسيده بودم، به طرف حسن رفتم و از او خواستم تا از آن جا برويم. من فكر نمي كردم كه آن مرد كشته شده باشد. تصورم اين بود كه او فقط مجروح شده است. به هرحال به اتفاق قاسم و حسن و احمد هم كه بعدا خودش را به ما رساند از آن جا گريختيم و متواري شديم.

؛احمد گفت شما برويد اين جا نمانيد!
؛حسن متهم ديگر پرونده نيز در پاسخ به سوالات مطرح شده به همين نكات اشاره كرد و اظهار داشت: بعد از آ ن كه مرد روستايي به سراغ ما آمد و ما خيلي به او التماس و اصرار كرديم كه راحت مان بگذارد، او نپذيرفت و درعين حال به من و قاسم هم گفت كه شما مي توانيد برويد! من لنگ لنگان خودم را به آن طرف رودخانه رساندم و براي فرار از مهلكه آماده مي شدم كه احمد با آن مرد درگير شد. همكار او نيز ما را به طرف موتورسيكلت ها هدايت مي كرد و مي گفت اگر شما با آن دو نيستيد از اين جا برويد؛ و در همان حال بود كه احمد با صداي بلند فرياد كشيد شما برويد! اين جا نمانيد! او با من كار دارد! با شما هيچ كاري ندارد! برويد ما هم فرار كرديم و احمد با آن مرد درگير و دست به يقه شد و بعد هم با استفاده از چاقويي كه در غلاف داشت و آن را خارج كرده بود، به طرف او حمله ور شد و او را مورد ضرب و جرح قرار داد.

؛اظهارات تكان دهنده قاتل
؛احمد جوان ١٨ ساله افغاني كه با ضربات چاقو مرد روستايي را بي رحمانه و با شقاوت تمام به قتل رسانده است، در اين باره اظهار داشت: من به اتفاق دوست دخترم همراه با ٢ تن از دوستانم (حسن و قاسم) به اين جا آمده بوديم. كاري هم به كار كسي نداشتيم كه ٢ مرد روستايي با مشاهده ما به سراغ مان آمدند. آن ٢ مرد وقتي متوجه شدند كه حسن و قاسم مشروب نخورده و موادمخدر هم مصرف نكرده اند و ضمنا به آن ها گفته اند كه ما را نمي شناسند، آن ها را آزاد كردند ولي مي خواستند ما را به بسيج تحويل دهند. او مي گفت بايد به بسيج برويم تا موضوع روشن شود هر چه تلاش كردم كه دست از سرمان بردارد، زير بار نرفت و اظهار مي داشت كه من وظيفه دارم شما را تحويل دهم لذا چون هيچ كس در آن اطراف نبود با وي درگير شدم و با چاقويي كه همراهم بود ضربه اي شديد به سينه او زدم. او غرق در خون نقش زمين شد. مي خواستم فرار كنم ولي او پايم را محكم گرفت و مانع از فرارم شد. من هم معطل نكردم و با همان چاقو ضرباتي ديگر به پا و بدن او وارد كردم. و سپس وي را كه دچار خون ريزي شديدي شده بود و ديگر ناي حركت كردن نداشت، همان جا رها كردم و به سراغ دوستانم رفتم و باهم فرار كرديم. احمد كه با خونسردي تمام با اين واقعه و جنايتي كه مرتكب شده بود برخورد مي كرد اظهار داشت: اگر او كاري به كار ما نداشت و من و دوستانم را راحت گذاشته بود، مجبور نمي شدم براي فرار و رهايي خود از مهلكه به چاقو متوسل شوم و چنين اتفاقي رخ نمي داد.

؛اظهارات همكار و شاهد عيني واقعه
؛حسن تيغ بند، همكار و يكي از منسوبان نزديك مقتول نيز روز گذشته در گفت وگويي كه خبرنگار ما در روستاي ييلاقي جاغرق با او به عمل آورد، درباره اين واقعه و چگونگي قتل اكبر اظهار داشت: ساعت ٨ صبح شنبه بود كه من و اكبر براي حفاري چاه آب يكي از باغ هاي محل به آن جا رفته بوديم. اكبر بيرون از چاه بود و سطل هاي خاك را بالا مي كشيد و من داخل چاه مشغول كندن زمين بودم، فكر مي كنم ساعت حدود ١٠ صبح بود كه اكبر مرا صدا كرد وگفت: ٢ موتورسيكلت دو تركه كه ترك نشين يكي از موتورها، يك زن جوان بود از اين جا رد شدند. بيا بالا تا برويم ببينيم اين جا چه مي كنند و كجا مي خواهند بروند؟! وي با بيان اين مطلب كه اكبر خودش يكي از جانبازان جنگ تحميلي بود و با بسيج جاغرق هم همكاري نزديكي داشت با مشاهده اين افراد به خصوص با عنايت به اين كه روز شنبه، روز شهادت حضرت جوادالائمه(ع) بود گفت بايد هر طور شده موتورسوارها را پيدا و آن ها را امربه معروف و نهي ازمنكر كنيم. چند بار خواستم جلوي او را بگيرم ولي نشد به او گفتم آنان ٣نفرند و ممكن است درگيري رخ دهد، ممكن است آن ها مسلح باشند اما او زيربار نمي رفت. گفت: بايد برويم و آن ها را نصيحت كنيم و بگوييم امروز روز وفات است، نه روز گناه كردن! ولي اگر قبول نكردند، بعد آن ها را به پايگاه بسيج تحويل مي دهيم. ساعت ١١صبح بود كه براي نوشيدن چاي از چاه بالا آمدم. او هنوز اصرار داشت كه بايد موتورسوارها را پيدا كنيم.

خيلي سعي كردم تا جلوي او را بگيرم ولي فايده اي نداشت بالاخره ساعت حدود ٤٥:١١ بود كه خودش راه افتاد و گفت: روز شهادت است و خجالت دارد كه هركس هر گناهي خواست مرتكب شود و ماهم شاهد آن گناه باشيم و هيچ نگوييم او تصميم خود را گرفته بود، مي خواست برود و آن ها را پيدا كند، يا با نصيحت سر عقل شان بياورد و يا اين كه تحويل بسيج بدهد. او رفت و من كه ديدم تنهاست سوار الاغم شدم و خود را به او رساندم و ٢ نفري سوار الاغ شديم و در آن اطراف به جست وجو پرداختيم تا اين كه پس از مدتي ديديم كه ٢ موتورسيكلت كنار رودخانه پارك است و كنار باغ ٢ جوان روي سنگ ها نشسته اند. اكبر گفت: اين ها ٤ نفر بودند ٢ نفر ديگرشان نيستند.

خودش داخل باغ رفت و آن ٢ نفر ديگر را كه يك پسر جوان و يك دختر يا زن جوان بود در داخل يك اتاق مخروبه پيدا كرد. اكبر با مشاهده آن دو با توجه به آن شرايط شرم آور و در آن روز عزيز به يك باره برافروخته شد و با حالتي اعتراض گونه آن دو را مخاطب قرار داد و گفت: بلند شويد، زود بلند شويد! اين جا جاي اين كثافت كاري ها نيست و بعد هم تصميم گرفت كه آن ها را به پايگاه بسيج ببرد و تحويل دهد كه آن ها مقاومت مي كردند. ابتدا به اكبر بي احترامي هم كردند. من مي خواستم به آن ها نزديك شوم تا شايد از درگيري احتمالي جلوگيري كنم كه از پشت ضربه محكمي به سرم خورد.

؛به زمين افتادم و گيج شدم
؛با وارد شدن اين ضربه به پشت سرم، به زمين افتادم و گيج شدم و چشم هايم سياهي رفت. در همين لحظه بود كه صداي فرياد دلخراش اكبر را شنيدم، از زمين بلند شدم و به طرف او دويدم و مشاهده كردم كه پسر جوان كه با چاقو به او حمله كرده بود چاقوي خون آلود خودش را از زير سينه اكبر و درست در محلي كه در زمان جنگ تركش به آن اصابت كرده بود، بيرون مي كشد، سراسيمه خود را به او كه دائما مي گفت به دادم برس، رساندم.

؛مرا به دكتر برسان كه بچه هايم يتيم نشوند!
؛وي افزود: در آن هنگام يكي از ٢ جواني را كه قبلا ادعا مي كرد با اين جوان و آن دختر ارتباطي ندارد و به همين خاطر اكبر آن ها را آزاد گذاشته بود ديدم كه شانه هاي اكبر را گرفته و آن يكي هم با چاقوي خود به وي ضربه مي زند. به آنان كه نزديك شدم هر ٢ جوان اكبر را رها كردند و از صحنه گريختند. هرچه داد و فرياد كردم كسي در آن نزديكي ها نبود كه صدايم را بشنود و به كمك بيايد اين درحالي بود كه اكبر نيز پشت سرهم اين چند جمله را تكرار مي كرد كه كمكم كن، سوختم! آتش گرفتم. به دادم برس! دارم مي ميرم و خدا، خدا مي كرد. از محل جراحات او به شدت خون مي آمد. ژاكتم را درآورده و محكم روي زخم ها بستم به اين اميد كه شايد بتوانم جلوي خون ريزي را بگيرم. خون ريزي از محل جراحات ناشي از اصابت ضربات چاقو هر لحظه بيشتر و بيشتر مي شد و او پشت سرهم مي گفت قلبم آتش گرفت! قلبم آتش گرفت. كمكم كن و التماس مي كرد كه او را زود به دكتر برسانم. دلش نمي خواست پسر ١٠ساله و كودك چندماهه اش يتيم شوند. ضارب و دوستانش هم از آن جا گريخته بودند. اكبر را به درختي تكيه دادم و خودم سوار الاغ شدم تا شايد بتوانم كمكي پيدا كنم. به سرعت خود را به چشمه زرگر (چشمه اي كه آب آشاميدني جاغرق از آن تامين مي شود) كه حدود ٣ كيلومتر تا محل حادثه فاصله داشت رساندم و سپس با داد و فرياد كمك خواستم و آن جا بود كه يكي از باغ داران صدايم را شنيد.

او يك وانت داشت. با وانت او به نزد اكبر بازگشتيم او همچنان ناله مي كرد يك پتو به دور او كه از شدت درد به خودش مي پيچيد و هنوز از محل جراحاتش خون مي آمد، گره زدم و خودم كنارش نشستم و او را داخل خودرو بغل كرده بودم و از راننده مي خواستم تا آن جا كه مي تواند تندتر براند بالاخره دقايقي بعد با توجه به صعب العبوربودن و ناهمواري جاده به جاغرق رسيديم ولي ديگر دير شده و كار از كار گذشته بود و او در آغوش خودم جان داد. خبرنگار ما در گزارش خود مي افزايد: مقارن ظهر روز دوشنبه پس از بازسازي صحنه قتل متهمان به شهر برگردانده شدند و با تفهيم اتهام از سوي قاضي امام وردي (بازپرس ويژه قتل) و صدور قرار بازداشت هاي قانوني روانه زندان شدند و موضوع تحت رسيدگي و پيگرد قانوني قرار گرفت.
 چهارشنبه 13 آذر 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خراسان]
[مشاهده در: www.khorasannews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 83]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن