تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 10 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر جوانى كه در سن كم ازدواج كند ، شيطان فرياد بر مى‏آورد كه : واى برمن ، واى بر...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1836010537




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

وجود كامل مطلق


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: گفته.اند بهترين طريق اثبات واجب الوجود طريق صديقين است وبرهانى كه پيش روى داريدبرهانى است كه ازمفاهيم تصورى وكمترين مقدمات تصديقى كمك گرفته و به انجام رسيده است وبه حق مى توان برآن برهان صديقين نام نهاد.

اثبات وجود كامل مطلق
بر اساس قاعده امتناع اجتماع نقيضين، مى توان به حصر عقلى گفت: كامل مطلق يا موجود است يا موجود نيست. ولى كامل مطلق نمى تواند معدوم باشد؛ زيرا معدوم بودن هر شىء يا بالذّات است و يا بالغير؛ يعنى به حصر عقلى، شىء معدوم يا بالذّات اقتضاى عدم دارد و يا به واسطه غير خودش، عدم بر آن عارض شده است. كامل مطلق معدوم بالذّات نيست؛ زيرا چيزى معدوم بالذّات است كه در مفهوم آن، تناقض نهفته باشد. به عبارت ديگر، اگر مفهومى متناقض نما (Paradoxical) باشد آن مفهوم نمى تواند موجود باشد، لكن مفهوم «كامل مطلق»اين گونه نيست؛ يعنى در مفهوم كامل مطلق مفهوم (~ a و a) نمى باشد. كامل مطلق معدوم بالغير هم نيست؛ زيرا معدوم بودن كامل مطلق به واسطه غير خودش با مفهوم كامل مطلق ناسازگار است؛ چون فرض براين است كه شىءكامل مطلق است. بنابراين، چنين شيئى نمى تواند وجوداً يا عدماً معلول غير باشد، به دليل آنكه معلوليت نقص است. پس چون كامل مطلق معدوم بالذّات و معدوم بالغير نيست موجود است و چون به حصر عقلى، وجود شىء يا بالذّات است يا بالغير وجود كامل مطلق بايد فقط با يكى از اين دو مؤلّفه منفصله حقيقيّه سازگار باشد و به دليل آنكه معلوليت نوعى نقص محسوب مى گردد و اگر كامل مطلق موجود بالغير باشد با مفهوم كامل مطلق سازگارى نداردبنابراين، كامل مطلق موجود بالذّات است.

اثبات وحدت كامل مطلق

برهان اول:
در مرحله قبل، اثبات شد كه كامل مطلق موجود است ولى در ظاهر، اثبات نشد كه آيا كامل مطلق واحد است يا مى تواند متعدّد هم باشد. براى اثبات وحدت كامل مطلق، برهان بدين گونه تنظيم مى گردد: كاملِ مطلقِ موجود به حصر عقلى، يا واحد است و يا كثير. ولى كامل مطلق، كثير نيست؛ زيرا كثرت با مفهوم كامل مطلق ناسازگار است. چون اگر دو كامل مطلق مفروض باشد هر كدام از آنها فاقد كمال عينى ديگرى است؛ يعنى شخص كمالى را كه در ديگرى هست ندارد، پس كامل مطلق نخواهد بود. به عبارت ديگر، بايد هر يك از آن دو به دليل امتيازى كه نسبت به ديگرى دارد، داراى كمالى باشد كه در ديگرى موجود نيست؛ يعنى يكى نسبت به ديگرى ناقص خواهد بود، با توجّه به آنكه نقص با كمال كامل مطلق سازگارى ندارد. به عبارت ديگر، مفهوم كامل مطلق دلالت دارد بر اينكه كامل مطلق بايد هر كمال مفروضى را دارا باشد. چنانچه فرض كنيم كه دو كامل مطلق موجود است يكى از كمالاتى را كه مى توان براى هر يـك از آن دو در نظر گرفت اين است كه وجـود هر يك، علّت وجود ديگرى باشد و چون هر يك از اين دو كـامل مطـلق هستند، بايد اين كمال مفروض را هم داشته باشـند؛ اما دارابودن اين دو كمال مفروض، مستلزم آن است كه هر يك از اين دو معلول ديگرى باشد. اما معلوليت نقص است و با كمال مطلق ناسازگار. بنابراين، بيش از يك كامل مطلق نمى تواند وجود داشته باشد.

برهان دوم:
وجود موجود محدود، يعنى موجودى كه كامل مطلق نباشد، مسلّم است. بنابراين، كامل مطلقِ موجود علّت اين موجود محدود است؛ چون اگر حكم علّيت نداشته باشد برايش نوعى نقص محسوب مى شود. ثابت شد كه نقص با كمالِ كامل مطلق سازگارى ندارد. بنابراين، اگر كامل مطلق متعدّد باشد فقط يكى از آنها مى تواند مستقلاًّ علّت موجودِ محدود باشد كه همان كامل مطلق است و غير آن كامل مطلق نيست؛ زيرا اگر هيچ كدام از آن دو بر ديگرى علّيت نداشته باشد يا هر كدام علّيت غيرمستقل داشته باشند نوعى نقص در كامل مطلق وجود خواهد داشت و اثبات گرديد كه نقص با مفهوم كامل مطلق سازگار نيست. درنتيجه، نمى توان پذيرفت كه كامل مطلق متعدّد است.
همچنين از اين برهان، استفاده مى شود كه وجود محدود مساوق با معلوليت است و وجودى كه بخواهد هم محدود باشد و هم معلولِ غير نباشد (يعنى واجب باشد) محال است.
نتايجى كه تا اينجا به دست آمد عبارت است از:
ـ كامل مطلق موجود است.
ـ كامل مطلق واحد است.
كامل مطلق نسبت به ماسوايش علّيت دارد. لازم به ذكر است كه در بيانات گذشته، فقط يك برهان اقامه كرديم، نه سه برهان، اما در هر يك، چند برهان مورد نظر قرار گرفت.

عينيّت صفات با ذات كامل مطلق
بر اساس برهان فوق، كامل مطلق تمام كمالهاى مفروض را داراست. بر اساس همان برهان، ذات كامل مطلق عين تمام كمالهاى مفروض مى باشد؛ زيرا اگر ذات كامل مطلق عين صفات كماليه خودش نباشد لازمه اش آن است كه در مرحله ذات هيچ كمالى نداشته و كمالات بر او عارض شده باشد. در اين صورت، ذات كامل مطلق، كامل مطلق نيست؛ چون در مرحله ذات، كمال را دارا نيست. از سوى ديگر، اگر كمال بر ذات كامل مطلق عارض شده است، پس بايداين عروض معلول غير باشد و لازمه اش نياز كامل مطلق به غير است. اين نيز با ويژگيهاى كامل مطلق ناسازگارى دارد؛ زيرا نياز به غير عين نقص است. پس كمالهاى كامل مطلق عين ذات آن است و كمالهاى مفروض از نظر مفهوم، متكثّرند ولى از نظر وجود، يكى بيش نيست كه همه مفاهيم كماليه از آن انتزاع مى شود.

عين الرّبط بودن ماسوا به كامل مطلق
در پرتو همان برهان، اثبات مى شود كه نه تنها ماسواى كامل مطلق معلول اوست، بلكه اثبات مى شود كه ماسواى كامل مطلق عين ربط به اوست؛ يعنى هيچ گونه استقلالى درماسواى كامل مطلق فرض نمى شود؛ زيرا اگر به نحوى، در ماسواى كامل مطلق، استقلالى فرض كنيم در اين صورت، كامل مطلق نسبت به آن علّيت نخواهد داشت؛ و اگر نسبت به آن علّيت مى داشت براى كامل مطلق كمالى محسوب مى شد ولى چون چنين كمالى را ندارد با كامل مطلق بودن وى ناسازگار است. بنابراين، معلول كامل مطلق نمى تواند عين ربط به كامل مطلق نباشد.

بررسى برهان وجود كامل مطلق
ممكن است بر برهان فوق اشكالهايى، چه در ناحيه تصوّرى و چه در ناحيه تصديقى، وارد شود. در ذيل، اشكالهاى وارده و پاسخ آنها را ذكر مى كنيم:

اشكالهاى تصوّرى بر برهان

اشكال اول: در برهان مزبور، مفهوم «كامل» و مفهوم «مطلق» ابهام دارد و با وجود ابهام مفهوم، چيزى به اثبات نمى رسد.
جواب: عبارت كامل مطلق از نظر مفهومى، هيچ گونه ابهامى ندارد؛ زيرا مفهوم كامل يعنى داراى كمال و مفهوم مطلق يعنى داراى اين كمال، بدون هيچ محدوديتى. به عبارت ديگر، مفهوم كامل مطلق يعنى اينكه هر آنچه را به فرض، كمال است بايد كمال مطلق داشته باشد و هيچ گونه نقصى هم در وجود او نباشد؛ يعنى اگر فلان صفت كمال به حساب مى آيد كامل مطلق آنها را به نحو نامحدود داراست، نه به نحو محدود؛ چون محدوديت، خود، نوعى نقص است كه با كامل مطلق بودن سازگارى ندارد.
اما اينكه مصداق «كامل» چيست و مفهوم كامل بر چه مفاهيمى صدق مى كند از خود مفهوم كامل به دست نمى آيد؛ ولى ابهام از ناحيه مصداق، ضررى به اتقان برهان وارد نمى سازد، فقط مى دانيم كه هر چه مصداق كمال است برهان شامل آن مى شود و كامل مطلق آن را بدون نقص داراست؛ مثلاً، علم كمال است. پس كامل مطلق داراى علم است. علم در كامل مطلق به شكل نامحدود، وجود دارد و در وجود او، هيچ جهلى تصوّر نمى شود. قدرت، حيات و سايركمالات ديگر نيز اين گونه است. بنابراين، هر چيزى كه كمال باشد، حتى اگر شناخته نشده باشد و يا حتى ممكن نيست كه انسان آن رابشناسد برهان كامل مطلق بيان مى دارد كه كامل مطلق آن كمالات را بدون كوچكترين محدوديتى، داراست.

اشكال دوم: به چه دليل، علم، قدرت، حيات و صفاتى مانند آن كمال است؟ اصولاً كامل بودن يك شىء كامل به چيست؟
جواب: كمال به چيزى اطلاق مى شود كه مصداق وجود بوده و مفهوم وجود بر آن صادق باشد و نقيض كمال چيزى است كه مفهوم عدم بر وى صادق باشد. توجّه به اين نكته ضرورى است كه مثلاً، اگر گفته مى شود علم يا قدرت كمال است منظور از كمال يك مفهوم ارزشى نيست، بلكه منظور از آن كمال وجودى است؛ كمال چيزى است كه مصداق وجود باشد، نه اينكه منظور از آن كمال ارزشى باشد تا گفته شود اگر منظور كمال ارزشى است در برهان نمى آيد (چون مفاهيم ارزشى به رغبت و تنفر افراد بستگى دارد.)

اشكال سوم: اگرچه مورد قبول است كه كمال وجودى به چيزى گفته مى شود كه مصداق مفهوم وجود باشد ولى چرا علم، قدرت، حيات و مانند آن از مصاديق وجودى مى باشند؟ زيرا همان گونه كه مى توان از جهل به عدم العلم تعبير كرد، همچنين مى توان علم را عدم الجهل دانست. بنابراين، روشن نمى شود كه كدام يك واقعاً مصداق عدم اند و كدام يك مصداق وجود.
جواب: اينكه مى توان علم را به عدم الجهل تعبير كرد و قدرت را به عدم الضعف، دليل بر اين مطلب نيست كه علم و قدرت امورى عدمى باشند و يا آنكه ترديد كنيم علم و قدرت از امور وجودى اند يا عدمى، بلكه وجودى بودن اين دو امرى وجدانى است؛ يعنى هر كس قدرت و علم خود را نسبت به چيزى ملاحظه نمايد، درمى يابد كه در نفس وى، حالتى تحقّق دارد. به عبارت ديگر، مصداقى از وجود را وجدان مى كند. با اين وصف، ترديدى در وجودى بودن اين نوع حالتها نخواهد بود.

اشكال چهارم: اگر بحث از وجدان و علم حضورى است، كه علم خود را نسبت به چيزى مى يابيم كه وجودى است، مى توان همين سخن را درباره جهل نيز تكرار كرد؛ مثلاً، اگر نفس نسبت به حالتى از چيزى علم ندارد و وقتى نفس خود را نسبت به آن حالت در نظر مى گيريم، مى بينيم كه نسبت به آن جاهليم و وقتى به آن چيز عالم مى شويم آن حالت از بين مى رود و حالتى ديگر پديد مى آيد. بنابراين، جهل هم مى تواند امرى وجودى باشد.
جواب: شكّى نيست كه علم و جهل مقابل هم هستند و يكى از آن دو وجودى و ديگرى عدمى است، گرچه با اضافه كردن لفظ عدم بر هر يك از آن دو، مفهوم مقابل آن به دست مى آيد (عدم العلم= جهل و عدم الجهل= علم)؛ يعنى بين علم و جهل تقابل عدم و ملكه است. اكنون بايد ديد كه كداميك از آن دو وجودى و كداميك عدمى است. هر دو نمى تواند از امور عدمى يا از امور وجودى باشند. اينكه جهل امرى عدمى و علم امرى وجودى باشد يك مسأله وجدانى است؛ يعنى هر كس با مراجعه به وجدان خود، مى يابد كه علم براى وى حالتى محسوب مى گردد و جهل، نبود آن حالت است، نه اينكه جهل حالتى باشد و علم حالتى ديگر.
البته، اين حكم مشروط است بر اينكه شبهات ذهن شخص را پر نكرده باشد. لذا، براى آنكه نشان داده شود جهل حالتى وجودى براى نفس نيست، فرض مى شود كه اگر مفهومى داراى مصداقى باشد كه بر آن مصداق، از آن جهت كه مصداق همان مفهوم است، مفهوم وجود صدق كند، بدون شك، بايد بر هر مصداقى از آن مفهوم، مفهوم وجود صدق كند، وگرنه دليلى وجود ندارد كه بگوييم مفهوم وجود بر اين مصداق، صدق مى كند و بر مصداق ديگر، صدق نمى كند و يا در صدق، مشكوك باشد. با توجّه به اين مطلب، اگر بتوان نشان داد كه مصداقى از علم، از آن حيث كه علم است، مصداق وجود نيز هست در هر مصداق ديگرى از علم هم، مصداق وجود خواهد بود و چون بين علم و جهل تقابل عدم و ملكه است، تمام مصاديق جهل عدم خواهد بود.
اگر فرض كنيم كه شخصى نسبت به موضوعى جاهل است، حتى خودش نيز نمى داند كه نسبت به آن علم ندارد، در اين صورت، او به تمام معنى، جاهل است و در خود، هيچ گونه حالتى را نسبت به آن موضوع ندارد. در اين صورت، اگر آن شخص را نسبت به آن موضوع آگاهى دهند بى درنگ، او در خود حالتى را مى يابد كه قبلاً دارا نبود. بر اين حالت، قطعاً مفهوم وجود صدق مى كند و حيثيت صدق مفهوم وجود بر اين حالت غير از حيثيت علم او نسبت به آن موضوع است. پس اين حالت او، يعنى علمش، از آن جهت كه علم است، نسبت به آن موضوع مصداق وجود است.
بنابراين، هر علمى، در هر جا كه باشد، مصداق وجود است و به قرينه مقابله بين علم و جهل، هر جهلى مصداق عدم است. و اگر انسان در مواردى كه نسبت به چيزى جهل دارد، احساس حالتى مى كند. در واقع، اين حالت همان علم به جهل است كه يك امر مقارن با جهل مى باشد، نه اينكه علم به جهل عين جهل بوده تا جهل يك امر وجودى باشد. به عبارت ديگر، پس از آنكه انسان در صفحه ذهن خود، نسبت به شيئى چيزى نيافت، آنگاه با تأمّل، به اين نيافتن توجه مى كند و علم پيدا مى كند كه نسبت به آن علم ندارد كه اين علم حادث به واسطه توجّه نفس، امرى مقابل با جهل است.

اشكال پنجم: مشكل، در تشخيص امور وجودى از امور عدمى است و به نظر مى رسد كه تعريف امور وجودى و عدمى تعريف تحكّمى باشد و تا امور وجودى و امور عدمى تعريف نشوند نمى توان تشخيص داد كه چه چيزى از امور وجودى است و چه چيزى از امور عدمى. البته، يكى از تعاريف تحكّمى درباره امور وجودى اين است كه امور وجودى آنهايى است كه مطابق قضيه صادقه اى باشد. در اين صورت، امتناع اجتماع نقيضين نيز امرى وجودى است. همچنين «من نسبت به فلان امر جاهل هستم» يك امر وجودى است.
جواب:
اوّلاً، اين، تعريف صدق است، نه تعريف امر وجودى در مقابل امر عدمى.
ثانياً، اگر امر وجودى، بدان گونه كه تعريف شد، پذيرفته شود امتناع اجتماع نقيضين امرى وجودى مى گردد. ولى آيا فيلسوف حق دارد تعاريفى را جعل كند كه با ارتكازات او منافات داشته باشد؟ هر كس به طور ارتكازى، از وجود مفهومى دارد كه بعضى از مصاديق آن، مصداق مفهوم وجود نيست. به عنوان نمونه، «عدم، عدم است» يا «عدم، موجود نيست» دو قضيه صادق هستند و طبق تعريف پيشنهادى، بايدمطابق اين دو، امور وجودى باشند. ولى آيا مى توان پذيرفت كه عدم بودن عدم و يا موجودنبودن عدم از امور وجودى است؟ به عبارت ديگر، طبق تعريف، اين دو از امور وجودى اند ولى آيا با ارتكاز ما از مفهوم وجود سازگارند؟
ثالثاً، همان گونه كه گفته شد، بين علم و جهل تقابل عدم و ملكه است؛ يكى از اين دو عدمى و ديگرى وجودى است و در تحليلى كه درباره علم داشتيم، روشن شد كه علم امرى وجودى است. اكنون اگر بخواهيم براى امر وجودى تعريفى داشته باشيم، به گونه اى كه جهل امرى وجودى گردد، نمى توان تعريف را به گونه اى ذكر كرد كه علم امرى عدمى و جهل امرى وجودى گردد؛ چون اين امر با ارتكاز ما نسبت به مفهوم وجود ناسازگار است.
بنابر اين، كمال آن است كه مصداق مفهوم وجود بوده و عدم بر وى صادق نباشد، هر چند بتوان براساس تعريفى مانند تعريف فوق، مصداقى را وجودى دانست كه صرف نظر از آن تعريف و بر اساس ارتكاز ما از مفهوم وجود وعدم، مصداق عدم باشد. بر اين اساس، علم مصداق وجود و جهل مصداق عدم مى باشد و كمال آن است كه مصداق وجود باشد.

اشكال ششم: مفهوم كامل مطلق از مفاهيم متناقض است؛ زيرا كامل مطلق آن است كه هر كمالى را به طور بى نهايت، داشته باشد. لذا، مفهوم بى نهايت مفهومى متناقض است.
جواب: در صورتى مفهومى متناقض است كه درآن، مفهوم a و ~a وجود داشته باشد، همان گونه كه در متن استدلال آمده و در مفهوم كامل مطلق هيچ گونه تناقضى نهفته نيست. اما اينكه كامل مطلق آن است كه هر كمالى را تا بى نهايت دارا باشد، صحيح است و لازمه تحقّق چنين مفهومى تناقض نيست؛ زيرا تحقّق مفهوم متوقّف بر تشخّص است و تشخّص مستلزم محدوديت نيست تا اگر نامحدود شد مستلزم تناقضى باشد؛ يعنى همان گونه كه محدود بودن يك كمال مستلزم تناقض نيست، نامحدود بودن كمال نيز مستلزم تناقض نمى باشد. به عبارت ديگر، نامحدود بودن كمالى مستلزم اين نيست كه بر آن مفهوم a و ~a صدق كند. ذكراين نكته ضرورى است كه محدود بودن مصاديق مفاهيمى كه تا كنون يافته ايم دليل بر آن نمى شود كه هر مصداقى از مفاهيم محدود باشد.

اشكال تصديقى بر برهان
استدلال مزبور بر وجود كامل مطلق براى كسانى قابل استفاده است كه اصل علّيت را پذيرفته باشند ولى با تشكيكاتى كه امروزه در اصل علّيت شده است، ديگر اين استدلال كارآيى ندارد؛ زيرا در اين استدلال، از اصل علّيت كمك گرفته شده است. چون موجود وابسته به غير يا معدوم وابسته به غير همان اتّكاى معلول به علّت خودش مى باشد.
جواب: اگر منظور از اصل علّيت، كه مورد انكار است، اين باشد كه اصل علّيت اصلاً محتوايى را بيان نمى كند، يعنى اصل علّيت بى معنى است، جواب اشكال اين است كه اصل علّيت يك قضيه تحليلى است، به اين معنى كه محمول از درون موضوع به دست مى آيد و محتوايش اين است كه هر معلولى نيازمند به علّت مى باشد.
ولى اگر منظور از اصل علّيت، كه مورد انكار يا تشكيك است، اين باشد كه بين موجودات رابطه علّيت و معلوليت حاكم نيست يا مورد ترديداست درجواب، مى گوييم كه اين برهان مبتنى بر اصل علّيت نيست، بلكه اصل علّيت از ثمرات آن است؛ زيرا اصل علّـيت، به اين معنى، با ارائه همين برهان به اثبات رسيده است كه همه موجوداتى كه كامل مطلق نيستند معلول او هستند. آنچه در اين برهان آمده اين است كه «موجود و يا معدوم هريك يا وابسته به غيراست و يا وابسته به غير نيست. » واضح است كه اين يك قضيه منفصله است و با داشتن يك قضيه منفصله، نمى توان مؤلّفه هاى آن را استنتاج كرد. بنابراين، نمى توان از منفصله مزبور نتيجه گرفت. پس اصل علّيت در برهان مفروض گرفته شده است.
از سوى ديگر، حتّى اگر اصل علّيت را منكر باشيم باز هم برهان بر وجود كامل مطلق بدون نقص است؛ زيرا دراين صورت، برهان بدين صورت، تنظيم مى شود كه «كامل مطلق يا موجود است (يعنى وجودى غير وابسته دارد) و يا معدوم» وبا نفى عدم از كامل مطلق وجود وى اثبات مى شود.

توضيح و نتايج برهان كامل مطلق
در اثبات وجود كامل مطلق، فقط از مفاهيم تصوّرى و اصل امتناع اجتماع نقيضين با قوانين منطق كمك گرفته شد، حتى قضيه «موجود يا بالذّات است و يا بالغير» از امتناع اجتماع نقيضين به دست آمد و بر برهان اولِ اثبات وحدت كامل مطلق، اصل تمايز موجودات متعدّد اضافه گرديد. در برهان دوم نيز، به جاى اين اصل، اصل موجود بودن وجود محدود اضافه شد؛ زيرا در اثبات خالقيّت كامل مطلق از همين اصل بهره برده ايم. نتايج به دست آمده بر اساس اصول فوق، عبارت اند از:
1ـ كامل مطلق موجود است.
2ـ وجود موجود است. زيرا كامل مطلق موجود است.
3ـ كامل مطلق واحد است.
4ـ صفات كامل مطلق عين ذات اوست.
5ـ كامل مطلق علّت ماسواى خودش مى باشد.
6ـ وجود يا علّت است و يا معلول.








این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 277]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن