واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: این بار هم کلاغ به خانه اش نرسید سینمای ما- مهرانه رضایی فر: چندی پیش فیلم ((لبه عشق)) با بازی کایرا نایتلی را می دیدم. یکی از کاراکترها در جواب تقاضای کاراکتر مقابلش می گفت : ((اگر متعلق به من بود، حتما با تو قسمت می کردم)). حالا فکر می کنم این دیالوگ که طنز تلخی هم درونش نهفته، بهترین توصیف برای آخرین ساخته سعید اسدی، یعنی ((خیابان بیست و چهارم))، است. فیلمی که می خواهد با مخاطب خویش صادقانه رفتار کند و اتفاقا پتانسیل لازم برای رسیدن به مقصود خود را هم دارد. اما به دلیل عدم پرداخت حساب شده و دقت کافی، فیلم در نیمه راه مخاطب را تنها می گذارد. سعید اسدی که سابقه ساخت آثاری مثل ((آواز قو)) و ((مهمان)) را دارد، ثابت کرده که به وارد شدن به ژانرهای مختلف علاقه زیادی دارد. اسدی، چه زمانی که ((آواز قو)) را می ساخت که حال و هوای فیلمی اجتماعی در ژانر درام و البته با شعارهای گل درشت داشت و چه زمانی که ((مهمان))، فیلمی کمدی با انبوه بازیگران گیشه پسند را تجربه می کرد باز هم همین اشتباهی را مرتکب شده بود که یک بار دیگر با ساخت ((خیابان بیست و چهارم)) در ژانر جنایی آن را تکرار کرد. اشتباهی که حاکی از عدم وجود عمق در نگاه کارگردان اثر است. اسدی در ((آواز قو))، همان قدر شیفته فضای خط شکن (در مقایسه با زمان) و بی منطق فیلمش بود که در ((خیابان بیست و چهارم)) شیفته و مرعوب قصه یک خطی و بدون پرداخت آن. هر چند که ((آواز قو)) با بازی بهرام رادان در مقایسه با آثار همزمان خودش توانست جامعه را با خود همراه سازد، اما این همراهی نه از ساختار هنرمندانه آمده بود و نه از فیلمنامه ای با چارچوب قوی، بلکه فضای ملتهب و جوان پسند ((آواز قو)) با انبوه شعارهای رو، فیلم را به توفیق رساند. به عبارت دیگر، با دیدن ((خیابان بیست و چهارم)) باید متوجه شد که اسدی طی این سال ها نگاه خود به مخاطب و توانایی ارتباط با او را تغییر نداده و اصرار دارد که از فرمول های قدیمی و جواب پس داده استفاده کند. اما ((خیابان بیست و چهارم))، هر چه که باشد، با انبوه ضعف ها و کاستی هایش، قصه دارد و برای مخاطب خود داستان می گوید و اتفاقا یکی از نقاط قوت فیلم هم نداشتن لکنت در قصه گویی است. به بیان دیگر اسدی، از خوان اول فیلمسازی که همان داشتن قصه است به سلامت عبور کرده و نکته ای که باعث می شود این را به عنوان نقطه قوت فیلم به حساب آوریم این است که همین خوان اول و سختی عبور از آن گریبانگیر 50 تا 60 درصد تولیدات سینمای ایران می شود. اما مشکل تماشاگر با فیلم دقیقا از جایی شروع می شود که کارگردان دست خودش را رو می کند و در کمال تعجب تا آخر هم گره جدیدی مطرح نمی کند که به فکر باز یا بسته بودنش باشیم. یعنی، فیلم از جایی به بعد، دیگر عنصر سرگرمی اش را هم از دست می دهد چون اساسا تمام اطلاعات از ابتدا در اختیار مخاطب قرار گرفته و او دیگر انگیزه ای برای همراه شدن با فیلم و کاراکترهایش ندارد. به عبارت دیگر، ((خیابان بیست و چهارم)) آن قدر قصه اش را سرراست تعریف می کند و اتفاقا در این سرراستی، تعجیل قابل ملاحظه ای هم دارد که باز هم باید برای هرز رفتن ایده ای دیگر و به تبع آن فیلمی دیگر، افسوس خورد. اصلا معلوم نیست که پی بردن به این موضوع که تماشاگر علاوه بر یک ایده کلی به داستانک هایی هم برای وصل شدن به اثر نیاز دارد، چرا این قدر سخت می نماید و این همه مقاومت در برابرش چه نتیجه ای دارد جز هدر رفتن قصه و اعتماد مخاطبی که خیلی هم سخت جذب این سینما شده است. اگر قرار باشد تماشاگر با صرف هزینه و استهلاک به سینما بیاید و بعد از گذشت 30 دقیقه از فیلم، پایان قصه و حتی شیوه چینش تصاویر هم برایش قابل حدس باشد، مدت زیادی طول نخواهد کشید که همین اندک انگیزه را هم از دست می دهد و با یک معادله منطقی بین انتخاب تلویزیون و سینما قطعا رای به تلویزیونی می دهد که اتفاقا در ردیف کردن تله فیلم هایی با موضوعاتی حتی جذابتر از ((خیابان بیست و چهارم)) طی چند سال اخیر تبحر خاصی را از خود نشان داده است. خوب به یاد دارم زمانی که پیش تولید آخرین ساخته سعید اسدی را دنبال می کردم و به نام مهدی ماهانی برخوردم، با خود فکر کردم که حتما قرار است با این انتخاب شگفتی بزرگی روی پرده نصیبمان شود. چون با محاسبه ذهنی من، قاعدتا سازندگان اثر باید با کشف ویژگی های خاصی در بازی او دست به انتخابش زده باشند. اما در کمال ناامیدی، حاصل کار سعی در اثبات شگفتی عظیم تری داشت! لحن ادای دیالوگ تمام بازیگران از جمله ماهانی، بیشتر تداعی گر اکت خواندن روزنامه آن هم بدون انتقال هیچ حسی است. این نقیصه را اضافه کنید به فیلمنامه ای که فراخور خصوصیات کاراکترها نوشته نشده و هیچ ارتباط منطقی هم بین جملات وجود ندارد. برای مثال، چرا شخصیت کودک فیلم (نازک) باید جملات و افعالی به کار ببرد که گمان نکنم حتی در تیزهوشترین کودکان این رده سنی هم یافت شود. نازک ((خیابان بیست و چهارم)) بیشتر به کار ابزاری برای کشف خباثت شخصیت اصلی داستان می آید و کوچکترین نشانی از تبدیل شدن به شخصیت ندارد. بقیه کاراکتر ها هم وضعی مطلوب تر از او ندارند. کاش ((خیابان بیست و چهارم)) همان قدر که از توجه به جذابیت های بصری و رنگ و لعاب گرم و گیرا سود برده بود، به همان میزان هم از توجه به ساختار کلی و چارچوب منطقی نصیبی می برد که در آن صورت با اثری به نسبت قابل توجه که موفق به جذب مخاطب و قصه گویی هم شده بود رو به رو بودیم. منبع : سینمای ما
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 247]