واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: اندیشه - ناصر فکوهی زبان به مثابه ظرف اصلی انباشت و پردازش اندیشه، ظرف اساسی حافظه نیز به حساب میآید و حافظه خود محور اساسی شکلگیری هویت است. جهان امروز در حرکتی دوگانه و متضاد از یکسو هویتهای جمعی را در هم شکسته و با محوریت بخشیدن به یک «سوژه» یا «فردیت» مفروض و دستنایافتنی و اسطورهای، تنها با ایجاد تصوری از دسترسی به آن، تنشهای فردی و جمعی را در جهت خاصی به سوی اقتصاد کالاهای هویتی سوق میدهد؛ اما از سوی دیگر به شکلی کاملاً متضاد، شرایط فردبودگی را به دلیل اضطراب و هراسی که به شکنندگی موقعیت فردی در جامعه جدید وجود دارد و نبود چشماندازی واقعاً مدنی برای حمایت از فرد (با تضعیف ایده دولت رفاه) از میان برده و به جماعتگراییهای گوناگون و از جمله به جستجو برای هویتهای اجتماعی دامن میزند. در این میان، سازوکار زبان یکی از معدود ابزارهای باقی مانده برای ایجاد هویت است. زبان عامل ارتباطی است که میتواند دو یا چند هویت را به یکدیگر متصل کند ولو اینکه این اتصال شکل مجازی داشته باشد و از خلال شبکهای الکترونیک انجام بگیرد. اما زبان در عین حال تنها امکان جاری شدن یک اندیشه در اندیشهای دیگر است، پیوند خوردن میان آنها و سازمانیافتگیشان به صورت یک کنش کالبدی- اجتماعی. از اینرو امروز تقریباً هیچ استراتژی هویتی را نمیتوان در نظر گرفت که از خلال یک استراتژی زبانشناختی عبور نکند. درباره حافظه جمعی بسیار گفته شده است و از جمله در رابطه این حافظه با فرآیند ملتسازی و دولتسازی که فرآیند شکل دادن به یک احساس تعلق ملی است، بر این نکته تاکید شده که فرآیند شکل دادن به ذهنیتهای محدود جماعتی برای ایجاد یک هویت ملی، لزوماً نیاز به اتکا و بهره بردن از اسطورههای ریشهدار در هر سرزمینی دارد. اما این اسطورهها خود در قالبهای زبانی ذخیره شدهاند و هر اندازه دسترسی به این قالبها مشکلتر باشد، دسترسی به آن هویتها نیز دچار اختلال و مشکل بیشتری میشود. ضعف زبان میانجی در یک سیستم ملی، آن هم سیستمی که خود متشکل از چندین زبان قومی و همچنین لهجههای بسیار زیاد محلی باشد، ضربه مستقیمی به حافظه تاریخی میزند، زیرا امکان ایجاد قالبهای ساختاردهنده به حافظه یا به عبارت دیگر «مکانهای مشترک حافظه» را به حداقل ممکن میرساند. در این میان شاید گفته شود که مکانهای حافظه میتوانند در قالبهای چند زبانی به وجود آمده و تقویت شوند و در این صورت اشتراک ریشهها بتواند همچنان حفظ شود؛ هر چند این گفته به خودی خود نادرست نیست اما باید گفت که به همان میزان که از اشتراک و وحدت زبانی فاصله بگیریم از وحدت مکانهای حافظه نیز بیرون آمده و این وحدت شکل مبهمتر و غیرموثرتری به خود میگیرد. مثال روشنی در این مورد در پیش روی ما است: زبان های هندواروپایی یعنی زبانهایی که بیش از سه هزار سال پیش از شمال هند و از یک زبان مادر (سانسکریت) آغاز شدند در طول چند هزار سال مسیری طولانی را طی کردند و به صدها زبان دیگر با این ریشه واحد حیات دادند (از جمله تمام زبانهای ایرانی، زبانهای اروپایی و غیره). با این وجود هویتهای ملی ناشی از این زبان واحد در سطح هر یک از زبانهای نهایی شکل گرفت و نه در سطح زبان مادر یا خانوادههای زبانی و میدانیم که حتی امروز یکی از بزرگترین مشکلات اروپا برای ایجاد هویت «اروپایی» نبود زبان واحد است در حالی که زبان های اروپایی تقریباً همگی دارای ریشه واحد هند و اروپایی هستند. اگر از این موضوع به مورد خود در ایران برسیم، نقش زبان فارسی برای ایجاد و تداوم بخشیدن به حافظه جمعی و بیش از همه اینها برای ایجاد یک «مکان حافظه» نقشی برجسته است که باید دائماً مورد تاکید قرار بگیرد. در اینباره پیش از این نیز سخن گفته ایم و در بازتابهایی گروهی از طرفداران تکثر زبانی در ایران از خانواده زبانهای ایرانی و یا از زبانهای ایرانی به مثابه محوری برای ساختن هویت ملی دفاع کردهاند. در اینباره و بدون آنکه از موضوع محوری بحث خود یعنی زبان به مثابه مکان حافظه جمعی خارج شویم باید بگوئیم که اولاً ما در ایران بیشتر از آنکه بتوانیم از خانواده زبانهای ایرانی صحبت کنیم باید از مجموعه زبانهای ایران سخن به میان آوریم، مجموعهای که لزوماً از یک خانواده زبانی نیستند؛ چنانکه ما در ایران قرنهاست زبانهای ترکی آذری، ترکمنی، عربی، ارمنی، آرامی، و ... را داریم که جزو زبانهای هند و اروپایی نیستند. اما سوای این بحث که بحثی زبانشناختی و خارج از حیطه بحث ما است، مسئله زبان به مثابه مکان حافظه بیشتر از آنکه به خود زبان در هویت زبانشناختیاش بازگردد به پتانسیلهای معناشناختیای باز میگردد که آن زبان در طول حیات خود درون خویش و به گرد خویش آفریده است و میتواند به ساختن یک ملت و یک هویت ملی در ساختارهای اتوپیایی گذشته و آینده آن یاری رساند و این دقیقاً همان چیزی است که منظور نظر ما از زبان فارسی است و به باور ما این دقیقاً همان چیزی است که بسیاری از حاکمان ایران در نسلهای پی در پی بهرغم زبان قومی و هویت شخصی خود به خوبی آن را در ذهن داشتهاند و از آن به مثابه ابزاری برای ایجاد حافظه جمعی استفاده کردهاند. شعر و نثر فارسی و حتی سنت شفاهی دینی و پهلوانی فارسی، با مکانها و زمانهای خود که در دو چرخه شمسی و قمری درون یکدیگر تداخلی کاملاً کارا دارند (و از خلال مناسک ملی و دینی، حافظه زبانی را در کنشها و اشیاء تکرار میکنند) و سبب میشوند که زبان به اوج قدرتی برسد که بتوان از آن انتظار ایجاد مکان حافظه را داشت. و سرانجام پرسشی مطرح میشود که پاسخ به آن فرصتی جداگانه میطلبد اما در اینجا صرفاً اشارهای به آن میکنیم: زبانهای قومی و محلی در این میان چه خواهند شد و آیا فرآیند ایجاد حافظه جمعی از خلال تقویت زبان میانجی محوری به معنای یک فرآیند «زبان کشی» (glottocide) و در نهایت فرهنگکشی نخواهد بود؟ پاسخ به این پرسش را نمیتوان به سادگی داد. واقعیت آن است که «در جهان بودن» و «موقعیت جهانی» به گونهای که هر مجموعه ملی یا فرهنگی طالب آن است، نیاز به گروهی از الزامات و پذیرش گروهی از شرایط دارد که یکی از آنها از جمله همین کم رنگ شدن نسبی زبانهای قومی- محلی در برخی از موارد به سود یک زبان محوری مرکزی است، بدون آنکه معنای این حرف از میان رفتن و یا حتی حاشیهای شدن فرهنگهای غیرمرکزی باشد؛ همانگونه که بخشی از این شرایط نیز شامل کنار رفتن زبان ملی به سود زبان بینالمللی هر دورهای است که برای مثال امروز انگلیسی است اما چند قرن پیش لاتین و پیش از آن عربی بود. اینکه امروز از نوشتن به زبان انگلیسی در کنار زبان فارسی دفاع کنیم، به معنای آن نیست که زبان فارسی را نادیده گرفته یا آن را کنار گذاشتهایم، همانگونه که نوشتن به فارسی به معنی طرد زبانهای قومی- محلی نیست. آنچه اهمیت دارد این است که همواره گروههایی باشند که به هر یک از این زبانها آنقدر بها بدهند که تعداد نویسندگان و خوانندگان و شنوندگان و گویندگانشان را افزایش داده و خلاقیتهای اندیشه و هنر را در عرصه آنها گسترش دهند. بدینترتیب میتوان انتظار داشت که مکانهای حافظه جدیدی نیز شکل بگیرد که بنابر یک استراتژی عمومی فرهنگی- سیاسی تعیین خواهد شد. اما امروز تمایل به حفظ و تقویت زبان فارسی، تمایلی است بسیار فراتر از یک تمایل «قومی و خودمحورانه» زیرا اصولاً چنین قومیت و چنین خودمحوریتی وجود خارجی ندارد. بخش بزرگی از نویسندگان و سخنگویان فارسیزبان که تاثیر آنها در تداوم حیات زبان فارسی امروز همچون گذشته اساسی و حیاتی است، کسانی هستند از زبان و فرهنگی دیگر که در پروژه ایران به مثابه یک حیات سیاسی- فرهنگی شرکت داشته و دارند و برای این کار کاملاً بدین مسئله واقفند که دفاع آنها از این زبان از خلال آفرینش و خلاقیتشان در آن به معنای، پایهگذاری مکان حافظهای است که همه ایرانیان با تمام زبانها و فرهنگهایشان امروز و در آینده از آن سود خواهند برد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 475]