تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 15 دی 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):مهدى طاووس بهشتيان است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای اداری

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1850030407




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

تندروها بايد بازنشسته شوند


واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: تندروها بايد بازنشسته شوند ابراهيم اصغرزاده سجاد نوروزي- گفت و گو با ابراهيم اصغرزاده يكي از جذاب ترين تجربه‌هاي فعاليت ژورناليستي من به حساب مي‌آيد. اين بار اولي نبود كه با فردي گفت و گو كردم كه از لحاظ فكري با او فاصله داشتم، اما اين <فاصله> به گونه‌اي شگفت آور مانع از آن نبود كه بر سر برخي مسائل با يكديگر <اشتراك نظر> پيدا كنيم. البته شايد اين اشتراك نظر تا حد زيادي معلول حس ستايش برانگيز من نسبت به نقش كسي بود كه از برجسته ترين تسخيركنندگان لا‌نه جاسوسي امپرياليسم محسوب مي‌شود، اما فارغ از اين امر، مهندس اصغرزاده با صداقت و صراحت به راهي كه اردوگاه دوم خرداد رفت مي‌نگرد و آن را آسيب شناسي و نقادي مي‌كند. از اين حيث انصاف آن است كه اين صراحت و صداقت را ارج بگذاريم. در گفت و گو با خبرسازترين چهره چپ اسلا‌مي، ازفتح لا‌نه جاسوسي، سياستهاي دوران سازندگي و دوم خرداد، عملكرد راديكال‌هاي آنارشيست دوم خردادي و آخرالا‌مر دولت نهم سخن گفتيم.          آقاي مهندس، مايلم گفت و گويمان را با پرسشي در باب كاراكتر شخصي شما آغاز كنم. قطعا مي‌دانيد كه گفت و گو با شما به خاطر نقش مهمي كه در تسخير لا‌نه جاسوسي داشتيد، جذابيتهاي خاص خود را دارد. با اين وصف، مي‌خواهم بدانم كه شما به عنوان يك چهره برجسته چپ مذهبي كه در مجلس سوم در باب <اصالت شرعي گرايش ضد غربي> سخن مي‌گفتيد امروز به چه چيزهايي مي‌انديشيد؟ آيا گذر زمان باعث تطور عقيدتي شما شده است و آيا اصغرزاده امروز با اصغرزاده ديروز تفاوت بنيادين دارد؟ شما از جاي سختي شروع كرديد. من بايد ابتدائا توضيحاتي بدهم تا بتوانم موقعيت فعلي خود راتوجيه كنم. واقعيت آن است كه من چه در دوره جواني و چه در شرايطي فعلي معتقد به اين امر هستم كه جامعه ايراني و شرقي تمدن خاص خود رادارد و عطف به اين مقوله، بايد تلا‌ش كند تا عناصر اصلي تمدني خويش راتقويت كند. حادثه تسخير سفارت آمريكا نيز با اينكه حادثه‌اي است كه از لحاظ تاريخي مدت زمان زيادي از آن نمي‌گذرد و من هم مايل نيستم صحبتهاي قبلي را بار ديگر تكرار كنم، اما بايد بگويم آن حادثه يك <واكنش طبيعي و منطقي> جوانان معتقد به انقلا‌ب و جامعه ايراني در برابر گفتمان تحميلي غرب و آمريكا بود. بديهي است كه مردمي كه انقلا‌ب كرده‌ بودند، انتظار نداشتند، كه با بي تفاوتي از سوي آمريكا و فراتر از آن پذيرفته شدن شاه مخلوع از سوي اين كشور مواجه شوند. بر اين اساس آن واكنش كاملا‌ طبيعي بود. اما بنده اكنون اين تاكيد را ندارم كه مقابل برخي از اقشار جوان امروز كه به آن حادثه انتقاد دارند يا آن را منفي مي‌شمارند، گارد بگيرم و به آنها گوشزد كنم كه اشتباه مي‌كنند. واقعيت آن است كه جواناني كه آن دوران را درك نكرده‌اند، طبيعي است كه انتقاداتي داشته باشند، اما در عين حال بايداين امر را بپذيرند كه اگر آنها هم آن زمان جاي ما بودند، آن عمل را انجام مي‌دادند. آن حادثه طبيعت انقلا‌ب بود و از درون انقلا‌ب اسلا‌مي جوشيده بود و در مواجهه با رفتارهاي متكبرانه آمريكايي‌ها با جامعه ايراني معنا مي‌يابد. اما آن حادثه كه اتفاق افتاد، اين امر كه چقدر به طول انجاميد و آثار و تبعاتش چه بود، ديگر به ما دانشجويان برنمي‌گردد. ما دانشجوياني بوديم كه بعد از آن قضيه در نهادهاي مختلف پراكنده شديم و تا ساليان درازي آن حادثه براي نسل ما <افتخار> بزرگي شمرده مي‌شد. اما به هر روي هرچه دورتر مي‌شويم آن حادثه آسان تر در ظرف تاريخي خودش بررسي مي‌شود. اما يك رازي هم در آن حادثه نهفته است كه آن را زنده نگاه مي‌دارد. خيلي از حوادث به تاريخ مي‌پيوندند و از جامعه دور مي‌شوند. اما به خاطر رفتاري كه غرب و جناح اخير حاكم بر آمريكا جلوه مي‌دهند و يك نگرش <دشمن سازانه> به جهان اسلا‌م و تمدن اسلا‌مي و انقلا‌ب ايران دارند و آن را دشمن <تمدن مسيحي و آمريكايي> به شمار مي‌آورند، باز هم حادثه تسخير سفارت <زنده> شده و مي‌تواند عامل <تربيت سياسي> نسل جوان شود. اين نسل مي‌تواند با بازخواني آن حادثه به اعتماد به نفس دست يابد. بخش مهمي از اين <زنده بودن> حادثه تسخير سفارت، به دليل رفتار هيات حاكمه آمريكاست كه مي‌كوشد از يك تمدن آمريكايي مسيحي دفاع سرسختانه‌اي بكند و مرز خود را با ديگر تمدنها يك مرز خون آلود و آنتاگونيستي ترميم كند. مرزي كه تداخل آن با مرزهاي ديگر ممكن نيست  بوش نماينده تمدن مسيحي محسوب مي‌شود و تمدن اسلا‌مي مقابل آن است.   پس اگر به گذشته باز گرديم مهندس اصغر زاده باز هم فعالا‌نه در تسخير سفارت مشاركت مي‌كند؟ ما ناچار بوديم كه آن كار را انجام دهيم. اصلا‌ جز اين امكان ديگري را نمي‌شد كه متصور شويم. ما اطلا‌عاتي را در دست داشتيم كه سران رژيم شاه  در خارج در حال متفق شدن هستند و با كمك آمريكا مي‌خواهند دوباره به قدرت باز گردند وانقلا‌ب را <ساقط< كنند. باتوجه به اين قضيه و شرايط زماني خاص، همه چيز به نفع دانشجويان حكم مي‌كرد كما اينكه پس از پايان دوره حكومت دموكراتها در دوره كلينتون، وزير خارجه آمريكا با بيان اينكه ما قبول مي‌كنيم كه در مورد ايران اقدامات خود را داشتيم و در كودتاي عليه دكتر مصدق مداخله داشته‌ايم و با عذرخواهي، حقانيت ايرانيان در مقاومت برابر اقدامات مداخله جويانه راتصريح كرد. با اين وصف، كار دانشجويان در آن زمان يك اقدام <تدافعي> بود. بنابراين بيم تفوق و باز توليد دوباره <توسعه آمرانه غربي> باعث نضج گرفتن آن اقدام درون ساز شد. بله. اما بيم از مداخله جويي تمدن غربي يك پيامد ديگري هم دارد. مثلا‌ غربي‌ها برخي ازمفاهيم و دست آوردهايي را كه ما در حال استفاده از آن هستيم مانند دموكراسي و پارلمانتاريسم و وجود پلوراليسم سياسي كه قبلا‌ در جامعه غربي و برخي از نحله‌هاي فكري آن وجود داشته، را منحصر به خود مي‌دانند. درحالي كه اين مفاهم <بين تمدني> است و متعلق به همه تمدن‌هاست. اما تمدن غربي از هنگامي كه به عنوان تمدن برتر با جوامع جهان سوم برخورد كرد، منجر به بسط راديكاليزم  شد. مثلا‌، تصرف سفارت آمريكا، يا دفاع جانانه حزب اله لبنان ازمنافع ملي كشور خود و اقدامات حماس، اگرچه كاملا‌ مساحت <داخلي> دارد و تدافعي محسوب مي‌شود، اما رفتارهاي آمريكا باعث شده كه يك جريان <اولتراسنتي> تحت نام بنيادگرايي در جهان اسلا‌م شكل بگيرد كه سعي مي‌كند منافع آمريكا را در داخل مرزهاي جغرافيايي آن به خطر بيندازد. اين امر به نظر من با روحيات ملي-اسلا‌مي ما چندان سازگار نيست. چرا كه تمدن اسلا‌مي، تمدني است كه توانايي سازگاري باديگر تمدنها را دارا بوده است و مي توانسته با آنها مراوده داشته باشد. البته من معتقدم تهاجم اسلا‌م گرايان اصيل به غرب نيز از جنس نظر و عمل بنيادگرايانه نيست. بله، همين طور است. ببينيد تمدن اسلا‌مي به تمدن غربي ياري‌هاي بسياري را رسانده است و تمدن غربي هم در برخي موارد به همين وجه. اما نوع تفكر و گرايشي كه امروز در غرب در حال شكل گيري است و به نام جهاني سازي ‌Globolization  شناخته مي‌شود در حقيقت نوعي <آمريكايي سازي>بيشتر نيست. بدين معنا كه تلا‌ش مي‌كنند دنيايي ساخته شود با معيارهاي <سبك زندگي آمريكايي.> پس طبيعي است كه جهان اسلا‌م واكنش نشان دهد. اكنون در آمريكاي لا‌تين و حتي آسياي دور به اين آمريكايي سازي واكنش منفي نشان داده مي‌شود. البته آمريكايي‌ها اكنون بدشان نمي‌آيد كه پس از جنگ سرد و دو گانه <سوسياليسم- كاپتياليسم>، دو گانه <اسلا‌م- مسيحيت> را ايجاد كنند. تا اين امر وضعيت فعلي آنها راتوجيه كند و فراتر از آن تفكرات نظامي و ميلتاريستي آنها را نيز تئوريزه كند. بديهي است كه اين پديده هزينه زيادي هم براي غربي‌ها داشته باشد و هم براي امت مسلمان اولين پيامد اين مقولا‌ت اين است كه موجبات نضج گرفتن يك سنخ <نوزايي ديني> شده است. شما كه خود دانش آموخته جامعه شناسي هستيد، مي‌دانيد كه حدود يك قرن پيش بسياري ازنظريه پردازان و فيلسوفان مي‌گفتند دين به حاشيه رفته است  نمي‌تواند محرك اجتماعي باشد و بقيه ايدئولوژيها ميدان دار هستند. آنها انتظار نداشتند كه در اواخر قرن بيستم با پديده‌اي به نام <نوزايي ديني> مواجه شوند و انقلا‌بهاي ديني سامان گيرد وجهان اسلا‌م شاهد پيشتازي انقلا‌ب اسلا‌مي ايران در اين باب باشد. اين برخاستن دين در كشورهاي اسلا‌مي جداي از همه دلا‌يل معرفت شناختي كه ريشه در تفكر اسلا‌مي دارد واكنش نسبت به تفكر تهاجمي جهان اجتماعي- سياسي غربي بود. اما اقدامي كه امام (ره) در سامان دادن به انقلا‌ب ايران انجام دادند و قانون اساسي كه تدوين شد برآراء مردم و تلفيق دين ورزي و تجربه دموكراتيك دارد و به نوعي مي‌پذيرد كه تفكر ديني با اسلوب دموكراتيك ارائه شود و از مكانيزم‌هاي دموكراسي استفاده كند. فكر كنم اين بيشتر جلوه دادن يك <دموكراسي روشي> است تا پذيرفتن يك پارادايم نظري غرب. بله يك <دموكراسي روشي> است. اين امر باعث مي‌شود كه ظرفيتهاي جامعه ديني و اسلا‌مي هم تقويت شود. اين امر را غربي‌ها انتظارش را نداشتند و گمان مي‌كردند كه دموكراسي تنها در چارچوب هاي ذهني آنان و <قالبهاي مسيحي> مي‌گنجد. در حالي كه خود مسيحيان تا 200 سال پيش ضد دموكراتيك بودند. در صورتي كه جامعه اسلا‌مي و به خصوص تفكر شيعي كه به گزاره <اصحاب راي>متصف است، به خاطره قاعده مهم تفكر اجتماعي جهان اسلا‌م يعني <يكسان بودن همه انسانها در برابر خدا>، پايه و شالوده‌اي رخ عيان مي‌كند كه بر اساس آن دموكراسي مجال رشد و غنا پيدا مي‌كند. ما مي‌دانيم كه اكنون <دموكراسي غربي> يك دموكراسي ناقص است و در حقيقت در برخي كشورها ما با <شبه دموكراسي> مواجهيم. البته اين به آن معنا نيست كه دموكراسي ما كامل است، اما شالوده‌اي كه در ايران جمهوري اسلا‌مي بر اساس آن قوام و دوام يافت، كاملا‌ خصلتهاي دموكراتيك را محترم مي‌شمرد و كشوري كه پايه‌هاي دموكراتيك را رعايت كند، نمي‌تواند بنيادگرا باشد و به گونه‌اي با دنيا سخن بگويد كه دنيا را به سمت هرج و مرج ببرد.   توضيحات تئوريك شما، راه براي پرسشهاي بعدي من باز كرد. در مواجهه با همين مقولا‌تي كه شما گفتيد، اگرچه يك گستره واحدي از نيروهاي انقلا‌ب اسلا‌مي وجود داشت، اما انشقاقي رخ عيان كرد به نام <راست و چپ.> چپ؛ تقريبا همان ايده‌هاي شما را مطرح مي‌كرد و اما راست  متصف به صفاتي چون <اسلا‌م آمريكايي> و سرمايه داري... شد.  من به طور مشخص سئوالم به دوران بعد از جنگ مربوط است، بعد از دوران جنگ تحميلي و دوران سازندگي و اصلا‌حات، آيا يك عدول آشكار از مباني انقلا‌ب رانمي‌بينيد؟ يك توسعه شبه ليبراليستي و آمرانه به علا‌وه خاموش كردن صداهاي مخالف كه كاملا‌ منطبق با برخي از الگوهاي جهان غربي بود، در دوران سازندگي خودش را نشان داد، شما اين مسائل را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟ ببينيد اتفاقات پس از جنگ و تجربه دوران سازندگي و دوره اصلا‌حات رامن در چارچوب رقابتهاي دروني و سياسي نظام ارزيابي مي‌كنم. بالا‌خره قانون اساسي ما پذيرفته بود كه فعاليتهاي سياسي انجام شودتا ظرفيتهاي جديدي ايجاد شود. اين ظرفيتها اما الزاما شبيه ظرفيتهاي قبلي نبود.اضافه كردن اين ظرفيتها مي‌توانست توسط سليقه‌هاي مختلف صورت گيرد. شايد بتوان گفت <دموكراسي ايراني> نوعي پلوراليسم از تفكرات مختلف است كه آن چيزي است كه به خوبي به آن اشاره كرديد. اما در دهه 60 اتفاق جالب توجهي افتاد. امام (ره) به عنوان بنيانگذار اين نظام اصرار داشتند كه يك رقابتي درون نظام خود را نشان دهد. اما براي اينكه اين رقابت تبديل به واگرايي نشود، قانون اساسي تمهيداتي را براي فضاي رقابتي در داخل كشور فراهم كرده است. در دهه اول انقلا‌ب حضرت امام (ره) با اعلا‌م موافقت درباره تشكيل مجمع روحانيون مبارز سنتي را پايه گذاري كرد كه اين سنت سياسي عبارت از اين بود كه گروههاي مختلف درنظام مي‌توانند نظرات سياسي و اجتماعي خود را به مردم ارائه كنند و راي بگيرند و آن رااجرا كنند. آقاي مهندس من وجه ايدئولوژيك قضايا را مد نظر دارم نه وجه عملي، سياسي آن را.   آيا وجه عمل سياسي مي‌تواند از وجه نظري جدا باشد؟ يعني مي‌شود تصور كرد كه ما داراي نقطه نظر ثابتي باشيم و نظريه پردازي‌مان هم يكدست باشد و آن گاه <پراتيك سياسي> را متفاوت تصور كنيم؟ اين امكان پذير نيست.   ببينيد وجه عملي قضيه اين است كه في المثل، 2حزب تشكيل مي‌شود يك انشقاق مرسوم سياسي رخ مي‌نماياند. اين امر يك تحليل سياسي ساده و معطوف به يك حادثه صرفا سياسي است. اما اكنون بنده نگاهم به آن زيربناي عقيدتي است كه حاصلش اين شكاف مي‌شود. يعني شكاف <فكري> خود رانشان مي‌دهد كه به تبع آن <شكاف عملي سياسي> هم خود را نشان مي‌دهد.   آيا واقعا اين شكاف <مبنايي> بود؟ براي بنده حداقل، اين امر قابل ترديد است. اين نظام و سيستم مشروعيت خود را از مقولا‌تي اخذ مي‌كند كه متفاوت از اين پراتيك‌هاي سياسي است. هر سال در22 بهمن مردم رفراندوم خياباني برگزار مي‌كنند و نظامشان و انقلا‌ب شان را تاييد مي‌كنند و همه اين گروههاي سياسي كه به نظر مي‌رسد رفتار سياسي متفاوتي بايكديگر دارند در اين اقدام مويد نظام سياسي هستند. از آن بالا‌تر سئوال من اين است كه چه فرقي بين هاشمي رفسنجاني واحمدي نژاد در مباني وجود دارد؟ به نظر من مباني مورد پذيرش همه است. اما اگر منظور شما اين است كه ما بعد از جنگ وارد يك فضاي ليبراليستي شديم،واقعيت آن است كه نه رئيس آن دولت يك فرد ليبرال بود يعني انديشه‌هاي آقاي هاشمي،  انديشه ليبرالي به مفهوم رايج در غرب  نبود... به خاطر همين هم بنده عرض كردم شبه ليبرالي! خب احسنت بر شما كه دقيق گفتيد! ببينيد آقاي هاشمي داراي يك تفكر خاص بود كه بنده هم در مجلس سوم نسبت به بخشهاي اقتصادي آن حساسيت داشتم و واكنش نشان مي‌دادم. به خصوص راجع به برنامه 5 ساله اول. اما اينكه مملكت بايد داراي برنامه باشد و دولت بر اساس طرح وبرنامه حركت كند، اعتقاد تمامي كساني بود كه چه مخالف وچه موافق برنامه اول بودند.  سياست تعديل وخصوصي سازي كه اصل و لب لباب سياست هاي دولت سازندگي بود، مورد انتقاد ما قرار داشت. بعدا اما اين سياستها كنترل شد.   چه زماني كنترل شد؟ در دور دوم رياست جمهوري آقاي هاشمي.الا‌ن هم برنامه‌اي طراحي شده براي اينكه كشور در قامت يك قدرت منطقه اي ظاهر شود و سازو كار اقتصادي كه براي اين امر پيش بيني شده است، كاملا‌ منطبق بر رعايت سياستهاي اصل 44 است كه توسط مقام معظم رهبري تنفيذ و امضا شده است. در آنجا بخش مهمي از تصدي‌هاي دولت بايد واگذار شودبه بخشهاي مردمي و فقط بخشهاي حاكميتي كلا‌ن باقي مي‌ماند. اين همان مسيري است كه آن برنامه‌هاي5 ساله تا به حال جلو آمده‌اند و در برنامه 20 ساله نظام هم مورد تاييد قرار گرفته است. پس، نمي‌توان گفت اين سياستها ليبراليستي است و نظام وارد فازي مي‌شود كه به لحاظ ايدئولوژيك نوعي تجديدنظرطلبي نسبت به شعارهاي اول انقلا‌ب است. آقاي مهندس، من منظورم از سياستهاي شبه ليبراليستي، <اختصاصي سازي هاي> دوران سازندگي بود و نه سياستگذاري كلا‌ن براي <خصوصي سازي> من فكر مي‌كنم در آن دوران شما نيز به اين اختصاصي سازي هم اعتراض داشتيد. بله. اما اگر دقت كنيم در باب مساله خصوصي سازي ما چپها و دولت مهندس موسوي، ان قلت داشتيم و همه چيز را از منظر دولتي مي‌ديديم و گمان مي‌كرديم چون مثلا‌ وظيفه دولت برقراري رفاه اجتماعي است و بايد شرايط عدالت گستري را مهيا كند همه شئون حكومتداري بايد دولتي باشد. در كلا‌م اگرچه چيزي بروز نمي‌يافت، اما عملا‌ به خاطر درآمدهاي نفتي در بودجه دولتي ما به سمت دولت نفتي مي‌رفتيم كه همه مقدرات مملكت بايد به دست آن باشد. در مورد سياستهاي خصوصي سازي اما، مساله چيز ديگري بود از ابتدا معلوم بودبرنامه اجرايي اين كار ضعيف است. يعني آن <خصوصي سازي> به قول شما <اختصاصي سازي> شد و تنها گروههاي خاص از آن منتفع شدند. در عين حال مديراني هم طي اين سياستها،از اين امر استفاده مي‌كنند كه نحوه مديريتشان تغيير نمي‌كند، شايد مالكيت تغيير كند، اما اتفاق مهم اين است كه بسياري از فرآيندهاي خصوصي سازي نتايجي را كه در كشورهاي ديگر مي‌دهد در ايران نمي‌دهد. اما اينكه اين مقولا‌ت، مايه ايدئولوژيك دارد يا خير، براي بنده محل ترديد است. حداقل اين برايم روشن است كه دولت فعلي تعهد ايدئولوژيك دارد و مي‌خواهد همه چيز را دولتي كند.   يعني معتقديد اين دولت هم چپ گرا است؟ برخي از سياستهايي را انتخاب مي‌كنند، سياستهايي است كه عدالت طلبانه است و مي‌خواهد از طبقات پايين دست دفاع كند. در عمل اما اين اتفاق رخ نمي‌دهد، به خاطر آنكه وقتي دفاع ازطبقات فرودست بر اساس راهكارهاي صحيح صورت نگيرد، نتيجه عكس مي‌دهد و شكاف طبقاتي را تعميق مي‌كند واين ظلم آشكار به طبقات محروم است. رشدتورم و بيكاري و هرج و مرج اقتصادي شاهدي بر اين مدعاست كه دود آن به چشم لا‌يه‌هاي پايين جامعه مي‌رود. اين برنامه‌هاي غلط به نظر من ناشي از اشتباه بودن برنامه‌هاي بنيادين است و به خصوص برآمده از آن <لقمه حرام درآمد نفتي> است كه چه قبل از انقلا‌ب و چه بعد از انقلا‌ب باعث شده كه دولت ها مثل <بچه پولدارها> آن خرجكند و احساس هم نمي‌كند كه بايد به مردم پاسخگو بود. چرا كه چشمشان به جيب مردم نيست، به چاه نفت است! دولتها چون مي‌خواهند محبوبيت خود را حفظ كنند، همواره با درآمدهاي نفتي راه حل هاي <مسكن و فوري> را انتخاب مي‌كنند، اما قيمت آن اين است كه نسل بعدي فاقد نفت واقتصاد توسعه يافته خواهند بود. شما در مجلس سوم جزء‌منتقدان دولت سازندگي بوديد. اين امر درست است. كاملا‌ درست است.   برخورد باشما چه طور بوديعني مواجهه دولت با انتقادات به چه وجهي بود؟ دولت نسبت به انتقادات ما كم صبر و كم تحمل بود. همه دولتها وقتي مي‌آيند و همه چيز را در اختيار مي‌گيرند، از رقبا شيطان مي‌سازند و مي‌گويند كه رقبا مسئول شكستهاي ما هستند و هيچ گاه مسئوليت برنامه‌هاي خود رانمي‌پذيرند.  هميشه <جناح مقابل> و گروهها و مجلس مقصر اصلي است! مجلس سوم يك مجلس منتقد دولت بود. وظيفه اصلي پارلمان نظارت است و قرا رنيست <همسان> دولت باشد. دولت سازندگي در مقابل مجلس سوم، نقدها را قبول نداشت... اما نكته جالب اينجا بود كه بسياري از افراد جناح متبوع شما در دولت اول آقاي هاشمي فعاليت مي‌كردند، مانند شيخ عبدالله نوري و مهاجراني. ببينيد، انتقادات مجلس سوم نسبت به دولت هاشمي، بيشتر معطوف به حوزه‌هايي اقتصادي بود. اما در حوزه‌هاي امنيتي و سياسي بنده مشخصا نسبت به انتخاب آقاي فلا‌حيان به عنوان وزير اطلا‌عات، انتقاد مي‌كردم  و نقدم اين بود كه جايگزيني آقاي فلا‌حيان به جاي حجت الا‌سلا‌م ري شهر، به <مصلحت> نيست. اما دولت آقاي هاشمي، وجود يك نوع امنيتي كه باعث جذب سرمايه خارجي شود را به عنوان يك استراتژي پذيرفته بود و مي‌گفت براي آنكه بتوان به توسعه كشور اميد داشت، بايد امنيت و آرامش وجود داشته باشد. از همين رو به يك وزير اطلا‌عات قدرتمند و وزارت اطلا‌عاتي كه قدرت را در سيطره داشته باشد، نيازمنديم. سخن ما، اما اين بود كه اين نوع امنيت گستري با طبيعت سرمايه گذاري منافات دارد و اساسا نگاه امنيتي به جامعه داشتن به مصلحت انقلا‌ب نيست. در جامعه‌اي كه مردمش مسلمان هستند و گروههاي سياسي‌اش در چارچوب قانون اساسي عمل مي‌كنند، كفايت مي‌كند به طريقي عمل شود كه <رضايت عمومي> حاصل شود. چرا كه خود مردم نمي‌گذارند انقلا‌بشان منحرف شود و گروههاي برانداز نيز به همين دلا‌يل ناموفق خواهند بود. مردم نشان داده‌اند كه روي خوش به جريانات ضد انقلا‌ب نشان نمي‌دهند و جريان اپوزيسيون كه از فرداي انقلا‌ب، پشت درهاي ايران نشسته و منتظر بود تا فرش قرمز در داخل برايش پهن شود! با بن بست مواجه شد. اكنون اپوزسيون خارج از كشور و نيروي برانداز داخلي، كلكسيوني را از شكستهاي متوالي را تشكيل داده‌اند و هيچ گاه موفق نشدند و تنها مترسك يك خيمه شب بازي نمايشي نظير ماجراي <هخا> شده‌اند. به نظر من، بحث براندازي چه از نوع نرم و چه ازسخت افزارانه‌اش، به دليل آنكه ساز و كارهاي داخلي قانون اساسي ما ساز و كارهاي انتخابي و صندوق راي است، موفقيت آميز نخواهد بود. عليرغم همه دعواهايي كه گروههاي داخلي نظام با هم دارند، پذيرفته‌اند كه صندوق راي <حكم> بين آنها باشد و نظام انتخاباتي هم نشان داده است كه از طريق آن نمي‌شود تحولا‌ت دگرگون ساز را باعث شد. از طريق صندوق راي تنها مي‌توان به سياستهاي مختلف اعتماد و عمل كرد.   اگر موافق باشيد به مقطع پس از دوم خرداد بپردازيم، آقاي كروبي اصرار براين دارند كه پرچمدار اصلا‌حات بوده‌اند و به زعم من شواهد تاريخي نيز چنين امري را اثبات مي‌كند، چرا كه اساسا انتخابات دوم خرداد، بسيار دفعي و غافلگيرانه  سامان يافت. درباب نفس انتخابات دوم خرداد البته جاي جدل چنداني نيست. اصل حضور مردم رويدادي خجسته و مبارك بود و عطف به ظرفيتهاي قانون اساسي و نياز اجتماعي كه براي تغيير احساس مي‌شد، راي به خاتمي، به نظر من راي به <تغييرات در چارچوب گفتمان انقلا‌ب اسلا‌مي> بود. بعد از آن حادثه اما قضيه برگشت و دوستاني بودند كه مواضع برون گفتماني گرفتند. و به طور مشخص تحولا‌ت <مجلس ششم> اوج رخ عيان كردن اين مواضع ناصواب بود. گمان مي‌كنم اين موارد با فرمايشات شما مبني بر حكم بودن صندوق راي وحل اختلا‌فات در چارچوب نظام در تباين آشكار باشد. به طور مشخص آن <نامه جام زهر> كه ساقيانش در مجلس ششم حضور داشتند، يك موضع كاملا‌ برون گفتماني بود. البته همگان آزادند كه اگر مي‌خواهند، موضع برون گفتماني و مخالف بگيرند و اين آزادي هم در كشور وجود دارد، اما آيا مي‌توان در بافت و ساختار قدرت سياسي حضور داشت و ژست اپوزيسيوني گرفت؟ اين خطاي استراتژيكي بود كه برخي از افراد در جبهه اصلا‌حات مرتكب شدند. تبديل كردن گفتمان اصلا‌ح طلبي به يك گفتمان <فرانظام> و <فراملي> صحيح نبود همانطور كه شما گفتيد راي دوم خرداد راي به تغيير و تحولا‌ت در چارچوب نظام بود. كساني كه حامل آن راي بودند، تحت هر عنواني يا انتخاب مي‌شدند يا در دولت فعاليت مي‌كنند و آقاي خاتمي هم به نظر من وفادار به آن چارچوب كلي و ميثاق ملي بودند كه مردم آن را پذيرفته بودند. پس بديهي است كه از طريق گفتمان اصلا‌ح‌طلبي نمي‌توان چارچوب اساسي نظام را تغيير داد و اساسا نمي‌بايد برخي دوستان به آن سمت سوق مي‌يافتند. برخي‌ها از اين چارچوب خارج شدند كه نه تنها خطاي استراتژيك محسوب مي‌شود، بلكه خطاي تاكتيكي هم بود.   تاكتيك‌هايي را آقايان به كار مي‌گرفتند يا جواب نمي‌داد. يا مقولا‌تي بود كه موردقبول اكثريت اصلا‌ح طلبان نبود، مثل همين نامه‌اي كه شما به آن اشاره كرديد. البته اين طور نبود كه كاملا‌ جبهه اصلا‌حات در درونش يكسان سازي صورت گرفته باشد و همه يكپارچه فكر كنند. اشكال جناح محافظه كار نيز اين بود كه همه اصلا‌ح طلبان را با يك چوب مي‌راندند و همه را يكدست مي‌ديدند. همين ايراد هم متوجه اصلا‌ح طلبان بود كه گمان مي‌كردند كه جناح محافظه كاره همان گروههايي هستند كه در خيابانها به تجمعات حمله مي‌كنند و چوب و چماق دارند. در حالي كه واقعيت اين بود كه در هر دو اردوگاه، خيلي از عقلا‌ بودند كه مي‌خواستند آرامش حكفرما شود و براساس يك <مبادله گفتماني در درون چارچوب‌هاي قانون اساسي نظام تقويت و اصلا‌ح شود. اين خود ترميمي در جبهه اصلا‌حات وجود داشت، ولي نيرويي كه مي‌خواست اين ترميم را سامان دهد، دير به خودآمد. اين نيروي خود ترميمي، در شوراهاي شهر تهران و مجلس ششم وجود داشت. آقاي كروبي جزء كساني بود كه مي‌كوشيد جبهه اصلا‌حات را از درون ترميم كند و اجازه ندهد نيروهايي كه به گونه‌‌اي مي‌خواستند استراتژي خروج از نظام را به منصه ظهور برسانند، موفق شوند. اما متاسفانه، اشتباهات جناح محافظه كار در مورد اصلا‌ح طلبان و اشتباهات و آشفتگي جبهه اصلا‌حات شرايط را به گونه‌اي رقم زد، كه بعد از هشت سال، جنبش اصلا‌حي متوقف شد.   پس معتقديد جنبش متوقف شده است؟ البته برخي از نظريه پردازان معتقدند اين <حركت سياسي> جنبش به معناي علمي قضيه نبوده است؟ برخي از اصلا‌ح طلبان معتقدند كه اصلا‌حات در چارچوب بايد امتداد يابد و ادامه ذات معنايي انقلا‌ب است و يك پروسه وروند محسوب مي‌شود. اما برخي از كساني كه مي‌خواستند يك استراتژي را بيرون ازگفتمان اصلا‌ح طلبي دنبال كنند، اصلا‌ح طلبي را يك پروژه مقطعي نمي‌ديدند، براي اينكه از فضا استفاده كنند و شرايط ديگري را تحميل كنند. اين امر كه آيا جنبش اصلا‌ح طلبي متوقف شده است يانه. اگر واژه جنبش را در مفهوم بندي علمي قضيه به كار نبريم، جنبش اصلا‌حات هنوز هم وجود دارد. معمولا‌ نام جنبش به حركتهايي اطلا‌ق مي‌شود كه چارچوبهاي رسمي را قبول ندارند و حركت خود را بيرون از مجاري و نظامات رسمي به كار مي‌برند. من معتقدم وقتي يك جريان در انتخابات شركت مي‌كند، نمي‌تواند يك جنبش باشد. هر حزبي كه انتخابات را مي‌پذيرد ودر چارچوب قرار دارد يا قانون اساسي را مي‌پذيرد، نمي‌تواند، جنبش باشد. اما وقتي كه مي‌خواهد از مجاري رسمي عبور كند و خارج شود ندا سر دهد كه ما با <انسداد> مواجهيم و ديگر نمي‌شود در چارچوب انتخابات اهدافمان را پيش ببريم، حركتي را آغاز مي‌كند كه مي‌توان گفت يك حركت جنبش مانند رخ داده است. به اين لحاظ به نظر ما، حركت اصلا‌حي، اساسا يك <جنبش> نبود و يك حركت اصلا‌حي در درون نظام تلقي مي‌شود. با اين وصف ممكن است اكنون هم جاري و ساري باشد، اردوگاه اصلا‌ح طلبان مي‌خواهد در  انتخابات شركت كند و راه انتخابات را براي برون رفت از بن بستهاي اجرايي مفيد مي‌داند. از اين منظر من معتقدم، نظام احتياجي به اين امر ندارد كه در انتخابات ما بخواهيم مشروعيت آن را افزايش دهيم. به خاطر آنكه اين نظام به انتخابات اهميت تام مي‌دهد. آن مشروعيت مد نظر در راهپيمايي‌ها استحصال مي‌شود و هواداري مردم در مناسبهاي مختلف از نظام و حتي عزاداري‌ها ماه محرم و گراميداشت اعياد نيز مويد اين امر به شمار مي‌آيد. در انتخابات اما اتفاقي كه بايد بيفتد اين است كه كارآمدي سيستم تقويت شود. و بايد پذيرفته شود كه روشهاي غلط دولتي توسط مردم به نقد كشيده شود و از جرياني دفاع كنند كه مجلس را به بهترين وجه اداره كند و وضعيت شئون زيستي مردم را بهبود ببخشد. اما اگر كساني مي‌خواهند از طريق صندوق راي به براندازي و تغييرات مبنايي برسند... عذر مي‌خواهم اين مقوله همان چيزي است كه در دروان موسوم به اصلا‌حات كاملا‌ عينيت يافت. بله بعضي‌ها مدعي بودند كه از انتخابات دوم خرداد و انتخاب آقاي خاتمي بايد به تغييرات مبنايي برسيم! اين امر اصلا‌ نمي‌تواند شكل بگيرد چرا كه آن صندوق راي براي اين كار ايجاد نشده است. كساني كه مي‌خواهند اين نظام را به زعم خودشان دگرگون كنند، به نظر من راهش اين است كه بيايند در خيابان و شعار بدهند تا مردم پشت سرشان راه بيفتند و اين نظام دگرگون شود!! در باب اپوزيسيون هم كه بنده پيشتر گفتم، اين مجموعه كلكسيوني از شكستها و ايده‌هايي است كه مي‌خواستند نظام را تغيير دهند و البته در طول اين سه دهه ناتوان بودند و فقط حركتهاي نمايشي و غير مردمي را بروز دادند كه تنها موجبات تمسخر مردم را فراهم آورد.   شما عملكرد مجلس ششم را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟ اين مجلس در برخي از اقدامات قانوني موفق بود. برخي ازقوانيني كه مجلس ششم تصويب كرد، بالا‌خص برنامه چهارم توسعه، قابل قبول است. چرا كه در خيلي از حوزه‌هايي كه قانون نداشتيم، اين خلا‌ء را برطرف كرد. اما در حوزه سياسي و حوادثي كه باعث نضج گيري مقولا‌تي چون تحصن و استعفاها شد، از ظرف مجلس و موقعيت نمايندگي عبور كردند. البته شايد همه كساني كه اينكار را كردند. معتقد به سوء استفاده نبودند، خيلي از كساني كه در آن تحصن بودند، اصلا‌ گمان نمي‌كردند كه اين امر عدول از چارچوبهاي نظام است. همان زمان وقتي من با اين كار مخالفت مي‌كردم و با آنها به بحث مي‌پرداختم، آنها دچار ترديد مي‌شدند.   شما مخالف تحصن بوديد؟ بله، مخالف بودم. در عين حال من مشاور رئيس مجلس بودم و به برخي از اين دوستان گوشزد مي‌كردم و هشدار مي‌دادم كه اين كار تبعات خاصي دارد و بعضي مي‌پذيرفتند. اما عده‌اي گردن كلفت بودند و از تحصن برداشت ديگري داشتند. اگر تحصن كنترل مي‌شد، آن استعفاها به خروج از نظام تعبير نمي‌شد. اكنون هم ممكن است كس بخواهد در همين مجلس استعفا دهد و حتي بخواهد <آبستراكسيون> كند كه جزء قواعد بازي است، ولي وقتي استعفاي دست جمعي بدهند و آن اقدام هم حركت نظام يافته‌اي باشد، براي آنكه قوه مقننه منحل شود، و قاعده بازي تغيير كند، اصلا‌ قابل پذيرش نيست. به خاطر آنكه حاكميت را دچار چند پارگي مي‌كند. در هيچ جاي دنيا دولت مدرن داراي حاكميت چند گانه نيست. تعريف دولت مدرن، بر اساس يك وحدت دروني است. دولتهاي مدرن دولتهايي هستند كه داراي انسجام دروني‌اند و <دو گانه> نيستند. ببينيد من مايلم در باب آن اصطلا‌ح معروف <حاكميت دو گانه> هم توضيح بدهم.حاكميت دو گانه هنگامي بود كه بختيار به ارتش دستور مي‌داد و امام خميني(ره) خلا‌ف آن را اظهار مي‌كردند. اما وقتي كه دولت جمهوي اسلا‌مي تشكيل شده، قابل پذيرش نبوده و نيست كه حاكميت دو گانه وجود داشته باشد. من اصلا‌ طرح اين واژه را قبول ندارم. حاكميت دو گانه همواره منجر به فروپاشي نظام‌ها مي‌شود، طرح حاكميت دو گانه چه در وجه كاركردي و چه وجه غيركاركردي اصلا‌ قابل قبول نيست، حاكميت <يگانه> است. از هنگامي كه دولتهاي مدرن شكل گرفته‌اند و داراي مرزهاي مشخص و ملتهاي مشخص هستند، شما يك نفر را نمي‌توانيد در اين كره خاكي پيدا كنيد كه داراي شناسنامه نباشد يا سرزمين نداشته باشد. اتباع هر كشور تحت پوشش و چتر حمايتي مساله‌اي به نام <حاكميت يگانه> هستند. در عين حال من معتقدم كه بايد شرايط مساعدي را براي فعاليت سياسي و سياست ورزي ايجادكنيم كه نقدپذيرش و پاسخگويي دولت اين امور ر ا عينيت مي‌دهد. كم صبري‌ها و اينكه دولت موجود مي‌خواهد همه را يكسان سازي كند و غربال را بردارد و هركه را كه از غربال سرند شد، تابع دولت محسوب كند و هر كه درشت تر باشد. غريبه حساب كند. باعث مي‌شود آن جريان خروج تقويت شود يا برخي نيز منفعل شوند در حالي كه نه انفعال و نه تندروي هيچ كدام راه گشا نيست.   بعد از هر انتخابات و روي كار آمدن دولت جديد، پديده‌اي به نام احزاب دولت ساخته رخ عيان مي‌كنند كه قابل توجه است اين امر البته تنها اختصاص به دولتهاي گذشته ندارد و در اين دولت هم متاسفانه گرايشهايي از اين دست ديده مي‌شود. با اين وصف سئوال من اين است كه شما نقش فراكسيون مشاركت در مجلس ششم چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟ فراكسيون مشاركت در نقد و كنترل دولت خاتمي فوق العاده ضعيف بود. اين امر كه شما به آن اشاره كرديد، از اين حيث قابل توجه است كه اين نوع احزاب، همواره دچار يك نوع جزميت وشرايطي مي‌شوند كه زماني كه به قدرت رسيدند، بايد همه چيز بر مدار تمايلا‌ت آنها سامان يابد. اما برنده سياسي، نبايد گمان كند كه مالك تمام كيك قدرت است و سعي ‌كند با اتوبوس آدم بياورد و خيلي‌ها را هم اخراج كند. اشكال اين كار در اين است كه تجربه‌هاي تاريخي كه بايد به لحاظ اجرايي انباشته شود،  محو مي‌شود و گسستي به وجود مي‌آيد.   اينجا سئوال ديگر موضوعيت دارد. شما از تندروي‌ها انتقاد مي‌كنيدو در عين حال همان تندروها باز هم ادعاي رهبري جبهه اصلا‌حات را دارند، اين امر را چگونه تحليل مي‌كنيد؟ آيا آنها صلا‌حيت رهبري جبهه اصلا‌حات را دارند؟ به هيچ وجه. به نظر من آنها بايد بروند در خانه بنشينند و بازنشسته شوند! استراتژيستهاي دوم خردادي بايد به اين مقولا‌ت پاسخ دهند كه چه شد پشتوانه اجتماعي اصلا‌حات از دست رفت و چه اتفاقاتي رخ عيان كردكه هنگام برگزاري تحصن در مجلس، مردم كمترين اعتنايي به آن نكردند؟ اين پرسش‌ها بنيادين و اساسي است. اصلي ترين طبقه حامي اصلا‌حات طبقه متوسط شهري بود كه با طي شدن يك دوره خاص ازحمايت از اصلا‌ح طلبان چشم پوشيد. فراتر از آن ما در انتخابات گذشته رياست جمهوري 84 به صورت جدي شكست خورديم و نمي‌توان تمامي بار شكست را به عهده نيروهاي رقيب نهاد يا مردم را مسبب آن قلمداد كرد.   چرا كه در فعاليتهاي سياسي  نظام‌هاي مردم سالا‌ر يك قاعده اصلي وجود دارد كه حزب بازنده همواره حق دارد نقد كند و كاستي‌ها را گوشزد نمايد. بنابراين طبيعي بود كه جناح محافظه كار دست به نقد جدي اصلا‌ح طلبان بزند، اما اينكه آيا اين نقد، توسط مردم تاييد مي‌شود يا خير، مسئوليت اين شكست بر عهده كساني است كه در صدر جناح اصلا‌ح طلب نشسته بودند و استراتژيها را خلق مي‌كردند كه توان پاسخگويي به وضع موجود را نداشت.   زماني كه يك جناح و يا يك حزب، در راس قدرت است و قدرت را به گونه‌اي كه در سال 84 رخ داد، يعني تمام شئون قدرت را واگذار مي‌كند و شكست قطعي مي‌خورد. گردانندگان آن جناح مسئول شناخته مي‌شوند. بنابراين استراتژيستهاي اصلا‌ح طلب نسبت به آن شكست مسئوليت دارند و بايد در اين دوره اجازه دهند كه كساني وارد بازي سياست شوند و جريان اصلا‌ح طلب را اداره كنند كه استراتژيهاي آنها قابليت ترميم جبهه اصلا‌حات را داشته باشد. البته شايد به يك معنا سياستمداري بازنشستگي نداشته باشد، اما به هر حال هر سياستمداري بايد مسئوليت پذير باشد. كساني كه استراتژي‌هايشان با شكست مواجه شد بايد بپذيرند كه تن به مديريت و اعمال خلا‌قيتهاي جديدي توسط افراد ديگري بدهند.   جبهه اصلا‌حات اگر پس از آن شكست بخواهد دوباره به عنوان يك جريان قدرتمند و پرتوان خود را نشان دهد و خود را ترميم كند و اشتباه گذشته را جبران نمايد، بايد به نيروهاي جديد تكيه كند. يكي از ريشه‌هاي مهم شكست در سال 84، اين بود كه جبهه اصلا‌حات تمام تئوري‌هاي خود را بر اساس مطالبات و تقاضاي طبقه متوسط استوار كرده بود. خصلت ويژه طبقه متوسط اين است كه خواهان مشاركت بيشتر در فضاي سياسي كشور است و با توجه به آنكه در آن زمان در حال رشد بود، مسائل توسعه سياسي نيز مي‌توانست محور فعاليت سياسي قرار گيرد. اما طبقه متوسط به لحاظ موقعيت اقتصادي، وضعيت متزلزل بين گروههاي ممتاز جامعه و گروههاي فقير جامعه دارد و به همين دليل همواره نگران اين امر است كه وضعيت زندگي‌اش از دست برود و موقعيت او دچار شرايط بدتري شود. متاسفانه در اواخر دوره 8 ساله اصلا‌حات، طبقه متوسط شهري كه تركيبي از گروههاي كارمند و معلم و طبقاتي كه حقوق ثابت دارند و مديران پايين دستي و ... بود، موقعيت اقتصادي‌اش به گونه‌اي دچار مشكل شد كه بايد نگران وضعيت معيشت خود بودند و يا اينكه در هراس باشند كه موقعيت اجتماعي بدتر از گذشته را به دست نياورد. اتفاق ديگري كه افتاد، تجزيه طبقه متوسط به دو گروه بود كه گروه عمده آن توان وقدرت خريد خود را كاهش يافته مي‌ديد. بالطبع از مشاركت سياسي بازماندند. حتي در فعاليتهاي صنفي واعتراضاتي كه معلمان و پرستاران داشتند به هيچ وجه به مسائل سياسي و مسائلي كه اصلا‌ح طلبان مد نظرشان بود نپرداختند و تنها به مسائل صنفي پرداخته شد و در مقابل اين تقاضاهاي صنفي با بي توجهي دولتمردان اصلا‌حات مواجه شد و دولت نشان داد كه قادر به حل مسائل صنفي گروههاي حامي خويش نيست. اين از دست دادن تكيه گاه اصلي جبهه اصلا‌حات باعث شد كه بخش مهمي از پايگاه اجتماعي آنها دچار تجزيه شود و رقيب به راحتي آن را به تصرف خويش درآورد و آن قشر را سمپات خويش كند.   به عنوان سئوال آخر، بهتر است ارزيابي خود را از شرايط فعلي بيان كنيد. در عين حال اين پرسش هم قابليت طرح دارد كه چرا ابراهيم اصغرزاده وارد ميدان انتخابات مجلس هشتم شده است؟ حضور من در اين عرصه براي نقد دولت آقاي احمدي نژاد است. اما يك قاعده اصلي در نظام جمهوري اسلا‌مي وجود دارد، كه اين است كه وقتي يك دولت به قدرت مي‌رسد توسط همه گروههاي مخالف خود كه قانون را پذيرفته‌اند، به رسميت شناخته مي‌شود و مورد احترام هست. به همين دليل دولت آقاي احمدي نژادنيز به خاطر آنكه راي مردم را كسب كرده است مورد احترام است. اما به لحاظ اتخاذ سياستها و رويكرد برنامه‌ها بايد بردباري لا‌زم را داشته باشد كه در صحنه انتخابات مورد نقد قرار گيرد. مهمترين فرصتي كه در اختيار منتقدين دولت قرار مي‌گيرد، رقابت هاي انتخاباتي است كه بتوانند باصراحت و شفافيت سياستهاي دولت حاكم را نقد كنند و قوه اجرايي را به نقد كشند و  از طريق جذب آراي مردم، يك قوه مجريه ديگر يا سياستهاي ديگري را به قدرت برسانند. دولت آقاي احمدي نژاد اگرچه ازحيث توجه به محرومين و اتخاذ سياستهاي عدالت گرايانه ويژگيهاي مثبتي دارد، اما نوع رويكرد و سياستهايش به اين ويژگيها جامعه عمل نمي‌پوشاند. اما در  اين انتخابات اين دولت در آستانه يك امتحان جدي است و آن اينكه نبايددر انتخابات مداخله كند يا افكار عمومي را از واقعيتها و فضاي رقابتي دور كند. چرا كه عرصه انتخابات محتاج نقد صريح سياستهاي موجود است تا رقابت شكل گيرد  از ميان اين رقابت مردم دست به انتخاب بزنند. در اين صورت همه ملزم هستند كه به نتيجه گردن بنهند. دولت آقاي احمدي نژاد درحوزه‌هاي مختلفي نظير روابط خارجي و مسائل داخلي داراي نقص‌هاي جدي است و ضعفهايي را دارد كه يا بايد به آن پرداخته شود. استفاده‌هاي بي جاي دولت از مقدسات وعناوين مقدس و اعتقادات مردم، مي‌تواند باعث ابزار انگاري نسبت به مقدسات مردم شود؛ و اين امر يكي از نقاط ضعفي است كه دولت در رابطه با مسائل فرهنگي مردم به كار برده است. در باب مسائل اقتصادي نيز ساز و كارهاي مورد توجه قانونگذار در قوانين گذشته متلا‌شي شده كه انحلا‌ل سازمانها و شوراهاي بالا‌ دستي كه تصميم گير هستند، مصداق اين امر است. دولت ايشان از اعتماد به نفس بيش از حدي در بر هم زدن سيستم برنامه ريزي كشور برخوردار است كه بخشي از آن ناشي از توان مالي ناشي از گران شدن قيمت نفت است و اين امر به نظر من نقطه كور رادار دولت و پاشنه آشيل اين دولت است. درآمد هنگفت 120 ميليارد دلا‌ري كه دولت نتوانست صرف يك اقتصاد مولد و ايجاد اشتغال و كاهش تورم كند و متاسفانه مثل يك ارثيه‌اي كه قدر آن دانسته نمي‌شود، ارزش اين درآمدها را نمي‌داند و بيش از اندازه كشور را اسير در توزيع ناسالم درآمدي و انفجار نقدينگي كرد كه بديهي است بيماريهاي تبعات اقتصادي مخصوص به خود دارد.   منبع:روزنامه سیاست روز  




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 306]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن